شناسهٔ خبر: 65722 - سرویس کتاب و نشر

سرمایه‌‏داری همواره نظامی بحران‌زده است/ بحران کنونی برخاسته از سرمایه‌داری فقط به اقتصاد محدود نیست

سرمایه‌‏داری همواره نظامی بحران‌زده بوده است و حتی در دوران اوج خودش یعنی سال‏‌های پس از جنگ جهانی دوم، با بی‏ثباتی بنیادینی همراه بود که جنگ‌های امپریالیستی و انقلاب‌های متعدد جهانی را می‌توان جلوه‌ای از آن دانست. از آغاز بر بحران‌های مکرر و جدی غلبه کرده و حتی از آنها تغذیه کرده است، اما اکنون بعید به نظر می‌رسد که بتواند طبق پویایی خود راه‌حلی برای مشکلات داشته باشد و به حیات خود ادامه دهد. این نظام مشروعیت سیاسی و اقتصادی خود را نیز به کلی از دست داده و بحران مشروعیت سیاسی و اقتصادی در اروپا و ایالات‌متحده در نمونه‌های بسیاری مشهود است.

فرهنگ امروز: «تاریخ مارکسیستی سرمایه‌داری» کتابی است به قلم هنری هلر که اخیرا با ترجمه روژان مظفری و به همت انتشارات نگاه در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته است. به بهانه انتشار این کتاب گفت‌وگویی با مترجم این اثر داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:
 
 هنری هلر در تاریخ مارکسیستی سرمایه داری چه روایتی از سرمایه‌داری ارائه می دهد؟ حقیقتی تاریخی یا خوانشی مارکسیستی از این روند؟
می‌توان گفت توأمان هر دو. یا به بیان بهتر این دو از هم در واقع جدایی‌ناپذیرند. اگر تفاوت میان «حقیقت» (truth) و «امر واقع» (fact) را در نظر بگیریم، موضوع روشن‌تر می‌شود. خوانش مارکسیستی تحلیلی بر اساس روابط قدرت و تعارضات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ارائه می‌دهد که حقیقت روند مورد نظر را آشکار می‌سازد. مثال معاصری می‌زنم. تحلیل‌های مختلفی از ظهور داعش در خاورمیانه انجام شده است. می‌توان سطح تحلیل را ایدئولوژی و عقاید گرفت که این پدیده را به کشاکش بین اسلام سنی و اسلام شیعه یا بنیادگرایی اسلامی یا تعارضات قومی در منطقه مربوط می‌سازد. تحلیل مارکسیستی اما با شروع از واقعیت مادی، به سراغ ریشه ماجرا در تضاد منافع و تعارضات امپریالیستی منطقه می‌رود و می‌پرسد که اتفاق خاصی در خدمت منافع کدام قدرت است و چگونه. در نهایت امر، هیچ روایت «آزاد از ارزش» و «عینی» صرفا مبتنی بر امور واقع از رخدادها و روندها امکان ندارد. مهم تفسیری است که به تغییر واقعیت موردنظر بینجامد. حقیقت خوانش تاریخی مارکسیستی را تأثیر آن در خلق سوژه‌های انقلابی و مبارزه و مقاومت علیه سرمایه‌داری نشان می‌دهد.
 
عمده ترین مفاهیمی که کتاب بر آن تاکید دارد چیست؟
تاریخ پیدایش و توسعه‌ سرمایه‌داری که در این کتاب ارائه شده است، بر پایه‌ مفاهیم اساسی‌ای قرار دارد که عمدتا در سرمایه و نیز سایر آثار مارکس صورت‌بندی شده‌اند. این شیوه‌ تولید مشخصا مبتنی بر تمایز میان ارزش مصرفی و ارزش مبادله‌ای و غلبه‌ی ارزش مبادله‌ای در شکل کالایی آن است که به بهره‌کشی از کارگر و انباشت سرمایه از طریق تولید ارزش اضافی منجر می‌شود، کارگری که کارش به نیروی کار انتزاعی تقلیل یافته و محروم از وسایل معاش و ابزار تولید، چاره‌ای ندارد جز فروش نیروی کار خود. کار مزدی یا کار آزاد در پی و در رقابت با دیگر اشکال بهره ‏کشی، از جمله برده‏داری و سرف‏داری، ظهور کرد و در برابر بیگاری یا کار قراردادی، تنها کاری است که امکان تولید ارزش اضافی دارد. فرایند شکل‌گیری این شیوه‌ی تولید و نظام کار مزدی، با به‌اصطلاح «انباشت اولیه» یا خلع‌ید و سلب‌مالکیت اراضی و در نتیجه حیات جسمانی جمعیت عمدتا دهقان آغاز می‌شود که دستشان از زمین کوتاه شده، مجبورند برای کار به شهرها مهاجرت کنند و هسته اولیه‌ طبقه‌ کارگر صنعتی را در کارخانه‌ها و کارگاه‌های تولیدی تشکیل می‌دهند. طبقه‌ کارگر از مفاهیم محوری سنت مبارزاتی مارکسیسم است که سوژه‌ انقلابی را در برابر طبقه‌ی سرمایه‌دار قوام می‌بخشد. با گسترش طبقه‌ کارگر و رشد آگاهی طبقاتی در میان این طبقه، نبرد طبقاتی در اشکال گوناگون اتحادیه‌ای و حزبی برای حقوق سیاسی و اقتصادی و نیز تصرف قدرت دولتی شدت می‌گیرد. دولت در اینجا به‌عنوان حافظ و نگهبان شیوه تولید سرمایه‌داری و نماینده‌ منافع سرمایه‌داران از اهمیت حیاتی برخوردار است، با توجه به نقشی که انقلاب‌های سیاسی و انتقال قدرت به بورژوازی در استقرار سرمایه‌داری ایفا کردند و نیز نقشی که دولت در گذار از مراحل مختلف سرمایه‌داری مانند سرمایه‌داری انحصاری و امپریالیسم، فوردیسم و اکنون به نئولیبرالیسم داشته است. مرحله‌ای که در آن با خصوصی‌سازی فزاینده، گرچه دولت ظاهرا کناره‌گیری کرده یا به حاشیه رانده شده، اما در واقع قهر و سرکوب دولتی از عوامل اصلی تحمیل منطق بازار به تمام عرصه‌های اجتماعی و سرپا نگه داشتن نظام اقتصادی درگیر بحران است. از دیگر مفاهیم عمده‌ی بحث می‌توان به بهره‌کشی مطلق و نسبی اشاره کرد. در آغاز سرمایه‌‏داری، بهره‌‏کشی مطلق از طریق راه‌هایی مانند کاهش دستمزد، افزایش روز کاری یا افزایش شدت کار از طریق انضباط کاری، موجب افزایش ارزش اضافی و انباشت شد. با گذشت زمان، بهره‌‏کشی نسبی با پیشرفت فناوری و سازمان‌دهی مجدد تولید، نقش فزاینده‏ای در تولید سرمایه‏‌داری یافت و استخراج ارزش اضافی و انباشت سرمایه را افزایش داد. کاهش تولید ارزش اضافی، کلید درک بحران سرمایه‌‏داری معاصر است که با اضافه‌انباشت در بخش مالی همراه حباب‏‌های سوداگرانه و عدم سرمایه‌گذاری در بخش‌های تولیدی دست و پنجه نرم می‌کند، اتفاقی که در سال 2008 به بحران نظام بانکی ایالات‌متحده منجر شد.

نقاط افتراق این اثر با آثار مشابه این حوزه در کجاست؟
از مهم‌ترین نقاط تفاوت این کتاب با آثار دیگر در این حوزه، تأکید بر جهانی بودن سرمایه‎‌داری از بدو امر و مقابله با تصور اروپامحور و سرشت بومی سرمایه‌داری در اروپاست که برخی از تحلیل‌گران مطرح کرده‌اند. آنها باور دارند که سرمایه‌‏داری از انگلستان و ویژگی‌های مختص به فرهنگ یا اقتصاد آن سرچشمه گرفت، نظیر تحلیل‌هایی که وبری‌ها ممکن است ارائه دهند. با این حال، کتاب تاریخ مارکسیستی تأکید می‌کند که سرمایه‌‏داری از آغاز خصلت جهانی داشت، زیرا به بازار جهانی و مواد خام و محصولات تولیدی نظام سرف‏داری و برده‌‏داری در حاشیه‌ اروپا و مزارع پنبه‌ ایالات‌متحده وابسته بود. بنابراین، تعجبی ندارد که انگلستان در زمان جنگ داخلی از ایالات برده‌دار جنوبی علیه آبراهام لینکلن حمایت کرد. از سوی دیگر، تأثیر امپراتوری‌های عثمانی و مغول در پیش راندن کشورهای اروپایی به مناسبات تولیدی پیشرفته‌تر و پیدایش دولت‌های بورژوایی را نباید نادیده گرفت. ظهور و توسعه‌ سرمایه‏‌داری مستلزم سرمایه‌ پولی نیز بود که نه از اروپا که عمدتاً از آمریکای لاتین و ژاپن تأمین می‏شد. طی این فرایند، کشورهای پیرامون و جنوب جهانی به اقتصادهای وابسته و مستعمرات تبدیل شدند. به عبارت دیگر، ظهور سرمایه‌‏داری را باید در قالب روند تخصیص مداوم منابع بر اساس توسعه‌ ناموزون جهانی درک کرد. این روند تا هم‌اکنون ادامه دارد و به‌اصطلاح انباشت اولیه در قالب غارت و بهره‌کشی از نیروهای انسانی و طبیعی کشورهای پیرامونی نظیر آسیای جنوب شرقی صورت می‌پذیرد.
 
نویسنده کتاب نسبت جهان کنونی با سرمایه داری را چطور ارزیابی می کند؟ آیا ایده های مارکس شکست نخورده و سرمایه داری با وجود بحران نتوانسته خود را سرپا نگه دارد؟
بگذارید با خبری که به تازگی منتشر شده، پاسخم را شروع کنم: بولتن دانشمندان اتمی که از سال 1947 ساعت پایان جهان را تنظیم می‌کند، ژانویه‌ امسال برای اولین بار ما را در 90 ثانیه مانده به نیمه‌شب قرار داده که به معنای آخرالزمان است. یعنی ما از هر زمان دیگری به نابودی تمام و کمال نزدیک‌تر هستیم، در مواجهه با تهدیدات مختلفی مانند جنگ هسته‌ای و رقابت امپریالیستی، انقراض گونه‌ها و فاجعه‌ اکولوژیک، تناقضات برطرف‏نشدنی سیاسی و اقتصادی، و نابرابری‌های فزاینده. این امر نشان می‌دهد که بحران کنونی برخاسته از سرمایه‌داری فقط به اقتصاد صرف محدود نمی‌شود، بلکه تداوم این نظام، خود حیات سیاره زمین را با خطر عظیمی روبرو کرده است.

سرمایه‌‏داری همواره نظامی بحران‌زده بوده است و حتی در دوران اوج خودش یعنی سال‏‌های پس از جنگ جهانی دوم، با بی‏ثباتی بنیادینی همراه بود که جنگ‌های امپریالیستی و انقلاب‌های متعدد جهانی را می‌توان جلوه‌ای از آن دانست. از آغاز بر بحران‌های مکرر و جدی غلبه کرده و حتی از آنها تغذیه کرده است، اما اکنون بعید به نظر می‌رسد که بتواند طبق پویایی خود راه‌حلی برای مشکلات داشته باشد و به حیات خود ادامه دهد. این نظام مشروعیت سیاسی و اقتصادی خود را نیز به کلی از دست داده و بحران مشروعیت سیاسی و اقتصادی در اروپا و ایالات‌متحده در نمونه‌های بسیاری مشهود است. همه‌ این‌ها به مدل بحران کلاسیک مارکسیستی مربوط می‌شود که از تضاد بین نیروها و روابط تولید نشأت می‌گیرد.

دو بحران قبلی در سال‏های 1894-1873 و 1939-1929 با تجدید ساختار حل ‏وفصل شدند؛ بار اول از طریق سرمایه‏‌داری انحصاری و امپریالیسم و بار دیگر با جنگ و بازسازی جهانی سرمایه‏‌داری پس از 1945 تحت حمایت ایالات‌‏متحده. کاهش نرخ رشد در دهه‌ی 1970 زمینه‌ ظهور نئولیبرالیسم را فراهم کرد که تا به امروز اقتصاد جهانی را تحت سلطه‌ خود درآورده است. نئولیبرالیسم دست به بازسازی زد تا بار دیگر نرخ ارزش اضافی را افزایش دهد. بنابراین تا سال 2000 شاهد افزایش چشمگیر استخراج ارزش اضافی و کاهش استانداردهای کار و زندگی طبقه‌ی کارگر بودیم. از زمان شروع بحران 2008 سطوح سرمایه‌‏گذاری در بخش‏‌های تولیدی اقتصاد و نرخ رشد، به ‏رغم تشدید فشار بر دستمزدها و کاهش هر چه بیشتر مزایای رفاه کارگری، کاهش یافته است. در واقع، کاهش ارزش اضافی در قلب بحران فعلی است. امکان سرمایه‌‏گذاری در بخش‌های تولیدی تحت تأثیر نگاه کوتاه‏مدت قرار دارد.

سطح عدم اطمینان در زمینه‌ اقتصادی و دیگر زمینه‌‏ها به‏ گونه‌‏ای است که بسیاری از سرمایه‌داران پول نقد را به سرمایه‌‏گذاری در فعالیت‏‌های واقعی اقتصادی ترجیح می‌‏دهند. با توجه به رشد سرمایه‌ ثابت و از آن‏جا که ارزش اضافی حاصل از کار منبع نهایی سود است، استخراج سود کافی از سرمایه‌‏گذاری تولیدی به‏ طور فزاینده‌‏ای دشوار می‏‌شود. به عبارت دیگر، علت اساسی سود پایین، حذف مداوم نیروی کار از فرایند تولید به دلیل افزایش بهره‌‏وری و کاهش قیمت آن است. امکان دارد ملی‌‏گرایی اقتصادی، تعدیل نیروی کار، مقررات‌‏زدایی بیشتر، کاهش مالیات به نفع ثروتمندان و برنامه‌ گسترده‌ زیرساختی و تسلیحاتی، اقتصاد را در ایالات‌‏متحده تقویت کند. همچنین شاید نشانه‌‏های جدیدی از رشد اقتصاد چین بتواند محرک سرمایه‏‌داری جهانی باشد. از سوی دیگر، مشکل می‌توان دریافت چگونه چنین اقداماتی باعث ثبات بخش مالی، ترمیم تعادل اقتصادی جهانی یا کاهش نابرابری اجتماعی و اقتصادی در طولانی‌مدت می‌‏شود. چگونه نظام سرمایه‏‌داری که بر پایه‌ رشد بنا نهاده شده، می‏‌تواند در شرایط رکود به حیات خود ادامه دهد. چنین رشد پایینی بدون بازتوزیع مجدد ثروت احتمالاً موجب ناآرامی‏‌های اجتماعی یا تحمیل رژیم سیاسی مستبدتری می‌شود که هیچ مشروعیت مردمی‌ای ندارد. دولت امنیتی در تمام کشورهای پیشرفته‌ سرمایه‌‏داری پدید آمده است و مخالفت‌‏های احتمالی را سرکوب می‌‏کند. مشکلات موجود در راه تداوم سیستم فعلی با افزایش مشکلات زیست‌محیطی به شکل گرمایش زمین، مسمومیت آب، خشکسالی و بی ‏آبی و فرسودگی زمین افزایش می‌‏یابد. سرمایه‌‏داری سبز در اینجا عبارتی متناقض به نظر می‏‌رسد. وقتی صحبت از تغییر اقلیمی می‌‏شود، مسئله فقط نوع انرژی مصرفی نیست، بلکه نحوه‌ استفاده از آن است. در مجموع، سرمایه‌‏داری جهانی که با رکود اقتصادی، قطبی‏ شدن فزاینده‌ اجتماعی و فروپاشی نظم لیبرال‌ دموکراتیک روبه‌رو شده، رو به زوال است. بر این‏ اساس، استدلال می‌شود که مالکیت عمومی، برنامه‌‏ریزی مبتنی بر فناوری اطلاعات، تصمیم‌‏گیری دموکراتیک و تمرکز دوباره بر اهداف تولید برای ایجاد ارزش‏ مصرف به جای ارزش مبادله می‌تواند بدیلی واقعی ارائه دهد.
 
آیا کتاب تنها روایتگر است یا راه حل و راه گریز از سرمایه داری را هم نشان می دهد؟
راه‌حل در پیش روی ما قرار گرفته است. اگر زمانی از «سوسیالیسم یا بربریت» صحبت می‌شد، اکنون در آستانه‌ فروپاشی سرمایه‌داری با دوراهی «سوسیالیسم یا ویرانی مطلق» روبروییم و تنها یک انقلاب سوسیالیستی بر اساس تجربیات شوروی و آموزه‌های مارکس، انگلس و لنین می‌تواند ما را از این مخمصه رهایی بخشد. در این کتاب نشان داده می‌شود که با توجه به توسعه‌ نیروهای مولد در سرمایه‏‌داری متأخر، امکان برقراری مجدد نظم سوسیالیستی در جامعه بیش از هر زمان دیگری است. انقلاب جهانی در ابتدا مستلزم حمله به دم‌ودستگاه‌‏های دولتی است که نه ‏تنها حمله به ارگان‌‏های سرکوبگر مانند پلیس‏، ارتش‏، زندان‏ها و دادگاه‏ها بلکه حمله به سازوبرگ ایدئولوژیک از جمله رسانه‏‌ها، نهادهای آموزشی و دین را نیز در بردارد. چنین انقلابی تقریباً می‌‏تواند از هر جایی آغاز شود، مانند حوادث دهه‌ 1960 یا بهار عربی.

از سوی دیگر، این انقلاب تنها در صورتی می‏‌تواند موفق شود که یک یا چند کشور بزرگ سرمایه‌‏داری را فراگیرد یا به عبارت دیگر بتواند رئوس فرماندهی اقتصاد جهانی را کنترل کند. در ایالات‌متحده که کانون سرمایه‌‏داری است، احتمال وقوع چنین انقلابی وجود دارد. برخلاف برخی ادعاها که از کاهش قدرت طبقه‌ کارگر و تولید مادی صحبت می‌کنند، طبقه‌ کارگر چه در کشورهای پیرامونی و چه در ایالات‌متحده هرگز به این قدرتمندی نبوده است و روزبه‌روز عده‌ی بیشتری در اثر شرایط اقتصادی به این طبقه رانده می‌شوند. از سوی دیگر، سرنگونی سرمایه‏‌داری را نمی‏توان صرفاً یک انقلاب طبقاتی تصور کرد بلکه نیازمند حرکت فرهنگی و سیاسی واقعی است که نظام ارزشی‌ و فرهنگی را تغییر دهد. درک روزافزون از توخالی بودن لیبرال دموکراسی، پیش‌شرط اساسی برای مطالبه‌ شکل مردمی‌‏تر و مستقیم‌‏تر دموکراسی است.

مارکسیسم آینده را ادامه‌ پروژه‌ روشنگری بر پایه‌ دموکراسی اقتصادی و سیاسی، تکثیر ارزش‏ مصرف در برابر ارزش مبادله و پایان رشد مخرب اکولوژی می‌‏داند. امید می‌رود که بازتوزیع ثروت در مقیاس جهانی با انقلاب سوسیالیستی، ابزار اصلی دستیابی به برابری و کفایت مادی در همه‌ کشورها باشد. اینک توسعه‌ اقتصادی به حدی رسیده است که پیش‌شرط مادی برای انقلاب سوسیالیستی و اقتصاد پساکمبود مهیا باشد. تحت سوسیالیسم جهانی، بهره‏‌وری تابع اهدافی چون تأمین نیازهای اساسی انسان، پیشبرد ظرفیت‏‌های انسانی و محافظت از محیط‌زیست خواهد بود. پایه‌ چنین اقتصادی ده‏ها هزار شرکتی هستند که در حال حاضر بر اقتصاد جهانی مسلط‌اند و تحت کنترل مردم به ارکان اقتصادی سوسیالیسم جهانی تبدیل می‏شوند. با توسعه‌ رایانه و اینترنت، امکان اجتماعی‏ شدن تولید و توزیع افزایش یافته است. به این ترتیب، بازار طی روندی دموکراتیک و با معرفی ابزارهای جدید مبادله و توزیع غیربازاری از رده خارج می‌شود. در عین حال، تقریباً تمامی سوسیالیست‏ها این ایده را می‌‏پذیرند که بی ‏درنگ پس از انقلاب باید مبادله‌ بازار ادامه یابد و اقتصاد برنامه‌‏ریزی ‏شده باید گام‌ به‌ گام معرفی شود. برخی دیگر اصرار دارند که بازار در سریع‌ترین زمان کنار گذاشته شود. اما هنوز عده‌‏ای هستند که عقیده دارند بازار کاملاً با سوسیالیسم سازگار است و باید از مشخصه‌‏های اصلی نظم جدید باشد.

طرفداران سوسیالیسم بازار معتقدند که این روش کارآمدترین ابزار برای انجام مبادله بین بنگاه‌‏های عمومی و بین بنگاه‌‏ها و مصرف ‏کنندگان است. بیشتر طرفداران سوسیالیسم بازار تصور می‌‏کنند که ابزار تولید به ‏تدریج اجتماعی می‌‏شود و بازار کار از بین می‌رود یا بسیار محدود می‌شود، اما بازارها به‏‌عنوان ابزاری مؤثر برای مبادله و مصرف کالاها، اطمینان از بهره‌‏وری و حق انتخاب، مدت ‌زمانی نامشخص به حیات خود ادامه می‌‏دهند. طرفداران بازار بر کارایی بازارها تأکید می‏‌کنند اما آنچه نادیده گرفته می‌‏شود، هزینه‌ بالقوه برای کل جامعه است که باید هزینه‌ی آلودگی محیط‌زیست و هزینه‏‌های بهداشتی محصولات خطرناک یا پرخطر را پرداخت کند. اقتصاددانان لیبرال مانند هایک اعتراض داشتند که برخلاف بازار و روش تعیین قیمت آن، اقتصاد سوسیالیستی نمی‏‌تواند اطلاعاتی در سطح خرد برای اداره‌ کارآمد اقتصادی فراهم کند، اما در نظام سوسیالیستی، بازار به شبکه‌ عمومی اطلاعات الکترونیکی با دسترسی آزاد همگانی به وسیله‌ اینترنت تبدیل شده است. معضل اطلاعاتی در اقتصادهای به سبک شوروی مانعی لاینحل بود. ارتباط طبقات پایین با رأس اقتصاد کم بود و دستیابی به داده‌‏های اقتصادی لازم را برای برنامه‌‏ریزی و هماهنگی تولید و مصرف، دچار مشکل می‌‏کرد. این نقایص با استفاده از ابزارهای فنی مانند استفاده‎ گسترده از رایانه و اینترنت برطرف می‌‏شود. طرفداران بازار به این واقعیت بی‌اعتنا هستند که بازارها به‌ خودی‌ خود مشکل اطلاعاتی جدی دارند. در واقع، پیش‏‌بینی‌‏های موفق و تصمیمات سرمایه‌گذاری عقلانی براساس انتخاب‏‌های کارآفرینان منفرد که در بهترین حالت به اطلاعات ناقصی مجهزند، ناممکن است. برنامه‏‌ریزی کمابیش اجازه‌ کنترل مؤثرتری بر آینده را می‌‏دهد. در واقع، طی شصت سال گذشته، اقتصادهای نظارتی بهتر از اقتصادی کاملاً تحت سلطه‌ی بازار عمل کرده‌اند. آن دسته از سوسیالیست‏‌هایی که بر ضرورت ادامه‌ بازار بر اساس کارایی آن اصرار دارند، این احتمال را نادیده می‌گیرند که نهادهای مصرف و تولید جمعی ممکن است کارایی یکسان یا بیشتری داشته باشند. منتقدان سوسیالیسم بازار عقیده دارند کسانی که طرفداران سوسیالیسم بازار هستند، از این توهم رنج می‏‌برند که بازار بخش ‏گریزناپذیری از واقعیت اقتصادی مدرن است. اگرچه نقشی که بازار در گذار به سوسیالیسم ایفا می‌کند باید تصدیق شود، تأکید بر خطراتی که بازار برای تحقق کامل پروژه‌ سوسیالیستی به بار می‌آورد، اهمیت دارد.

مارکسیست‌ها بازار سرمایه‌‏داری را مکانی تعریف می‌‏کنند که در آن ارزش حاصل از بهره‌‏کشی نیروی کار به‏‌عنوان سود از طریق فروش کالاها در بازار حاصل می‌‏شود. مخالفان سوسیالیسم بازار اصولاً فردگرایی و سودآوری بازار را رد می‌‏کنند. با تأکید بر اهمیت مبانی اخلاقی و عرفی جامعه، چنین منتقدانی ادامه‌ حیات بازار را کاملاً مخالف ایجاد جامعه‌سوسیالیستی می‌‏دانند که اشتراک و همکاری متقابل باید ارزش‏‌های بنیادی آن باشد. برای موفقیت چنین پروژه‏ سوسیالیستی‌ای، کارگران باید احساس منافع مشترک خودشان را فراتر از سطح محل کار خود پرورش دهند، سطح بالایی از منافع مشترک داشته و مسئولیت شخصی در قبال تصمیمات سیاسی و پیامدهای آنها بپذیرند.

گذار به سوسیالیسم در جهان نیازمند تغییر انقلابی است. تکامل دموکراسی بورژوایی به دموکراسی سوسیالیستی آشکارا شکست خورده است. انقلابی که می‌تواند وجود سرمایه‏‌داری را به چالش بکشد باید دوباره در دستور کار قرار گیرد. بازگشت به لنینیسم و مسئله‌ی تحول سیاسی انقلابی در اینجا بحث ضروری است. چنین بحثی نیازمند این است که انقلاب جهانی را نه محصول طرحی از پیش‌ تعیین‌شده، بلکه نتیجه‌ استراتژی، سازمان و اراده‌ سیاسی بدانیم که برای اطمینان از پیروزی طبقه‌ کارگر در نبرد طبقاتی در مقیاس جهانی کافی باشد و از نظر تاکتیکی به معنای آگاهی از نابرابری توسعه‌ی سرمایه‌‏داری و تمرکز بر نقاط آسیب‌‏پذیر یا ضعیف‏ ترین پیوندها در نظام سرمایه‌‏داری است. در زمان لنین، این موضوع به معنای دیدن انقلاب روسیه به‏ عنوان کاتالیزور انقلاب جهانی و سازمان‌دهی حزب سیاسی مؤثری در راستای این هدف، یعنی تأسیس یک بین‌الملل کمونیستی جدید بود که می‏توانست انقلاب جهانی را به وجود آورد.

ما باید بار دیگر به لنین و پروژه‌ی او بازگردیم که در واقع پروژه‌ای سیاسی بود و هر پروژه‌ی انقلابی مؤثر باید در نهایت شکل سیاسی پیدا کند. در هسته‌ی لنینیسم، مفهوم حزب بر مبنای خطوط مرکزگرای دموکراتیک و ساخت مغزها و سیستم عصبی انقلاب سازمان ‏یافته است. بدون وجود چنین پیکره‌‏ای، سرنگونی دولت بورژوایی و شیوه‌ تولید سرمایه‏‌داری دشوار است. چنین حزبی باید قادر به اقدام مؤثر علیه نهادهای سرمایه‏‌داری از جمله پلیس و ارتش باشد. حزب باید شکلی به خود بگیرد که مانع تبدیل شدن آن به یک سازمان فرقه‏‌ای بسته شود و در عین‌ حال باید به قدر کافی سازمان‌یافته باشد تا سرمایه‏‌داری را سرنگون کند. چنین حزبی برای کمک به سازمان‌دهی انقلاب ضروری است.

سازمان‏های مردمی و جنبش‏‌های اجتماعی از طریق مبارزه برای برابری نژادی، حقوق بومی یا برابری جنسیتی متوجه نمونه‌های جزئی  ظلم و ستم می‏‌شوند. به عبارت دیگر، تجربه و عمل اجتماعی می‏‌تواند آگاهی طبقاتی را در توده‌ مردم ایجاد کند. لازم نیست مارکسیسم به ما بیاموزد که سرمایه‌داری غیرعادلانه و استثماری است. این را همه می‌دانیم. اما مارکسیست‏ها مجهز به نظریه‌ای هستند که‏ به بسیج و سازمان‌دهی مبارزه‌ کارگران کمک می‌کند. با این حال، آنها مانند معلمان خوب باید به جای تحمیل آموزه‌های خود فضاهایی ایجاد کنند که افراد درگیر مبارزات خاص به آموزه‌‏های آن دسترسی داشته باشند. این فضا در چارچوب احزاب مارکسیستی ممکن می‌شود. قدرت چنین احزابی را نباید برحسب تعداد نفرات بلکه باید برحسب نفوذشان در جامعه سنجید. اعضای این حزب جدید از این جهت با احزاب لنینیستی متفاوت‌اند که می‏‌توانند تفاوت را بپذیرند و کار کنند. در احزاب قدیمی، به‏ خاطر ماهیت طبقه‌ کارگر گرایش همواره به همگن‏‌سازی پایگاه اجتماعی بود.

امروزه مفهوم همگن ‏سازی پایگاه اجتماعی حزب به دلیل تنوع کنشگران و جنبش‏‌های اجتماعی نابجاست. تأکید بر اتحاد مبتنی بر احترام به تفاوت‌‏های فرهنگی، قومی، جنسیتی و سایر تفاوت‌ها است و بیشتر وقت اعضا باید به مشارکت در جنبش‏‌های اجتماعی و تلاش برای گسترش آنها اختصاص یابد. آنها باید سعی کنند فضاهای آموزش سیاسی ایجاد کنند، پروژه‏‌های مشترک بین جنبش‏‌ها ایجاد کنند و در نهایت پروژه‌ ملی مشترک و ظرفیت سازمانی ایجاد کنند. در تحلیل نهایی، باید برنامه‌ انقلابی مشترکی وجود داشته باشد تا بتوان ظرفیت سیاسی را برای ایجاد تحول انقلابی توسعه داد. پیش‏ شرط حزب انقلابی، قشر پیشتاز گسترده‌‏ای از طبقۀ کارگر است که دانش و تجربه‌ی سازمان‌دهی بیشتری نسبت به سایر اقشار مردم دارد. تنها با تلاش‌‏های هماهنگ اجزای مختلف این قشر پیشتاز، بسیج انسان‌ها و پرورش آگاهی انقلابی هر چه بیشتر در طبقه‌ کارگر علیه وضع موجود سرمایه‌داری‏ امکان دارد. این مسیر انقلاب است. این عنصر پیشتاز، بر اساس آموزه‌های لنین، باید یک حزب انقلابی را ایجاد و سازمان‌دهی کند. چنین حزبی ابزار سیاسی لازم برای سرنگونی سرمایه‏‌داری و ایجاد نهادهای دموکراتیک جدید و نظم سوسیالیستی است.