شناسهٔ خبر: 13532 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

انتشار اثری جدید از دکتر رضا داوری اردکانی

رضا داوری اردکانی در بخشی از مقدمه کتاب «فلسفه و آینده­ نگری» می نویسد: در آینده ­نگری چیزی بیرون در توانایی صاحبان آن و مستقل از اندیشه و عمل آنان متحقق نمی­ شود به عبارت دیگر آینده اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی با فکر و علم و همت و توانایی و تدبیری که مردمان دارند ساخته می­‎شود.

به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از مهر؛ این دفتر به این قصد نوشته شده است که مقدمه­ ای برای طرح شرایط امکان آینده نگری به طور کلی باشد. آینده نگری مبادی و اصولی دارد و این اصول در پاسخ به بعضی پرسش­های فلسفی بیان می ­شود چنانکه فی ­المثل باید بدانیم که زمان و تاریخ چیست و چگونه است که آدمی می ­تواند آینده را ببیند و علمی دارد که با آن آینده را می سازد و نیز وقتی افق تاریک می­ شود شاید به مدد تفکر باز هم بتواند با درک شرایط امکان گشایش افق، از تاریکی بیرون آید.

آینده در هیچ جا امر معین و متعین نیست و هر کشوری باید خود راه آینده ­اش را بشناسد و موانع راه را از میان بردارد. شناختن موانع و امکان­ها هم مسبوق و موقوف به درک زمان است. زمان به معنایی که در اینجا آمده است زمان محاسبه پذیر نیست. این زمان، زمان اندیشه و عمل و نحوه تحقق وجود ماست. به عبارت دیگر آینده نگری چیزی جز یافت زمان آینده نیست. زمان وحدت ­بخش کارها و چیزهاست و نه مجموعه چیزهایی که محقّق شده است و می­ شود. پس به فکر نظم وحدت کارها باشیم. آینده ­نگری در هر کشوری درک امکان­ها و توانایی مردم آن کشور است و نه حکایت آرزوهای آنان».

این کتاب علاوه بر مقدمه و نیز طرح مقدماتی مسئله، مشتمل بر ۸ فصل است که عناوین فصول آن عبارتند از: «آینده­ نگری چیست و چگونه است؟»، «امکان و آینده»، «پیشرفت و آینده علم و توسعه»، «جلوه آینده در آیینه توسعه»، «فلسفه و آینده»، «آینده فلسفه»، «ملاحظاتی درباره الگوی ایرانی ـ اسلامی پیشرفت» و ذیل آن: «درباره الگوی ایرانی ـ اسلامی پیشرفت، و فصل آخر «پیشرفت و اخلاق». در پایان کتاب نیز فهرست اعلام منتشر شده است.

در بخشی از مقدمه این اثر آمده است:  آینده­ نگری مسبوق به قصد تغییر و اصلاح و تعی­ن بخشیدن به آینده است و عجیب نیست که در این اواخر آنرا با استراتژی خلط کرده ­اند. شاید آینده­ نگری در هیچ­ جا و هیچ وقت به کلی فارغ و آزاد از استراتژی نبوده ­است، اما وقتی به صورت طرح­های استراتژیست­هایی مثل برنارد لویس و هانتینگتون و فریدمن در می­ آید به جای اینکه صرفاً پیش­بینی مبتنی بر فهم تاریخ و درک نشانه ­ها باشد بیشتر تعیین­ کننده سیاست­هاست. سیاست­ها و به خصوص سیاست­هایی که از سوی قدرت­های بزرگ اجرا می شود، در تاریخ بی ­اثر نیست؛ اما راهبردهای شبیه به آینده­ نگری همواره به همان نتایجی که سیاستگذاران در نظر داشتند، نمی­ رسد. گذشتگان اگر از آینده چیزی می­ گفتند برنامه ­ای برای تحقق آینده نداشتند. شاید سابقه آینده نگری به طور کلی به زمانی برسد که یونانیان طرح تربیت را در نسبت با سیاست و پرورش سیاسی درانداختند.

در انداختن این طرح با پدیدآمدن شک و تردید در اعتبار مطلق سنن و آداب قومی مقارن بود. این شک و تردید به قصد ردّ و ترک سنت نبود، زیرا بدون سنت، فکر و عمل مورد و معنی ندارد. تربیت گذشت از سنت در عین حفظ آن است. اینکه افلاطون و ارسطو چه طرحی در تاریخ درانداختند جای بحثش اینجا نیست. ولی مگر طرح آموزشی سوفسطاییان و افلاطون و ارسطو را نمی­ توان وجهی از آینده­ نگری دانست؟ پاسخ پرسش هرچه باشد، آینده ­نگری به معنای درست آن در رنسانس و با پدید آمدن اندیشه تکنیک به وجود آمد.

ابتدا اوتوپی نویسان و ادیبان و شاعران در آثارشان آینده­ ای متفاوت از قرون وسطی و وضع موجود را وصف کردند. در قرن هجدهم نظامی از زندگی در نظر آمد که در آن عقل کارپرداز و دگرگون ساز حکومت می­ کرد، اما در پایان قرن نوزدهم بحران در این نظم به وجود آمد و مخصوصاً با تفوّق اقتصاد بر سیاست، تعارض­های درونی تجدد آشکار شد و از همین زمان فکر برنامه ­ریزی و آینده نگری در کار آمد.

در قرن نوزدهم نویسندگان بزرگ به خصوص در روسیه نگران آینده بودند. مارکس انقلاب پرولتری را پیش­بینی می­کرد و نیچه آینده اروپا را صحنة گسترش برهوت نیست انگاری ­دانست. اما وقتی آینده نگری به حوزه و قلمرو سیاست و اقتصاد اختصاص یافت صورت کم و بیش علمی به خود گرفت. برنامه ریزی در توسعة اقتصادی و تکنولوژیک را بلشویک­ها آغاز کردند، در بیرون از حوزة مارکسیسم هم اقتصاددانانی مثل میناردکینز و شومپیتر و.... که به آینده سرمایه ­داری چندان خوش­بین نبودند کم و بیش به درمان فکر می ­کردند. تا اینکه بعد از جنگ همة کشورها و حتی آمریکا که مدعی تأسیس نظام آزادی و برابری تام و تمام بود برنامه­ریزی را کم و بیش در سیاست و اقتصاد وارد کرد. اکنون همة کشورها برنامه ­های پنجاه ­ساله و بیست ساله و ده ­ساله و پنج ­ساله دارند و کشورهای درحال توسعه بدون برنامه نمی­ توانند به توسعه برسند.

اینها به آینده ­نگری بیشتر نیاز دارند اما این کار برایشان آسان نیست و با اینکه مدل توسعه و تحول غربی را پیش رو دارند در قیاس با جهان توسعه یافته در کار آینده ­نگری و برنامه ریزی غالباً ناتوانند. این ناتوانی وقتی بیشتر مشکل ساز می­شود که در خودآگاهی مردمان توانایی به حساب آید، یعنی کسانی که به کار برنامه­ریزی می­ پردازند مشکل را باز نشناسند و ندانند که چه کار دشواری را بر عهده گرفته­اند تا زمانی که این ندانستن به خودآگاهی نرسد آینده­ نگری و برنامه ریزی حرف و لفّاظی و عبارت پردازی است.

اکنون توانایی کشورها در آینده نگری به یک اندازه نیست. ما نمی ­دانیم چرا مردمان گاهی به آینده رو می کنند و تصویری هرچند اجمالی و مبهم از آن در نظرشان می ­آید و به سوی آن میل می­ کنند و می­ روند و گاهی نیز افق ناپیدا می ­شود تا جایی که آینده ­نگری اگر باشد تا حدّ بیان آرزوها تنزّل پیدا می­ کند. پی بردن به این معنی نشانه گشایش افق است، چنانکه غفلت از آن و اصرار در اشتباه اوهام با امکانهای آینده شاید حاکی از ناتوانی و حتی انحطاط باشد. خوشبختانه در سالهای اخیر ما هم به آینده ­نگری کم و بیش توجه کرده ­ایم، اما هنوز در ابتدای راهیم.

در این مرحله که هستیم لازم است بدانیم که آینده گرچه باید صورت دگرگون شده اکنون باشد، از اکنون (وضع کنونی) و گذشته بکلی جدا و مستقل نیست، یعنی اگر با اکنون آشنا نباشیم از آینده هیچ در نمی­ یابیم. اینکه گاهی مطالبی در باب روش آینده نگری گفته و نوشته می­ شود شاید برای کسانی که در کار آینده ­نگری و برنامه ­ریزی هستند مفید باشد، به شرط اینکه آینده ­نگری را با کاربرد روش تمام شده ندانند. مسلماً آینده ­نگری ضوابطی دارد اما هر کس نمی­ تواند با رعایت این ضوابط آینده­ نگری کند. در آینده ­نگری و برنامه ­ریزی باید دانشمندان علوم انسانی و اجتماعی و تاریخ و نیز اقتصاددانان و فیلسوفان (به خصوص که اصول و مسلّمات تاریخ جدید و آینده آن در فلسفه باید مورد چون و چرا قرار گیرد) مشارکت داشته باشند و اینان نیز در صورتی در کار خود توفیق به دست می­ آورند که به مراتب و مراحلی از همزبانی و تفاهم رسیده باشند و بدانند که باید نگاهشان به راه آینده و قدم همت روندگان باشد و مخصوصاً نکته مهمی را که هابز و ویکو گفته ­بودند از یاد نبرند.

بر وفق نظر آنان ما آنچه را که خود می ­سازیم، می ­شناسیم، پس نکته مهمی که کمتر به آن توجه می­ شود این است که آینده ­نگری از سنخ غیب­دانی و غیب­گویی نیست و آینده­ بینان نمی­ توانند و درصدد هم نیستند اموری را که از قضای الهی به مرتبه قدر می ­آید دریابند و اعلام کنند. آینده ­ای که پیش­ بینی می­ شود حاصل کار انسان و ساخته دست اوست. گاهی می ­شنویم که می­ گویند بعضی کشورها آینده­ نگری بیست­ ­­­ساله و پنجاه ­ساله و... دارند ما هم باید بکوشیم که دراین راه عقب نمانیم چنانکه اشاره شد آینده ­نگری کاری نیست که جمعی از اهل پیش ­بینی بنشینند و مستقل از وضعی که وجود دارد و کاری که صورت می­ گیرد طرحی برای آینده دراندازند.

آینده­ بینی در حقیقت گزارش تغییری است که کشوری و مردمی درصدد صورت بخشیدن به آن هستند هر کشوری که قدرت بیشتر و عزم استوارتر و برنامه حساب شده­ تر دارد از عهده آینده­ نگری هم بهتر برمی ­آید و آنجا که قدرت و عزم و محاسبه نباشد آینده ­نگری و برنامه ­ریزی هم وجود ندارد یا اگر وجود دارد تقلید از برنامه ­ریزی دیگران یا مشتی خیال بافی است. آینده ­نگری نه صرف یک علم بلکه بخشی از سعی و کوشش در راه ساختن جهان انسانی و صورت­ بخشیدن به آن است، پس هرجا باشد متناسب با امکان­های موجود و توانایی فعلیت بخشیدن به آنهاست. در آینده ­نگری چیزی بیرون در توانایی صاحبان آن و مستقل از اندیشه و عمل آنان متحقق نمی­ شود به عبارت دیگر آینده اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی با فکر و علم و همت و توانایی و تدبیری که مردمان دارند ساخته می­ شود. آینده­ بینان گزارشگران فکر و همت و امکان­ها و استعدادها و تلاش کشور و محاسبه کنندگان نتایج این همت و تلاشند. به این جهت آینده ­نگری و برنامه ­ریزی بدون آشنایی با روح و فکر رهروان راه آینده و امکان­هایی که در اختیار دارند و میزان توانایی شان در تحقق بخشیدن به امکان­ها میسر نیست. اگر این شرط فراهم نباشد عوامل و لوازم دیگر هم کارساز نخواهد بود.

کتاب «فلسفه و آینده­ نگری» تألیف دکتر رضا داوری اردکانی در زمستان سال ۱۳۹۲ در ۲۲۸ صفحه توسط انتشارات سخن به چاپ رسیده است.

نظر شما