شناسهٔ خبر: 26113 - سرویس اندیشه

مسعود صادقی؛

«سوگواری اثرمحور» دارای چه مؤلفه‌هایی است؟

سوگ سوگواری اثرمحور به‌هيچ‌وجه بستر مناسب و حاصلخيزی برای رويش و پرورش اسطوره و يا پيدايش خرافه نمی‌باشد؛ زيرا همواره کليت و کلیه‌ی وقايعی که در آن مورد رجوع قرار می‌گیرد از پيش به محک عقل و تحقيق سپرده شده و سپس ارائه می‌گردد و سعی می‌شود شرح وقايع تقريباً همان‌سان که در روز نخست رخ داده و در تاريخ آمده، ديده و شنيده شود.

فرهنگ امروز/مسعود صادقی:از منظر صاحب این قلم، به طور اجمالی ما می‌توانیم سه سازه و سامانه‌ی سوگ را تعريف، تشريح و بازسازی نماييم که یکی از آن‌ها سوگواری «اثرمحور» است. 1 لازم به ذکر است که اين تقسيم‌بندی اگرچه يک تقسيم ارزش‌گذارانه و ترجيح‌بخش است، اما به‌هيچ‌وجه درصدد توصيه به سیطرهی يکی از اين سامانه‌ها و امحای مابقی آن‌ها نمی‌باشد؛ زيرا اولاً چنين نظری، عملی و چنين آرزويي برآوردنی نيست و ثانياً هيچ‌يک از اين نظام‌های عزا به تمام قامت و با تمام مشخصات و مختصات خالص خود در عالم خارج وجود ندارند، در واقع آنچه هست تنها ترکيبی نسبی و افزاينده‌-کاهنده از خصوصيات هريک از اين سامانه‌ها می‌باشد. ما می‌کوشیم تا آنجا که در قالب اين مجال و مقال اندک می‌گنجد تنها یکی از این سازه‌های سوگواری را به دقت تبيين و تفکیک نماييم.

 

سوگواری اثرمحور

در اين سنخ از سوگواری آنچه غايت، نهايت و مقصود سوگ است گذاردن و نهادن اثری تغييردهنده و پيش‌برنده بر روی مخاطب است تا آنجا که سبب شود حيات فردی و به تبع آن حيات جمعی او را معنوی‌تر سازد؛ ازهمين‌روی تمام پرسش و چالش ذهنی سوگواران در سوگواری اثرمحور اين است که ما چرا بايد در دهه يا برهه‌ای از سال اشک بريزيم، غم و اندوه بخوريم، آه برکشيم، به تب‌وتاب و پريشانی و نابسامانی بيفتيم و سپس بی‌هيچ تبديل و تغييری در همان مسيری برويم که پيش از آن می‌رفتیم و همان‌گونه باشيم که از قبل بوديم و در همان فضا و جغرافياي فکری، معنوی و فرهنگی‌ای به سر بريم که از پيش در ميان آن ساکن بوديم! در واقع نفس پيدايش و جوشش اين پرسش در درون يک سوگوار، ناخودآگاه سوگواری او را به‌سوی غايت، نهايت، اثر و ثمر مشخصی معطوف نموده و خودبه‌خود برای سوگمندی او فرجام و انجام معين و مدون و نيز دور يا نزديکی برقرار می‌سازد و همين تلاش، آغازه و دروازه‌ی ورود به قلمروی سوگواری اثرمحور می‌شود.

در صحنه‌ی سوگواری «اثرمحور» آنچه از حيث محتوايي از همه جدی و کلیدی‌تر است و مایه‌ی تميزيافتن آسان و ساده‌ی اين سازه از سازه‌های ديگر می‌باشد وجود خصیصه‌ی کلی‌نگری است؛ کلی‌نگری به معنای آنکه وقتی کسی مخاطب اين چنين سوگواری‌ای قرار می‌گیرد در درجه‌ی اول به نگاهی تاريخی، اجتماعی و در مجموع چندجانبه و چندسويه نسبت به قضیه‌ی عاشورا دست می‌یابد و لاجرم به دليل اطلاعات و معلوماتی که کسب می‌کند، نمی‌تواند اين واقعه را از زمينه و زمانه‌ی پيدايش خويش کاملاً جدا و رها سازد و نمی‌خواهد بی‌اعتنا به علل و دلايل روي دادن اين حادثه بی‌خبر و بی‌پروا به سوگ و عزای خود بپردازد. بنا به وجود همين مشخصات، قهرمانان و گردانندگان اصلی سوگواری اثرمحور طبيعتاً سخنوران، نکته‌دانان، واعظان و پژوهشگرانی هستند که با استفاده از قدرت تکلم و برانگيختن احساسات از يک سو و قوت استفاده از استدلالات و استنادات از ديگر سو مردم را تحت تأثیری شگرف قرار داده و به زيبايي بر آگاهی‌های توأم با احساس و شور مبتنی بر شعور آن‌ها تا حدی می‌افزایند و در نتيجه به شکلی خودکار اما غيرمستقيم بر روند زندگی فردی و جمعی و نگرش و جهان‌بينی آنان اثری هرچند کم اما مهم و مبرم می‌نهند.

وقتی همه‌ی اجزای تشکيل‌دهنده‌ی سوگواری در خدمت يک هدف واحد درآيند و اين هدف نيز عبارت از ايجاد دگرگونی و بهبودی معنوی در فرد باشد، لاجرم هر بخشی از سوگواری که نقشی آشکار در آفرينش و افزايش ايمان ندارد آرام‌آرام حذف خواهد گشت و با توجه به همين ويژگی در سامانه‌ی اثرمحور، اگرچه هر رسم تازه و نورسيده‌ای در تناقض و تنازع با سنت و يا يک بدعت محسوب نمی‌شود، اما ضمناً به دليل محوريت عقل و خرد و نيز دستورات اصيل و اصلی آيين، هرگز خراشيدن، فشردن، آزردن و درهم‌کوبيدنِ خود ارزش و بهايي نداشته و امر بيهوده، بی‌فايده و بی‌معنايي قلمداد می‌شود. در اين سامانه برای حرکات و سکنات ريتميک و شبه‌هارمونيک جسمی (مانند قمه‌زنی) که در حقيقت گونه‌ای رقص پر از نقص اما مقدس‌نما می‌باشد زمينه‌ای فراهم نمی‌شود؛ چراکه معلوم نيست اين حرکات موزون و شبه‌موزون به چه کار می‌آیند و کدام درد درونی يا بيرونی را درمان می‌کنند و چه ريشه‌ای در عقل و انديشه دارند و جز خودآزاری و زمينه‌سازیِ خزنده برای ديگرآزاری چه توشه‌ای را به ارمغان می‌آورند.

 سوگواری اثرمحور به‌هيچ‌وجه بستر مناسب و حاصلخيزی برای رويش و پرورش اسطوره و يا پيدايش خرافه نمی‌باشد؛ زيرا همواره کليت و کلیه‌ی وقايعی که در آن مورد رجوع قرار می‌گیرد از پيش به محک عقل و تحقيق سپرده شده و سپس ارائه می‌گردد و سعی می‌شود شرح وقايع تقريباً همان‌سان که در روز نخست رخ داده و در تاريخ آمده، ديده و شنيده شود. اين ويژگی برجسته را نبايد کوچک شمرد؛ چراکه رفتن عامل عقلانيت از صفحه‌ی سوگواری‌ها گاهی مایه‌ی اشاعه‌ی اشعار و اذکار و افکار کم‌مايه‌ای بوده که جز سياهی و تباهی تحفه و هديه‌ای برای مردمان به ارمغان نياورده و حتی در راکد و جامد نگه داشتن ذهنشان نقش يک تشديدکننده را ايفا کرده است؛ ازهمين‌روی بايد هميشه ملاک و مناط، مستندات تاريخ باشد نه برانگيختن و درهم‌ريختن احساسات.

 در سوگواری اثرمحور نگاه به مفاهيمی چون رنج، درد و مصيبت نگاه و نگرش روان‌شناسانه، درون‌کاوانه و عالمانه‌تری است؛ زيرا برای اثر نهادن بر روی مخاطب هرگز وقايع از آنچه که بوده تلخ‌تر نمی‌شود و جزئيات جنايات رخ‌داده بيهوده و بيش از حد باز و مکشوف نمی‌شود؛ زيرا اساساً ملاک و مقصود اين نيست که فقط مردم به عمق پستی و پلشتی يزيديان پی‌برند و از آنچه آنان مرتکب شده‌اند دچار تهوع و تشتت‌خاطر گشته و دل‌مرده، افسرده و پژمرده شوند، بلکه هدف شناختن عاشورایيان و پی‌بردن به بهين بودن و حقانيت داشتن آنان است و اين امر نيز لزوماً نه با بزرگ کردن بدی‌های جبهه‌ی ناراستی بلکه با انگشت نهادن بر خوبی‌ها و نیکی‌های جبهه‌ی حق و راستی حاصل می‌شود. نگاهی به سخنان بازماندگان بزرگ کربلا در کوفه و شام نيز مؤيد همين نکته است، آنان بااينکه مدت اندکی از زمان اين حادثه نگذشته و همه چيز کاملاً به ياد مانده بود، به جای ورود به جزئيات و حواشی مربوط به نحوه‌ی کشته شدن امام و يارانش از کليت ماجرا و حقانيت اين قيام پرغوغا سخن به ميان می‌آوردند و از راهی غير از تشريح صرفِ درد و رنج‌های جسمانی، عواطف و احساسات مردم را برمی‌انگيختند. 1

از ديد سوگواران اثرمحور آنچه در تاريخ کم و کيمياست، يزيد نيست بلکه حسين (علیه السلام) است و بشر آنچه را که اکنون ندارد و نمی‌یابد کسی و بزرگی چون اوست و الا نه در گذشته که در حال و آينده بسياری از مستبدان و خون‌ریزان آمده‌اند و خواهند آمد که روی کسی چون يزيد را به راحتی در شقاوت و شناعت سفيد می‌نمایند. بنابراين آدميان اکنون به بازگويي صرف جنايات تکراری و ساديستیِ ديکتاتورهايي چون او و اعوان و انصارش احتياج چندانی ندارند؛ چراکه بدتر از آن را هم‌اکنون به فراوانی و با چشم خويش مشاهده می‌کنند. ازهمين‌روی همه‌ی احتياج و اشتياق مردمان در يک سوگ اثرمحور و اثرمدار بايد معطوف به شخصيت، وضعيت، حيثيت و حالت نيکان باشد و به تبع آن از کاروبار ديگران بالاخص دشمنان نام و نشانی باقی مانده و به ميان آيد. سوگواری اثرمحور هرگز بزرگی عاشورا را در بزرگی يا بزرگ نمودن قاتلان و کشندگان ندانسته و نمی‌جوید و راز مانايي و پايايي اين واقعه را در عظمت و سترگی کشته‌شدگان و رنج‌دیدگان اين حادثه نهفته می‌داند.

از نتايج کلی‌نگری مضمر در سوگواری اثرمحور، توجه به ریشه‌ها و علت‌های قضيه است چنان‌که در اين سنخ و سازه‌ی سوگ بيش از آنکه نفرين و آفرين نثار معلول‌ها، میوه‌ها، برآمده‌ها، برايندها و افعال و اشخاصِ خاص تاريخی شود، تقبيح و تحسين متوجه‌ی اندیشه‌ها، ریشه‌ها، ساختارها، سازوکارها و فرايندها می‌شود و بيش از کيستی کشنده و چيستی و چگونگی کشتن، زمينه و زمانه‌ی مساعد و آماده‌ای که علت اين حادثه بوده مورد تحليل قرار می‌گیرد. سامانه‌ی اثرمحور را بايد سامانه‌ی عبرت‌آفرينی و آينده‌نگری ناميد؛ چراکه از اساس گذشته را برای دانستن و شنيدن و گريستن و خون دل خوردن نمی‌خواهد و تذکار و زنهار آن را دست‌مايه‌ای برای ساختن و پرداختن آينده و تکرار نکردن اشتباهات می‌داند. در اين سامانه آنچه از يزيد مهم‌تر است ساختار يزيدآفرين و ناکارآمد ِاستبداد و جباريت است و آنچه از شخص امام اساسی‌تر است نفس مقام امامت و علت روی آوردن او به جنگ و جدال و شهادت می‌باشد.

اين فرايند پربار و پردامنه‌ی علت‌يابی و دليل‌جويی و ژرف‌نگری ضمن آنکه مایه‌ی عبرت از تاريخ می‌شود و در درون فرد دگرگونی می‌افکند و او را به تجديدنظر در رفتار و افکار خود وامی‌دارد، او را از تصلب و تعصب بازداشته و نمی‌گذارد انرژی او مصروف وجوه زمانمند، کرانمند و غيرماندگار عاشورا شود و به او می‌آموزد که به جای وارد شدن و ماندن در جزئيات اين دعوای تاريخی، دست‌کم به‌عنوان يک آرزو بکوشد و بخروشد تا به اين دعوا پايان داده تا ديگر چنين رخداد پربيدادی تکرار نشود.

 

پی‌نوشت:

  1. گفتنی است که سوگواری «اسف‌محور» و سوگواری «تفننی»، دو صورت و سازه‌ی دیگر سوگواری از منظر نگارنده هستند که این نوشتار کوتاه را یارای تبیین و تفکیک دقیق آن‌ها نیست.
  2. بنگريد به لهوف، سيدبن‌طاوس. قم. نشر مؤمنین

 

 

 

[1] دانشجوی دکتری فلسفه اخلاق