فرهنگ امروز/محمد توحیدی چافی: امروز شعر تنها زمانی به گوش عامهی مردم آشنا میشود که به صدای گوشنواز خوانندهای شعرشناس مزین شود. شعر امروز ایران مخاطب عام خود را از دست داده است و در این میان از قافلهی سینما، تئاتر، موسیقی و تلویزیون كه خود نيز با بحران جدی مخاطب روبهرو هستند، عقبمانده است. متأسفانه عدم استقبال از شعر در میان تحصیلکردگان نیز اندکاندک بسیاری از آنها را به مخاطب عام تبدیل کرده است. انتخاب و اجرای سرودههای کمبضاعت توسط بسیاری از خوانندههای تحصیلکرده و مجریان، تنها مشتی از این خروار است! چه بسیارند اساتیدی که به مقام استادی در دانشگاه رسیدهاند؛ اما هنوز در میان سخنرانیها و تدریس خود قادر به استخدام یک بیت شعر مناسب نبوده و اگر هم به این کار مبادرت ورزند، شاید حق آن تکبيت را نيز بهخوبی ادا نکنند. این در حالی است که در گذشتههای نهچندان دور ایران، شعر در میان مردم عامی و در قهوهخانهها و در دل و جان مردم، جایگاه خاصی داشت و سبب شده بود که گاه قهوهچی و قصاب و بزاز به شعر روی آورند و به مخاطب خاص شعر تبدیل شوند.
چرا شعر مخاطب عام خود را از دست داده است؟
حقیقت این است که امروزه شعرا برای هم شعر میگویند و شاعر امروزی بیشتر از اینکه دغدغهی کسب مخاطب عام داشته باشد، دغدغهی کسب مخاطب خاص دارد. اغلب شعرا میکوشند نظر شاعران حرفهای را تأمین کنند؛ زیرا داوری جشنوارهها و نیز مدیریت نشرهای تخصصی شعر به دست شاعران حرفهای است نه مردم! همین جشنوارهها و نیز ناشران شاعر هستند که توان معرفی شاعر را به جامعه و جریانهای شعري معاصر دارند. در جامعهی امروز ایران، شاعر خوب مساوی است با شاعر مشهور و بسيارند شاعران بسیار شایستهای که به دلیل شناخته نشدن و نیز عدم انتشار کارهایشان کمکم خود نیز شعر را به فراموشی میسپارند و یا انگیزه و باور خود را برای به اوج رسیدن از دست میدهند.
متأسفانه شاعر، هنرپیشهی سینما و تلویزیون نیست که مستقیماً بتواند محصول فرهنگیاش را با مردم در میان بگذارد و اعتبارش را در دل مردم تحکیم کند. رسانههایی همچون چاپ و نشر، تلویزیون و نیز جشنوارهها واسط بین شاعر و مردم میشوند و وقتی این اتفاق افتاد، تازه شاعر میتواند امیدوار باشد هنرش با اقبال عمومی مواجه شود. کاری را كه در گذشتهی تاریخی ایران، شاهان و وزرای شعردوست بر عهده داشتند. حقیقت این است که تا شعر منتشر نشود و در معرض داوری قرار نگیرد و شاعر نتواند بازخوردهای کارش را در جامعه ببیند، هرگز قادر نخواهد بود که قدمهای بعدی را در راستای رشد و تعالی خود و سرودههایش بردارد. بنابراین تأیید جشنوارهها و بهتبع آن در معرض افکار عمومی و مخاطب عام و خاص قرار گرفتن شعر يک شاعر متوسط میتواند وی را به قله نزدیک کند، درحالیکه اگر این واسطههایی که برشمردیم خوب عمل نکنند شايد سبب شوند، یک شاعر خوب را به یک شاعر معمولی بدل کنند.
نقش جایگاه فنی و محتوایی شعر امروز
شعر امروز ایران به عقیدهی نگارنده، شاهد جریان بسیار جالبی است، اتفاقی که شاید بتوانیم آن را بازگشت معکوس و اعلامنشدهای به سبک هندی یا اصفهانی بنامیم. در اواخر قرن دوازدهم هجری، زمانی که سبک هندی شعر روند عادی و طبیعی خود را میگذراند و بزرگترین دغدغهاش در شاعري پیدا کردن مضمون و یا نکتهای تازه و نو و ظریف در شعر بود، عدهای این روند طبیعی را برنتابیدند و آن را دارای ماهیتی انحرافی پنداشتند. سبکی که بزرگترین شاعر آن صائب تبریزی و مهمترین شاعرانش بیدل دهلوی، کلیم کاشانی و دیگران بودند. آنان در یک هماهنگی و بیانیهای مشترک بازگشت شعر آن زمان را از سبک هندی به سبکهایی چون خراسانی و عراقی اعلام داشتند؛ اما مکتب بازگشت نه تنها نتوانست نخبگانی همچون حافظ، مولانا و سعدی و عطار را تحویل ادبیات ایران دهد، بلکه مانع معرفی حافظ دیگری در سبک هندی شدند، کاری که صائب تبریزی، سعدیوار و حافظوار مقدمات آن را فراهم کرده بود.
گردانندگان جشنوارهها و نیز ناشران حرفهای شعر امروز، شعر برتر را شعری میدانند که در آن یک اتفاق تازه افتاده باشد، آن هم در تک تک مصرعها و نیز بیتهای شعر و بهخصوص غزل! وقتی هم که سراغ شاهدمثال گفتار آنها میرویم، سر از مضمونیابی و باریکاندیشی و نکتهیابیهایی درمیآوریم که قبل از بازگشت ادبی و در سبک هندی یا اصفهانی معمول بوده است. شکی نیست که شعر خوب، شعری است که حرف نو و تازهای و یا سخني شورانگیز در خود داشته باشد؛ اما در سبکهای عراقی و خراسانی این اتفاق تازه و بدیع میتواند در کل ساحت شعر افتاده باشد و نه چون شعر سبک هندی و در اعتقاد خواص شعر امروز، در کلمه به کلمه یا مصرع به مصرع یا بیت به بیت شعر!
اما این بازگشت معکوس به بنمایههای سبک هندی از لحاظ جذب مخاطب عام نیز نتیجهای معکوس با خود به ارمغان آورده است. هرچقدر سبک هندی در ورود به لایههای پایین جامعه و در میان مشاغل مختلف از قهوهچی و قصاب و بازاری موفق عمل کرده و حتی گاه آنان را به طبعآزمایی واداشت؛ اما شعر امروز حتی از جذب مخاطب عام تحصیلکرده نیز عاجز مانده است!
حقیقت این است که هرچه شعر به مضمونپردازیها و نیز صنایع ادبی و تمثیل و توشیح و مشبه و مشبهبه و تشبیههای دور از ذهن روی آورد، تخصصیتر شده و خودبهخود از دایرهی حوصلهی مخاطب عام خارج میشود و در نهایت به این نتیجه میرسیم که شاعر تنها برای پسند شاعران دیگر دست به قلم میبرد.
نگارنده بر آن نیست که بگوید که شاعر، شعر خود را تا سطح عوام پایین بیاورد، بلکه مراد آن است که شاعر برجسته با همان قدرت و اقتداری که در شعر دارد سفری به خلق داشته باشد و رها از پیچیدگیهای معمول و لفاظیهای همکارپسند، ساده و سهل و ممتنع شعر بگوید. تشبیه و استعاره و ایهام و دیگر صنایع ادبیاش چنان باشد که حتی اگر مخاطب عام از روابط میان این صنایع سر درنیاورد، از شور شاعرانهی آن لذت برده و مفهوم اولیهی آن را دریابد. همچنانكه شاعر شعر کودک، شعر کودکانه نمیگویند، بلکه با انتخاب واژههايی كه کودکان آن را آموختهاند برای کودکان شعر میگوید؛ بنابراین سرودن شعر برای مخاطب عام به معنی شعر عوامانه گفتن و نگاه پوپولیستی به شعر نیست و مگر در این ابیات حافظ و سعدی و مولانا، چه در صنایع ادبی و استعارات پیچیدهای نهفته است که عام و خاص، هرکس به فراخور حال خود از آن لذت میبرد:
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی (حافظ)
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هر کاو شراب فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران (سعدی)
کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای در زندان شکسته بداده وامداران را رهایی (مولوي)
بنابراین میبینیم اگر بخواهيم اتفاق بکر و تازهای را که داوران شعر امروزی مدعیاند ملاک مهم و برتر بودن شعر است، ملاک قضاوت قرار دهیم، مجبور خواهیم شد بسیاری از شاهکارهای سهل و ممتنع شاعران گذشته را از شمار شعرهای برجسته خارج کنیم و تنها به شمار محدودی از شعرهای سبک هندی قدیم و جدید دل ببندیم، اتفاقی که هیچ ذوق سلیمی بر آن مهر تأیید نمیگذارد.
فرم و محتوای شعر امروز
شعر امروز ایران نسبت به گذشتههای دور آن کمتر دغدغهی اجتماعی دارد. در گذشته، زمانی که هنوز جامعهشناسی، روانشناسی، مردمشناسی و بسیاری از رشتههای امروزی علوم انسانی مجال ظهور و بروز نیافته بودند، شعر و شاعر بار این شاخههای علوم انسانی را به دوش میکشید. مردم با مراجعه به دیوان شعرا بسیاری از دغدغههای معرفتی و تربیتی خود را مرتفع میکردند.
اما امروزه در غیاب نگرشهای حکیمانه، دغدغههای فلسفی آن هم از نوع بدبینانهاش و نیز ردپای سیاست آن هم از نوع جناحی و کاسبکارانهاش مجال ظهور و بروز عجیبی یافتهاند. شعری که به نفع سیاست به علوم سیاسی نزدیک میشود و به نفع فلسفه از شورانگیزی، تأثیرگذاری و لذت هنری دور میشود، از رسالت اصلی خود عدول و مخاطب عام را سردرگم میکند. سخن این نیست که مصادیق سیاست، فلسفه و علوم دیگر در شعر تجلی نکند، مشکل از آنجا شروع میشود که شاعرانگی به نفع نگاه فلسفی و سیاسی و دیگر مقولههای علمي رنگ میبازد و سهم خیال، شورانگیزی، عاطفه، احساس، موسیقی بیرونی و درونی و دیگر الزامات لفظی و معنوی و بایستههای هنری کمرنگ میشود.
مسئلهی دیگر این است که شعر امروز برای اینکه تظاهرات امروزی خود را به ثبوت برساند، بیشتر به ساخت فرم و شکل هجوم میآورد، درحالیکه غزل و دیگر قالبهای شعری گذشته نیز پتانسیل پذیرش نگاه نو و حتی پستمدرن را دارا هستند؛ به این معنی که پستمدرنیسم تنها در فرم نیست که مجال بروز مییابد، بلکه در ساحت غزل و قالبهای قدیمیتر نیز میتواند عرضاندام کند. شاعر امروزی برای آسانتر کردن کار به قالبهای پستمدرن یا فرانو روی میآورد تا در مدت زمان کمتری به نتیجه برسد. بااینهمه، کم نیستند جوانانی که جسورانه مفاهیم نو و فرانو را در قالب غزل و سایر قوالب کلاسیک نيز گنجاندهاند و مخاطبهای خود را نیز پیدا کردهاند و گاهی نيز دشمنیهای ديگران را به جان خریدهاند.
جایگاه شعر معاصر در دانشگاهها
یکی از مشکلات شعر معاصر این است که شعر امروز و معاصر ایران هیچگاه نتوانسته است جایگاه خوبی در رشتهی زبان و ادبیات فارسی و رشتههای نزدیک به آن داشته باشد. مشکلی که شعر کودک، ادبیات داستانی و سایر ژانرهای ادبی با آن دستبهگریبان هستند.
مسئله این است که بسیاری از اساتیدی که دارای کرسی استادی زبان و ادبیات فارسی هستند از میان آفرینشگران شعر معاصر برنخاستهاند و کموبیش با شعر معاصر بیگانهاند؛ زیرا هیچگاه آفرینشگری ادبی جایگاهی در پذیرش دانشجو و مقاطع تحصیلات تکمیلی نداشته و ندارد. از سوی دیگر همین اساتید دلبستهی ادبیات کلاسیک، هیچ علاقهای به دعوت از شاعران و آشنایان با شعر معاصر و آفرینشگران ادبی برای کسب کرسی شعر معاصر از خود نشان نمیدهند و هیچ تلاشی برای تغییر سرفصلهای رشتهی زبان و ادبیات فارسی و گنجاندن واحدهای پویای شعر معاصر از خود نشان نمیدهند. کسانی همچون مرحوم قیصر امینپور هم که توانستهاند از میان آفرینشگران ادبی به کرسی تدریس در دانشگاهها راه یابند، با چالشهای فراوانی همراه بودهاند و به دلیل در اقلیت بودن هرگز نتوانستند تغییری در سرفصلهای زبان و ادبیات فارسی به نفع ادبیات معاصر ایجاد کنند.
کرسیهای زبان و ادبیات فارسی در ایران هنوز حول محور ادبیات کلاسیک و متون قدیمی حرکت میکنند و حتی در پی آن نیستند که در دورههای تحصیلات تکمیلی در ایجاد رشتههای تخصصی شعر و ادبیات معاصر همت گمارند. با این وجود معلوم نیست شعر معاصر اعم از غزل و دیگر قالبهای کلاسیک، نیمایی، سپید و آزاد و پستمدرن یا «فرانو» به كجا میرود. حد و مرز این قالبهای شعری معلوم نیست؛ زیرا هنوز بهصورت آکادمیک و در پایاننامه بهطور جدی و چالشی به آن پرداخته نشده و بایدها و نبایدها و مزیتها و فلسفهی وجودی هریک شناخته نشده است.
عدم درك شعر سپید و پستمدرن از سوی مخاطب شعر امروز
با وجودی که شعر منهای موسیقی و وزن در دنیا شناخته شده است؛ اما سلیقهی مخاطب ایرانی هنوز تنها شعر موزون و مقفا را بهعنوان شعر واقعی باور دارد. شعر آزاد هنوز نتوانسته جایگاه واقعی خود را در اذهان همگان پیدا کند. در بسیاری از آثاری که بهعنوان شعر سپید معرفی میشود مزر میان نثر و شعر پیموده نشده، بسیاری از این آثار پا را از حدیث نفس فراتر نگذاشته و به جای ایهام که از محسنات شعر است به ایهام و ایجاز و اطناب بیدلیل روی آورده است.
از سویی دیگر اگر یک شاعر شعر سپید به شعر کلاسیک نیز آشنا باشد و وزن و ردیف و قافیه و صنایع ادبی را بهخوبی بشناسد، کارش در سرایش شعر نو قابل دفاعتر خواهد بود، درحالیکه بخش بزرگی از شاعران نوسرا متأسفانه تجربهی شعر کلاسیک نداشته و مستقیماً به شعر نو روی آوردهاند. این در حالی است که این تأثیر و تأثرات بین شعر نو و کلاسیک دوسویه است، چنانچه شاعر آشنا به شعر سپید در هنگام سرودن غزل و دیگر قالبهای قدیمی، آسانتر میتواند به زبان امروزی نزدیک شود و بهتر قادر خواهد شد از آفت کهنهسرایی و کلیشهگویی به دور بماند.
نتیجه
شعر امروز با بحران مخاطب روبهروست. گذشته از اینکه جامعهی امروز ایران کتابنخوان و شعرزده است، دلیل این مسئله را باید در روح حاکم بر شعر امروز نيز جستوجو کرد. پیچیدگی و نخبهگرا بودن شعر، مخاطب شعر را به شاعران شعرشناس و خواص شعر تقلیل داده است. فرمگرایی افراطی، توجه به مضمونپردازی و ابهام به جای ایهام شاعرانه و پیچیدهگویی بیآنکه این پیچیدگیها با قرینهسازیهای صنایع ادبی و معانی و بیان قابل رمزگشایی باشد، شعر را از مخاطب عام خود دور کرده است. شعر امروز ایران از استعدادهای فراوان و بینظیری سود میبرد؛ اما این استعدادها در میان فراوانی شاعر که حاصل باز بودن درهای شعر نو به روی همه است، مکتوم ماندهاند.
پیچیدهگویی و قائل بودن به یک اتفاق خاص و مضمونپردازی و نکتهگويي در هر بیت و مصراع سبب شده است که رسالت اصلی زبان شعر که همانا شورانگیزی، خیالانگیزی و تأثیر بر عاطفهی مخاطب است فراموش شود و سلیقهی شاعر امروزی به سمت چنین آثاری کشیده شود.