شناسهٔ خبر: 65396 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

گفت‌وگو با توحید ملک‌زاده درباره کتاب «سلماس در دوران مشروطیت»

ملک‌زاده می‌گوید: موج مشروطه‌خواهی به قدری قوی بود که حتی جمع کثیری از متنفذین ایل حاکم قاجاریه نیز در سلک مخالفین محمدعلی‌شاه قرار گرفتند. هر چه باشد مشروطه‌خواهان طالب زندگی بهتری بودند ولی متاسفانه طوفان حوادث دنیای خارج آذربایجان از یک سو و از سوی دیگر قرائت متفاوت غیر آذربایجانیان از مشروطیت، این خواسته را تحت‌الشعاع خود قرار داد و ممالک محروسه ایران با آن همه زیبایی به کشوری با سیستم حکومتی مکانیکی و سرکوبگر فرهنگ‌های زنده و پویا تبدیل شد.

فتح تهران توسط مشروطه‌خواهان سایر نقاط ایران از عجایب تاریخ مشروطیت بود

فرهنگ امروز: طاهره مهری مالفجانی، تاریخ مشروطه‌خواهی آذربایجان در دوره قاجاریه شاید یکی از پیچیده‌ترین موضوعات مورد بحث تاریخ معاصر آذربایجان است. پیچیدگی از این منظر که از حیث خواسته‌های عمومی، هم مشابهاتی با سایر «ممالک محروسه ایران» دوره قاجار داشت و هم تفاوت‌هایی بسیار با آنها. از آنجایی که نتایج این حرکات مردمی، سالیان بعد برای موقعیت آذربایجان بسیار ضرربار شد امروزه اعمال و رفتار فعالان آن دوران گاهی مورد مذمت قرار می‌گیرد حال اینکه تاریخ قابل بررسی فقط در زمانه خود است. در این زمینه با توحید ملک‌زاده دیلمقانی، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی و پژوهشگر تاریخ درباره کتاب «سلماس در دوران مشروطیت» گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

 *********

در کتاب «سلماس در دوران مشروطیت» به جراید دوره صدور فرمان مشروطیت پرداخته شده است، در جراید این دوره اساس مشروطه‌خواهی حاوی چه نکاتی است و در کل مشروطه‌خواهان طالب چه چیزی بودند؟

در آذربایجان، تحولات منطقه‌ای ورود به قرن بیستم، بیشتر شدن رفت و آمد به استانبول و آذربایجان آن سوی ارس مخصوصا شهرهای باکو، گنجه، تفلیس و... به عنوان دروازه اروپا و مدنیت جدید و همچنین انباشته شدن مطالبات مردمی، سبب بروز مطالبات مردمی در قالب مشروطه‌خواهی شد. فرآیند گذار از سیستم حکومت مطلقه به سیستم تکثر قدرت و بیشتر شدن مطالبه اختیارات مردمی در اداره امور مملکتی (توسط نوگرایان و اندیشمندان) از سویی و دشمنی‌های فرقه‌ای- مذهبی (بابی‌ها و بهایی‌ها) و حتی قومی با قاجاریه ولو به صورت نامحسوس سبب شد تا موج مشروطه‌خواهی جزو خواست‌های اکثر اقشار مردم حتی در میان روحانیان دینی که از منظر محافظه‌کاری شاید با تحولات ارتباط مستقیمی نداشته باشند، شود. این موج تحول به قدری قوی بود که حتی جمع کثیری از متنفذین ایل حاکم قاجاریه نیز در سلک مخالفین محمدعلی‌شاه قرار گرفتند. هر چه باشد مشروطه خواهان طالب زندگی بهتری بودند ولی متاسفانه طوفان حوادث دنیای خارج آذربایجان از یک سو و از سوی دیگر قرائت متفاوت غیر آذربایجانیان از مشروطیت، این خواسته را تحت‌الشعاع خود قرار داد و ممالک محروسه ایران با آن همه زیبایی به کشوری با سیستم حکومتی مکانیکی و سرکوبگر فرهنگ‌های زنده و پویا تبدیل شد که امروزه نیز دردسرهای آن را می‌کشیم چرا که در تاسیس ایران نوی سال ۱۹۱۰، تفکر حق‌طلبانه آذربایجان حضور نداشت.

انقلاب مشروطه هم مثل همه انقلاب‌ها برای نیل به اهداف سال‌های بسیاری را طی کرد، این دوره در سلماس چگونه طی شد و اساسا سلماس قبل از مشروطه چگونه بود و چگونه به مشروطه وارد شد؟

در سلماس قبل از مشروطیت یک گروه انقلابی مشروطه‌خواه ۱۴ نفری از احرار و آزادیخواهان سلماسی تشکیل شده بود که به نوبت در منازل هم گرد آمده و در مسائل مختلف با هم مشورت می‌کردند. از این انجمن تنها نامی مانده و چند نفر از اعضای آن مشخص بوده و متأسفانه نام بقیه نامشخص است. میرزا سعید خان سلماسی، حاجی پیشنماز برادرش صدرالاسلام و بلال آقا کهنه شهری را می‌توان از این انجمن شمرد، اینان با هم جلساتی برقرار کرده و اوضاع سیاسی مملکت را تحلیل کرده و نقش سلماس را در این جریانات بررسی می‌کردند. به طوری‌که بعداً این انجمن اختیار سلماس را در دست گرفته و با رهبری حاجی پیشنماز سلماسی، دومین شهر آزادیخواه و مشروطه‌طلب آذربایجان پس از تبریز شدند. جلسات اینان بعدها لو رفت ولی اینان که در اهداف عالی خویش راسخ بودند، چاره‌ای دیگر اندیشیده و ابتدا مجالس روضه و مرثیه برقرار و بعد از اتمام این مجالس دوباره نشست‌های خود را ادامه می‌دادند و این جلسات تا اعلام مشروطیت برقرار بود. بعدها با به توپ بستن مجلس در تهران و شروع فعالیت‌های رسمی آزادیخواهانه آذربایجان، این کمیته مخفی به سرپرستی حاجی پیشنماز سلماسی اداره سلماس را مقتدرانه در دست گرفته و تا پیروزی رسمی مشروطه‌خواهان، مستبدین خوف خود را از این کمیته پنهان نمی‌کردند. مشروطه‌خواهانی چون میرزا محمود غنی‌زاده سلماسی، حاجی رسول صدقیانی و آقا محمد سلماسی جزو پیش قراولان مشروطه‌خواهی آذربایجان بودند.

حاجی رسول و جعفرآقا (گنجه‌ای‌)، علی مسیو، میرزا علی‌اصغر خویی و آقا محمد سلماسی به صورت مخفیانه شبنامه‌هایی نوشته با ژلاتین چاپ و مخفیانه منتشر می‌کردند. از سال‌ها قبل تجار آذربایجان در عثمانی فعالیت داشتند و رفت وآمد مکرر مردم سلماس نیز در آن زمان بسیار معمولی بود. اکثریت اهالی دیلمقان را نیز تجاری تشکیل می‌دادند که با آذربایجان آنسوی ارس که تحت اشغال روسیه بود و همچنین با عثمانی تجارت مستقیم داشتند. به نوشته خان ملک ساسانی بیش از ۱۶ هزار تبعه دولت قاجاریه در عثمانی زندگی می‌کرد که «اکثر این عده هشتاد درصد اهل آذربایجانند، اغلب‌شان از تبریز و خوی و سلماس و شبستر و ممقان آمده‌اند». دولت‌آبادی نیز بر این موضوع تاکید دارد: «ایرانیان استانبول بیشتر اهل آذربایجان و ترک زبانند». بعضی از سلماسی‌ها همچنین در استانبول و دیگر شهرهای عثمانی تجارتخانه و محل کار داشتند. حاج محمدتقی جورابچی از «قهوه‌خانه مشهدی اکبر سلماسی» به عنوان محل استراحت و اسکان اهالی آذربایجان در باطوم خاطراتی نقل می‌کند. در استانبول نیز مردمانی که اکثریت آنها را اهالی آذربایجان تشکیل می‌دادند انجمنی به نام سعادت تشکیل داده بودند. اینان که گروهی از بازرگانان و اصناف و مردم عادی بودند، اوضاع و احوال داخلی آذربایجان را به جهان پخش می‌کردند و اخبار سودمند را از طریق پست یا تلگراف به تبریز می‌فرستادند. مرحوم میرزا سعیدخان سلماسی و خلیل بیگ از عثمانی فعالانه در این انجمن شرکت داشته‌اند و گاه بیگاه کمک‌های انجمن‌های مختلف عثمانی و آذربایجانیان مقیم عثمانی را به تبریز حواله می‌کردند و گام‌های مهمی در پیشبرد مشروطیت در آذربایجان برداشتند. خصوصاً نقش کمک‌های مالی آنان در محاصره یازده ماهه تبریز و بعداً کمک‌های نظامی آنان و آمدن ده‌ها آزادیخواه عثمانی به سلماس برای پیشبرد اهداف مشروطه انکارناپذیر است. به عبارت دیگر انجمن سعادت استانبول حوضه اروپا - عثمانی نهضت مشروطه را اداره می‌کرد. کریم طاهرزاده بهزاد از عضویت فردی به نام «اهرنجانی» که بی شک از اهالی سلماس بود، در کمیته مرکزی انجمن سعادت استانبول یاد می‌کند.

 گرچه عمل مشروطیت‌خواهی یا به قول علمای متحصن تهران «تاسیس عدالتخانه» از تهران برخاست، ولی فکر مشروطیت نگهداری و پاسداری از آرمان‌های آن از آذربایجان است، بر اساس چه اسنادی چنین نتیجه‌ای قابل تبیین است؟

با تشدید اختلاف دولتیان و روحانیون ضدمشروطه از یک طرف با ملیون و روحانیون مشروطه‌خواه، شاه به عنوان سمبل دولتیان از طرف مشروطه‌خواهان آذربایجان از سلطنت خلع می‌شود:

از تبریز به همه شهرها، شاه موافق ذکر قسم و حالا نقض عهد. ملت آذربایجان او را به جهت این خیانت از سلطنت خلع و قناسل و نجف اطلاع، شما هم او را خلع و سفارت‌خانه‌ها را اطلاع دهید. انجمن ملی تبریز.

در بیانیه‌های صادره از مجاهدین آذربایجانی و انجمن تبریز سیگنال‌های اعلام جمهوری نیز به چشم می‌خورد. پس از ارسال این تلگراف‌ها از تمام انجمن‌های شهرهای مختلف، تلگراف‌های مساعدی که اکثراً غلوآمیز بود، به تبریز رسید.

مثلاً از شیراز تلگرافی بدین مضمون به تبریز ارسال شد:

از شیراز به تبریز (۲۲ خرداد)

خدمت اعضای محترم ایالتی دامت توفیقاتهم. تلگراف مبنی بر نقض عهد و خلاف قسم محمدعلی‌میرزا رسید. خیلی غریب است که ملت نجیب ایران با این خلاف‌های متواتره و متکاثره که هر روز ملاحظه می‌نماید باز آن را به سلطنت شناخته بودند... ملت فارس (استان فارس. مولف) که بالغ بر چهار کرور است از اتراک و اعراب و عموم رعایا با ملت آذربایجان هم رأی است. چون اهالی آذربایجان در این‌گونه موارد پیشقدم بوده‌اند و به هر طریقی دستورالعمل بدهند. از جان و مال به هیچ وجه مضایقه نداند. (از دوست یک اشارت از ما به سر دویدن)

کشمکش دولتیان و ملیون مشروطه‌خواه در ۲۳ جمادی‌اول سال ۱۳۲۶ ق/ ۲ تیر ۱۲۸۷ش با به توپ بستن مجلس توسط محمد علی‌شاه قاجار وارد دوره جدیدی در تاریخ شد که به استبداد صغیر مشهور است. یک روز پس از به توپ بستن مجلس، ۲۴ جمادی‌الاول ۱۳۲۶ / ۳ تیر ۱۲۸۷ تلگراف حمایت برخی از علمای مشروطه‌خواه در حمایت از انحلال مجلس منتشر شد. در طی دو سالی که از اعلام مشروطه در ممالک محروسه ایران گذشته بود، قدرت در آذربایجان بین تهران و انجمن تبریز تقسیم شده بود. در حقیقت والی آذربایجان با اشاره انجمن حکومت می‌کرد. محمدعلی‌شاه برای اعاده قدرت در آذربایجان، عین‌الدوله را به سمت فرمانروائی کل آذربایجان و سپهدار تنکابنی را به سمت رئیس کل نظام آذربایجان انتخاب و به آن سو اعزام نمود. موقعی که این دو مقام دولتی در ۲۱ رجب (۲۸ مرداد ۱۲۸۶) به تبریز رسیدند جنگ‌های داخلی آذربایجان شروع شده بود.

بعد از به توپ بسته شدن مجلس موضع آذربایجان در مورد مشروطیت چه تغییری کرد و سلماس در استبداد صغیر از چه جایگاهی برخوردار بود؟

در سلماس نیز همچون تبریز و سایر نقاط آذربایجان بساط مشروطیت برچیده شد. به تدریج دولتیان توانستند ابتکار عمل را در دست گرفته به تدریج شهرهای آذربایجان را از دست ملیون مشروطه‌خواه بگیرند. برای تصرف سلماس لازم بود تا از تبریز دستجاتی به طرف سلماس بروند. در ابتدا می‌بایستی محال گونئی تصرف شود. «رحیم خان قراچه ‏داغی که از مشروطه عدول کرده و در صوفیان، شش فرسخی تبریز، برای سد راه آزادیخواهان با سواران و آدمیان خود می‏‌نشست تدارک آن می‏‌دید که عده‏‌ای از سواران خود را به دهات ارونق و انزاب و طسوج، که گویا ملک شخصی محمدعلی‌شاه محسوب می‏شد، بفرستد و جلو آزادیخواهان سلماس و آن اطراف را بگیرد که مبادا برای کمک مجاهدان تبریز از آن صوب بگذرند.» حاجی پیشنماز سرکرده مجاهدین سلماس نیز مجاهدین را جمع‌آوری و در طی جنگی که در کنار دریاچه اورمیه مابین طرفین در گرفت پس از چند ساعت درگیری مجاهدین شکست خورده و با دادن تلفاتی در ظلمت شب به سلماس روی آورده و مستبدین تا نزدیکی‌های سلماس را به تصرف خود درآوردند. با پیشروی دولتیان، فعالان مشروطه‌خواهان سلماسی ساکت و منزوی شده و آنهایی که رهبر این حرکت بودند ترک دیار کردند. حاجی پیشنماز سلماسی و بلال آقا کهنه شهری به تبریز رفته و میرزا سعیدخان‌سلماسی و میرزا محمود غنی‌زاده سلماسی نیز به استانبول رفتند تا فعالیت‌های ضد استبدادی خود را از آنجا ادامه دهند.

با ورود عین‌الدوله به تبریز حکومت خوی و سلماس به سردار ماکو تفویض شد. وی نیز خواهرزاده‌اش عزت‌الله‌خان مشهور به عزوخان را مامور خوی و سلماس نمود و تعقیب مشروطه‌خواهان شروع شد. بعدا مشروطه‌خواهان متشکل شده و شروع به عقب راندن مستبدین کردند. پس از پیروزی مشروطه‌خواهان بر مستبدان و دولتیان و هزیمت قشون تهران به فرماندهی عین‌الدوله، سامان دادن امور تبریز در صدر اولویت‌های مشروطه‌خواهان قرار گرفت و به تدریج اداره‌های نظمیه و عدلیه و بلدیه و معارف در تبریز شکل گرفت و مشروطه‌خواهان به طور کلی زمام امور تبریز را در دست گرفتند و جهت آزادی سایر شهرهای آذربایجان اراده را جزم کردند. جمع کثیری از آذربایجانیان آن سوی ارس هم برای شرکت در مشروطیت آذربایجان به این سوی ارس آمدند. در ماه آبان ۱۲۸۷ تبریز چندین دسته مجاهد به اطراف فرستاده که این دسته‌ها با همکاری مجاهدین محلی شهرها آزادی را به شهرهای مختلف آذربایجان به ارمغان آوردند. دسته نخست در سر راه خود به سلماس؛ محال گونئی را تصرف و نعمت‌الله خان نامی را که در آنجا مشروطه دشمنی داشت از میان برداشته و با سپاهی انبوه به سلماس نزدیک شدند. از آن سوی حاجی پیشنماز سلماسی که خود را به قره‌باغ رسانیده و در آنجا ساکن بود با قشونی از مجاهدین برای غلبه بر مستمندان به سلماس حمله کردند. حاج پیش‏نماز آقا پس از آنکه از کمک و یاری همکاران خود در این راه اطمینان حاصل کرد، با عده‌‏ای قریب سیصد نفر سوار در شب ۱۹ شوال ۱۳۲۶ قمری/ شنبه ۲۳ آبان ۱۲۸۷  قبل از طلوع آفتاب به روی سلماس تاخت آورده غفلتاً از طرف دروازه کهنه‏شهر (طرف غربی شهر) که دروازه‏‌ها بسته بود از دهنه آب بره آسیاب شهری گذشته با کمک مجاهدان، سلماس را متصرف و شلیک‌کنان داخل شهر شدند. ماکوئی‏ها در این وقت غافلگیر شده و کمترین مقاومتی نتوانستند به عمل آورند. هر کس به تلاش رهایی جان خود افتاده و راه فرار می‏جستند. حسام‏الدیوان حکمران که در آن حین در حمام مشغول شست و شو بود، از شنیدن این خبر دستپاچه شده و سراسیمه خود را بیرون انداخته و موفق به فرار گردید ولی خانه و اثاثیه منزل او که عیناً باقی و مفروش بود، از طرف کینه‏جویان و گدایان به غارت رفت که اثری از آن باقی نماند.

  حاج حیدرخان امیرتومان که رئیس قشون بود با آدمیان خود جان خود را به سلامت به در برد. لیکن نعمت‏الله خان ایلخانی که قسمتی از سواران او در قریه مغانجوق، نیم فرسخی شمال شهر ساکن و خود با عده‏ای دیگر از سواران کُرد و شیعه و ارمنی در کهنه‏ شهر (تازه‏ شهر فعلی) می‏نشست، از قضیه آگاه و آماده فرار شد. بارون سومبات وانی، سردسته فدائیان ارامنه جلو آنها را گرفته پس از زد و خورد مختصر که چند نفر از سواران او را کشته و زخمی نمودند، تا پای گردنه خوی تعقیب و طرد شدند و اما در شهر ده و یا دوازده نفر از اکراد آدمیان آنها که در یک کاروان‏سرا واقع در بازار شیخ‏الاسلام نشیمن داشته و به کلی از قضیه بی‏خبر بودند، موفق به فرار نشده و درب کاروان‏سرا را بسته برای مدافعه از خودشان حاضر شده بودند که فوراً از طرف مجاهدان، محل اختفای آنها کشف و با پاشیدن نفت آنجا را آتش زده بعضی از آنها را هلاک و برخی را اسیر گرفتند. با این حال سلماس (دیلمقان) پس از چند ماه که در دست حکام استبدادیون جان می‏داد، بار دیگر به دست احرار و آزادی‏طلبان درآمده و روح تازه گرفت. کارهای اساسی طبق اصول مشروطیت از نوع شروع به جریان افتاد و اهالی با کشیدن نفس راحت در منازل خود بیاسودند. با رفع این ظلمت و دفع اشرار به تدریج سایر افراد و مجاهدان از پرده خفا قدم بیرون نهاده و به شهر بازگشته و دست به هم دادند.» بدین ترتیب سلماس اولین شهر آزاد شده آذربایجان شد. در این جنگ ۳۰۰ فدایی با ۱۵۰ ماکویی ضد مشروطه جنگ کرد. در اسناد رسمی انگلیسی نیز تاریخ ۲۱ نوامبر ۱۹۰۸ به عنوان تشکیل مجدد انجمن محلی سلماس قید شده است. نشریه ناله ملت در این باره می‌نویسد: «۱۹ شوال، شب گذشته یک ساعت به اذان صبح مانده جناب حاجی پیشنماز از طرف ارومی با تفنگچیان قراباغ و از طرف تبریز جمعی مجاهدین ارونق و انزاب و لشکر ملی تبریز وارد سلماس و بنای شلیک گذاشتند. حمیدالسلطنه و حیدرخان امیرتومان و حسام دیوان نایب‌الحکومه و سایر ماکوئیها فرار، مال و اموال آنها یغما، طرف انجمن و مجاهدین غالب و مشمول ترتیبات ولیتی هستند. به جهت مستبدین و فراری‌ها الان نقطه سلماس شلوغ و تکلیف هیچ کس معین نیست.» تصرف سلماس توسط مشروطه‌خواهان چنان به دولتیان از سردار ماکو تا شاه تاثیر سوء کرده بود که تصمیم به تصرف دوباره سلماس می‌گیرند.

ورود روسیه و تصرف آذربایجان توسط روس‌ها با چه اهدافی انجام گرفت، آیا آذربایجان همچنان تا پایان همراه انقلاب مشروطه باقی ماند، قشون‌کشی روس‌ها چه وضعیتی را برای سلماس و آذربایجان رقم زد؟

در جنگ و گریز بین دولتیان و مشروطه‌خواهان آذربایجانی، نه مشروطه‌طلبان تبریز و نه اردوی دولتی نتوانستند بر یکدیگر غالب شوند و بالاخره دولت روس با هماهنگی کامل با انگلیسی‌ها، پس از اولتیماتومی وارد خاک آذربایجان شد. هدف روس‌ها از ورود به خاک آذربایجان، بازکردن راه غله و آذوقه به تبریز و همچنین حفظ منافع اتباع خارجی در تبریز و آذربایجان بود. جزئیات اولتیماتوم روسها و ورود به آذربایجان در کتاب نارنجی روس‌ها موجود است. غروب روز پنج شنبه ۸ ربیع‌الثانی/  ۹ اردیبهشت ۱۲۸۸ دو روز از ورود سالدات‌ها روس به جلفا می‌گذشت قوای روس به بیرون تبریز رسیده و در کنار آجی چای اردو زدند و با فشار دول خارج محمد علی‌شاه مجدداً مشروطیت را برقرار کرد ولی دیگر دیر شده بود و همانطوری‌که خواهیم دید، به تبعیت از مشروطه‌خواهان عثمانی، مشروطه‌خواهان اصفهانی و سواران بختیاری تیر ۱۲۸۸ شمسی وارد تهران شده و محمد علی‌شاه را از سلطنت خلع کردند. تهران بدون مشروطه‌خواهان آذربایجانی فتح شد و بدین‌ترتیب تفکر آذربایجانی مشروطیت نتوانست در تشکیلات نوین دولتی متبلور شود. در آذربایجان نیز درگیری‌های بین دولتیان و مشروطه‌خواهان فروکش کرد. با اشغال آذربایجان توسط روس‌ها به تدریج درگیری‌های داخلی آذربایجان مابین مشروطه‌خواهان و دولتیان فروکش کرد. در این میان از آنجائیکه اکراد غرب آذربایجان دوباره مشغول تاراج و قتل و غارت بودند و در کوه‌ها متحصن بودند روس‌ها عده‌ای کافی را برای قلع و قمع آنها به صومای فرستادند. اکراد به محض اطلاع از حمله روس‌ها دهات خود را تخلیه و به کوه‌ها فرار کردند. طلایه‌داران سپاه روس، ارامنه بودند. ارامنه و روس‌ها پس از چندین نوبت محاربه با عشایر، اکراد را مغلوب و به سلماس مراجعت نمودند. سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۲۸۸ تهران توسط مشروطه‌خواهان گیلانی و بختیاری، اصفهانی فتح شد و محمدعلی‌شاه از سلطنت عزل شد. از عجایب تاریخ مشروطیت همین مساله فتح تهران توسط مشروطه‌خواهان سایر نقاط ایران بود در حالیکه در تبریز و سایر شهرهای آذربایجان در اثر محاصره هفت ماهه تبریز اهالی در وضعیت بسیار بدی بودند و این مشروطه‌خواهان به راحتی می‌توانستند قشون کمکی به یاری اهالی آذربایجان بفرستند که نفرستادند. شاید مامونتوف روسی بی‌جا نگفته باشد که در مشروطیت «آذربایجان فی‌الحقیقه جدا شده است». پس از فتح تهران و اعلام سلطنت احمدشاه، قوانین عدلیه از قوانین روس‌ها به قوانین حقوقی عثمانی مطابقت یافت. ۲۴ ذیقعده ۱۳۲۹/ ۲۴ آبان ۱۲۹۰ اولین اولتیماتوم روس‌ها برای اخراج کارشناس مالی دولت ایران، مورگان شوستر آمریکایی، و تعهد دولت ایران به کسب توافق با دولتین روس و انگلیس برای استخدام مستشار خارجی را دولت ایران علی‌رغم میل مجلس قبول کرد. ۷ ذیحجه ۱۳۲۹ / ۷ آذر ۱۲۹۰ در طی دومین اولتیماتوم روس‌ها انجمن تبریز در اشغال روس در مخالفت این اولتیماتوم بیانیه داده و مردم تبریز علیه روس‌ها به تظاهرات پرداختند. ۲۹ ذیحجه ۱۳۲۹/ ۲۹ آذر۱۲۹۰ دولت ایران اولتیماتوم روس‌ها را قبول کرده و جنگی نابرابر میان مجاهدین آذربایجانی با قوای مجهز روسیه تزاری روی داد که چهار روز طول کشید. ۲ محرم ۱۳۳۰/ ۱ دی ۱۲۹۰ محل انجمن تبریز اشغال و ویران شد. ۴ محرم ۱۳۳۰/۳  دی ۱۲۹۰ با حملات روس‌ها انجمن ایالتی تبریز منهدم شد و بدین‌ترتیب کار انجمن تبریز به اتمام رسید.  ۵ محرم/ ۴ دی ۱۲۹۰کل تبریز به تصرف روس‌ها درآمد و ۱۰ محرم / ۹ دی ۱۲۹۰ آزادیخواهان آذربایجان را روس‌ها به دار آویختند.

 در ادامه حملات روس‌ها ثقه‌الاسلام تبریزی علیه روس‌ها اعلام جهاد داده که عاقبت‌الامر روس‌ها با به دار کشیدن ثقه‌الاسلام، علی موسیو و دو پسرش و چند نفر در عاشورای ۱۳۳۰/ ۱۰ دی ۱۲۹۰ نفرت خود را از مردم آزاده نشان دادند. چند روز بعد یک آزاده سلماسی به نام میرزا محمود سلماسی نیز در تبریز به دار آویخته شد. پس از انقلاب اکتبر روسیه، دولت شوروی هیئتی را به تبریز اعزام کرد و به عنوان عذرخواهی دسته‌گلی بر مزار ثقه‌الاسلام گذاشتند. میرزا محمود سلماسی مبارز شهید سلماسی؛ میرزا محمود از علمایی بود که هواداری از مشروطه می‌نمود و در این راه کوشش‌ها به کار برده بود و چون در سال ۱۲۸۸ شمسی به نمایندگی از شهر اورمیه برای برگزیدن نمایندگان دارالشورا به تبریز آمد و آن کار را انجام دادند دیگر بازنگشته، در تبریز ماند و انجمن او را به عدلیه برگماشت و گویا یکی از داوران استیناف بود و چون این‌گونه کسان بیمی درباره خود نداشتند، پس از تجاوز روس‌ها در شهر مانده و به زندگی خود ادامه دادند. کسانی از این فرصت استفاده کرده، وی را به عنوان دشمن روس‌ها به حاجی صمد خان معرفی کردند. وی نیز کسانی به نزد وی فرستاده، میرزا را به نزد خویش فراخواند. او چون آمد، دستور داد ابتدا چشمان او راکندند و سپس او را کشتند. کسانی نیز گفته‌اند زبان او را نیز بریدند و پروفسور براوان این را در کتاب خود آورده است.

در جایی از کتاب به مهاجرت جمعی از مشروطه‌خواهان آذربایجانی از تبریز به سلماس اشاره کردید چه رویدادی باعث این مساله شد؟

روس‌ها پس از تسلط کامل بر تبریز، به مجاهدان مسلح تبریز فرمان دادند یا تبریز را ترک کنید و یا اینکه اسلحه‌هایتان را به ما تحویل دهید. از آن طرف، روس‌ها قشون جدیدی وارد تبریز کردند. به هر حال تعدادی از مجاهدان تسلیم شده و عده‌ای نیز تصمیم به مهاجرت به سلماس گرفتند که آن روزها کانون آزادیخواهان آذربایجان شمرده می‌شد. شب چهارشنبه ۵ دی ۱۲۹۰ شمسی عده‌ای از مجاهدان پیش از دمیدن آفتاب به راه افتاده و به طرف سلماس آمدند. در اطراف تسوج رشیدنظام مرندی که از عمال روس‌ها بود حدود صد نفر از تفنگ‌چیان خود را فرستاده بود که مانع رسیدن مجاهدین به سلماس بشوند، ولی مجاهدین پس از درگیری با آنان گذشته به آلماسرای که یکی از آبادی‌های نزدیک سلماس است، وارد شدند. در آلماسرای، امامعلی خان از دوستان نزدیک ستارخان زندگی می‌کرد و چون زنش نزدیک شدن مجاهدان شنید عده‌ای را برداشته و به پیشواز آنها آمده و آقایان یکانی و امیرخیزی و عده‌ای را به مهمانی خوانده و پذیرایی نمودند. پس از چند روز ، روز ۱۰ دی که مصادف با عاشورای ۱۲۹۰ شمسی بود به سلماس رسیدند.

 پناهنده شدن مجاهدان آذربایجانی به عثمانی؛ حاجی پیشنماز و برادرش صدرالاسلام هر یک تنی چند از مجاهدین تبریزی را به میهمانی برده و پذیرایی کردند و هر یک از سلماسی‌ها نیز چند تن را میهمان کردند. مجاهدان در فکر این بودند که سلماس را پایگاه ضد روسی کنند. بنابراین سید کاظم یکانی به خوی رفته و پانصد تن از یکانی‌ها را به سرکردگی نورالله‌خان و قوچعلی‌خان به سلماس آورد. شور و شوق جهاد با روس‌ها، سلماسی‌ها و مشروطه‌خواهان را مشعوف کرده بود تا اینکه تلگرافی به سلماس رسید که چهار هزار سالدات و قزاق روس از خوی به طرف سلماس در حرکت هستند. هر چه هست مشروطه‌خواهان پس از شش روز ماندن در سلماس، از سلماس بیرون رفته مشهدی محمد علی‌خان و اسدآقاخان و از سلماسیان احمدزاده دهقان و غنی‌زاده و میرزا عبدالرزاق خان پیامیار و دیگران که حدود بیست تن بوده تصمیم به مهاجرت به عثمانی گرفته به طرف چهریق روانه شدند. آن موقع چهریق و کلا کوه‌های غرب سلماس در تصرف قوای عثمانی بود. اینان از سرکرده عثمانی در چهریق درخواست قبول پناهندگی کرده و عثمانیان این موضوع را به شرط تسلیم اسلحه و مهمات پذیرفتند. مجاهدان نیز تا توانستند اسلحه و مهمات خود را در سلماس فروخته و با اندک پول به چهریق رفتند. اینان چون به چهریق رسیدند، مورد استقبال عثمانیان قرار گرفته و فردا با چند عسگر عثمانی به سرحد عثمانی روانه شدند. در آنجا سرشب مهمان رستم آقا شکاک، بزرگ این روستا بوده و از آنجا به باش قالا و از آنجا به استانبول رهسپار شدند. حاجی پیشنماز سلماسی نیز چند روز بعد به عثمانی پناهنده شد ولی برادرش صدرالاسلام در سلماس ماند و توسط روس‌ها دستگیر و به قفقاز فرستاده شد. به نوشته کسروی صدرالاسلام در قفقاز فوت کرد یا کشته شد.

 مجاهدین آذربایجان تا جنگ جهانی اول در عثمانی بوده و تعدادی از آنان در موقع حملات و تجاوزات جیلوها و روس‌ها با قشون عثمانی به سلماس و اورمیه آمدند. امیر حشمت و یارانش نیز به اورمیه رفتند تا کانون ضد روسی را در آنجا برقرار کنند. اشغال سلماس توسط روس‌ها؛ اواسط دی ۱۲۹۰ اهالی بی خبر سلماس مشاهده ورود عده‌ای از قزاق‌های روسی به دیلمقان بود. ورود قوای روس اتباع و هواداران روس و ارامنه را خشنود و مجاهدین آذربایجان را دلتنگ نمود. روسوفیل‌ها به آنها مسکن داده و از آن طرف عساکر عثمانی از ورود روس‌ها مطلع شده سلماس را تخلیه و به وان برگشتند. روس‌ها در اول ورود زیاده از یک فوج نبودند ولی به تدریج به سپاه خود افزوده و اداره امور سلماس و آذربایجان را در دست گرفته و مامورین دولتی را به دلخواه خویش عزل و نصب می‌کردند. اکثر مجاهدان آذربایجان و سلماس نظیر میرزا عبدالرزاق پیامیار، میرزا محمود غنی‌زاده سلماسی، اسدالله احمدزاده دهقان و دیگران به عثمانی پناهنده شدند و تا شروع جنگ جهانی اول در آنجا ماندند.

نظر شما