به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی از حجت الاسلام روسول جعفریان در مورد سفرنامه نویسی است که از نظر می گذرد؛
ما در دوره صفوی و قاجار، با انبوهی از سفرنامه های فرنگی روبرو هستیم که پر از اطلاعات علمی و اجتماعی و سیاسی از ایران و کشورهای اسلامی است، در حالی که در این دوره، آثار سفرنامه ای ما بسیار اندک است و در واقع، سفرهای ما به نقاط مختلف جهان بسیار محدود.
فکر نمی کنم کسی در این تردید داشته باشد که غربی ها، پس از آشکار شدن طلیعه رنسانس و احیای افکار روم باستان و یونان در ایتالیای قرن پانزدهم و سپس سراسر اروپا، در اندیشه شناخت جهان پیرامون برآمدند. در این زمینه، یکی از مهم ترین ابزارها، مسافرت و تهیه گزارش و خریداری آثار علمی دیگران بود. آنان در این مسافرت ها، همزمان مشاهدات خود را می نوشتند و ضمنا، آثار علمی ملل دیگر را هرچه بود و نبود بدست آورده، با حمایت دربارهای اروپایی آن را خریداری کرده به کشور خود می آوردند. دراینجا اشاره ام به مسافرت (نه خرید کتاب های خطی) است، مسافرت هایی که حاصل آنها، صدها سفرنامه از دنیای اسلام و از همین ایران خودمان بود. لازم نیست من مروری بر اینها داشته باشم، همه می دانیم که سفرنامه های دوره صفوی و قاجاری چه اندازه فراوان و با ارزش هستند. ما ایرانی ها ـ و ژاپنی ها ـ از دوره قاجار شروع به مسافرت کردیم، و سفرنامه نوشتیم.
یک سوال، چرا ما نه مسافرت کردیم و یا اگر کردیم، لزومی به نوشتن سفرنامه حس می کردیم؟ مسلما این سوال پاسخی دارد. باید فعل و انفعالی در دل یک فرهنگ و نیروهای فعال فکری و انسانی آن رخ دهد، که تبدیل به یک جریان شود. اروپائی ها، با وجود خطرات فراوان در این سفرها، چرا این قدر ریسک می کردند، سفر به اقصی نقاط داشتند و گزارش می نوشتند؟ ممکن است فکر کنیم برای تبلیغ مسیحیت، یا برای یافتن متحد سیاسی. البته که اینها هم مهم بود، اما به نظرم، آن همه سفرنامه، با آن محتوا، باید نشأت گرفته از حس دیگری باشد. ممکن است هم برخی این را هم به پدرسوختگی غربی ها نسبت دهند.
سوال را به شکل دیگری مطرح می کنم. چرا ما کار جهانگردی و سیاحت گری به قصد کسب دانش سایر اقوام را نداشتیم؟ آیا ترس عامل آن بود؟ یا بسته بودن فکرمان و این که همه حق در چنته ماست و نیازی به دیگران نداریم؟
البته ما زمانی صوفیانی داشتیم که سیاحت گری را جدی می گرفتند و به دنبال شیخ و مرشد و علم به این دیار و آن دیار می رفتند. پیش از آن، در قرون نخست اسلامی، محدثانی داشتیم که شهر به شهر می گشتند، و دنبال حدیث تازه بودند. صد البته جهانگردان معدودی هم داشتیم که به هوای شناخت راهها و جغرافیا، رفتند و آثاری نوشتند. ما از دوره رشد تمدنی مان، سفرنامه های جالبی داریم که بعدها یعنی از قرن هفتم تا اواخر قرن دوازدهم، بسیار اندک ظاهر می شود.
...اما الان بحث بنده، این است که چرا آن روش ها، فراموش شد، و چرا ما در قرن شانزدهم و هفدهم و تا نوزدهم، آثار سیاحتگری مان این قدر ضعیف و اروپایی ها تا این اندازه با فراوانی این آثار روبرو هستند؟
جالب است بدانیم که اکنون این سفرنامه ها به یکی از مآخذ مهم ما برای شناخت تاریخ اجتماعی و فرهنگی کشورمان در آمده و هر ماه چندین مقاله در باره آنها و هر ساله چندین پایان نامه با استفاده از آنها نوشته می شود.
امروز مطلبی را در یک اثر از دوره میانی قاجار دیدم که به نکوهش سیاحت گری پرداخته، و آن را کاری دانسته است که در بهترین حالت، هیچ نفع و ضرری ندارد و طبع از عاقل سر نمی زند. این متن تا اندازه ای پاسخ بنده را داد و حدسهای قبلی را تایید کرد. نویسنده از سفر زیارتی برای حج و عتبات به نیکی یاد کرده، همین طور از سفرهای تجاری یا موارد مشابه، اما سیاحت گری را که برای ضبط مشاهدات است، کاری ناسودمند و بی فایده ای دانسته که از هیچ عاقلی سر نمی زند.
آنچه برای من جالب بود، دقت در استدلالهای این نویسنده بود، این که چه درکی از سفر و سیاحت داشته و چرا ثبت و ضبط اطلاعات را بیهوده می دانسته است؟ نمی توانم بگویم او با سفرنامه ها آشنایی نداشته، هرچند البته نباید آشناییش زیاد باشد، اما مهم این است که سازوکار اندیشه ای وی، به گونه ای است که نوشتن سیاحت نامه را امری بی خاصیت تلقی و از آدم عاقل بعید دانسته است.
وی می نویسد: «بدان ای برادر عزیز که [در امر] سیاحت و مسافرت ... بسیاری هستند که مقصود ایشان از گردش، محض تماشا و دیدن، و اطلاع بر اصطلاحات و لغات آن هاست، و طالب وقایع نگاری و اخبار هستند [و] دیگر ثمری و حاصلی در نظر ندارند. این طایفه، از جمله، سیاحت آن ها لایضرّ و لاینفع است، چون به طریقه شریعت مطهّره و سایر طرق دیگر، کاشف از این مطلب است که مرد عاقل بالغ دانا عملی از او صادر نمی شود، مگر این که نفعی از دنیا و آخرت در نظر می آورند، و مرتکب آن مهم می گردد، و چنانچه از دو طرف [هم دنیایی و هم آخرتی] نافع نباشد، لامحاله از یک طرف، اعم از دنیا یا آخرت باشد، باید منظور بدارند، و چنانچه حاصل او نفی طرفین باشد، و با وجود او مرتکب آن عمل شدن، از عاقل دانا بسیار قبیح است. و از قبیل این سیاحت ها مذموم نیست، لکن ممدوح هم نیست، از این جهت است که داعی عرض نمودم که لایضرّ و لاینفع است. به هرحال خود را به زحمت و مشقّت و اخراجات انداختن، از سیاحت به محض دیدن و خوردن و تماشا کردن، و اصطلاحات دانستن قابل و لایق نیست، بلکه مرد هوشمند، علی الاتّصال در اخذ مرتبه عالی و علوّ درجات نفسانی بوده باشد، و الاّ به محض وقایع نگاری و اخبارات و اصطلاحات گویی، بهره و حاصلی ندارد».
به استدلالها و طرز تفکر وی که نمونه ای از طرز فکر غالب در قالب فکری ذهن مسلمان ایرانی است، توجه کنید.
این که هر کاری باید فایده دنیوی و اخروی داشته باشد، و به نظر وی سیاحت و گردش محض تماشا و شناخت اصطلاحات و لغات سایر ملل، نه فایده دنیوی دارد و نه اخروی. دیگر این که در شریعت مطهره امر به این کار نشده و برای آن فایده ای مترتب نشده است.
سوم این که اساسا این کار عقلایی هم نیست، و هیچ نفع و ضرری در آن وجود ندارد. در واقع تحمل این همه مشقت، ارزشش را ندارد.
دیگر این که آنچه مهم است این که آدمی علی الاتصال در اخذ مراتب عالی و علو درجات نفسانی باشد و این کار، یعنی وقایع نگاری و اخبارات و کسب اصطلاحات، بهره و حاصلی ندارد.
اکنون می توانیم به پاسخ پرسش اول برسیم که چرا ما هیچ گاه نخواستیم اطراف خود را بشناسیم و این نخواستن، جز این که ریشه در عمق استدلالهای تثبیت شده در اذهان ما را دارد، در کل، نرسیدن به نقطه ای از سطح فرهنگی است که عامل این رکود و سستی است.
البته مشکل جدی تر اعتماد به نفس کاذبی است که به طور معمول در انتخاب این راه ها داریم و ضرر و زیان آن کمتر از اصل نکردن این کارها نیست. (حالا نگرانم یک کسی از راه برسد، با توجه به عنوانی که من انتخاب کردهام، جایی بنویسد که: وای، چه قدر این آدم شیفته آن طرف شده است؟ والله بالله این خبرها نیست، دارم یک گزارش مینویسم.)
نظر شما