به گزارش فرهنگ امروز به نقل از خبرآنلاین:
مطلب زیر قسمت دوم پاسخ به دکتر موسی غنی نژاد (قسمت اول) به قلم دکتر کریم سلیمانی دهکردی (دانشیار گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی) است. قسمت نخست، به نقد اندیشه های دکتر موسی غنی نژاد در باره کودتای سوم اسفند می پردازد [به بهانه ی انتشار یک گفت و گو با دکتر غنی نژاد در روزنامه ی دنیای اقتصاد، شماره ۶۲۳۶، ۷ اسفند ۱۴۰۳]. سلیمانی با تحریر مقاله ای انتقادی اما فکت محور و محققانه «روش تاریخنگاری» غنینژاد را نقد می کند و معتقد است که غنینژاد با استفاده از روشی مچگیرانه، تقلیلگرایانه، ابهامآمیز و با دستکاری جزئیات تاریخی (زمانپریشی و مفهومپریشی)، روایتی پریشان از تاریخ معاصر ارائه دهد. سلیمانی در قسمت دوم که در زیر از نظرتان می گذرد به نقد دیدگاه غنینژاد درباره کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ میپردازد. نویسنده، با رد تعریف محدود و کلی غنینژاد از کودتا (شورش علیه رئیس کشور)، استدلال میکند که همکاری شاه با قدرتهای خارجی و نظامیان برای سرنگونی دولت ملی مصدق، مصداق بارز کودتا است. سلیمانی همچنین به بررسی نقش حزب توده در وقایع ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ میپردازد و با نقد دیدگاه علی میرفطروس که نقش محوری و تعیینکنندهای برای حزب توده در ایجاد "توهم کودتا" برای مصدق قائل است، نشان میدهد که اطلاعرسانی درباره کودتا به مصدق منحصر به حزب توده نبوده و بزرگنمایی نقش این حزب ابزاری برای توجیه مداخله خارجی بوده است. در نهایت، نویسنده به بررسی ادعای جدید غنینژاد مبنی بر "کودتای مصدق" در واکنش به فرمان عزل شاه میپردازد که در بخش بعدی مقاله به آن پاسخ خواهد داد. در نهایت مقاله قصد دارد نشان دهد که تلاش غنینژاد برای نسبت دادن کودتای ۲۸ مرداد به اقدامات مصدق و حزب توده، مبتنی بر تعریفی ناکارآمد از کودتا و تحریف واقعیات تاریخی است. نویسنده با استناد به شواهد تاریخی و تحلیلهای تخصصی، بر کودتا بودن ۲۸ مرداد با نقشآفرینی مستقیم شاه و قدرتهای خارجی تاکید میکند و روایتهای مخالف را به چالش میکشد. این مقاله تحقیقی در زیر از نظرتان می گذرد:
****
دکترغنینژاد و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲: قست اول
در مقاله اول دیدگاه آقای دکتر غنینژاد درباره کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ را نقد کردم و در ۲۰ فروردین ۱۴۰۴ در «خبر آنلاین» منتشر شد. در مقاله حاضر آراء ایشان در خصوص کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ با اعتنا به نقش حزب توده و دکتر فاطمی را مورد بحث قرار میدهم. و در قسمت دوم همین مقاله، که با فاصله چند روز منتشر خواهد شد، نظرات ایشان را درباره خودجوش بودن واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بررسی خواهم کرد.
بخش نظری بحث
در قسمت نخست و دوم مقاله حاضر تصمیم دارم نگاه دکتر غنینژاد درباره رخداد ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، که آن را صرفا یک حرکت خودجوش میشمارد، مورد بررسی و نقد قرار دهم. انکار ایشان در کودتایی بودن رخداد ۲۸ مرداد متکی بر یک تعریف ساده، ولی به شدت کلی، از مفهوم کودتا است.
آقای دکتر غنینژاد چنانچه روش معمول ایشان در ساده سازی رخدادهای تاریخی است، در ساخت مفهوم کودتا نیز به چنین شیوهای عمل کرده است. میگوید «در کودتا باید حرکتی علیه رئیس کشور انجام شود. ... رئیس کشور منظور آن چیزی است که در انگلیسی به آن هد آو استیت (Head of State) میگویند.... استیت واحد سیاسی کشور را میگویند که اعم از دولت و ملت و جامعه مدنی و مذهبی و حکومت است. بنابراین هر کشوری در دنیا رئیسی دارد که در نظامهای مشروطه، رئیس کشور، همان شاه است؛ پادشاه مشروطه. در نظامهای جمهوری، رئیس جمهور است.» (دکتر غنینژاد روزنامه دنیای اقتصاد ۷ اسفند۱۴۰۳) بنابراین مطابق با باور دکتر غنینژاد رئیس کشور، رئیس « دولت و ملت و جامعه مدنی و مذهبی و حکومت » است. در کدام یک از دموکراسیهای امروز، رئیس جمهور از چنین حوزه اختیارات گسترده برخوردار است؟ مگر صرفا در پادشاهیهای مستبد با اختیارات فراقانونی و یا نظامهای سوسیالیستی سابق.
اگر کودتا، طبق تعریف دکترغنینژاد، صرفا به این معناست که براساس آن؛ نظامیان، علیه پادشاه قیام کنند، لطفا بفرمایید محمد علی شاه قاجار که با کمک قزاقها مجلس اول را به توپ بست، و نظام مشروطه را اگر چه به طور موقت تعطیل نمود، این واقعه را چه بنامیم؟...آقای دکتر یزدانی پس از بررسی و مقایسه نطریههای کودتا، کودتاهای ایران؛ کودتای محمدعلی شاه علیه مجلس اول؛ کودتای دولت صمصامالسلطنه بختیاری با همراهی ناصرالملک، نایبالسلطنه، علیه مجلس دوم، و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را از نوع «درونحکومتی» میداند. به این معنا که: «در این نوع کودتا، مدعی قدرت سیاسیِ فراقانونی کسی نیست جز رئیس حکومت. ... آنچه (کورتسیو) مالاپارته درباره کودتا در نظامهای مشروطه میگوید در عرصه سیاست ایران رخ داد.به نوشته او، اگر در سلطنت مشروطه کودتایی بشود، "کودتا کننده حتما یک درباری است. آن هم یک درباری صد در صد درباری صفت.
تعریف آقای دکتر غنینژاد از کودتا آنقدر کلی است که گویی این تعریف، جهانشمول بوده و میشود همه انواع کودتا در ایران و جهان را در چارچوب آن تعریف کرد. حال اگر کودتا، طبق تعریف دکترغنینژاد، صرفا به این معناست که براساس آن؛ نظامیان، علیه پادشاه قیام کنند، لطفا بفرمایید محمد علی شاه قاجار که با کمک قزاقها مجلس اول را به توپ بست، و نظام مشروطه را اگر چه به طور موقت تعطیل نمود، این واقعه را چه بنامیم؟ اگر کودتا نیست، پس باید به این نتیجه رسید که در چارچوب تعریف آقای دکتر غنینژاد، پادشاه، حتی اگر پادشاه مشروطه باشد، اجازه دارد بر علیه ارکان دیگر حاکمیت، لشکرکشی کند. پرسش اساسی از ایشان: جایگاه این عمل پادشاه در قانون اساسی مشروطه چگونه تعریف شده است؟ قطعا قانون اساسی مشروطه بمباران مجلس شورای ملی و دستگیری، شکنجه و اعدام برخی از نمایندگان و رجل سیاسی را برای پادشاه پیشبینی نکرده بود. بنابراین اگر آن را کودتا بنامیم که بود، تعریف آقای دکتر غنینژاد از کودتا را نقض میکند، چون این پادشاه نیست که مورد هجوم قرار گرفته، بلکه شخص شاه، با کمک نظامیان بر مجلس که رکن اساسی مشروطه بود، قیام کرده است. این رخداد به ما اجازه میدهد که در واقعه ۲۸ مرداد همکاری شاه با دولت امریکا و انگلیس، به اضافه بخشی از نظامیان متمرد برای سرنگونی دولت ملی مصدق را کودتا بنامیم. حقیقتی که بانیان اصلی، همگی بر کودتا بودن آن اعترافات صریح کردهاند.
دکتر سهراب یزدانی در فصل یکم از کتاب «کودتاهای ایران» به شرح و بسط نظریه های مربوط به کودتا و مصادیق تاریخی آنها در کشورهای مختلف پرداخته است. ایشان در این اثر موفق خود در فصل آخر به تطبیق کودتاهای ایران با نظریات موجود در فصل اول میپردازد. دکتر یزدانی در فصل اول با بررسی انواع تئوریهای کودتا، به یک نمونه از آنها، نظریه «رُزمری اوکین» اشاره دارد که با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ (البته اگر از دخالت ژنرال آیرونساید صرفنظر کنیم) شباهت تام دارد؛ نوع کودتای «پادگانی»، که از ویژگیهای آن «تاخیری» یا «زمانبَر» بودن است. به این «معنا که نیروی نظامی توطئهگر در دورهای، از چند ماه گرفته تا چند سال، قدرت رئیس کشور را خُردخُرد میجود و ذره ذره از بین میبرد.» چنانچه در «اندونزی نظامیان در اکتبر ۱۹۶۵ قدرت را به دست گرفتند، اما رئیس جمهور احمد سوکارنو را ساقط نکردند. سرانجام در مارس ۱۹۶۷ او را کنار گذاشتند و رهبر کودتا، ژنرال سوهارتو، مقام او را به دست آورد.» (سهراب یزدانی، کودتاهای ایران، تهران: نشر ماهی، ۱۳۹۵، ص ۲۵-۲۳ و نیز ص۳۹۳)
آقای دکتر یزدانی پس از بررسی و مقایسه نطریههای کودتا، کودتاهای ایران؛ کودتای محمدعلی شاه علیه مجلس اول؛ کودتای دولت صمصامالسلطنه بختیاری با همراهی ناصرالملک، نایبالسلطنه، علیه مجلس دوم، و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را از نوع «درونحکومتی» میداند. به این معنا که: «در این نوع کودتا، مدعی قدرت سیاسیِ فراقانونی کسی نیست جز رئیس حکومت. ... آنچه (کورتسیو) مالاپارته درباره کودتا در نظامهای مشروطه میگوید در عرصه سیاست ایران رخ داد. به نوشته او، اگر در سلطنت مشروطه کودتایی بشود، "کودتا کننده حتما یک درباری است. آن هم یک درباری صد در صد درباری صفت."» (سهراب یزدانی، کودتاهای ایران، ص ۳۹۰-۳۸۹)
تاریخ وقوع کودتاها، در اشکال گوناگون، و تئوریهای متنوع مربوط به آنها، ما را از ساده سازی مفهومی درباره کودتا، با محوریت رئیس کشور؛ شاه؟ یا رئیس جمهور؟ برحذر میدارد. حال نگاهی گذرا داشته باشیم به جایگاه قانونی رئیس کشور در نظامهای مدرن و دموکراتیک امروز. بر اساس نظریه «ژرژ بوردو» استاد مسلم حقوق سیاسی فرانسه، یک رژیم پارلمانتاریستی «بر سه اصل استوار است: ۱. برابری بین مجریه و مقننه ۲. همکاری بین دو قوه ۳. وجود طرق قانونی اقدام متقابل هر قوه نسبت به دیگری.... تمام اصالت نظریه رژیم پارلمانی به این امر وابسته است که نه دولت و نه پارلمان نباید موفق شوند که تفوقی مستمر بر دیگری بدست آورند.» همکاری میان دو قوه مجریه و مقننه زمانی میسر است که هر دو با یکدیگر از قدرت برابر برخوردار باشند. (به نقل از: ایرج پزشکزاد، "قانون اختیارات مصدق و انحلال مجلس از نظر حقوقی،" مجله بخارا، شماره ۲۵، مرداد ۱۳۸۱، ص ۲۰۷-۲۰۵) با توجه به تعریف بالا چگونه میشود رئیس یک قوه را بر قوای دیگر برتری داد، تا به آن بگوییم؛ رئیس کشور؟
به منظور راستیآزمایی نظریه دکتر غنینژاد از رئیس کشور و نسبت آن با امر کودتا به عنوان نمونه، نگاهی مختصر به موقعیت رئیس جمهور امریکا در قانون اساسی این کشور میاندازم: در نظام ریاستی آمریکا که رئیس جمهور، نسبت به جمهوریهای موجود، از اختیارات گستردهتر برخوردار است، طبق اصل دوم، ماده ۱ او صرفا رئیس قوه مجریه است (قانون اساسی ایالات متحد امریکا، ترجمه شهرام ارشدنژاد، تهران: گیل، ۱۳۸۰، ص ۵۲) و نه رئیس کشور. همین رئیس جمهور که طبق اصل اول، ماده ۷ میتواند لوایح مورد توافق دو مجلس را وتو کند (همان، ص۴۶) قدرت او میتواند به وسیله مجلس سنا محدود و حتی در مواردی، به وسیله این مجلس محاکمه شود. (همان، اصل اول ماده ۳، ص۴۳-۴۲) علاوه بر این وقتی هر فرمان اجرایی رئیس جمهور که ممکن است با حکم یکی از قضات فدرال به حالت تعلیق درآید، چگونه میتوانیم این رئیس جمهور را رئیس کشور بدانیم، که چنانچه کودتایی صورت گرفت، الزاما طبق تعریف آقای دکتر غنینژاد باید علیه او باشد، تا بتوانیم به آن عنوان کودتا بدهیم. رئیس جمهور اسبق آمریکا، دونالد ترامپ، را به دادگاه فرامیخوانند ولی «قول دادهاند دستبند به دست ترامپ زده نشود.» (خبرگزاری تسنیم، ۱۵ فروردین ۱۴۰۲) آیا کسی میتواند تصور کند که؛ در تمام تاریخ معاصر ایران، دادگاههای ایران آنقدر قدرت داشتهاند که بتوانند اعلیحضرت شاهنشاه را به دادگاه احضار کنند؟ این مقایسه را میان رئیس کشور ایران (پادشاه) با قدرتمندترین رئیس جمهور در نظام ریاستی موجود انجام دادهام تا ناکارآمدی و عدم شمولیت تعریف آقای دکتر غنینژاد، از ریاست کشور را که تعریف کودتا را برپایه شورش علیه او، گذارده است، نشان دهم.
در همه نظامهای مدرن و دموکراتیک، چیدمان سه قوه به گونهای است که هیچیک نتواند بر دیگری برتری داشته و دو قوه دیگر را به زیر سلطهی خود در آورد. به این ترتیب با ایجاد توازن در میان سه قوه، راه تولید استبداد را سد میکنند. در حالیکه متناسب با تعریف آقای دکتر غنینژاد از رئیس کشور: او (پادشاه یا رئیس جمهور) رئیس «دولت و ملت و جامعه مدنی و مذهبی و حکومت» است. این تعریف ایشان از رئیس کشور، بیشتر شبیه تعریفی از حکومت های مطلقه است؛ که حاکم هم رئیس دولت است و هم رئیس ملت، و هم رئیس جامعه مدنی و رئیس جامعه مذهبی و نیز رئیس حکومت هم است.
دکتر غنینژاد و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
آقای دکتر غنینژاد تا پیش از مصاحبه اخیر (دنیای اقتصاد ۷ اسفند ۱۴۰۳) صرفا کودتایی بودن ۲۸ مرداد را انکار میکرد، اما در این مصاحبه ادعا میکند؛ مصدق خود اقدام به کودتا کرده و «حضور نظامیها یک اقدام ضد کودتا بود، نه خود کودتا.» ادامه میدهد «البته قصد این را، حالا خود مصدق یا طرفدارانش داشتند که وقتی شاه از ترس کودتا در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ از ایران با هواپیما فرار میکند و به عراق میرود، علیه شاه کودتایی کنند و به اصطلاح سلطنت را ملغی بکنند، یا شورای سلطنت را بر پا بکنند یا حتی اعلام جمهوری کنند که خود دکتر فاطمی و طرفداران حزب توده میخواستند این کار را بکنند. اگر این کار میشد، کودتا بود.» روش ساده سازی با چاشنی ابهام سبب میشود، دکتر غنینژاد در دو جمله پر از تناقض بالا، نه تنها هیچ مشکل تاریخی را حل نمیکند، بلکه بر مشکلات میافزاید.
ابتدا اینکه در جمله نخست «شاه از ترس کودتا در ۲۵ مرداد ... فرار میکند» پس؛ در ۲۵ مرداد کودتا شده است. کودتا که در لحظه اتفاق نمیافتد. باید دکتر فاطمی و عوامل حزب توده از پیش برای آن برنامه ریزی کرده باشند. آیا شاه از پیش، از برنامه آن ها برای کودتا و الغای سلطنت و بقیه اهداف آنها، خبر داشته است؟ که دکتر غنینژاد میگوید؛ «شاه از ترس کودتا در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ فرار» کرد. اگر شاه از پیش، از برنامه کودتا خبر داشت، چرا در مهار آن اقدامی نکرد، بجای آن، کشور را به حال خود رها کرد. یا اینکه فرار ایشان جزیی از قرار و مدار از پیش تعیین شده با عوامل آمریکایی کودتا بوده، چنانچه خود بعدا به صراحت به آن اقرار کرد. (مجله خواندنیها، ۴ مهر ۱۳۳۲) در قسمت دوم مقاله بدان خواهم پرداخت.
دکتر غنی نژاد بر این نظر بود که دکتر مصدق فرمان عزل خود را غیرقانونی نمیدانست به همین دلیل پس از دریافت فرمان، رسید داده و زیر آن را هم به عنوان شخص دکتر محمد مصدق امضا کرده و نه به عنوان نخستوزیر، بنابراین از آن لحظه به بعد، دیگر خود را نخستوزیر نمیدانسته است...البته این استدلال آقای دکتر غنینژاد بسیار ضعیف است چون اگر مصدق خود را نخستوزیر نمیدانسته، پس چرا دستور بازداشت سرهنگ نصیری را داده است...«سرتیپ ریاحی با تلفن به دکتر مصدق اطلاع داد که سرتیپ فولادوند در راه است که با دکتر مصدق مذاکره کند. فولادوند رسید» و به دکتر مصدق گفت «اوضاع ایجاب میکند که شما کنار بروید وگرنه خونریزی خواهد شد. دکتر مصدق گفت من همچنان نخستوزیر قانونی هستم و استعفا نخواهم داد ولی با کسی جنگ ندارم.»... بنابراین روایت میرفطروس در بالا، جعل است و دکتر غنینژاد هم از این روایت جعلی، کپی کرده است
مهمتر از همه؛ آیا آقای دکتر غنینژاد به اسناد تازهیابی دسترسی پیدا کردهاند که وجود کودتای از پیش برنامه ریزی شده توسط دکتر فاطمی و حزب توده، را نشان دهد؟ این چه کودتای برنامه ریزی شده بوده، که از رهبران فرضی آن، دکتر فاطمی را در ساعت یازده و نیم شبِ روز ۲۴ مرداد در حالی که مشغول مسواک زدن بوده، سربازانی از زیر مجموعه سرهنگ نصیری به منزل او فرود میآیند و او را با لباس راحتی که در تن داشت بازداشت، و به سعدآباد انتقال میدهند؟ همچنین روزنامه شجاعت ارگان حزب توده، که دیرتر به آن خواهم پرداخت، وقتی که در صبح روز ۲۵ مرداد منتشر شد، معلوم گردید، از ماجرای ساعت یک و نیم بامداد همان روز که سرهنگ نصیری آورنده فرمان عزل مصدق، به همراه چهارکامیون سرباز مسلح و دو زرهپوش که قصد بازداشت نخستوزیر را داشته، این روزنامه کمترین آگاهی نداشته است. آیا شاه براساس آگاهی از این کودتای برنامه ریزیشده دکتر فاطمی و حزب توده، فرار خود به کشور عراق را ترتیب داده بود؟ آیا تاریخ را میشود با این همه تناقضگویی و با این سطح از تحلیل، فهمید و به یک روایت تاریخی نسبتا قابل قبول، دست یافت؟
آقای دکتر غنینژاد سپس در خصوص مصدق ادعایی میکند که تا کنون مطرح نکرده بود: «تلاش مصدق در نادیده گرفتن فرمان عزل شاه در ۲۴ مرداد ۱۳۳۲ که به مصدق ابلاغ میشود و او خودداری میکند، این خودداری مصدق را میتوانستیم به کودتا تعبیر کنیم چون علیه شخص اول مملکت بود.» (دنیای اقتصاد ۷ اسفند ۱۴۰۳) در خصوص این روایت جدید آقای دکتر غنینژاد از واقعه ۲۵ مرداد «کودتا به وسیله دکتر مصدق» به اضافه دیدگاه ایشان درباره ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در مقاله بعد خواهم نوشت.
اما روایت پیشین دکترغنینژاد: ایشان بر این نظر بود که دکتر مصدق فرمان عزل خود را غیرقانونی نمیدانست به همین دلیل پس از دریافت فرمان، رسید داده و زیر آن را هم به عنوان شخص دکتر محمد مصدق امضا کرده و نه به عنوان نخستوزیر (در یک گفت وگوی تصویری با آقای حمید عاطفی، "آیا واقعه ۲۸ مرداد یک کودتا بود" موسسه هزار آوای تاریخ، ۱۴۰۱.۵.۲۷، دقیقهی ۳۸ و ۲۷ ثانیه)، بنابراین از آن لحظه به بعد، دیگر خود را نخستوزیر نمیدانسته است. به منظور تقویت ادعای خود استدلال میکند؛ ببینید مصدق از ۲۵ (البته ایشان به اشتباه میگوید ۲۴) مرداد تا ۲۸ مرداد هیچ سندی را با عنوان نخستوزیر امضا نکرده است. (همان، دقیقهی ۳۹ و ۲۰ ثانیه) دکتر غنینژاد این عبارات را دقیقا از روی کتاب میرفطروس کپی کرده است. (میرفطروس، آسیب شناسی یک شکست، نشر فرهنگ، چاپ پنجم، ۱۳۹۷، ص۱۴۵) البته این استدلال آقای دکتر غنینژاد بسیار ضعیف است چون اگر مصدق خود را نخستوزیر نمیدانسته، پس چرا دستور بازداشت سرهنگ نصیری را داده است.
کشور را در آن سه روز چگونه اداره کرده، او در واقع در آن سه روز حکمرانی کرده است، آنهم با چنان اعتماد به نفسی که حتی در روز ۲۸ مرداد در زیر بارانی از گلولههای توپ، خود را نخستوزیر قانونی دانسته و حاضر به استعفا نمیشود. کمی پس از آن که رادیو در حدود ساعت ۳ به اشغال درآمد «سرتیپ ریاحی با تلفن به دکتر مصدق اطلاع داد که سرتیپ فولادوند در راه است که با دکتر مصدق مذاکره کند. فولادوند رسید» و به دکتر مصدق گفت «اوضاع ایجاب میکند که شما کنار بروید وگرنه خونریزی خواهد شد. دکتر مصدق گفت من همچنان نخستوزیر قانونی هستم و استعفا نخواهم داد ولی با کسی جنگ ندارم.» (فواد روحانی، زندگی سیاسی مصدق، زوّار، ۱۳۸۱، ص ۴۳۷)
با وجود این اگر دکتر غنینژاد به روزنامههای آن سه روز مراجعه میکرد، حتما فرامین نخستوزیر دکتر مصدق را هم میدید. ازجمله: «ابوالقاسم امینی و سرتیپ شیبانی رئیس سابق شهربانی... به دستور نخستوزیر آزاد گردیدند» و نیز دستور آزادی زُهَری به وسیله نخستوزیر صادر شد. (باختر امروز ۲۷ مرداد ۱۳۳۲) و مهمتر از همه نامه دکتر مصدق، با امضای نخستوزیر، به تاریخ ۲۶ مرداد ۱۳۳۲ خطاب به ستاد ارتش «که از فرار سرلشکر زاهدی جلوگیری شود.» (نامههای دکتر مصدق به کوشش محمد ترکمان، نشر هَزاران، ص ۴۱۴ و نیز ص۲۴۱) البته از مصدق نامههایی در دست است که قبل از کودتا، صرفا با نام شخصی خودش، بدون عبارت نخستوزیر، امضا زده است، از جمله: «نامه دکتر مصدق به وزارت دربار» در ۲۴ مرداد ۱۳۳۲ (نامههای دکتر مصدق، همان، ص ۲۴۰). بنابراین روایت میرفطروس در بالا، جعل است و دکتر غنینژاد هم از این روایت جعلی، کپی کرده است.
اما در روایت جدید دکتر غنینژادِ؛ دکتر مصدق با نپذیرفتن فرمان عزل، به جمع دو گروه (از نظر ایشان) کودتاچی؛ عوامل حزب توده و دکتر فاطمی اضافه میشود. چون ایده کودتا و تزریق «توهم کودتا» در «ذهن و ضمیر دکتر مصدق» (میرفطروس، همان، ص۱۴۷) به وسیله حزب توده در کتاب علی میرفطروس کاملا مدون شده و ارتباط نزدیکی میان داوریهای آقای دکتر غنینژاد با این اثر دیده میشود، پایه نقد خود را بر راستیآزمایی دادههای مورد استفاده میرفطروس میگذارم، همچنان که در بالا دیدیم مورد استفاده دکتر غنینزاد نیز قرار میگیرد.
پیش از آنکه به نقد و بررسی ادعاهای میرفطروس بپردازم، بهجاست که از اثر ماندگار مرحوم محمد امینی (سوداگری در تاریخ، پاسخی به آسیبشناسی یک شکست از علی میرفطروس) در نقد کتاب آقای میرفطروس، یاد و قدردانی کنم. ابتدا به بحثِ نسبتِ حزب توده با کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ میپردازم.
قسمت نخست، حزب توده:
سرگرد دکتر علمیه که «بازپرس پرونده کودتای ۲۵-۵-۳۲» بود، یادداشت بسیار پر ارزشی از محتویات آن پرونده را دو روز پس از کودتای ۲۸ مرداد، در حالی که در اختفا بهسر میبرد، در چارچوب «وصیتنامه» از خود بهجا گذاشته است. آن قسمت از این یادداشت که با موضوع ما مرتبط است، بهانه سرهنگ نصیری است برای متقاعد کردن نظامیان زیر مجموعه خود، برای انجام کودتای بامداد ۲۵ مرداد: «سرگرد فولادوند در روز ۲۴-۵-۳۲ صبح به عباس فریور مستخدم خانه نخستوزیر که قوم و خویش وی بوده، اطلاع داده بود که سرهنگ نصیری در روز پنجشنبه (۲۲-۵-۳۲) به این عنوان که عدهای از ارتشیها با تودهایها همکاری کرده و قصد دخول و حمله به کاخ سعدآباد را دارند، دستور داده است (نظامیان) بحال آمادهباش باشند.»
سرهنگ نصیری به صراحت به نظامیان القا میکند که تودهایها قصد کودتا دارند و در آستانه سقوط دولت مصدق، در عمل؛ این نقطه عزیمت همه دستاندرکاران کودتا، از عوامل انگلیسی، امریکایی و دربار و عوامل داخلی آنها امثال؛ افسران بازنشسته، آیتاله کاشانی و اطرافیان وی، سید محمد بهبهانی، برادران رشیدیان و ... برای سرنگون کردن دولت مصدق بوده است. این نمایش که از همان ابتدا با نخستوزیری دکتر مصدق شروع شد، همچنان تا امروز ادامه دارد. این توجیه پوششی سرهنگ نصیری هنوز برای برخی از محققان، مانند علی میرفطروس، که بیشترین اهتمام او مهندسی تاریخ است، سعی میکند دادههای تاریخی را به گونهای کنار هم چیدمان کند تا خواننده را متقاعد سازد، که کارگردان میدان سیاست، حزب توده بوده است.
پژوهش فرهاد دیبا: در روز ورود هریمن (نماینده رئیس جمهور امریکا) به تهران (۲۳ تیر ۱۳۳۰) تظاهراتی در تهران روی داد که ظاهرا از سوی حزب توده شکل گرفته بود اما در واقع کار عوامل تحریک کننده سیا بود. مصدق رئیس شهربانی، سرلشکر حسن بقایی را که بدون دستور او به سوی تظاهرکنندگان تیراندازی کرده بود، توبیخ کرد. و چون سپهبد زاهدی، وزیر کشور، از بقایی دفاع کرد، مجبور به ترک کابینه مصدق شد. «سازمان سیا میخواست هریمن به چشم ببیند که روسها در ایران نفوذ کردهاند و همان طور که انگلیسیها گفته بودند، اگر مداخله صورت نگیرد کودتایی کمونیستی روی خواهد داد و غرب، ایران و نفتش را "از دست خواهد داد
علی میرفطروس اصرار دارد: منحصراً این حزب توده بوده که از چندی پیش از کودتای ۲۵ مرداد، شایعه کودتا را مطرح و به آن دامن میزده است و در شب روز ۲۴ مرداد قطع سیمهای تلفن و برق مرکز بازار (با عاملیت افسر تودهای سروان حبیب بلاری) و خصوصا برق گارد شاهنشاهی و این «اقدامات شبیه کودتا، ساخته و پرداختهی حزب توده و سازمان نظامی آن نبود؟ تا بدین ترتیب در ذهن و ضمیر دکتر مصدق چنین وانمود شود که گارد شاهنشاهی، کودتایی را که در نظر داشته، شروع کرده است.» (میرفطروس، آسیب شناسی یک شکست، ۱۳۹۷، ص ۱۴۷)
نمایشهای افراطی حزب توده در کف خیابان و نیز قلمبهدستان این حزب در انواع روزنامجات خود، در ایجاد اغتشاش در نظم سیاسی آن دوره، گناهی است نابخشودنی و هم غیرقابل کتمان. باوجود این، عملکرد حزب توده دستاویزی شده بود برای همگرایی فزاینده انگلیس و امریکا در ایجاد هراسی ناممکن: «افتادن ایران در سیطره کمونیسم» که نهایتا با همین استدلال در ۲۵ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به جنگ دولت ملی آمدند. به دلیل خطاهای حزب توده در آن ایام، نباید هجمه دولت انگیس بر منافع و حاکمیت ملی ایرانیان را توجیه کرد.
ایجاد ترس از خطر حزب توده و توسعه کمونیسم در ایران از ابتدای زمامداری دکتر مصدق تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که دستاویزی مهم برای سرنگونی دولت مصدق بود، وجود داشت و بهطور روزافزون به آن دامن زده میشد. از جمله: در پژوهشی که فرهاد دیبا انجام داده است، مینویسد: «در روز ورود هریمن (نماینده رئیس جمهور امریکا) به تهران (۲۳ تیر ۱۳۳۰) تظاهراتی در تهران روی داد که ظاهرا از سوی حزب توده شکل گرفته بود اما در واقع کار عوامل تحریک کننده سیا بود. (Kermit Roosevelt, Countercoup-The Struggle for the Control of Iran(McGraw Hill, New York, ۱۹۷۹), p. ۹۸. به نقل از: فرهاد دیبا، دکتر محمد مصدق، سرگذشت سیاسی، ترجمه شیرین کریمی، نشر نی، ۱۴۰۲ ص ۱۸۰)» مصدق رئیس شهربانی، سرلشکر حسن بقایی را که بدون دستور او به سوی تظاهرکنندگان تیراندازی کرده بود، توبیخ کرد. و چون سپهبد زاهدی، وزیر کشور، از بقایی دفاع کرد، مجبور به ترک کابینه مصدق شد. «سازمان سیا میخواست هریمن به چشم ببیند که روسها در ایران نفوذ کردهاند و همان طور که انگلیسیها گفته بودند، اگر مداخله صورت نگیرد کودتایی کمونیستی روی خواهد داد و غرب، ایران و نفتش را "از دست خواهد داد".» (فرهاد دیبا، همان، ص ۱۸۱-۱۸۰)
بازگشت مصدق به قدرت پس از حوادث ۳۰ تیر ۱۳۳۱، «سیدضیاء و فعالان سیاسی نزدیک به او را متقاعد کرده بود که تنها راه برکناری مصدق یک کودتاست.» (علی رهنما، پشت پرده کودتای ۱۳۳۲ در ایران، ص۷۴) از قضا؛ سفارت انگلیس در تهران هم به لزوم انجام یک کودتا میرسد، ولی آن را به حزب توده پیوند میزند: «اکنون به نظر میرسد گویا تنها راه جلوگیری از افتادن ایران به دست کمونیستها یک کودتاست.» ](FO ۲۴۸/۱۵۳۱, ۲۸ July ۱۹۵۲.) به نقل از: علی رهنما، پشت پرده کودتای ۱۳۳۲ در ایران، ص ۷۴)
بازگشت مصدق به قدرت پس از حوادث ۳۰ تیر ۱۳۳۱، «سیدضیاء و فعالان سیاسی نزدیک به او را متقاعد کرده بود که تنها راه برکناری مصدق یک کودتاست.» از قضا؛ سفارت انگلیس در تهران هم به لزوم انجام یک کودتا میرسد، ولی آن را به حزب توده پیوند میزند: «اکنون به نظر میرسد گویا تنها راه جلوگیری از افتادن ایران به دست کمونیستها یک کودتاست.» به اینترتیب افسانه کودتا به وسیله حزب توده با همکاری دکتر مصدق و برخی یاران او مثل دکتر فاطمی، ساخته میشود و پس از سقوط دولت ملی در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به مدت ۲۵ سال ابزار تبلیغات دستگاه دیپلماسی پهلوی دوم بود. این ماجرا همچنان از مسیر علی میرفطروس و دکتر موسی غنینژاد در جریان است.
بزرگنمایی نقش حزب توده به واسطه سفارت انگلیس و عوامل ایرانی نزدیک به آنها و دربار، در هفتههای پیش از کودتای ۲۵ مرداد، با روزنامه های وابسته به جناح کاشانی، قناتآبادی و مظفر بقایی تشدید میشود. روزنامه شاهد، «ارگان حزب زحمتکشان ملت ایران» به مدیریت بقایی در دو روز پیاپی در ۲۲ و ۲۴ مرداد ۱۳۳۲ از «اسرار پشتیبانی حزب توده از مصدق و مصدق از حزب توده» مینویسد. این روزنامه با اینکه کودتای بامداد ۲۵ مرداد کشف و خنثی شده بود، در همین روز مینویسد «تودهایها قصد کودتا دارند و نظرشان از انتشار کودتای جعلی دربار، انحراف افکار عمومی است.» و روزنامه ملت ما، ارگان مجمع مسلمانان مجاهد، وابسته به آیتالله کاشانی، کودتای اخیر را «توطئه مشترک مصدق و حزب توده» (ملت ما، ۲۵ مرداد ۱۳۳۲) میداند. به اینترتیب افسانه کودتا به وسیله حزب توده با همکاری دکتر مصدق و برخی یاران او مثل دکتر فاطمی، ساخته میشود و پس از سقوط دولت ملی در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به مدت ۲۵ سال ابزار تبلیغات دستگاه دیپلماسی پهلوی دوم بود. این ماجرا همچنان از مسیر علی میرفطروس و دکتر موسی غنینژاد در جریان است.
میرفطروس در گام بعدی برای نشان دادن موقعیت محوری حزب توده در آن روزها، مینویسد؛ شخصی که در روز ۲۴ مرداد حرکت سرهنگ نصیری را به قصد منزل نخستوزیر، به مصدق خبر داده است، یکی از عوامل نفوذی حزب توده بوده. (میرفطروس، همان، ص ۱۴۴) به اینترتیب؛ میرفطروس اطلاع رسانی درباره قریبالوقوع بودن کودتا به نخستوزیر را به حزب توده منحصر میکند. در حالیکه؛ کسان زیادی خبر کودتا را به مصدق اطلاع داده بودند. البته قدرت تشکیلاتی حزب توده و نفوذ عوامل این حزب در دستگاههای دولتی و به ویژه در ارتش، غیر قابل انکار است. با وجود این، بزرگنمایی قدرت حزب توده و تمرکز به روی نقشآفرینی این حزب به منظور ساخت یک روایت غلط، که حزب توده در آستانه بلعیدن نظام سیاسی ایران بوده، با واقعیت تاریخی آن زمان نمیخواند. این حزب حتی ناتوانتر از آن بود که بتواند از افراد و تشکیلات خود پس از کودتای ۲۸ مرداد حفاظت بکند، چه برسد به اینکه قادر به کودتا و تاسیس یک نظام سیاسی کمونیستی باشد. تاکید و تمرکز به روی حزب توده فقط به کار عوامل خارجی و داخلی کودتا میآمد. متاسفانه هنوز این بحث برای آنانی که با تاریخ آن دوره آشنایی کافی ندارند، جذابیت دارد.
تیمسار ریاحی رئیس ستاد ارتش در دولت مصدق میگوید «یک نفر از منسوبان من بنام ستوان محمدکاظم ریاحی افسر گارد بود» در روز ۲۴ مرداد ۱۳۳۲ به من از اقدامات سرهنگ نصیری خبر داد. «همین اطلاع ما را متوجه اجرای نقشهها کرد.» (پرخاش، شماره ۱۹، ۳۰ مرداد ۱۳۵۸، ص ۱۱) بشیر فرهمند هم از فردی صحبت میکند که از نزدیکان مصدق بود. آن شخص که «در خیابان پهلوی» سکونت داشت در ساعات قبل از کودتای بامداد ۲۵ مرداد «به مرحوم مصدق اطلاع میدهد تعداد زیادی تانک و نفربر از مقابل منزلش در حال حرکت هستند.» مصدق با تیمسار ریاحی تماس گرفته و خواستار پیگیری میشود. (پرخاش، همان، ص ۱۲) سرهنگ فولادوند هم شخص دیگری است که از طریق عباس فریور مستخدم منزل مصدق در روز ۲۴ مرداد نخستوزیر را در جریان تدارک مقدمات کودتا به وسیله سرهنگ نصیری گذاشته است. (یادداشت و وصیتنامه سرگرد علمیه، به نقل از غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت، ۱۳۶۴، ص ۴۷۶)
بابک امیرخسروی هم در این زمینه تحقیق جالبی انجام داده و اسامی افرادی را که در اطلاع رسانی درباره کودتای بامداد ۲۵ مرداد نقش داشتهاند، معرفی میکند. در میان آنها کسانی از اعضای حزب توده هم بودهاند که نقش کلیدی داشتهاند. (بابک امیرخسروی، نظر از درون به نقش حزب توده ایران، تهران: اطلاعات، ۱۳۷۵، ص ۵۳۱-۵۰۷) در این خصوص علی رهنما قضاوت منصفانهای دارد: ایشان ضمن اشاره به نقش اطلاعرسانی دو عضو سازمان افسران حزب توده بنامهای سرگرد مهدی همایونی و سرهنگ محمدعلی مبشری، مینویسد، شخص اخیر، در شب روز ۲۴ مرداد، خودش «مستقیما با تلفن به مصدق اطلاع میدهد که کودتایی در شرف وقوع است.» علی رهنما از بررسیهای خود نتیجه میگیرد: «افسران ملیگرا و کمونیستِ طرفدارِ مصدق، که از کودتا مطلع شده و شروع قریبالوقوع آن را به مصدق اطلاع داده بودند، نقش انکارناپذیری در شکست کودتای اول داشتند» (علی رهنما، پشت پرده کودتای ۱۳۳۲ ایران، ص ۲۰۷-۲۰۶)
میرفطروس به نقل از کتاب بابک امیر خسروی «نظر از درون به نقش حزب توده ایران» مدعی میشود «در هر حال در چنان شرایطی (منظور؛ ساعت یک بامداد ۲۵ مرداد که سرهنگ نصیری حکم عزل نخستوزیر را آورده است) ناگهان سرهنگ نصیری توسط ستوان علی اشرف شجاعیان-از اعضاء سازمان نظامی حزب توده- محاصره و دستگیر میشود.» (میرفطروس، آسیب شناسی یک شکست، ۱۳۹۷، ص ۱۴۵) و در دو صفحه بعد، از قول سرهنگ ممتاز با تمجیدی دستکاری شده و هدفدار درباره این افسر تودهای، مینویسد «شگفتا که فرماندهی تانکهای مستقر در اطراف خانه مصدق در روز ۲۸ مرداد نیز بر عهده همین ستوان شجاعیان (عضو سازمان نظامی حزب توده) بود.» (میرفطروس، همان، ص ۱۴۷) میرفطروس با همین شیوه دستکاری کردن دادهها، برای نقل قول اول، هم از قول امیرخسروی و هم از مصاحبه سروان داورپناه و سروان فشارکی با روزنامه اطلاعات (۲۸ مرداد ۱۳۵۸) و برای نقل قول دوم از مصاحبه سرهنگ ممتاز (پرخاش، شماره ۱۹، ۳۰ مرداد ۱۳۵۸) و غلامرضا نجاتی (جنبش ملی شدن صنعت نفت، ۱۳۶۸) استفاده کرده است. او در اینجا؛ در تاریخنگاری، مهندسی را به کمال رسانده است. البته این افسر جوان مانند بقیه همکاران خود با اطاعت از فرمانده وطندوست و وظیفه شناس خود، سرهنگ ممتاز، در آن شب و نیز در روز ۲۸ مرداد که بس هولناک بوده است، فداکاری کرده و جانش را به سودا گذاشته است. و من از این سر تاریخ؛ صرفنظر از اینکه او به چه گروهی وابسته بوده و از چه عقیده و مرامی پیروی میکرده است، در برابر او سر تعظیم فرود میآورم. به داوری من او به میهن خود خدمت کرده است. اما رویه و نگاه میرفطروس به تاریخ، ابزاری و ایدولوژیک است. بنابراین به هر چهار منبع مورد ارجاع ایشان، مراجعه میکنم تا میزان دستکاری او را نشان دهم.
عبارت میرفطروس در خصوص دستگیری سرهنگ نصیری به وسیله ستوان شجاعیان، هم در مصاحبه افسران محافظ منزل دکتر مصدق با روزنامه اطلاعات (۲۸ مرداد ۱۳۵۸) و هم در کتاب امیرخسروی (همان، ۱۳۷۵، ص ۵۱۱) که مورد ارجاع ایشان است، ابدا وجود ندارد. امیرخسروی درباره شخصی بنام محمد حسین آشتیانی توضیح میدهد؛ نامبرده متوجه جنب و جوش نظامیان در برابر خانه خود میشود، او از طریق تلفن، آنچه را که از نظامیان مشاهده کرده است، به اطلاع دکتر مصدق میرساند. مصدق پس از این تلفن، سروان داورپناه را احضار کرده و «در مورد مراقبت بیشتر از آن منطقه دستوراتی میدهد.» در همین جا، به منظور روشنتر شدن بحث، توضیح مختصری درباره گارد افسری محافظ منزل نخستوزیر در شب کودتا از قول سرهنگ ممتاز ضرورت دارد.
عبارت میرفطروس در خصوص دستگیری سرهنگ نصیری به وسیله ستوان شجاعیان، هم در مصاحبه افسران محافظ منزل دکتر مصدق با روزنامه اطلاعات (۲۸ مرداد ۱۳۵۸) و هم در کتاب امیرخسروی (همان، ۱۳۷۵، ص ۵۱۱) که مورد ارجاع ایشان است، ابدا وجود ندارد...تمام نقش ستوان دوم شجاعیان در آن شب همین بود. او که در گروه محافظان منزل نخستوزیر از پایینترین درجه افسری برخوردار بود، بخصوص با وجود حضور سرهنگ ممتاز «فرمانده تیپ دوم کوهستانی مرکز» در آن شب، هرگز این اجازه را نداشت، آنچنانکه میرفطروس ادعا میکند: «ناگهان سرهنگ نصیری توسط ستوان علی اشرف شجاعیان محاصره و دستگیر میشود.» سرخود و بدون دریافت فرمان از جانب سرهنگ ممتاز، عمل کند
اعضای این گارد که بخاطر فداکاری آنان در آن شب، به طور یکسان مورد تحسین و تمجید سرهنگ ممتاز قرار میگیرند، عبارت بودند از سروان ایرج داورپناه، سروان مهران (موسی فشارکی) و ستوان دوم شجاعیان (شجاعیه) (پرخاش، شماره ۱۹، ۳۰ مرداد ۱۳۵۸، ص ۳) برگردیم به روایت امیرخسروی: در پی دستور مصدق به سروان داورپناه، سروان فشارکی با جیپ حرکت کرده و ضمن بازدید از خیابانهای اطراف، متوجه تجمع گروهی از افسران گارد شاهنشاهی میشود و «چون قصد دستگیری او را میکنند به سرعت به منزل نخستوزیر برمیگردد و مراتب را به سرهنگ ممتاز» گزارش داده و درست در همین زمان «ستوان شجاعیانِ (مورد اشاره میرفطروس) از گروه محافظان خانه دکتر مصدق با بیسیم گزارش میدهد: سرهنگ نصیری به اتفاق ۶ نفر افسر، ۴ کامیون سرباز و دو دستگاه زرهپوش به چهارراه حشمتالدوله آمده و میگویند نامهای برای نخست وزیر دارند.» بلافاصله مصدق در جریان قرار گرفته و پس از مشورت ایشان با تیمسار ریاحی، رئیس ستاد ارتش، به «ستوان شجاعیان دستور داده شد فقط سرهنگ نصیری و ۶ افسر همراه او که همگی مسلح به مسلسل «پ.پ.ث» بودند، به جلوی منزل نخستوزیر هدایت شوند و کامیونهای سرباز و زرهپوشها در همانجا بمانند» (بابک امیرخسروی، نظر از درون به نقش حزب توده ایران، ص ۵۱۲-۵۱۱)
تمام نقش ستوان دوم شجاعیان در آن شب همین بود. او که در گروه محافظان منزل نخستوزیر از پایینترین درجه افسری برخوردار بود، بخصوص با وجود حضور سرهنگ ممتاز «فرمانده تیپ دوم کوهستانی مرکز» در آن شب، هرگز این اجازه را نداشت، آنچنانکه میرفطروس ادعا میکند: «ناگهان سرهنگ نصیری توسط ستوان علی اشرف شجاعیان محاصره و دستگیر میشود.» سرخود و بدون دریافت فرمان از جانب سرهنگ ممتاز، عمل کند. سرهنگ ممتاز میگوید در آن شب «من رفتم رسید نامهای را که (سرهنگ نصیری) به نگهبانی داده بود از مرحوم دکتر مصدق گرفتم که به نصیری بدهم، در این موقع تیمسار سرتیپ ریاحی رئیس ستاد ارتش به من تلفن زدند که نصیری را بازداشت کنید و به ستاد ارتش بفرستید. ما هم ضمن اینکه پاکت رسید را به او دادیم او و سربازانش را خلع سلاح کردیم و خود نصیری را بازداشت و ...به ستاد اعزام داشتیم.» (پرخاش، شماره ۱۹، ۳۰ مرداد ۱۳۵۸، ص ۲)
اما ادعای دیگر میرفطروس: «شگفتا که فرماندهی، تانکهای مستقر در اطراف خانه مصدق در روز ۲۸ مرداد نیز بر عهده همین ستوان شجاعیان "تودهای" بود.» میرفطروس برای این جمله مهم، به مصاحبه سرهنگ ممتاز با «پرخاش، شماره ۱۹، ۳۰ مرداد ۱۳۵۸» ارجاع داده که در آن چنین عبارتی، حتی عبارت نزدیک به آن هم، وجود ندارد. سرهنگ غلامرضا نجاتی در مصاحبه کتبی خود با سرهنگ ممتاز مینویسد، ستوان دوم شجاعیان در «روز ۲۸ مرداد حماسه آفرید.... در آن روز شجاعیان در حالی که زخمی شده بود، با تانک خود تا آخرین گلوله جنگید.» (غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت و کودای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، سهامی انتشار، ۱۳۶۸، ص ۴۴۸-۴۴۹» و هیچ سخنی از فرماندهی تانکهای محافظ منزل نخستوزیر در روز ۲۸ مرداد در میان نیست. میرفطروس در اینجا نیز افسانه ساخته است. در ۲۸ مرداد دکتر مصدق و یاران او منزل را حدود ساعت شش و بیست بعد از ظهر ترک کردند، ولی تیراندازی بین مهاجمین و محافظین از منزل نخستوزیر تا ساعت ۸ شب ادامه داشت. سرهنگ ممتاز میگوید این تیراندازیها از جانب ما به صورت مانور بود تا «سربازان را از معرکه دور کنیم.» او خود آخرین نفری بود که محل درگیری را ترک کرد و در «حدود ساعت ۳۰/۹ به خانه» رسید. فردای آن روز خود را معرفی کرده و «به اتهام قیام علیه سلطنت» محاکمه شد. (پرخاش، ۳۰ مرداد ۱۳۵۸، ص ۳)
به یکی دیگر از ادعاهای بسیار حیرتانگیز، که فقط منحصر به شیوه تاریخنگاری میرفطروس است، توجه کنیم: او مدعی است، اولین مرجعی که در صبح روز ۲۵ مرداد شکست کودتا را به اطلاع مردم رساند، یک روزنامه تودهای بود: «آیا شگفت نیست که خبر "شکست کودتای ۲۵ مرداد" پیش از آنکه از طرف دولت مصدق اعلام شود، در شماره بامدادی نشریه شجاعت (ارگان حزب توده ایران، ۲۵ مرداد ۱۳۳۲) منتشر شده بود؟» (میرفطروس، آسیب شناسی یک شکست، ص ۱۴۷). قطعا آقای علی میرفطروس خود روزنامه شجاعت برای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ را ندیده است، و اگر دیده، مطابق معمول مهندسی کرده است. چون در تیتر اول و درشت روزنامه آمده است: «چگونه کودتای نظامی که قرار بود یکساعت بعد از نیمه شب جمعه (یک بامداد ۲۴ مرداد، یعنی ۲۴ ساعت قبل از کودتای ۲۵ مرداد) انجام شود عقیم ماند... قرار بود واحدهای گارد سلطنتی به فرماندهی سرهنگ نصیری و واحدهایی از تیپ کوهستانی به فرماندهی سرهنگ ممتاز و واحدهایی از تیپ پادگان جی به فرماندهی سرهنگ شاهرخ به تهران حمله کنند.» ملاحظه میشود که کودتای واقعی در ساعت یک بامداد ۲۵ مرداد اتفاق افتاد ولی تیتر روزنامه مربوط به یک بامداد ۲۴ مرداد میشود.
این روزنامه، ارگان حزب توده، که هنوز خبر درستی از ماجراها نداشته به منظور پیشدستی نسبت به رقبای خود اقدام به خبرهای مربوط به حوادث یک شب قبل از واقعه اصلی می کند. و در صفحه چهار همین شماره، برای اینکه به یک نحوی تیتر صفحه اول را برای خوانند اقناع کننده کند، مینویسد: «قرار بود که دیشب با استفاده از مقررات حکومت نظامی حملهای به فرماندهی سرهنگ نصیری، واحدهایی از تیپ کوهستانی به فرماندهی سرهنگ ممتاز و واحدهایی از تیپ زرهی به فرماندهی سرهنگ شاهرخ یکساعت پس از نیمه شب به تهران آغاز شود.» در همین گزارهی کوتاه از روزنامه شجاعت، که مورد استناد میرفطروس است، تا قدرت حزب توده را در ایجاد فضای کودتایی، افشای کودتا، دستگیری عوامل کودتا و قدرت رسانهای این حزب را به رخ تاریخ بکشد، چقدر خطاهای مهلک وجود دارد.
در همین گزارهی کوتاه از روزنامه شجاعت، که مورد استناد میرفطروس است، تا قدرت حزب توده را در ایجاد فضای کودتایی، افشای کودتا، دستگیری عوامل کودتا و قدرت رسانهای این حزب را به رخ تاریخ بکشد، چقدر خطاهای مهلک وجود دارد.اولا روزنامه ارگان حزب توده آنقدر از اخبار روی داده در شب قبل، به دور بوده است که خبر مربوط به ۲۴ ساعت قبل از کودتای نافرجام ۲۵ مرداد را با تیتر تبلیغاتی منتشر میکند، ثانیا سرهنگ ممتاز که از عوامل اصلی عقیم گذاردن کودتا بوده را به جای کودتاچی جا زده است
اولا روزنامه ارگان حزب توده آنقدر از اخبار روی داده در شب قبل، به دور بوده است که خبر مربوط به ۲۴ ساعت قبل از کودتای نافرجام ۲۵ مرداد را با تیتر تبلیغاتی منتشر میکند، ثانیا سرهنگ ممتاز که از عوامل اصلی عقیم گذاردن کودتا بوده را به جای کودتاچی جا زده است. همه منابع به اضافه اقرار خود سرهنگ ممتاز، شخص ایشان بوده که سرهنگ نصیری را در ساعت یک بامداد ۲۵ مرداد باز داشت کرده است. (پرخاش، شماره ۱۹، ۳۰ مرداد ۱۳۵۸، ص ۲) و او در ۲۸ مرداد تا آخرین لحظه از نخستوزیر قانونی و ملی، وفادارانه دفاع نموده است. در یک نگاه خوشبینانه روزنامه شجاعت «ارگان حزب توده» اخبار مربوط به کودتایی را انتشار داده که بیست و چهار ساعت قبل از کودتای بامداد ۲۵ مرداد، قرار بود انجام شود، ولی به دلایلی به تاخیر افتاد. بنابراین روزنامه شجاعت خبر مربوط به بامداد روز ۲۴ مرداد را در روز ۲۵ مرداد منتشر کرده، آنهم به شکل غلط؛ چون سرهنگ ممتاز و سرهنگ شاهرخ در کادر کودتاچیان نبودند. میرفطروس از آن خبر غلط، به منظور محوری کردن نقش حزب توده، به عنوان اخبار افشاکنندهی کودتای ۲۵ مرداد، بهرهبرداری سوء کرده است.
اگر در کار آقای میرفطروس امانتداری مورخانه وجود میداشت، باید خبر کودتا را از قول علی اصغر بشیر فرهمند، «مدیر کل انتشارات و تبلیغات حکومت دکتر مصدق» بیان میکرد. فرهمند میگوید؛ آقای دکتر مصدق ساعت یک و نیم بامداد ۲۵ مرداد مرا احضار نمود، ضمن اینکه مرا در جریان فرمان عزل گذاشت، پس از آماده شدن متن اعلامیه دولت «با اعلام مکرر قبلی در ساعت شش بامداد، اعلامیه شماره یک دولت دایر به وقوع کودتای نافرجام به این مضمون به آگاهی ملت ایران رسید و چند بار تا ساعت ۷ بامداد تکرار شد.» (پرخاش، شماره ۱۹، ۳۰ مرداد ۱۳۵۸، ص ۱۲) حال از رمزگشایی از افسانهی کودتا به وسیله حزب توده، که در روایت دکتر غنینژاد جایگاه کانونی دارد، فاصله میگیرم و قسمت دوم بحث که در خصوص کودتای مصدق (بنا بر نظر دکتر غنینژاد) در ۲۵ مرداد و بحث کودتای ۲۸ را در مقالهی بعد پیخواهم گرفت.
نتیجهگیری
در این بحث کوشیدهام با طرح یک بحث نظری، ناکارآمدی تعریف آقای دکتر غنینژاد از کودتا، برپایه شورش بر علیه رئیس کشور، را نشان دهم. همچنین به این واقعیت اشاره شد که در نظامهای سیاسی مدرن به دلیل توازن قدرت در سطح قوای سه گانه کشور، اساسا عبارت Head of State به عنوان رئیس کشور، فاقد وجاهت حقوقی است. به همین دلیل به عنوان نمونه به موقعیت قانونی رئیس جمهور آمریکا توجه کردم؛ که میشود او را حتی با دستبند به دادگاه برد، امری که در نظام شاهنشاهی ایران، تصور آن هم امری محال بوده است. بنابراین آقای دکتر غنینژاد در دنیای مدرن نباید درپی یافتن رئیس کشوری باشد، که بتوان تعریف خود از کودتا را بر آن، بنا نهد.
ضمنا در ادامه به منظور بررسی نقش حزب توده در کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ با بررسی تطبیقی کتاب علی میرفطروس که با زیرکی و مهارت بسیار خاص به موقعیت حزب توده در شرایط سیاسی آن ایام، نقش افسانهای داده است، سعی کردهام ناراستیهای فراوان کار او را آشکار سازم. در نوشتههای پس از این، همه اهتمام خود را به طور پیوسته در نقد آرای تاریخی آقای دکتر غنینژاد متمرکز خواهم نمود.
نظر شما