به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شبستان؛ به نقل از پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه؛ چند سالی است که بحث تجاری سازی علم، طرفداران خاصی در محافل علمی و مدیریتی کشور پیدا کرده و در این بین تلاش به منظور تجاری سازی علوم انسانی نیز جایگاه خاصی یافته که توجه به ابعاد آن می تواند حاوی نکات حایز اهمیتی باشد.
برخی معتقد هستند که علوم انسانی باید تجاری شود و به سمت اشتغال دانشجویان و کارآفرینی و کارآمدی حرکت کند و از سوی دیگر مخالفان این طرح نیز معتقدند اقتضائات علوم انسانی با علوم دیگری نظیر فنی و مهندسی متفاوت است و علوم انسانی نباید به دنبال ساخت و ساز و تجارت باشد.
مخالفان تجاری سازی، تجاری سازی را به مفهوم فروش علوم انسانی در نظر دارند. چون حوزه صنعت ما خود را از علوم انسانی بینیاز میداند، علوم انسانی نمیتواند در این حوزه جایی داشته باشند، به جای تغییر این مناسبات نادرست گفته میشود که باید علوم انسانی تجاری شود.
در گفتگو با پروفسور «استوارت سیم» استاد فلسفه و ادبیات دانشگاه نورث آمبریای انگلستان و از متفکران بنام نظریه انتقادی علاوه بر وجوه علوم انسانی غربی به مبحث تجاری سازی علوم انسانی پرداخته ایم که در ادامه می آید.
استوارت سیم منتقد ادبی و استاد ادبیات انگلیسی دانشگاه نورثامبریا است. او پژوهشگری شناختهشده در حوزه جهانی شدن، پستمدرنیسم، پساساختارگرایی، پسامارکسیسم، فلسفه قارهای، نظریه فرهنگی و نظریه انتقادی به شمار میآید. او همچنین در دانشگاه آزاد انگلستان و دانشگاه ساندرلند تدریس کردهاست. سیم مؤلف و ویراستار بیش از سی کتاب است و مقالات متعددی نیز نگاشتهاست.
«ساختارگرایی و پساساختارگرایی»، «نظریه انتقادی: قدم اول» و «مارکسیسم» و «زیبایی شناسی» از جمله آثار این فیلسوف انگلیسی به شمار می روند.
ویژگی های اصلی علوم انسانی غرب چیست؟
علوم انسانی در غرب به طور سنتی در تضاد و در انتهای طیف فکری متشکل از علوم(science) قرار می گیرد. البته در حال حاضر ارتباط علوم انسانی و تشریک مساعی آن با علوم افزایش یافته است و این موضوع در قالب رشته های میان رشته ای قابل مشاهده است. علوم انسانی غرب دارای ریشه ها و جانبداری های اومانیستی مشخص و معین است که این ریشه ها در فرهنگ غربی به زمان یونان باستان و زمانی که فلسفه در آن ظهور کرد باز می گردد. در واقع ریشه های اومانیستی علوم انسانی مدرن غرب ریشه در اندیشه های یونان باستان دارد.
برخی معتقد هستند علوم انسانی باید به حرفه و شغل و تجارت توجه داشته باشد و جنبه کاربردی داشته باشد تا نظری. نظر شما چیست؟
اگرچه علوم انسانی می تواند آموزشهای شغلی و حرفه ای در یک زمینه ها و رشته های خاص ارائه دهد اما مهمترین دغدغه علوم انسانی تجهیز انسان برای ورود به یک فضا و محیط فکری و روشنفکری است. علوم انسانی می تواند در زمینه ها و حوزه های خلاقانه نیز کمک بسیاری نماید.
برای نمونه در حال حاضر یکی از حوزه های مورد توجه در اروپا و آمریکای شمالی خلاقانه نوشتن است. این حوزه در حال حاضر در این مناطق رو به رشد است. باید توجه داشت این حوزه بسیاری کاربردی است.
در حال حاضر در برخی کشورها بر اساس رویکرد توجه به مشاغل و بازار کار و تجارت علوم انسانی در معرض قطع بودجه در دانشگاهها قرار گرفته است. به این معنا که دولتها حاضر نیستند برای علوم انسانی و آموزش آن هزینه کنند و بودجه تخصیص دهند. نمونه این رویکرد را در تعطیل کردن رشته های علوم انسانی از جمله فلسفه در دانشگاه «ساسکس» انگلستان شاهد بودیم.
این دولتها بر چه علوم متمرکز هستند و آیا روند تعطیلی رشته های علوم انسانی در دانشگاهها را خطرناک نمی دانید؟
در واقع این دولتها ترجیح می دهند که روی علوم سخت چون فیزیک، شیمی، تکنولوژی و مهندسی سرمایه گذاری کنند. بر همین اساس باعث تشویق دانش آموزان به مطالعه این رشته های و حوزه های هستند.
بله من هم با شما هم عقیده هستم و روند تعطیلی رشته های علوم انسانی در دانشگاهها را روندی خطرناک می دانم.
این موضوع از آنجا حائز اهمیت است که در نظر داشته باشیم که این حوزه ها به طور فزاینده در حال کسب محبوبیت هستند و این در حالی است که هیچ دغدغه ای در خصوص کاهش محبوبیت علوم انسانی وجود ندارد.
این اتفاق در حالی رخ می دهد که این پذیرش عمومی وجود دارد که علوم انسانی برای وجود یک فرهنگ دموکراتیک لازم و ضروری است. در حال حاضر این موضوع که برای داشتن یک فرهنگ دموکراتیک نیاز به علوم انسانی است مورد پذیرش عمومی قرار گرفته است. همچنین برای داشتن یک اقتصاد شکوفا نیاز به این داریم که علوم انسانی شکوفا باشد. در واقع بسیاری از زمینه های رشد اقتصادی ارتباط مستقیم و غیر مستقیم با شکوفایی علوم انسانی دارد.
آیا معتقد هستید که علوم انسانی مدرن غرب ماهیت سکولار دارد؟
علوم انسانی مدرن در غرب در ادامه فرهنگ یونانی و رومی دوران کلاسیک است. در واقع این علوم انسانی در ادامه نظام اندیشه ای یونان و روم است. این علوم انسانی همان دغدغه های اومانیستی را دارد. از دوره رنسانس به این سو «اومانیسم» عنصر اصلی و مهم در فرهنگ اروپایی بوده است. باید توجه داشت که اومانیسم دارای مبانی به شدت سکولاری است و تمرکز زیادی بر سکولاریسم دارد. در واقع این نگاه اومانیستی واکنش و عکس العملی به اقتدارگرایی از یک سو و نوع نگاه کلیسا از سوی دیگر است.
به دنبال مخالفت کلیسای مسیحی نسبت به تحقیقات فکری از جمله تحقیقات علمی که آنرا تهدیدی علیه آموزه های خود می دانست علوم انسانی غرب در تضاد با آموزه های دینی خود را تعریف کرد. به رغم اینکه دین در مغرب زمین حضوری قدیمی و مداوم در جوامع داشت ولی در حال حاضر جهت گیری این جوامع که نمود آن در علوم انسانی این جوامع نیز مشهود است ماهیت سکولار دارد. به این معنا که زندگی دینی و سیاسی در این جوامع کاملاً مجزا از یکدیگر هستند.
باید توجه داشت که خود علوم انسانی در مغرب زمین به فرایند سکولاریسم دامن زده است و نقش مهمی در فرایند سکولاریسم در جوامع غرب داشته است.
با توجه به اینکه نیازهای جوامع مختلف گوناگون و متفاوت است آیا تصور نمی کنید که علوم انسانی در هر فرهنگی باید متوجه نیازهای جامعه بومی خود باشد؟
بله همین طور است. هر فرهنگی مسائل خاص خود را دارد و علوم انسانی باید پاسخگوی این نیازها باشد البته باید توجه داشت که می توان از علم و دانش به عنوان میراث مشترک بشریت بهره برد. درست است که نیازهای جوامع مختلف و فرهنگهای گوناگون می تواند مختلف باشد ولی از دستاوردهای مشترک جامعه بشری و آنجا که برای هر فرهنگ کارساز است می توان بهره گرفت.
در خصوص اینکه علوم انسانی در هر فرهنگ و جامعه ای چه کارکردی داشته است می توان تجربه کسب کرد. در واقع کارکرد علوم انسانی در جوامع گوناگون می تواند مورد مطالعه قرار گیرد و از آنها می توان آموخت.
باید توجه داشت که علوم انسانی تنها یک راه را برای تحقیق و مطالعه پیش پا نمی گذارد و راهها و روشهای گوناگونی برای مطالعات و تحقیقات علوم انسانی پیش پای انسان گذاشته شده است.
نظر شما