شناسهٔ خبر: 29111 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

گفتگوی آل‌پاچینو با سی‌. ان. ان

ال‌پاچینو در تازه‌ترین گفت‌وگوی خود می‌گوید پس از سال‌ها فعالیت در حرفه بازیگری، یاد گرفته است که به خودش بخندد و مشهور بودن را جدی نگیرد.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از فارس؛  بازیگر مولف و کهنه‌کار سینما در گفت‌وگو با سی‌ان‌ان، درباره دیدگاه‌های هنری و اجتماعی خویش صحبت کرده است.

مردی که به واسطه «پدرخوانده» یک شبه تبدیل به یک ستاره شد، می‌گوید بیش از اندازه نگران جزئیات مربوط به کار بازیگری است و سال‌هاست که با این نگرانی زندگی می‌کند. در عین حال، او آموخته که از مشهور بودن لذت ببرد ولی گول آن را نخورد. بازیگر 73 ساله سینما، این روزها چیزی برای پنهان کردن ندارد و می‌گوید در تمام دوران کاری‌اش با مردم، رسانه‌های گروهی و تماشاگران سینما صادق بوده است پاچینو این روزها هم مثل تمام دهه‌های قبلی کاری خود، تلاش دارد نقش‌هایش را با دقت انتخاب کند. این در حالی است که دنیای سینما معمولاً نگاه مهربانی به بازیگران سن و سال دار نداشته و نقش‌های زیادی برایشان ندارد. با این حال، پاچینو هنوز هم با نقش‌هایی که در سینما و تلویزیون می‌گیرد منتقدان و تماشاگران را شگفت‌زده می‌کند. ترجمه متن زیر، بخش‌هایی از گفت‌وگوی صریح این بازیگر با خبرنگار سی‌ان‌ان است.

شهرت

رسیدن به این موقعیت خیلی طول کشید و زمان بسیار زیادی طی شد تا به آن برسیم. هیچ وقت به دنبال شهرت نبودیم و خودم را آماده آن نکرده بودیم. برای همین، خیلی سخت به من ضربه زد و توانایی انطباق با آن را نداشتم. در هیچ زمانی علاقمند شناخته شدن و شهرت نبودیم. حوصله پرسش‌های مربوط به آن و عمومی شدن خودم را نداشتم. یک جورهایی احساس می‌کردم باید از آن فرار و خودم را در جایی پنهان کنم. همیشه نوعی شک و تردید در من وجود داشت و نگران اتفاقات ناخوشایندی در زندگی‌ام بودم که نمی‌خواستم برایم رخ بدهد. یکی از همین اتفاقات ناخوشایند، مربوط به دورانی است که به سراغ الکل رفتم. تلاش سختی کردم تا بتوانم از آن رها شوم.

بازی

بعضی وقت‌ها بود که حس می‌کردم بیشتر دلم می‌خواهد مشغول بازی در نقشی باشم، تا این که بخواهم در قالب یک کاراکتر ظاهر شوم. این احساس متعلق به همان دورانی است که الکل مصرف می‌کردم. به نوعی حس می‌کردم به پایین‌ترین سطح ممکن رسیده‌ام. بعدها هم گاهی اوقات این احساس به سراغم می‌آمد. حس خوبی نبود و دلم نمی‌خواهد دوباره شاهد تکرار آن باشم. لاورنس الیویه یک بار گفت بزرگترین پاداش یک بازی، صدای تشویق بلند تماشاگران است. او کاملاً درست گفت و من هم صادقانه می‌گویم دوست دارم بعد از هر بازی و ایفای نقشی، این صدای تشویق را خیلی بلند بشنوم.

خجالت

از کارهای نادرستی که انجام داده‌ام شرمنده‌ام. ولی خجالت می‌کشم درباره‌شان صحبت کنم. هالیوود مکانی است که در آن اتفاقات بد زیادی می‌افتد. خوشحالم که بخش کوچکی از آن به من مربوط می‌شود. نمی‌خواهم مصرف الکل خودم را توجیه کنم. زمانی برایم مفهوم زیادی داشت و به نوعی حامی‌ام در کاری بود که می‌کردم. ولی به تاثیرات منفی آن پی بردم. خوردن آن قطع کردم. این طور نبود که خیلی انقلابی و بلا فاصله این کار را انجام دهم. آن را آرام آرام کنار گذاشتم. در عین حال، خودم هم می‌دانم که در طول این سال‌ها در نقش‌ها و فیلم‌هایی هم بازی کرده‌ام که کارهای خوب و قابل دفاعی نبوده‌اند. از صحبت کردن درباره آن‌ها هم خجالت نمی‌کشم. به هر حال، این طور نیست که همیشه به شما پیشنهادهای خوب و عالی داده شود. فیلم‌های معمولی هم در کنار فیلم‌های برتر ساخته می‌شوند و طبیعی است که ما بازیگران باید نقش‌های مختلف آن‌ها را بازی کنیم.

غم و اندوه

فکر می‌کنم اکثر بازیگران در دوره‌هایی از فعالیت هنری‌شان، دچار افسردگی و غم و اندوه می‌شوند. من هم این تجربه را پشت سر گذاشتم. شاید یک دلیل عمده‌اش این باشد که تو خواهان نقش‌ها و فیلم‌های بهتر هستی، اما آن‌ها را به دست نمی‌آوری. غمی که مرا در برگرفت، باعث شد تا مدت‌ها لباس‌های سیاه بپوشم. البته زندگی شخص‌ام هم در این رابطه بی‌تاثیر نیست. مادرم که در فقدان پدرم دست تنها مرا بزرگ کرده بود، در سن 43 سالگی مرد. مرگ او ضربه سخت و جبران‌ناپذیری به من زد. نمی‌دانم چرا خیلی‌ها فکر می‌کنند ما هنرمندان نباید احساس داشته باشیم و مرگ عزیزانمان تاثیری در وضعیت و زندگی‌مان ندارد.

دور از چشم عموم مردم

یکی از عادت‌هایم در دهه‌های گذشته، حضور با لباس مبدل در سطح جامعه بوده است. طوری لباس می‌پوشیدم و از کلاه و عینک استفاده می‌کردم تا در بین مردم عادی شناخته نشوم. دوست ندارم جلب توجه کنم و شناخته شوم. راستش را بخواهید، حوصله سؤال و جواب‌های کلیشه‌ای و تکراری را ندارم. در عین حال، حضور این چنینی در سطح جامعه کمک می‌کند تا ارتباط مستقیم با افراد شغل‌های گوناگون را داشته باشم و بتوانم برای نقش‌هایم الهام خوبی از آن‌ها بگیرم. حضور نامحسوس، کار تحقیق درباره نقش را آسان‌تر می‌کند. مردم اگر تو را بشناسند، پاسخ درستی به پرسش‌هایت نمی‌دهند و بیشتر به دنبال آن هستند تا با جواب‌هایشان رضایت خاطر تو را فراهم کنند.

ریشه علاقه به بازیگری

در مدرسه و زمانی که باید قصه‌های کتاب‌های درسی را می‌خواندم، مثل بقیه هم‌کلاسی‌هایم فقط نوشته‌ها را بازخوانی نمی‌کردم .آن‌ها را «می‌خواندم»، طوری که انگار دارم آن ها را اجرا می کنم. معلم من مرا به چند دلیل دوست داشت. او متوجه شده بود کسی نمی‌تواند مثل من داستان‌های کتاب درسی را بخواند. او یک روز به منزل ما آمد و با خانواده‌ام قهوه و غذا خورد. او بود که به مادرم گفت باید مرا در کلاس‌های بازیگری بگذارد و کمک کند تا بازیگر شوم. حضور آن معلم در منزل ما در طبقه ششم آن آپارتمان قدیمی، نقطه عطفی در زندگی‌ام بود.

علاقه اولیه به کار تئاتر

خیلی جوان بودم که شروع به خواندن درس‌های بازیگری کلاس‌های لی‌استراسبرگ ( که سیستم بازیگری استانیسلاوسکی را در آمریکا تدریس می کرد) کردم. بقیه کتاب‌های بازیگری و سبک‌ها را هم مطالعه کردم. به شدت تحت تاثیر این کتاب‌ها و روش‌های بازیگری قرار گرفتم. با خودم فکر می‌کردم این مواد اثربخشی بالایی دارند و با آن‌ها می‌توانم خودم و احساساتم را بیان کنم. این روش‌ها و به ویژه سبک استراسبگ به من حس خاص و جهان شمولی را می‌داد. من در جنوب برونکس بزرگ شده بودم و داشتم از جایی که زندگی به من بخشیده بود دور می‌شدم. در حال ورود به دنیای دیگری بودم که تئاتر و بازیگری را به من هدیه می‌داد. این مثل یک موهبت بود و به خودم گفتم :« این همان کاری است که می‌خواهم برای بقیه عمرم انجام دهم. نمی‌خواستم مشهور یا ثروتمند شدم و فقط می‌خواستم بازیگر شوم و نقش‌های مختلف را بازی کنم.»

اکتورز استودیو

وقتی از سوی آکتورز استودیو به مدیزیت استراسبرگ عنوان دانشجوی بازیگری پذیرفته شدم، فقط 26 سال داشتم. این مکان تمام زندگی مرا ساخت. منظورم این است که به من هویت یک بازیگر را داد. آکتورز استودیو یکی از بزرگترین انستیتوهای بازیگری در کشور ماست. محلی است که برای بازیگران و آدم‌های مستعد ساخته شده و علاقمندان در آن جا تجربیات بزرگی کسب می‌کنند.

نکته جالب این است که در آکتورز استودیو هم جوان‌ها را می‌پذیرند و هم سن و سال دارها را. مهم نیست که تو که هستی. فقط لازم است که استعداد داشته باشی و اگر آن‌ها تو را بپذیرند، می‌توانی چیزهای زیادی در آن جا یاد بگیری. حضور و فعالیت در آکتورز استودیو یکی از زیباترین و معنوی‌ترین کارهایی است که در تمام عمرم داشته‌ام. وقتی به آن جا رفتم، الیا کازان درس بازیگری می‌داد. باورم نمی‌شد که دارم او را از نزدیک می‌بینیم.

اولین کار بزرگ

«وحشت در پارک نیدل» اولین فیلم سینمایی بود که بازی کردم. به خاطر این فیلم است که برای «پدرخوانده» انتخاب شدم . تهیه‌کنندگان «پدرخوانده» مرا نمی‌خواستند. ولی فرانسیس فورد کاپولا گفت می‌خواهد نقش را به من بدهد. او هشت دقیقه از «وحشت در پارک نیدل» را به تهیه‌کنندگان و مسئولان کمپانی نشان داد. خیلی خوش‌شانس بودم که ا ین هشت دقیقه باعث تغییر همه چیز شد.

انتخاب دلخواه

خیلی وقت‌ها از من می‌پرسند در بین «پدرخوانده»ها کدام یک را ترجیح می‌دهم و بیشتر دوست دارم. خب، فکر می‌کنم نسخه اصلی آن را انتخاب می‌کنم. دلیلش هم داستان آن است. داستان قسمت اول خیلی خوب است و حالتی اصیل و اریژینال دارد.واقعیت امر این است که «پدرخوانده 2» بدون قسمت اول اصلاً نمی‌تواند وجود داشته باشد. نسخه اصلی به ماریو پوزو نویسنده کتاب آن وفادار است و قسمت دوم، بیشتر به فرانسیس فورد کاپولا کارگردان آن نزدیک است.

 پیش‌بینی از قبل تعیین شده

«بعدازظهر نحس» یکی از آن فیلم‌هایی است که در زمان تولید و قبل از اکران عمومی، مطمئن بودم فیلم بزرگ و خوبی از کار درخواهد آمد. وقتی داشتیم آن را می‌ساختیم، سیدنی (لومت، کارگردان فیلم) پیش من آمد وگفت: «این مورد از دست‌های ما خارج است. این فیلم زندگی خودش را می‌کند و راهش را می‌رود.» در جوابش گفتم: "بله". می‌دانید، شما می‌توانستید انرژی فراوان او را سر صحنه فیلم‌برداری حس کنید. این انرژی حکایت از آن می‌کرد که یک فیلم عالی ارائه خواهد کرد. او حال و هوای خاصی داشت که آن را به همکارانش هم منتقل می‌کرد. در این جا باید از مارتی برگمن هم اسم ببریم. او حالا 83 سال دارد و بازنشسته شده، ولی آن دوران فیلم‌هایی مثل «بعدازظهر نحس»، «سر پیکو»، «راه کارلیتو»، «صورت زخمی» و «دریای عشق» را تهیه کرد. برگمن کسی بود که همیشه دوست داشتم با او کار کنم. حالا که فیلمی را تهیه نمی‌کند، احساس می‌کنم چیزی را گم کرده‌ام. او یکی از تهیه‌کنندگان کمیابی است که کمتر در هالیوود می‌شود پیدا کرد. شما برای اینکه فیلم‌های خوب و قابل بحثی بازی کنید، به آدم‌هایی مثل او نیاز دارید.

تاثیرگذاری بر روی فرزندان نوجوان

برای رسانه‌های گروهی همیشه جالب بود که درباره تاثیر شهرت من بر روی فرزندانم سوال کنند. خب، بی‌تاثیر نبوده است و گاهی اوقات این تاثیرات را بر روی آن‌ها می‌بینم. آن‌ها هم به مرور زمان یاد گرفته‌ (و می‌گیرند) که چگونه با آن کنار بیایند. طبیعی است که آن‌ها نمی‌توانند مثل بقیه آدم‌های عادی به این طرف و آن طرف بروند و با آرامش روبرو باشند. آن‌ها خودشان را با این شرایط تطبیق داده‌اند. همیشه به آن‌ها گفته و می‌گویم خودشان را گم نکنند و فکر نکنند خبری است. فرزندانم باید مثل بقیه مردم زندگی و کار کنند و تصور نکنند مشهور بودن پدرشان، امتیاز ویژه‌ای برایشان به وجود می‌آورد.

 سینمای امروز

چند وقت پیش بچه‌هایم مرا برای تماشای «نگهبانان کهکشان» بردند. اصرار داشتند که این اکشن ماجراجویانه علمی تخیلی را تماشا کنند. نتوانستم آن را تحمل کنم. به خودم گفت: «این دیگر چه بود؟ این فیلم چه  چیزی به تماشاگر خود می‌دهد؟» خیلی خوشحالم که در شرایطی که داستان‌های ابر قهرمانانه و کمیک استریپی پرده سینماها را اشغال کرده‌اند، فیلم‌هایی مثل «بیردمن/مرد پرنده ای» ساخته می‌شوند. فیلم عالی و بسیار خوبی بود. تاریک، طنزآمیز، بانمک و با شکوه به نظر می‌آید. در مصاحبه‌ای مطبوعاتی در جشنواره ونیز وقتی گفتم فیلم‌هایی مثل «نگهبانان کهکشان» را نمی‌پسندم، با انتقاداتی روبرو شدم.

نظر شما