شناسهٔ خبر: 22196 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

مقایسه «تصورات کلی» در اندیشه جان لاک و فیلسوفان اسلامی

لاک، بر خلاف عقل­گرایان که قائل به تصورات فطری هستند، قائل به نفی تصورات فطری بود. از نظر دکارتِ عقلگرا مفهوم خدا، مفهومی فطری است، اما فیلسوفان تجربه­‌گرایی چون لاک تصورات فطری را قبول ندارند.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از تسنیم؛ متن پیش‌رو بخشی از جزوۀ «تجربه‌گرایی» است که درسگفتارى از عبدالرزاق حسامی‌فر دکترای فلسفه، پژوهشگر فلسفه آنگلوساکسون و فلسفه تحلیلی است. این درسگفتار در باب سیر شکل‌گیری سنت تجربه‌گرایی در غرب است؛ این درسگفتار در سلسله جلسات سطح دو سیزدهمین دورۀ آموزشى تربیتى «والعصر» ارائه شده است:

یکی از نظرات لاک، نفی تصورات فطری بود. وی بر خلاف عقل­گرایان که قائل به تصورات فطری هستند، قائل به نفی تصورات فطری بود. عقل­گرایان قائل به این مطلب هستند که از زمانی که بچه به دنیا می‌­آید، مفاهیمی در ذهنش نقش بسته است و به تعبیر دکارت، مانند مُهر صنعتگر است. از نظر دکارت مفهوم خدا، مفهومی فطری است، اما فیلسوفان تجربه­‌گرا تصورات فطری را قبول ندارند. جان لاک می­‌گوید ذهن انسان مانند لوح سفید است. این سخن در فلسفۀ تجربی معروف است که ذهن انسان در آغاز، مانند لوح سفید است و هیچ چیزی در آن نیست.

شهید مطهری در «شرح مبسوط منظومه» معتقدند که ما در فلسفۀ اسلامی هم از این حیث با تجربه‌­گرایان نزدیک هستیم و انسان در آغاز، ذهن ندارد. البته این اشتراک در بحث تصور و شناخته­‌ها است و بحث فطرت، چیز دیگری است. فطرت انسان یعنی کل وجود و حقیقت انسان. در حقیقیت، انسان، فطرت وجود دارد که همان «فِطرَةَ اللهِ التی فَطَرَ النَاسَ عَلَیهَا لاَ تَبدیلَ لِخَلقِ الله» است. این مسئله با بحث ذهن فرق می‌کند. شهید مطهری معتقد است که ذهن، در آغاز نیست و شناخت حسی که شروع می­‌شود، ذهن نیز شکل می­‌گیرد. لاک می­‌گوید که ذهن انسان در آغاز مانند یک لوح سفید است و شناخت حسی که شروع می‌‌شود و کودک از شکم مادرش بیرون می­آید، حواس او به کار می‌­افتد و به تدریج، تصورات مختلف برایش شروع می‌­شود. این شناخت حسی از کانال‌­های مختلف و حواس پنج­گانه­ به وجود می‌­آید. بنابراین اولین عنصر در فلسفۀ لاک، نفی تصورات فطری است.

اگرچه لاک تصورات فطری را رد می­‌کند، اما تصورات کلی را قبول دارد. در تصورات کلی معمولاً نظریۀ معروف، نظریۀ تجرید است که در فلسفۀ اسلامی دو نظریۀ مهم در باب تصور کلیات داریم؛ یکی نظریۀ تجرید و دیگری نظریۀ تعالی. نظریۀ تجرید، نظریه‌­ای است که فارابی و ابن سینا مطرح می­‌کردند و نظریۀ تعالی نظریه‌­ای است که ملاصدرا مطرح می‌­کرد. تفاوت این دو در این است که در نظریۀ تجرید که ابن سینا مطرح می­‌کند، گفته می­‌شود که انسان، ابتدا تصور حسی پیدا می­‌کند و سپس از آن تصور حسی پاره­ای از خصوصیات را حذف می‌­کند و می‌­شود تصور خیالی؛ یعنی مجرد کردن و جدا کردن به این شکل که عناصری را از تصور حسی می­‌گیریم و می­شود تصور خیالی. سپس عناصری دیگر را از آن می­‌گیریم و می­‌شود تصورِ کلیِ عقلی. وقتی یک جسم را می‌­بینیم، تصور حسی از آن شکل می­‌گیرد و در این تصور حسی، اوصاف جزئی وجود دارد. در تصور خیالی، اوصاف جزئی وجود دارد، اما محسوس، وجود ندارد. در تصور عقلی، اوصاف جزئی کنار گذاشته می‌­شود و مفهوم کلی همه چیز در نظر گرفته می­‌شود. این تعریف، نظر ابن سینا است. نظر تجرید، نظریه‌­ای است که تقریباً در گذشته در میان فیلسوفان وجود داشته و لاک هم به همین نظر اعتقاد داشت؛ یعنی ما از همان تصورات جزئی، خصوصیات خاص را حذف می­‌کنیم و یک تصور کلی می‌­سازیم. به عنوان مثال، مثلث قائم­‌الزاویه، مثلث متساوی­‌الساقین، و مثلث­‌های مختلف را می‌­بینیم که در خصوصیاتی مانند سه زاویه داشتن و سه ضلع داشتن مشترک‌­اند اما در داشتن زاویۀ قائمه مشترک نیستند. بنابراین آن عناصر مشترک را می‌­گیریم و یک مفهوم کلی می‌­سازیم به نام مفهوم مثلث که این کار را تجرید می­‌نامند.

ملاصدرا، نظریۀ تعابیر را مطرح می‌­کند و می‌­گوید این­گونه نیست که یک تصور داشته باشیم و از آن، عناصری را جدا کنیم و نهایتاً آن‌چه می­‌ماند، بشود تصور کلی؛ بلکه در این زمینه تعالی وجود دارد؛ یعنی نفس، ابتدا تصور حسی دارد و سپس تصور خیالی و پس از آن تصور عقلی. به این صورت که مثلاً یک شیء تأثیری در شبکیۀ چشم من می‌­گذارد که این تصویر، مادی است. نفس که مجرد است، از این تصویر مادی یک عکس مجرد می‌­سازد و به این ترتیب، تصور حسی را خلق می‌­کند نه این‌که دریافت کند. به همین دلیل فرق اساسی ملاصدرا و ابن سینا در این است که از دیدگاه ابن سینا، تصورِ حسی، مادی است و تصور خیالی هم مادی است، اما کمی رقیق­تر است و تنها تصور عقلی است که مجرد است، اما از دیدگاه ملاصدرا هر سه نوع تصور حسی، خیالی و عقلی مجرد هستند. به تعبیر دیگر ملاصدرا می­‌گوید آن‌چه شیء خارجی در شما تأثیر گذاشته -مثلاً لامسه ادراک می‌­کند- تصور حسی نیست. تصور حسی را نفس می­‌سازد. به تعبیری دیگر نفس، در یک مرتبه تصور حسی را خلق می­‌کند و در مرتبۀ بالاتر تصور خیالی را خلق می‌­کند و در مرتبه‌­ای بالاتر تصور عقلی را.

اگر بخواهیم با یک مثال خیلی ساده و عامیانه این مطلب را توضیح دهیم، در نظریۀ تجرید که ابن سینا به آن اعتقاد دارد مانند این است که در یک کاغذ، نقاشی کشیده شود و همان نقاشی در مرتبۀ بعد، بعضی از قسمت­هایش پاک شود و در مرتبۀ بعد، چیزهای دیگری را پاک کنیم. این می‌­شود نظریۀ تجرید، اما بر اساس نظریۀ تعالی مانند این است که در برگه‌­ای کاغذ در مرحلۀ حس، روی کاغذ نقاشی کشیده شود و یک کاغذ جدید برداریم و در مرحلۀ خیال هم روی کاغذ جدید، از نقاشی حسی یک نقاشی بکشیم. سپس این کاغذ دوم را برداریم و در مرتبۀ سوم روی کاغذ سومی نقاشی جدید بکشیم.

نظر شما