شناسهٔ خبر: 4892 - سرویس آرشیو
نسخه قابل چاپ

رويكرد نوانديشي ديني به قرآن و وحی

رويكرد نوانديشي ديني به قرآن و وحی درمقاله حاضر به بررسی رویکرد و نگرش جریان نواندیشی دینی به قرآن و وحی پرداخته می شود و سیر تحول نگرش علمای دینی به این موضوع بررسی می شود. بزرگترین تفاوت رویکرد نواندیشان به وحی با اسلاف خود در معنا و میزان «دخالت نبی در وحی و نبوت» است.<br /> کلیدواژه: وحی، نواندیشی دینی، عصمت، تجربه دینی<br />

عباسعلی منصوری*
پیش از بررسی رويكرد نوانديشي ديني به قرآن و وحی ذکر چند نکته اهمیت داشته و تقدم منطقی دارد.
1- فایده و اهمیت مسأله:
حداقل دو فایده مهم بر بحث «رویکرد نواندیشی به وحی» مترتب است:
1) فهم نوع نگاه ایشان به قرآن و وحی و تفاوت آن با نگاه سنت گرایان و اکثر علمای مسلمان
2)  آشنایی با مؤلفه های نواندیشی و اصول فکری نو اندیشان؛ درست است که بحث حاضر، یک بحث در باب یک موضوع

طبق این دیدگاه رسول هیچ دخل و تصرف و نقشی در وحی ندارد. و معتقدند که رسول هم در دریافت وحی معصوم است و هم در ابلاغ آن. منظور ایشان از عصمت در دریافت و ابلاغ وحی این است که شخص حضرت رسول صلی الله علیه و آله و هر رسول دیگری هیچ دخالتی در وحی ندارند و وحی همان اراده خداوند است که رسول به مردم انتقال می دهد بدون اینکه احوال روانی رسول بر آن تأثیر گذاشته باشد.

خاص می باشد و فهم مؤلفه ها و اصول فکری نو اندیشی از روی یک مسأله یا موضوع خاص چندان میسر نیست. اما در پشت هر نظریه، نظریه های عمیق تری هم وجود دارد که مجموعه آن نظریه های عمیق تر مؤلفه های جهان بینی یک مکتب یا مسلک را نشان می دهد. به عنوان مثال از همین بحث حاضر می توان به اصول معرفت شناسی، هستی شناسی و نوع نگاه نو اندیشان به انسان و جامعه انسانی را استنباط نمود.

2- پیشینه آراء نواندیشان در باب وحی و نبوت
اینکه منشأ ورود این مباحث به جهان اسلام از کجا و چه شخصیت هایی بوده و اینکه متفکران عرب معاصر چقدر در این سلسله مباحث بر نو اندیشان فارسی زبان مرثر بوده اند خود بحث مهمی است که ما را در فهم بهتر مسأله و دیدگاه این صاحب نظران کمک می کند. اما از آنجایی که طرح این مسأله خود نیازمند نوشتاری مستقل است و آوردن آن در این نوشتار میسر نیست، لذا ما از ورود در آن صرف نظر نمودیم.

3- رویکرد سنتی و اکثری به وحی و قرآن:
مسلمانان در تمام دوره ‌ها با همه اختلافی که داشتند در این که ساختار قرآن و الفاظ و جملات آن از سوی خداوند متعالی است، هیچ گونه تردیدی به خود راه نداده‌اند و نظریه وحیانی بودن الفاظ و جملات قرآن کریم، مورد اجماع مسلمانان است و همگی بر آن اتّفاق نظر دارند(حسینی وحیانی بودن الفاظ قرآن، پژوهش‌های قرآنی، ش 21 ـ 22 ، ص 233 ـ 234.و محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص 260 ـ 267.).
از نگاه ایشان كار رسالت و وحي و پيام‌ رساني خداوند يا تدوين و تأليف قرآن فقط يك منشأ و منبع داشته و شخصيت بشري پيامبر كمترين قدرت و دخالتي در آن ندارد. براي پيامبر اسلام اوضاع و احتياجات و همچنين شرايط و حالات رواني شخصي دخالتي در اين كار نداشته است.
طبق این دیدگاه رسول هیچ دخل و تصرف و نقشی در وحی ندارد. و معتقدند که رسول هم در دریافت وحی معصوم است و هم در ابلاغ آن. منظور ایشان از عصمت در دریافت و ابلاغ وحی این است که شخص حضرت رسول صلی الله علیه و آله و هر رسول دیگری هیچ دخالتی در وحی ندارند و وحی همان اراده خداوند است که رسول به مردم انتقال می دهد بدون اینکه احوال روانی رسول بر آن تأثیر گذاشته باشد.
اما در باب علم و دانش رسول معتقدند که علم و دانش پيامبر، در بالاترين سطح ممكن است. اين علم و دانش پيامبر نيز، اكتسابي نبوده است، بلكه درك و فهم پيامبر از انسان، از همان منبع و منشأ وحي، يعني خداوند خالق و آفريننده انسان بوده است. این علم متأثر از سطح علم جامعه عرب، يا كل جامعه بشري زمان پيامبر نبوده است، بلكه علمي بوده است از جانب خداوند.
مطلبی که برای فهم تفاوت نگاه سنت گراها و نواندیشان در باب وحی بسیار حائز اهمیت است، توجه به این نکته است

مطلبی که برای فهم تفاوت نگاه سنت گراها و نواندیشان در باب وحی بسیار حائز اهمیت است، توجه به این نکته است که فلاسفه و عرفای سنت گرا نیز شخص نبی را در جریان وحی و نبوت دخیل می دانند اما معنا و مفهوم «دخالت نبی در وحی و نبوت» از نگاه این دو مسلک یعنی سنت گراها و نو اندیشان کاملا متفاوت است.

که فلاسفه و عرفای سنت گرا نیز شخص نبی را در جریان وحی و نبوت دخیل می دانند اما معنا و مفهوم «دخالت نبی در وحی و نبوت» از نگاه این دو مسلک یعنی سنت گراها و نو اندیشان کاملا متفاوت است.
توضیح آنکه نگاه فلاسفه و عرفای اسلام به مسأله وحی بسیار متفاوت از نگاه عموم به این مسأله است. زیرا نگاه عموم به وحی چنین است که خداوند خود بنا به مصلحت و علم ذاتی خویش یک فرد از انسان ها را انتخاب نموده و بر او وحی نازل می کند. و نبی عین الفاظ را از فرشته وحی می شنود و به مردم انتقال می دهد. لذا نبوّت ناشی از سیر و سلوک و طی مدارج کمال تلقی نمی شود. اما فلاسفه مسلمان(از جمله: فارابی، ابن سینا، سهروردی، ملاصدرا و..) مباحث عمیقی در باب چیستی وحی و کیفیت دریافت وحی دارند. ایشان نبوّت را ناشی از سیر و سلوک و طی مدارج کمال  دانسته و وحی را لازمه خاص یک مرتبه از سلوک تلقی می کنند. عرفا نیز رسول را کسی می دانند که هر چهار سفر عرفانی(یعنی:1-سفر من الخلق الی الحق 2- سفر من الحق الی الحق 3- سفر من الحق الی الخلق بالحق4 - سفر من الخلق الی الی الخلق بالحق) را تمام کرده باشد. و به یک مرحله خاص از کمال و معنویت رسیده باشد. لذا ایشان نیز به نوعی رسول را در امر وحی دخیل دانسته و رسول را یک شخص عادی نمی دانند که مقام نبوّت مانند یک مقام اعتباری به وی شرافت بخشیده باشد. بلکه نبوت را یک مقام و مرتبه واقعی می دانند. اما تفاوت نگاه ایشان با نگاه نواندیشان این است که اولا ایشان نبوت را یک مقام خاص برای فرد نبی دانسته و معتقدند که در هر عصری فقط یک نفر می تواند به این مرتبه برسد و دست تمام افراد دیگر آن عصر از این مرتبه کوتاه است و الهامات و شهودهای عرفا از سنخ وحی نازل شده بر انبیاء نیست و حال آنکه همچنان که خواهیم دید نواندیشان نبوّت را نوعی تجربه دینی می دانند که دیگر ابناء بشر نیز می توانند به این تجربه نائل گردند. ثانیا دخیل بودن رسول در امر وحی از نگاه سنت گراها منافاتی با معصوم بودن نبی در دریافت و ابلاغ وحی ندارد. در نگاه ایشان وحی را کلامی می دانند که خداوند اراده کرده که به بشر برساند. و خواسته و امیال و علم بشری نبی در آن راه نداشته فلذا خطا ناپذیر است اما نواندیشان وحی را نوعی شهود نبی می دانند نه اراده خداوند . و امکان خطا در آن را نفی نمی کنند.
همچنين از نگاه سنت گراها در اينکه وحي از کدام قسم بي واسطه، از پس حجاب يا با واسطه فرشته باشد، حالات پيامبر مؤثر بوده اند؛ زيرا خداوند حالات گوناگون ندارد که گاهي بيواسطه و زماني از وراي حجاب و زماني با فرستادن فرشته تجلّي و ظهور کند، بلکه گوناگوني وحي به گيرنده وحي مربوط مي شود (سيد محمّدحسين طباطبائى، رسائل سبعة، ص 220).
سنت گراها نبی را به معنای دیگری در وحی و نبوت دخیل می دانند. به این صورت که برخي از دانشمندان مسلمان به رغم اينکه وحي را هدايتي ما فوق عقل مي دانند، در عین حال آن را تا حدي اکتسابي شمرده اند. مراد ایشان از این سخن این است که پيامبر بايد با بهره گيري از استعداد خدادادي، خويش را براي دريافت وحي آماده سازد. با عنايت به اين مسئله است که بعضي از انديشمندان اسلامي توانايي پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله) در گرفتن وحي را رو به تکامل مي بينند که با گذشت زمان، گرفتن وحي براي آن حضرت آسان تر مي شود. ابن خلدون  از قائلان به این ایده براى توجيه ديدگاه خود آورده است که روايت شده، تمام يا قسمت عمده سوره برائت در غزوه تبوک در حالى بر پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) نازل شد که حضرت سوار بر شتر راه مى پيمودند. و آيه دين که بلندترين آيه قرآن است، در مدينه

البته دیدگاه نواندیشان کنونی در باب وحی دیدگاه واحدی نیست و با هم اختلاف نظرهای جدی دارند. اما  اکثر ایشان(همچون حسن حنفی، محمد خلف اللّه‌، نصر حامد ابوزید، فضل الرحمن پاکستانی، عبدالکریم سروش، محمد ارکون و...) در دو چیز اشتراک نظر دارند. یکی آن که به متون دینی، بیرون از حوزه انسانی و جدا از تاریخ و فرهنگ انسانی نگاه نمی‌شود و همه می‌خواهند به گونه‌ای به نقش «انسان» در آن تأکید کنند. و دیگر اینکه وحی أخذ حقایق و گزاره‌ها نیست؛ بلکه از سنخ مواجهه و تجربه باطنی تلقی می گردد.

نازل شده. ولى پيش از هجرت، گاه يک سوره کوتاه به صورت بخش هاى متعدد در چندين نوبت نازل مى شد به همين دليل، معمولا آيات و سور مدني طولاني تر از مکّي بوده و کوتاهي و بلندي يکي از وجوه تمايز ميان سوَر و آيات مکّي و مدني است. (ابن خلدون، مقدّمه، ترجمه محمّدپروين گنابادى، ج 1، ص 181.)

رويكرد نوانديشي ديني به قرآن و وحی
 نواندیشان دینی یا جریان نواندیشی درباره قرآن دیدگاهی دارند که مخالف با دیدگاه سنت گرایان و اکثر علمای مسلمان است.
البته دیدگاه نواندیشان کنونی در باب وحی دیدگاه واحدی نیست و با هم اختلاف نظرهای جدی دارند. اما  اکثر ایشان(همچون حسن حنفی، محمد خلف اللّه‌، نصر حامد ابوزید، فضل الرحمن پاکستانی، عبدالکریم سروش، محمد ارکون و...) در دو چیز اشتراک نظر دارند. یکی آن که به متون دینی، بیرون از حوزه انسانی و جدا از تاریخ و فرهنگ انسانی نگاه نمی‌شود و همه می‌خواهند به گونه‌ای به نقش «انسان» در آن تأکید کنند. و دیگر اینکه وحی أخذ حقایق و گزاره‌ها نیست؛ بلکه از سنخ مواجهه و تجربه باطنی تلقی می گردد.
غالب نواندیشان وحی را یک امر خاص برای انبیاء نمی دانند بلکه وحی را یک سنخ معرفت(در مقابل معرفت عقلی و تجربی) می دانند که تمام افراد نوع بشر از آن بهره مندند. و اختلاف انبیاء با سایر افراد فقط در شدت و ضعف این معرفت است. ایشان از این سنخ معرفتی به «تجربه دینی» تعبیر می کنند. به عبارت دیگر وحی را به تجربه دینی تحویل(ارجاع) می دهند. براساس دیدگاه تجربه دینی، وحی، مواجهه و تجربه‌ای است که پیامبر از سر می‌گذراند، نه این که حقایق و گزاره هایی را از خداوند دریافت کرده باشد.
طرفداران دیدگاه تجربه دینی بودن وحی، برخلاف دیدگاه گزاره‌ای (زبانی) در باب وحی که بر أخذ پیام و گزاره در وحی تأکید داشتند، وحی را فقط مواجهه نبی با خدا تلقّی کرده و ماهیت آن را همین «مواجهه» می‌دانند؛ بنابراین، وحی در این نگرش، با تجربه پیامبر و حالات درونی او یکی است. و وحی أخذ حقایق و گزاره ‌ها نیست؛ بلکه همان مواجهه است.
در حوزه تفکّر اسلامی، نخستین کسی که از تحویل و ارجاع وحی به تجربه دینی سخن گفته اقبال لاهوری (1289-1357 ش) است. اقبال به مناسبت، در برخی موارد از کتاب احیای فکر دینی در اسلام درباره تجربه دینی بحث می‌کند. وی در بحث تفاوت «پیامبر» و «عارف» به تجربه پیامبر نیز اشاره می‌کند و معتقد است که مرد باطنی(عارف) وقتی تجربه اتّحادی می‌یابد، نمی‌خواهد به زندگی این جهانی باز گردد و هنگامی که بنا به ضرورت باز می‌گردد، بازگشت او برای تمام بشر سود چندانی ندارد؛ امّا بازگشت پیامبر جنبه خلاّقیّت و ثمربخشی دارد. برای پیامبر، بیدار شدن نیروهای روان شناختی او جهان را تکان می ‌دهد و این نیروها چنان حساب شده است که به طور کامل جهان بشری را تغییر می ‌دهد؛ بدین سبب وقتی وحی، تجربه دینی شد، آشکار است که آن را نمی‌ توان به دیگری انتقال داد. حالت ‌های باطنی، بیش از آن که به اندیشه شباهت داشته باشند، به احساس شباهت دارند. تفسیر و تعبیری که مرد باطنی یا پیغمبر به محتوای خودآگاهی دینی خویش می ‌دهد، ممکن است به صورت جمله هایی به دیگران انتقال داده شود؛ ولی خود محتوا قابل انتقال نیست».
(محمد اقبال لاهوری: احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه احمد آرام، نشر و پژوهش‌های اسلامی، ص26)
مجتهد شبستری  از جمله نواندیشانی است که معتقد است باید الگوهای سنّتی را کنار گذاشت و به پدیده هایی همچون وحی از چشم انداز تجربه دینی نگاه کرد. وی تصریح دارد که در طول تاریخ ادیان وحیانی، پیروان این ادیان وقتی می‌خواستند بفهمند وحی چیست، آن را با پارادایم‌ های معرفتی که در دست داشتند، مورد تفسیر قرار دادند. امروز اگر مدل معرفتی دیگری پذیرفته شود، مثل مدل تجربه دینی، در این صورت با این پارادایم باید به وحی نزدیک شد و تمام مسائل را از این زاویه دید.
دکتر سروش، نواندیش دیگری است که به صراحت از تجربه دینی بودن وحی دفاع کرده است. وی از دگر اندیشانی است که در باب وحی آراء خاص و متفاوتی دارد. وی لب آراء خویش در باب وحی و نبوت را در مصاحبه ی «درباره وحی و قرآن» بیان نموده است. سروش در این مباحثه در باب چیستی وحی می گوید وحي «الهام» است. اين همان تجربه ‌اي است كه شاعران و عارفان دارند؛ هر چند پيامبر اين را در سطح بالاتري تجربه مي ‌كنند.
اما در باب تأثیر یا عدم تأثیر شخص نبی در جریان وحی، سروش آراء کاملا متفاوتی با اکثریت و دانشمندان سنت گرا دارد. هر چند سنت گراها  به صورت مطلق تأثیر شخص نبی را منکر نبوده و حداقل نفس نبی را در تبدیل معانی عالیه قرآن به صورت الفاظ دخیل می دانند و یا اینکه در کیفیت و چگونگی دیدن ملائکه بحث نفس شناسی را مطرح می کنند. اما در هر حال پیامبر را آفریننده وحی نمی دانند ولی وی پا را بسیار فراتر از این می گذارد و به جای تعبیر تأثیر از تعبیر تولیدکننده و آفریننده وحی استفاده می کنند(سروش در مصاحبه« درباره وحی و قرآن).
یکی دیگر از وجوه اختلاف سروش با جریان اکثریت این است که در عین اینکه هر دو معتقدند که آنچه که پیامبر به مردم ابلاغ می کند تنزل وحی است نه حقیقت وحی زیرا هم مردم توان و تحمل دریافت آن را ندارند و هم الفاظ از انتقال آن معانی ناتوانند. اما سنت گراها تبدیل این معانی را به کمک خداوند و نه از حیثیت بشری نبی می دانند؛ در حالیکه وی معتقد است که وحي بي ‌صورت است و وظيفه‌ي شخص پيامبر اين است كه به اين مضمون بي ‌صورت، صورتي ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد. پيامبر،  مانند يك شاعر، اين الهام را به زباني كه خود مي‌داند، و به سبكي كه خود به آن اشراف دارد، و با تصاوير و دانشي كه خود در اختيار دارد، منتقل مي‌كند.

اما اختلاف اساسی سروش با جریان اکثریت علماء در این است که سنت گراها تأثیر جنبه بشری نبی در وحی و قرآن را نمی پذیرند در حالیکه سروش معتقد است که شخصيت نبی نيز نقش مهم در شكل دادن به اين متن ايفا مي‌كند. وی تصریح می کند که: تاريخ زندگي خود او: پدرش، مادرش، كودكي‌اش و حتي احوالات روحي‌اش در آن نقش دارند. اگر قرآن را بخوانيد، حس مي ‌كنيد كه پيامبر گاهي اوقات شاد است و طربناك و بسيار فصيح در حالي كه گاهي اوقات پرملال است و در بيان سخنان خويش بسيار عادي و معمولي است. تمام اينها اثر خود را در متن قرآن باقي گذاشته‌اند .اين، آن جبنه‌ي كاملاً بشري وحي است.

نتیجه این سخن این است که وحی می تواند خطا پذیر باشد امری که به هیچ وجه مورد قبول سنت گراها نیست. ولی دکتر سروش در این باب به صراحت می گوید: از ديدگاه سنتي، در وحي خطا راه ندارد. اما امروزه، مفسرانِ بيشتر و بيشتري فكر مي‌كنند وحي در مسايل صرفاً ديني مانند صفات خداوند، حيات پس از مرگ و قواعد عبادت خطاپذير نيست. آنها مي‌ پذيرند كه وحي مي‌ تواند در مسايلي كه به اين جهان و جامعه‌ي انساني مربوط مي‌ شوند، اشتباه كند. آنچه قرآن درباره‌ي وقايع تاريخي، ساير اديان و ساير موضوعات عملي زميني مي ‌گويد، لزوماً نمي ‌تواند درست باشد. اين مفسران اغلب استدلال مي‌ كنند كه اين نوع خطاها در قرآن خدشه‌ اي به نبوت پيامبر وارد نمي ‌كند؛ چون پيامبر به سطح دانش مردم زمان خويش «فرود آمده است» و «به زبان زمان خويش» با آنها سخن گفته است.

اما من ديدگاه ديگري دارم. من فكر نمي‌كنم كه پيامبر «به زبان زمان خويش» -در حالي كه خود دانش و معرفت ديگري داشته است- سخن گفته است. او حقيقاً به آن‌چه مي ‌گفته، باور داشته است. اين زبان خود او و دانش خود او بود و فكر نمي‌كنم دانش او از دانش مردم هم ‌عصرش درباره‌ي زمين، كيهان و ژنتيك انسان ‌ها بيش ‌تر بوده است. پیامبر اين دانشي را كه ما امروز در اختيار داريم، نداشته است. و اين نكته خدشه‌اي هم به نبوت او وارد نمي‌ كند. چون او پيامبر بود، نه دانشمند يا مورخ.
این نوع نگاه نواندیشان به وحی و قرآن پیامدهایی دارد که خود مقاله مستقلی می طلبد. اما به صورت فهرست وار – آن هم به صورت استقرا- به چند تا از این لوازم اشاره می کنم.
تجربه گرایی وحی با قرائت فعلی آن پیامدها و لازمی دارد که عبارت است از:
1. وحیانی نبودن ساختار قرآن(نفی سرشت زبانی)
2. شریعت زدایی و نفی جامعیت فقه
3. عدم انقطاع وحی و انکار (و یا حداقل تغییر مفهوم خاتمیت) خاتمیت
4. نفی جاودانگی، جامعیت و جهان شمولی دین اسلام
5. نفی عصمت پیامبر و خطانا پذیری وحی

توضیح کوتاه پیامد اخیر(نفی عصمت):
در این دیدگاه، چون وحی سرشت زبانی ندارد؛ بلکه از مقوله احساسات درونی و حالات روحی است. اگر این دیدگاه

اما در باب تأثیر یا عدم تأثیر شخص نبی در جریان وحی، سروش آراء کاملا متفاوتی با اکثریت و دانشمندان سنت گرا دارد. هر چند سنت گراها  به صورت مطلق تأثیر شخص نبی را منکر نبوده و حداقل نفس نبی را در تبدیل معانی عالیه قرآن به صورت الفاظ دخیل می دانند و یا اینکه در کیفیت و چگونگی دیدن ملائکه بحث نفس شناسی را مطرح می کنند. اما در هر حال پیامبر را آفریننده وحی نمی دانند ولی وی پا را بسیار فراتر از این می گذارد و به جای تعبیر تأثیر از تعبیر تولیدکننده و آفریننده وحی استفاده می کنند.
پذیرفته شود، معنای عصمت در پیکره وحی عوض خواهد شد. به این معنا است که:
اوّلاً پیامبر به واقع مواجهه‌ای با خدا داشته است و ثانیا اگر به همین مقدار بسنده شود که در اصل اوّل (مواجهه پیامبر با خدا) گفته شد، در این صورت، تفسیر پیامبر از این مواجهه و ترجمه‌ اش از آن درست است و در تفسیر و ترجمه او خطا راه ندارد؛ امّا چه کنیم که آن اصل معرفت شناختی معروف (تجربه بدون تفسیر محال است) و تأثیر پذیری وحی از فرهنگ و عقاید زمانه که برخی از طرفداران این دیدگاه و از جمله خود دکتر سروش آن را پذیرفته‌اند، در این‌جا به میان می‌آید. بر این اساس نمی‌توان گفت که تفسیر و تعبیر پیامبر از مواجهه ‌اش صحیح است و در تفسیر او خطا راه ندارد؛ چرا که عقاید و فرهنگ حاکم بر عصر نزول، در وحی تأثیر گذار بوده است و مانع از آن می‌شود که پیامبر به تجربه ناب و خالص دست یابد.
ثالثا، پیامبر فهم و تفسیر خود از تجربه‌ اش را به دیگران انتقال می ‌دهد؛ امّا آیا پیامبر می ‌تواند ادّعا کند تفسیری که از تجربه ‌اش به دیگران ارائه می‌ دهد و واژه هایی که در تفسیر و گزارش خود از وحی به کار می ‌برد، همان واژه هایی هستند که خدا به کار برده است؟ به تعبیر دیگر، آیا عصمت زبانی دارد؟
پاسخ منفی است؛ زیرا وحی در این دیدگاه، اساسا سرشت زبانی ندارد. خداوند جملات و گزاره هایی را القا نکرده است تا پیامبر ادّعا کند واژه‌های همان جملات را دقیقا و بدون کم و کاست به کار می‌برد. به اصطلاح منطق دانان، «عصمت» به این معنا سالبه به انتفاء موضوع است. وحی زبانی در کار نیست تا پیامبر ادّعا کند واژه‌های وحی را دقیقا انتقال می‌دهد؛ از این رو، این دیدگاه با وحی اسلامی که ویژگی زبانی دارد، ناهمخوان است (لوازم و پیامدهای نظریه تجربه گرایی وحی،عباسی،ولی الله،قبسات،1381،شماره26).

*.عباسعلی منصوری.دانشجوی دکتری فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه تهران
منابع:
1) حسینی وحیانی بودن الفاظ قرآن، پژوهش‌های قرآنی، ش 21 ـ 22 ، ص 233 ـ 234.
2) مصباح یزدی محمدتقی ، آموزش عقاید، ص 260 ـ 267.
3) جوادی آملی عبداللّه‌ ، تفسیر موضوعی قرآن، مؤسسه اسراء، ج 6، ص 60.
4) عباسی، ولی الله پیامدهای نظریه تجربه گرایی وحی، قبسات،1381،شماره26.
5) اقبال لاهوری محمد: احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه احمد آرام، نشر و پژوهش‌های اسلامی.
6) طباطبائى سيد محمّدحسين ، رسائل سبعه، ص 220.
7) ابن خلدون، مقدّمه، ترجمه محمّدپروين گنابادى، ج 1، ص 181).
8) سروش، عبد الکریم، مصاحبه ای در باره وحی و قرآن.