شناسهٔ خبر: 65697 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

مروری بر کتاب «آقای سانسورخداحافظ!»

نوشتن برای تغییر

روزنامه‌نگاری کیش تازه‌ای در میدان مذاهب و ادیان جهان نیست اما به اعتبار اینکه می‌خواهد روایت خاص خود را از حقیقت عرضه بدارد شراکت و شباهتی با نظام‌های آیینی پیدا می‌کند.

فرهنگ امروز: امیر یوسفی، منسوب به گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، فیلسوف نامبردار آلمانی است که گفته است: «روزنامه، انجیل انسان مدرن و روزنامه خوانی در حکم نیایش صبحگاهی اوست.» این تعبیر، شأن روزنامه در جهان جدید را به عنوان یک فرآورده فرهنگی نوپدید به گویاترین وجه ممکن می‌نمایاند. فیلسوف آلمانی با این توصیف کوتاه، انگار در ایفای وظیفه معنا بخشی به زندگی، روزنامه‌ها را شریک کتاب مقدس دانسته و برای بشر جدید که قبله‌اش جای دیگر و آیینش چیز دیگر است «نصّ» نوینی دست و پا کرده است. هگل البته عناد و عداوتی با دینداری رایج نداشت و التزام به مسیحیت، دلالت‌های آشکاری در نظر و عمل او داشت اما به استناد تحلیلی که از پدیده مدرن روزنامه به دست داده توگویی مناسک استعاری تازه‌ای برای انسان جدید برمی‌شمرد که یکی از ارکان آن، روزنامه‌خوانی است. با این حساب، به حسب تحلیل هگل، قالب فرهنگی جدیدی که به موازات قالب‌های دیگر، به زندگی انسان متجدد، معنا و گرما و روشنا می‌بخشد روزنامه است؛ چیزی که صبح به صبح به عنوان نیایش صبحگاهی، آن را ادا می‌کند و به‌جا می‌آورد. عمر این انجیل جدید، البته کمابیش به حدود چهار قرن در جهان -و دو قرن در ایران- می‌رسد اما در همین دوران نه چندان دراز، جمع کثیری را می‌توان سراغ گرفت که به حلقه تابعان این مناسک و آیین نوظهور درآمده‌اند. اکنون این تابعان، نیایش صبحگاهی خود را از روی یک نصّ نوظهور تلاوت می‌کنند. 
روزنامه‌نگاری کیش تازه‌ای در میدان مذاهب و ادیان جهان نیست اما به اعتبار اینکه می‌خواهد روایت خاص خود را از حقیقت عرضه بدارد شراکت و شباهتی با نظام‌های آیینی پیدا می‌کند. این روایت‌گری خاص از حقیقت، اکنون صاحب تاریخ خاص خود شده است که گاه به شکلی گاهشمارانه تدوین می‌شود و گاهی هم کسانی که عمر را به این ورزه نوظهور گذرانده و متخصص این نصوص نوپدید شده‌اند راسا یا در قالب گفت‌وگوهایی این تاریخ را روایت می‌کنند. «روزنامه‌نگاری مردم‌سالار» (که در چاپ دوم با عنوان «خداحافظ آقای سانسور» منتشر شده است) از این دسته اخیر است. فیلیپ مرلان، روزنامه‌نگار فرانسوی در گفت‌وگویی به میزبانی بیتا عظیمی‌نژادان، روزنامه‌نگار ایرانی، سرگذشت دست‌کم 40 سال فعالیت رسانه‌ای‌اش را روایت کرده است. کتابی در 255 صفحه که سوانح عمر شخصی و حرفه‌ای مرلان را شرح می‌کند. استاد مصطفی ملکیان بر این سرگذشتنامه حرفه‌ای پیشگفتاری روشنگر و راهگشا نوشته‌اند که هم مدعیات کتاب را به بهترین شکل ممکن دسته‌بندی و گزارش کرده و هم به ‌طور غیرمستقیم، آداب مواجهه انتقادی با یک اثر را آموزش می‌دهد.
 روایت فیلیپ مرلان از روزنامه‌نگاری در جغرافیای فرهنگی فرانسه، برای مخاطبان ایرانی غریبه نیست. مشابهت‌های فراوانی میان این دو اقلیم رسانه‌ای برقرار است. درست است که فرانسه هم به اعتبار قوانین مطبوعاتی، هم به جهت کمیت و کیفیت روزنامه‌ها، هم از لحاظ نفوذ و اثرگذاری رسانه در سیاست‌گذاری‌های عمومی و هم به خاطر فرآیند حیات و افول مطبوعات، تفاوت‌های معناداری با ایران دارد اما به‌رغم این تفاوت‌ها مشابهت‌های تعیین‌کننده‌ای هم در این میان به چشم می‌آید. بر این اساس «روزنامه‌نگاری مردم‌سالار» برای کنشگران و مخاطبان ایرانی مطبوعات نیز آموزه‌ها و عبرت‌های فراوانی دارد. 

روزنامه‌نگاری، با مردم برای مردم
 برای هواخواهان و طرفداران روشنگری و تجدد، دائره‌المعارف‌نویسی و روزنامه‌نویسی توفیر چندانی ندارند و تصنیف دانشنامه‌های عظیم و حجیم، از همان ضرورتی سرچشمه می‌گیرند که تدوین روزنامه‌های کم برگ و مختصر. آنچه این دو قالب دانایی را برای اصحاب تجدد، منزلتی کمابیش یکسان می‌بخشد چه بسا نقش مشترک‌شان در تبدیل داده‌ها و اطلاعات گسیخته، محدود و فردی به روایت و دانش هوشمند، هدفمند، جمعی و عمومی است. روزنامه‌نویسی و دائره‌المعارف‌نویسی به عنوان فرزندان عصر روشنگری، در ذات خود التزام و تعهدی اکید به عمومی‌سازی دانش و آگاهی دارند. به همین اعتبار پیوندی پنهان میان «مردم» و «روزنامه» برقرار است. به بیان دیگر روزنامه در غیاب «مخاطب انبوه» که نام مستعاری برای «مردم» است فاقد معنا خواهد بود. مردم‌گرا بودن توگویی از مقوّمات و چه بسا ذاتیات روزنامه است. آیا می‌توان با این شاخص و شاقول، عیار اعتبار هر روزنامه را سنجید؟ و آیا می‌توان حکم کرد هر روزنامه‌ای که خالی‌تر از مردم است بیگانه‌تر از وظیفه اصلی‌اش است؟ فیلیپ مرلان در بخش اعظم پاسخ‌هایی که به بیتا عظیمی‌نژادان داده به صد زبان تکرار می‌کند «می‌توان». قاطعانه پیشفرض می‌گیرد که: «برای ما روزنامه‌نگارها یک رسوایی جدی است که به جای آنکه در خدمت مردم باشیم در خدمت حکومت هستیم.» (ص 47). اساسا تعریف او از روزنامه‌نگار، پیوند استواری با مردم دارد: «من روزنامه‌نگار به کسی می‌گویم که در سطح جامعه کار کند و گزارش تهیه کند. در کوچه و خیابان پرسشگری کند و در محل برای تهیه گزارش حاضر شود. مردم را ببیند و با آنها حرف بزند.» (ص 52).
 مرلان که به گفته خودش 40 سال است روزنامه‌نگاری می‌کند (ص 18) و هنوز و همچنان خود را یک روزنامه‌نگار می‌داند نه یک روشنفکر یا متفکر (ص171) همواره در تلاش بوده تا هوشیاری انتقادی خود را در حوزه کاری‌اش تقویت کند و راز رویگردانی و بی‌اعتمادی روزافزون مردم و شهروندان از روزنامه‌ها را کشف کند. او در این مسیر با التزام به مشی تفکر انتقادی، خود را از روزنامه‌های جریان اصلی دور می‌سازد تا به نوع نوینی از روزنامه‌نگاری دست یابد و الگوی نوپدید و کارآمدی از این حرفه بسازد. این نوع نوین و الگوی نوپدید در زبان مرلان با تعابیری مثل «روزنامه‌نگاری دموکراتیک»، «روزنامه‌نگاری مشارکتی»، «روزنامه‌نگاری تعاملی»، «روزنامه‌نگاری شهروندی»، «روزنامه‌نگاری تغییر» و «روزنامه‌نگاری امید» نامیده می‌شود.
 - با «روزنامه‌نگاری شهروندی» می‌خواهد به تقویت اطلاعاتی بپردازد که باعث ارتقای توانایی شهروندان برای مشارکت آنها در تصمیم‌گیری‌های موثر در تمام زمینه‌های زندگی می‌شود (ص 19).
- با «روزنامه‌نگاری دموکراتیک» دنبال تعمیق دموکراسی در معنای برابری بیشتر و تامین منافع عامه مردم است (ص 113و 127). 
- با «روزنامه‌نگاری امید» می‌خواهد احساس ناتوانی ملی و ناامیدی عمومی را مهار کند و کانونی برای تقویت امید مردم باشد (ص 119). 
- با «روزنامه‌نگاری تعاملی یا مشارکتی» می‌خواهد مردم عادی و معمولی را در تولید و تهیه کالایی با عنوان روزنامه مداخله و سهیم نماید (ص 122).
- با «روزنامه‌نگاری تغییر» قصد دارد به تغییر شرایط زندگی شهروندان خصوصا فرودستان و حاشیه‌نشینان التفات داشته باشد (ص 171).
- با «روزنامه‌نگاری انتقادی» می‌کوشد قدرت انتقادی شهروندان را در مواجهه با هجوم بی‌رحم و بی‌مهابای اطلاعات افزایش دهد و مخاطبان را از مصرف‌کننده محض به مشارکت‌کنندگانی مشتاق تبدیل کنند (ص 251).

  اخلاقی‌ترین نوع روزنامه‌نگاری
این عناوین ششگانه هر چند در مقام نام‌گذاری متفاوت‌اند اما همگی در حکم نقطه‌هایی هستند که مجموعا یک خط واحد را می‌سازند. نام این خط مستقیم، روزنامه‌نگاری مردم‌سالار یا دموکراتیک است که فیلیپ مرلان آن را از یک روزنامه‌نگار امریکایی به نام جی روزن اقتباس کرده و به سهم خود پرورانده است. در تحلیل روزن، روزنامه‌ها به حکم آنکه ناچارند نیازهای اقتصادی خود را تامین کنند در بسیاری از اوقات، منافع گروهی یا طبقاتی یا حزبی یا... را بر خیر همگانی و منفعت عمومی ارجح می‌دارند. گاهی نیز در هراس از نهاد متمرکز قدرت، مصلحت هیات حاکمه را بر مصالح ملی تقدم می‌بخشند. فیلیپ مرلان با تأسی به جی روزن می‌کوشد ترکیب نوپدید «روزنامه‌نگاری دموکراتیک» را مفهوم‌سازی و مقوله‌بندی کند. «نقش ما به عنوان روزنامه‌نگار، اهمیت دادن، توجه کردن و همیشه درنظر گرفتن علاقه و نفع عموم است... یکی از کارکردهای دموکراسی خارج شدن از منافع خاص و تامین منافع عام است. وظیفه روزنامه‌نگار دقیقا حفاظت از علاقه و منافع عموم و تامین آن است.» (ص 127). او این شاخه از روزنامه‌نگاری را سودمندترین جریان رسانه‌ای برای جهان قلمداد می‌کند و می‌گوید: «اکنون با همه این راهی که رفته‌ام دوست دارم خودم را کنشگر دموکراسی بنامم و همه این راه مرا به این رسانده که بگویم و در پی «روزنامه‌نگاری»‌ای باشم که به نفع دموکراسی و برای دموکراسی است. امروز روزنامه‌نگاری‌ای برای دنیا مفید است که به دنبال دموکراسی و برای دموکراسی باشد.» (ص 116). استاد مصطفی ملکیان نیز در پیشگفتار پرسود و دقیق خود بر این کتاب، یگانه مصداق روزنامه‌نگاری اخلاقی را روزنامه‌نگاری دموکراتیک دانسته‌اند (ص‌11). اما دموکراسی و جامعه دموکراتیک در نظر مرلان چیست که عزمش را جزم کرده تا تمام بضاعت و بنیه روزنامه‌نگاری جهان را در خدمت آن درآورد؟ او در پیشگفتاری که اختصاصا برای خواننده فارسی زبان نوشته تعریفش را از این مفهوم عرضه می‌دارد: «دموکراتیک جامعه‌ای است که بخش‌پذیری یعنی تضاد منافع در درون خود را پذیرفته و در جست‌وجوی شیوه تامین مشارکت برابر شهروندان در بیان، تحلیل و کندوکاو این تضادها به منظور حل و فصل آنها باشد.» (ص 18). چرخه موجود مطبوعات برای ایفای چنین نقشی بسیار ناتوان و علیل است. باید از هنجارها و رویه‌های موجود و بالفعل این حرفه فاصله گرفت و با اعتنا به ضروریات بازنگری شده دموکراسی هماهنگ شد تا چنان وظیفه‌ای انجام شود. 

سه گام تا روزنامه‌نگاری دموکراتیک 
 برای تامین این مقصود، مرلان یک دستور کار سه بخشی روی میز کار روزنامه‌ها می‌گذارد؛ دستور کاری بسیار مهم، موثر و البته به غایت دشوار و سخت: «باید بتوانیم سه اهرم را فعال کنیم: فکر کنیم، عمل کنیم، بحث کنیم: تشویق تفکر انتقادی در بین خوانندگان، تشویق آنها به عمل و مشارکت در بحث عمومی دموکراتیک.» (ص 19). اینها همان سه کاری هستند که جای خالی‌شان در مطبوعات به ‌شدت احساس می‌شود و بنیان غیردموکراتیک بودن روزنامه‌ها فقدان همین سه عنصر است. دموکرات بودن برای فیلیپ مرلان، مترادف است با شهروند خوب بودن و بیشتر شهروند بودن. به این اعتبار هر انسانی اگر این سه کار را انجام دهد شهروند خوب و «بیشتر شهروند» خواهد بود: «سه بعد می‌تواند یک فرد را بیشتر شهروند کند؛ اولین آن، ظرفیت فکری است یعنی بتوان تفکر انتقادی یک شخص را توسعه داد... دومین مورد واکنش نشان دادن است یعنی وارد عمل شدن. مورد سوم بحث و مناظره است؛ یعنی رسانه‌ها وظیفه‌شان این است که محل عمومی مناظره دموکراتیک را فراهم کنند و فرصت و امکان را برای تبادل‌نظرها آماده کنند.» (ص 145). این سه کار یا این کار سه مرحله‌ای لازمه پویایی و اثرگذاری فعالیت رسانه‌ای در جهان پرآشوب و سرشار از اغتشاش‌های مفهومی است. اصولا مطبوعات در دو دسته از جوامع، امکان وقوع دارند. در هرکدام از این دسته‌ها طبعا تقدم و اولویت با چیزی خاص است. آیا وضعیت و وظیفه روزنامه در جامعه‌ای که با انسداد خبری مواجه است عین همان چیزی است که در جوامع آزاد؟ «از نظر من وقتی آزادی را از دست داده‌ایم یا نداریم، اطلاع‌رسانی بزرگ‌ترین وظیفه یک روزنامه‌نگار است... تو تعهدت در زمان نبودن آزادی باید رساندن حداکثر اطلاعات به حداکثر مخاطبان باشد... ولی در کشوری که مطبوعات و جریان اطلاعات آزاد است رساندند اطلاعات کافی نیست... اطلاعات باید برای بهبود دموکراسی یا بهبود روند دموکراسی بیشتر باشد، برای برابری، عمل کردن، واکنش نشان دادن به کارها و اتفاقی که درست نیست.» (ص 239). به این ترتیب مرلان در پاسخ به این سوال اساسی که «اصلا روزنامه‌نگاری برای چیست؟» جواب می‌دهد: «در جوامعی بدون آزادی تضمین شده پاسخ می‌دهیم: تا آگاه شویم. اما به محض اطمینان از این احترام باید فراتر برویم. بُعد اجتماعی روزنامه‌نگاری فراتر از رسالت ساده اطلاع‌رسانی است.... تعمیق دموکراسی در معنای برابری بیشتر.» (ص 20). تشخیص اینکه ما در ایران امروز، مصداق کدام وضعیت از این دو شکل هستیم و نیازمند کدام نوع از این دو نوع روزنامه‌نگاری هستیم با خود شما؛ اما به این توجه داشته باشید که مرلان با صراحت می‌گوید در هر دو موقعیت درنهایت روزنامه‌نگاری یک کارکرد دارد: خدمت به دموکراسی. مبارزه برای آزادی مطبوعات و کوشش برای آشتی رسانه‌ها با شهروندان و جلب جایگاه مناسب خود از تولید اطلاعات جدا نیست (همان‌جا).
فیلیپ مرلان با این دیدگاه‌ها درباره حرفه روزنامه‌نگاری، تاریخ کنشگری خود در صحنه رسانه‌های فرانسوی را در این کتاب شرح داده است. آنجا از فلسفه تاسیس روزنامه لیبراسیون توسط ژان پل سارتر به شیرینی سخن می‌گوید؛ «سرآغاز ماجرای تولد لیبراسیون این ایده بود که ما فقط یک روزنامه تهیه نمی‌کنیم که فقط توسط روزنامه‌نگاران نوشته شده باشد یا حتی به دست روزنامه‌نگاران انقلابی. ما روزنامه تهیه می‌کنیم که با مردم و صدای مردم باشد و می‌توان تصور کرد با چه ایده بزرگی این روزنامه در آن زمان ایجاد شد و شعارش این بود که «مردم، حرف بزنید و روی حرف‌تان بایستید.» (ص54). اما نه لیبراسیون و نه هیچ روزنامه‌ای نتوانسته این عزم و نیت صادقانه و مشفقانه را به ‌طور مستمر ادامه بدهد. اینکه چرا این انحراف رخ داد و کار دقیقا از کجا خراب شد در آسیب‌شناسی هوشمندانه این روزنامه‌نگار باتجربه توضیح داده شده است. اینکه ما به عنوان روزنامه‌نگاران ایرانی در کجای اطلس روزنامه‌نگاری جهان ایستاده‌ایم سوالی به غایت مهم و کاربردی است. «روزنامه‌نگاری مردم‌سالار» را بخوانید تا کمابیش برای‌تان معلوم شود روی محور مختصات رسانه‌های جهان، موقعیت روزنامه‌نگاری ایران چیست و چرا ایرانیان امروز در انجیل‌خوانی‌های صبحگاهی خود تا این اندازه کاهل و بی‌رغبت شده‌اند.


 منسوب به گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، فیلسوف نامبردار آلمانی است که گفته است: «روزنامه، انجیل انسان مدرن و روزنامه خوانی در حکم نیایش صبحگاهی اوست.» این تعبیر، شأن روزنامه در جهان جدید را به عنوان یک فرآورده فرهنگی نوپدید به گویاترین وجه ممکن می‌نمایاند. فیلسوف آلمانی با این توصیف کوتاه، انگار در ایفای وظیفه معنا بخشی به زندگی، روزنامه‌ها را شریک کتاب مقدس دانسته و برای بشر جدید که قبله‌اش جای دیگر و آیینش چیز دیگر است «نصّ» نوینی دست و پا کرده است.



فیلیپ مرلان با این دیدگاه‌ها درباره حرفه روزنامه‌نگاری، تاریخ کنشگری خود در صحنه رسانه‌های فرانسوی را در این کتاب شرح داده است. آنجا از فلسفه تاسیس روزنامه لیبراسیون توسط ژان پل سارتر به شیرینی سخن می‌گوید. «سرآغاز ماجرای تولد لیبراسیون این ایده بود که ما فقط یک روزنامه تهیه نمی‌کنیم که فقط توسط روزنامه‌نگاران نوشته شده باشد یا حتی به دست روزنامه‌نگاران انقلابی. ما روزنامه تهیه می‌کنیم که با مردم و صدای مردم باشد و می‌توان تصور کرد با چه ایده بزرگی این روزنامه در آن زمان ایجاد شد و شعارش این بود که «مردم، حرف بزنید و روی حرف‌تان بایستید.»

نظر شما