شناسهٔ خبر: 59185 - سرویس اندیشه

معرفی منطق تفکرات و شرحی بر سکولاریسمِ حوزه اندیشه (۱)؛

نوع اولِ منطق تفکرات؛ منطق علمی-عقلانی

منطق مدل‌های ریاضی، زبان و چارچوب اکثر فرضیه‌های علمی را تشکیل می‌دهند. تبیین‌های حاصله از فرمالیسم ریاضی از قیدوبند شرایط مکانی، موردی و کنونی آزمایش و پدیده مورد مطالعه، رها هستند و قادرند در پیکان زمان رو به جلو حرکت کنند؛ ازاین‌رو، توانایی پیش‌بینی کردن را به نظریه‌ها می‌بخشند. به علاوه، عینیت فرمالیستی، مانع تفاسیر موردی و مصلحت‌اندیشانۀ نتایج تجربیات می‌شود، زیرا ملاکی عینی برای پذیرش و نقد نظریه فراهم می‌سازد.

فرهنگ امروز/ منوچهر ذاکر:

مقالات، سخنرانی‌ها و گفت‌وگوهای متعددی در مطبوعات و شبکه‌های تلویزیونی کشور به ترویج برخی تأثیرات و ارتباطات به‌ظاهر علّی در جهان هستی و در سطحی دیگر به تقابل تفکرات علمی و دنیوی با اندیشه دینی می‌پردازند. چارچوب و منطق فکری اغلب این سخنرانی‌ها مبتنی بر نحوۀ اندیشیدن جوهری، ماورای علّی و شیوه‌ای از موجه‌سازی است که در این نوشته تشریح می‌شود. هدف سخنرانی‌های مزبور معمولاً عبارتست از اثبات نقص و ناکارایی شیوه تفکر علمی-عقلانی اعم از تجربی و تحلیلی که در پاره‌ای از موارد به تبلیغ و ایجاد حاشیه امنیت برای تفکرات ماورای علّی مانند علوم غریبه و مشتقات آن می‌انجامد. به علاوه، نقد علم‌گرایی و محدود شمردن علوم تجربی-تحلیلی در این مجموعه از بحث‌ها به‌عنوان پاسخی در قبال سکولاریسم نیز مدنظر است.

علاوه بر موارد فوق، تحریف و کج‌فهمی منطق تفکر علمی-عقلانی در برخی از این تریبون‌های رسمی به چشم می‌خورد. این وضعیت که حاکی از فقر منطق تفکر در برخی خواص و نیز سطح عمومی کشور است، ضرورت شناخت بیشتر ماهیت، منطق و تفاوت انواع تفکرات اعم از علمی، ماورای علّی و غیره را در فضای فکری جامعه ایران گوشزد می‌کند. هدف از این نوشته، قدمی در جهت افزایش آگاهی عموم جامعه در مورد اندیشه‌های موجه در باب علیت و روابط علّی است و نه صرفاً نقدی بر برخی عقاید و سخنرانی‌ها.

در این مقاله، نخست مفهوم منطق تفکر و شیوه‌های بارز آن معرفی و جزئیات آن‌ها شرح داده می‌شود. بر مبنای منطق تفکرات، تعبیری برای مفهوم سکولاریسم در ساحت اندیشه ارائه می‌کنیم، به این امید که در پرتو آن تعبیر، مناقشات در باب سکولاریسم در فضای فکری روشن‌تری انجام گیرند.

تحریف تفکر علمی و فقر دانش در برخی تریبون‌ها

اگرچه دانش خوبی از معرفت‌شناسی و فلسفه علم نزد دانشگاهیان ایران وجود دارد، بسیاری از مباحث نظری و اعتقادی که در رسانه‌ها و سخنرانی‌های عمومی کشور به اندیشه‌های علمی-عقلانی می‌پردازند فاقد دانش کافی و منطق تفکر موجه هستند. در این مقاله منظور از اندیشه علمی-عقلانی، شیوۀ تفکر لوگوس‌محور در باب پدیده‌های علّی تمام ساحت‌های نظری و عملی بشر است که در ادامه بیشتر شرح داده می‌شود. متأسفانه تأثیرات بسیار اندکی از دستاوردهای دانش منطق تفکرات و شناخت روش‌های تفکر در فضای گفتمانی و عمومی کشور وجود دارد. سخنرانی‌های فوق‌الذکر نقش بسزایی روی باور و اعتقادات عمومی و به‌ویژه در کنترل تفکر عامه دارند؛ در نتیجه، این فقر دانش و ضعف منطق تفکرات بسیار آسیب‌رسان است.

هدف از دانش اعم از دینی و دنیوی و تلاش برای ارتقای آن، زدودن کج‌فهمی‌ها و کوته‌اندیشی‌هاست؛ منظر مقالۀ حاضر نیز از همین دریچه است. تحلیل اندیشه‌های علمی و دینی و شیوه حل‌وفصل تقابل آن اندیشه‌ها با یکدیگر دارای تأثیرات محکم و مستقیمی در سطوح نهادهای آموزشی و فرهنگی و سیاست‌گذاری‌های ایدئولوژیک و فرهنگی کشور است که ازجمله می‌توان به تقابل سکولاریسم با باور دینی اشاره کرد. برخی از افراد حوزوی و شبه‌حوزوی مانند آقای رحیم‌پور ازغدی ازجمله سخنرانانی هستند که به دفعات به مباحث فوق‌الذکر با هدف ابطال سکولاریسم و علم‌گرایی می‌پردازند. فرصت‌های بی‌حدوحصری خصوصاً در شبکه‌های تلویزیونی در اختیار این افراد است. از آنجا که نحوۀ تفسیر مطالب مربوط به تفکرات علمی توسط سخنرانان و تریبون‌داران فوق موضوع بحث این مقاله است، به‌عنوان نمونه به یکی از این‌گونه سخنرانی‌ها[۱] استناد می‌کنیم.

سخنران بحث را به روابط علّی در علوم و انواع (محتمل) دیگری از روابط علّی عمدتاً ماورای علمی (متافیزیکی) اختصاص داده و استدلال می‌کنند، حتی در علوم، روابط علّی مبهم بوده و متخصصین علمی درک و تحلیل یک‌سانی از علت‌ها ندارند. مثال مشخصی که ایشان مطرح می‌کنند نظر متفاوت دو پزشک متخصص روی یک پرونده واحد مشتمل بر مدارک رادیوگرافی و غیره است. یکی از پزشکان عمل جراحی را توصیه کرده ولی دیگری بهبودی و رفع بیماری طی استراحت را ضمانت کرده است. تفسیر ایشان از این دو توصیۀ متفاوت این است که متخصصین علمی (در اینجا پزشکان نمایندگانشان هستند) حتی روی علت‌های علمی توافق ندارند چه برسد به اینکه در مورد علل و موضوعات ماورای علمی و متافیزیکی اظهارنظر نفی‌آمیز کنند.

به عقیده سخنران مذکور چون متخصصین علمی در تبیین‌های علمی توافق ندارند و هریک قسمتی از وقایع علّی را درک می‌کنند، لذا نقد علمی بر حوزه‌هایی که تبیین علمی برنمی‌تابند جایز نیست؛ این یعنی حاشیه امنیت برای روابط ماورای علمی و علّی که ازجمله عمده‌ترینشان علوم غریبه و مشتقات آن است. علوم غریبه به برخی مباحث انسجام‌یافته اطلاق می‌شود که بر نحوۀ تفکر جوهری، تأثیرات ماورای علّی و مهار نیروهای غیبی استوارند. سؤال اینجاست: آیا پزشک صرفاً با انجام تبیین و تحلیل علمی نسخه تجویز می‌کند؟ جواب منفی است. مرحلۀ تجویز اگرچه بر پایه شناخت علت‌هاست خود مرحله‌ای جدا و شامل مصلحت‌هایی مانند شرایط بدنی، روحی-روانی، نحوه زندگی و تخمین میزان استقامت بیمار و غیره است. تفاوت تجویز دو پزشک می‌تواند ناشی از به حساب آوردن یا نیاوردن برخی یا همه این ملاحظات باشد.

سخنران مطالب فوق به‌راحتی این نکات را نادیده می‌گیرد و نتیجه‌ای ناروا به دست می‌آورد. حتی اگر به‌اشتباه فرض کنیم تجویز هر پزشکی فقط بر پایه تخمین علت بیماری است و تجویزهای متفاوت را به حساب عدم توانایی پزشک (متخصصین علمی) در تشخیص علت‌ها بدانیم، دقیقاً مثل این است اگر فیزیک‌دانی قادر به حل مسئلۀ پژوهشی خود نباشد، توانایی کل علم فیزیک را زیر سؤال ببریم.

مفهوم و اجزای منطق تفکرات

در بخش قبل گفته شد بسیاری از سخنرانی‌هایی که مستقیم یا غیرمستقیم در مورد تأثیرات علّی و نقد تفکر علمی بحث می‌کنند فاقد دانش کافی و منطق تفکر موجه هستند. برای کسب وضوح بیشتر نسبت به این موضوع و ایجاد یک چارچوب نظری جهت نقد و تحلیل، شیوه‌های استدلالیِ دخیل در تحلیل روابط و تأثیرات علّی را به سه نوع «منطق تفکر» تقسیم می‌کنیم تا شناخت دقیق‌تری از نحوه تفکیک آن‌ها به دست آوریم.

منظور از تأثیرات علّی کنش‌هایی هستند که یک یا چند علت ضرورتاً موجب وقوع رخدادی معین می‌شوند؛ در نتیجه، وقتی رویداد یا پدیده‌ای مانند E رخ می‌دهد، تبیین پدیده بایستی علت یا مجموعه‌ای از علت‌ها مانند C را جست‌وجو کند، به‌نحوی‌که وقوع C در هر زمان بروز رخداد E را ضمانت کند. چنانچه فقط برخی از علت‌های C رخ دهند، در آن صورت معلول E صرفاً محتمل و یا قریب‌الوقوع خواهد شد. در اینجا شاهد تأثیرات علّی احتمالی هستیم ولی این موضوع جامعیت بحث ما را کاهش نمی‌دهد. هر شیوه از تفکر (استدلال و موجه‌سازی) در باب ارتباطات علّی در پدیده‌های طبیعی و انسانی از طریق سه وجه یا ویژگی معین می‌شود که عبارتند از:

الف) رابطۀ زیربنایی و نحوۀ تعامل ادراکی سوژه شناسا با ابژه‌ها و پدیده‌های زیست جهان؛

ب) نحوۀ برقراری روابط علت و معلولی میان پدیده‌های عالم از منظر آن سوژه؛

پ) نحوۀ استدلال و موجه‌سازی فرضیه‌هایی که روابط علّی در قسمت ب را بیان می‌کنند.

این سه ویژگی را مشخصات و اجزای منطقی شیوۀ تفکرِ مورد بحث تعریف می‌کنیم. در مورد قسمت الف نکته مهمی وجود دارد که باید گفته شود. نکته این است که تعامل سوژه شناسا با ابژه‌ها در دو بستر یا قلمرو مختلف می‌تواند شکل گرفته و حاصل شود. فرض کنید قرار است در یک تجربه به ارتباط با گل‌ها و مطالعه آن‌ها بپردازیم. در یک ساحت، تجربه محسوس و ملموس ذهن با گل‌ها مدنظر است. خود این تجربه ذهنی با انحاء و کیفیات متفاوت می‌تواند انجام پذیرد (در سطور بعدی با استفاده از یک مثال به این نکته اشاره خواهیم کرد). در ساحت دیگر، باورها، عقاید و نظریات در باب گل‌ها که در قالب زبانِ مدون، بیان و انتقال داده می‌شود مدنظر است. تشریح دقیق این دو قلمرو فرصت دیگری می‌طلبد و فعلاً به این بسنده می‌کنیم که در قلمرو اول ذهنیت و جنبه روان‌شناختی تعامل با ابژه‌ها مطمح نظر است. در قلمرو دوم، نحوه و ویژگی تعامل سوژه با ابژه‌ها به صورت زبانی مدون و واجد استدلال در قالب نظریات و عقاید بیان و ارائه می‌شود. شکل‌گیری باورها و عقاید گوناگون در قلمرو دوم، محصول تعاملات و پردازش‌های روان‌شناختی اذهان در طول تاریخ با ابژه‌های جزئی و پدیده‌های کلی پیرامون است. البته در سطح فردی نیز وابستگی باورها و عقاید به شیوه تعامل روان‌شناختی سوژه با ابژه‌ها (قلمرو اول) وجود دارد.

در یک سفر تفریحی، خانم گل‌دوست و آقای گل‌شناس با گل‌های زیبایی روبه‌رو می‌شوند. خانم گل‌دوست تحت تأثیر زیبایی و تأثیرات عاطفی و سحرآمیز گل‌ها قرار می‌گیرد و در نتیجه توجهش به سمپاتی و مراقبت از گل‌ها و نیز جنبه‌های زیبایی‌شناختی آن‌ها معطوف می‌شود؛ درحالی‌که آقای گل‌شناس به کالبدشکافی و طبقه‌بندی انواع گل‌ها می‌پردازد. این مثال تفاوت افراد مختلف در تجربه ذهنی آن‌ها با گل‌ها (و به طور مشابه سایر پدیده‌های پیرامون) را نشان می‌دهد. حاصل این دو نوعِ متفاوت از ارتباط با گل‌ها به شکل بیان مدون، در اولی زبان توصیفی و هنری در باب گل‌ها و در دومی کتاب گل و گیاه‌شناسی خواهد شد. البته آقای گل‌شناس می‌تواند تأثیرات عاطفی و روانی گل‌ها روی ذهن و اندیشۀ خانم گل‌دوست را مورد تحلیل علمی و روان‌شناختی قرار دهد، ولی تا زمانی خودش این تأثرات را بلاواسطه تجربه نکند، به عمق فهم و باور خانم گل‌دوست دست نخواهد یافت.

با تعمیم مثال سادۀ گل درمی‌یابیم چگونه در مواجهه با یک پدیدۀ واحد، برخی افراد به جنبه‌های هنری، عرفانی و دینی آن و برخی به جنبه‌های دنیویِ مادی و تحلیل صرفاً علمی آن گرایش پیدا کرده و آن را به عقایدی برای خود تبدیل می‌کنند؛ ولی وقتی بر مبنای این عقاید به باورهایی در باب روابط و تأثیرات علّی میان پدیده‌های عالَم قائل می‌شوند، نحوه موجه‌سازی این باورها (وجه پ از مفهوم منطق تفکر) اهمیت اصلی را دارد. مبحث منطق تفکر که بخش‌های بعدی نوشته را تشکیل می‌دهد در قلمرو دوم تجربه سوژه با ابژه‌ها قرار دارد، جایی که اذهان، تجربیات و باور خود در باب زندگی و جهان پیرامون و نیز پیروی از عقاید دیگران را به میانجی زبانی استدلال‌آمیز دادوستد می‌کنند. حال با این مقدمات وارد معرفی و شرح انواع منطق تفکرات می‌شویم.

نوع اولِ منطق تفکرات

نوع اول را همان منطق علمی-عقلانی روابط علّی قرار می‌دهیم. این سنت میراث‌دار اندیشه لوگوس‌محور بازمانده از فلاسفه یونان باستان و انقلاب متدولوژیک علمی قرن هفدهم الی هیجدهم میلادی است که امثال رنه دکارت و فرانسیس بیکن پرچم‌داران اصلی آن بودند. منطق علمی-عقلانی در تقابل و ضدیت با اندیشه بسیار وسیع اسطوره‌ای قرار دارد که تأثرات جادویی و رمزورازآلود پدیده‌ها روی ذهن و نحوه شناخت انسان از جهان پیرامون، مشخصۀ اصلی آن است. در نحوۀ اندیشیدن علمی، هرگونه ارتباط جادووار، رازآلود و نیز رابطۀ قدسی و حتی سمپاتیک سوژه با ابژه از میان برداشته شده و در واقع ابژه مقهور و مُنقاد تفکر منطقی، عقلانی و دنیوی سوژه می‌گردد. این موضوع طبیعتاً محدودیتی برای منطق علمی-عقلانی ایجاد می‌کند و اگر محدودیتی برای این منطق وجود دارد ناشی از همین نکته است.

مثالی که در بخش قبل از نحوه‌های مختلف تجربه کردن ذهنی جهان پیرامون در قالب خانم گل‌دوست و آقای گل‌شناس مطرح کردیم، سرنخ کوچکی از این واقعیت است که محدودیت منطق نوع اول محدودیتی در متن و چارچوب علوم شناختی و حاصل تفاوت‌های فردی افراد از حیث پردازش‌های شناختی است. در اینجا با مفهوم نوینی از واقع‌گرایی که می‌توان «واقع‌گراییِ شناختی» نامیدش مواجه می‌شویم که به‌واسطۀ نقش اساسی علوم شناختی در کل معارف بشری، در واقع متمم و مکمل واقع‌گرایی طبیعی است، ولی تحلیل آن ما را از بحث اصلی دور می‌کند. علاوه بر نحوۀ تعامل خاص سوژه با ابژه‌های جهان پیرامون، تحلیل عقلانی اتفاقات و پدیده‌های علت و معلولی عالم، ویژگی بارز اندیشۀ لوگوس‌محور است. منطق علمی-عقلانی با مفهوم جوهر و اندیشۀ جوهری‌سازی (hypostatization) کاملاً در تضاد است. در اندیشۀ جوهری به هر نوع ویژگی و صفتی اعم از طبیعی، اخلاقی و انسانی، جوهری ذاتی اختصاص می‌دهد و بروز آن صفت در یک ابژه منوط به حلول و حضور جوهر آن صفت در ابژه یا مَحمل جوهر است.

به‌عنوان‌مثال، جوهرِ حرکت موسوم به آنیما موتریکس سبب حرکت اجسام و جوهرِ سوختن موسوم به فلوژیستون باعث احتراق اشیا می‌شود. به طور مشابه، نجاست، پلیدی، کمال، جنون، نازایی و هر ویژگی معین، جوهر خاص خودشان را دارند. به علاوه، اندیشۀ جوهری به انتقال و امتزاج جوهریِ ماورای علّی مابین اعیان مختلف اعتقاد دارد. از آنجا که اندیشۀ علمی همه جا به دنبال یافتن دلیل و تبیین برای ویژگی‌ها و صفات است، محلی از اعراب برای اندیشۀ جوهری قائل نمی‌شود. در اندیشۀ علمی، مفهوم جوهر جای خود را به مفهوم فرایند، یعنی ایجاد و تحول تدریجی خواص و صفات اعیان بر مبنای سازوکاری علّی می‌دهد. در واقع جوهرباوری از مصادیق بارز تفکر میتوسی است که بدان خواهیم پرداخت.

تاریخ فعالیت سنت علمی، تاریخ درازمدت و پرآشوبِ جوهرزدایی و ابطال روابطی همچون انتقال و امتزاجِ بلاشرط صفات و خصایص جوهری از همه پدیده‌های طبیعت و کائنات است. این موضوع تبعاتی در ایجاد تقابل اندیشه قدسی و دنیوی (سکولار) دارد که بعداً مورد بحث قرار خواهیم داد. تحلیل علمی-عقلانی، رویدادهایی را واجد خصلت علّی می‌داند که اتفاقی (contingent) و موردی (ad hoc) نباشند و تحت شرایط معینی قابل تکرار باشند. تصور کنید دو آشنای قدیمی که اکنون خیلی دور از هم زندگی می‌کنند به طور مستقل از یکدیگر و بر مبنای شرایط خاص خودشان تصمیم به مسافرت می‌گیرند. روز بعد در پمپ بنزینی در جاده چالوس یکدیگر را ملاقات می‌کنند. تفکر لوگوس‌باور، خود را با این ملاقات غیرمنتظره و کلاً اتفاقات حادثی و موردی به زحمت نمی‌اندازد؛ لیکن دومین نوع منطق تفکر (که در بخش بعد معرفی می‌شود) همین اتفاق و هزاران موارد مشابه را شک‌برانگیز تعبیر کرده و باور دارد حکمت و قسمتی در کار است. بنابراین نه تنها باور به علیت و تحلیل روابط علّی پدیده‌ها ویژگی منطق نوع اول است، بلکه تفکیک رخدادهایی که خصلت علّی دارند از رخدادهایی که تصادفی و موردی هستند، مشخصۀ تکمیل‌کنندۀ این نوع تفکر است.

سیطره منطق علمی-عقلانی در حوزه طبیعی و تجربی به ایجاد مبین‌ترین نظریه‌ها و نقد تحلیلی و آزمایشگاهی نظریات ختم می‌شود؛ در حوزه انسانی و فرهنگی نیز به تجویز ارزش‌ها و نقد ایدئولوژی و آگاهی عمومی می‌انجامد. اکنون مشخصات منطق علمی در حوزه طبیعی/تجربی و کلاً روابط علّی تجربه‌پذیر را مرور کنیم. منطق و تفکر علمی منجر به ارائه فرضیاتی می‌شود که بایستی از عهده تبیین و توضیح علت یا علل پدیده‌هایی که واجد یک رابطه علّی هستند، برآیند. برای پدیده‌ای واحد ممکن است تبیین‌های متفاوتی در قالب فرضیات مختلف ارائه شود، ولی ویژگی علمی ملزم می‌کند که شرایط زیر برقرار باشند. فرضیات بایستی ۱) بتوانند پاسخ طبیعت را تحت علت‌های خاص در آزمایش‌های مختلف مفهوم‌پردازی و پیش‌بینی کنند؛ ۲) به‌ کرات تجربه‌پذیر بوده و به بوته نقد (از طریق نقد تحلیلی و پاسخ طبیعت) گذاشته شوند؛ ۳) ملاکی معین برای ارزیابی و چالش کشیدن پیش‌بینی فرضیات وجود داشته باشد، به‌نحوی‌که اگر فرضیه‌ای در پیش‌بینی پدیده‌ها دچار خطا شود، برخی یا همه پیش‌فرض‌هایش بازنگری و احتمالاً پس گرفته شده و فرضیه ابطال شود.

به دلیل اهمیت مورد (۱) آن را بیشتر توضیح می‌دهیم. فرض کنید توانسته باشیم علت ظهور پدیده (معلول) E را کشف کرده و مجموعه علل C۱, C۲, … به همراه شرایط محیطی P را دلایل ایجاد E بیان کنیم. اکنون منطقاً لازم است هر زمان در همان شرایط محیطی P چنانچه مجموعه علل C۱, C۲, … برقرار باشند، رویداد E اتفاق بیفتد. این موضوع فرضیات علمی را قادر می‌سازد تحت مجموعه علل و شرایط محیطی مشخص، پاسخ طبیعت را پیش‌بینی کنند. منطق قیاسی بر پایه اصل وضع مقدم (modus ponen principle)، اساسی‌ترین شیوه موجه‌سازی گزاره‌ها در منطق تفکر علمی است. اگر فرضیه‌ای گزاره علّی C → E را بیان کند، وقوع علت C بایستی رویداد E را ضمانت کند. در سنت علمی درصورتی‌که نظریه‌ای در پیش‌بینی و تبیین پدیده‌ها دچار خطا شود، برخی یا همه فرضیات نظریه بازنگری و احتمالاً پس گرفته می‌شود. حفظ کورکورانه و دگماتیک یا لجوجانۀ فرضیات جایی در سنت علمی ندارد. دفاع مصلحت‌اندیشانه از نظریه‌ها، مثلاً با توسل به تفاسیر موردی از نتیجه تجربه‌ها در سنت علمی محلی از اعراب ندارد؛ ازاین‌رو ارزش‌های علمی، صرفاً ارزش‌های کلان و متدولوژیک فوق‌الذکر هستند و مصلحت یا خط قرمزی پژوهش‌های علمی را مقید نمی‌سازند.

یکی از زبان‌هایی که نظریه‌های علمیِ پدیده‌های کمیت‌پذیر را واجد ویژگی‌های (۱) تا (۳) می‌سازد، بهره‌برداری از مدل‌سازی فرمالیستی ریاضی است؛ و به همین دلیل مدل‌های ریاضی، زبان و چارچوب اکثر فرضیه‌های علمی را تشکیل می‌دهند. تبیین‌های حاصله از فرمالیسم ریاضی از قیدوبند شرایط مکانی، موردی و کنونی آزمایش و پدیده مورد مطالعه، رها هستند و قادرند در پیکان زمان رو به جلو حرکت کنند؛ ازاین‌رو، توانایی پیش‌بینی کردن را به نظریه‌ها می‌بخشند. به علاوه، عینیت فرمالیستی، مانع تفاسیر موردی و مصلحت‌اندیشانۀ نتایج تجربیات می‌شود، زیرا ملاکی عینی برای پذیرش و نقد نظریه فراهم می‌سازد.

ادامه دارد ....

ارجاعات:


 ۱ سخنرانی آقای حسن رحیم‌پور ازغدی در دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه ۱۳۹۷.