شناسهٔ خبر: 23465 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

شماره چهارم فصلنامه تحقیقات کلامی منتشر شد

به همت انجمن کلام اسلامی حوزه علمیه قم شماره چهارم فصلنامه تحقیقات کلامی با مقالات متنوعی منتشر شد.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر، در شماره ۴ فصلنامه تحقیقات کلامی مقالات متنوعی مانند جايگاه عقل در كلام اماميه در مدرسه كلامي بغداد، تطور معرفت اضطراري در مدرسه كلامي اماميه در بغداد (از نوبختيان تا شيخ طوسي)، رابطه ذات و صفات الهی از دیدگاه ابن‌میثم بحرانی، بررسی شبهه سیاق درباره آیه ولایت (با تأکید بر دیدگاه فخررازی)، جریان‌شناسي فکری امامیه در خراسان و ماوراءالنهر (از آستانه غیبت صغری تا عصر شيخ صدوق)، اثرپذیری کلام یهودی از کلام اسلامی (با تأکید بر نقش عقل در دین) و  ابن ­راوندی و دفاع از اندیشه کلامیِ کوفه منتشر شده است.

اکنون خلاصه ای از این مقالات در ذیل می آید:

۱. جايگاه عقل در كلام اماميه در مدرسه كلامي بغداد، نویسنده: جعفر رضایی

مدرسۀ كلامي بغداد در قرن چهارم، مدرسه‌اي عقل‌گرا قلمداد شده است و آثار آن بر اين ادعا گواهي مي‌دهد. بسياري از پژوهش‌گران مدعي‌اند كه شيخ مفيد و شاگردانش در اين مدرسه با نزديك شدن به معتزله، روش‌ عقل‌گراي اعتزالي را پذيرفتند. اين مقاله در پي آن است كه با بررسي جايگاه عقل در اين مدرسۀ كلامي، دربارۀ اين ادعا و درستي آن داوري كند. هرچند متكلمان بغداد، معرفت ديني را زاييدۀ استدلال عقلي و اكتساب آن را بر انسان واجب مي‌دانستند، اولاً، در اين‌كه چه كسي اين امر را بر انسان‌ها واجب كرده و ثانياً، آيا عقل در كسب اين معرفت به وحي نيازمند است يا خير، با هم اختلاف داشتند. در اين پژوهش نشان داده شد كه شيخ مفيد و شاگردش كراجكي، وجوب معرفت را سمعي (به امر الهي) و عقل را در همۀ مراحل محتاج وحي مي‌دانستند؛ در حالي كه سيد مرتضي و شاگردان وي (همچون معتزله) وجوب معرفت را عقلي دانسته و عقل را در استدلال‌هايش بي‌نياز از شرع مي‌شمردند.

۲. تطور معرفت اضطراري در مدرسه كلامي اماميه در بغداد(از نوبختيان تا شيخ طوسي)، نویسنده: علي اميرخاني

معرفت اضطراري كه باور جمهور اماميه در دو مدرسۀ كلامي كوفه و قم بود، به تدريج در مدرسۀ كلامي بغداد دچار تحول گرديد. بررسي سير تاريخي تطور معرفت اضطراري در بغداد حاكي از آن است كه از نوبختيان، ابوسهل نوبختي همۀ معارف را نيازمند استدلال و در نتيجه كسبي مي‌دانست، ولي ابومحمد با آن‌كه همۀ معارف را اضطراري نمي‌دانست، دربارۀ معرفت‌الله، به جواز اضطراري و اكتسابي بودن آن معتقد بود. در فاصلۀ نوبختيان تا شيخ مفيد، تنها از ابوالقاسم كوفي عبارت مجملي از نگاشته‌هاي او به‌ جا مانده كه ظهور در اضطراري بودن معرفت دارد. سرانجام، در دوران شيخ مفيد و سپس سيد مرتضي و شيخ طوسي، معرفت اضطراري به صراحت انكار شد و معرفت اكتسابي و عقلي مورد تأكيد قرار گرفت.

۳. رابطۀ ذات و صفات الهی از دیدگاه ابن‌میثم بحرانی، نویسندگان: محمد رنجبرحسینی، سیدمحمود موسوی، سیدحامد هاشمی

رابطۀ ذات و صفات الهی، یکی از مهم‌ترین مباحث کلامی، فلسفی و عرفانی است که دربارۀ آن، نظریات گوناگونی ارائه شده است. ابن‌میثم، متکلم، فیلسوف و عارف شاخص قرن هفتم، در بین نظریات ارائه‌شده، نظریۀ عینیت صفات با ذات را پذیرفته است، اما در تبیین فلسفۀ توصیف خداوند و وجود صفات او، اعتباری بودن اوصاف الهی را مطرح می‌کند که به نظر می‌رسد نه تنها با نظریۀ عینیت، تناقضی ندارد، بلکه تبیین دقیقی از همان نظریه است. ابن‌میثم، با الهام از بیان امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ نفی صفات، توصیف خداوند با این اوصاف اعتباری را از مراتب آغازین معرفت حق می‌شمارد و کمال اخلاص در معرفت را که غایت سیر عارف است، در نفی صفات از خداوند و لحاظ ذات او بدون در نظر گرفتن چیز دیگر، می‌داند.

۴. بررسی شبهه سیاق درباره آیه ولایت (با تأکید بر دیدگاه فخررازی)، نویسنده: حامد دژآباد

مخالفان شیعه، شبهات و اشکالات بسیاری دربارۀ آیه ولایت(مائده/ ۵۵) مطرح کردند. یکی از این شبهات، شبهۀ چهارم فخررازی ذیل آیۀ ولایت است. فخررازی با توجه به سیاق، ادعا می‌کند که چون آیۀ پیشین (مائده: ۵۴) دربارۀ ابوبکر بوده و از قوی‌ترین دلایل بر صحت امامت و خلافتِ اوست، پس آیۀ بعد ـ یعنی آیۀ ولایت ـ نمی‌تواند دربارۀ علی(ع) باشد، چراکه در غیر این صورت تناقض لازم می‌آید؛ به همین دلیل، استدلال شیعیان به آیۀ ولایت برای اثبات امامت علی(ع) نادرست است. اما از دیدگاه مفسران و متکلمان شیعه، آیۀ مورد نظر فخررازی(مائده: ۵۴) به هیچ وجه بر امامت و خلافت ابوبکر دلالت ندارد، بلکه اساساً این آیه در رابطه با ابوبکر نیست و روایات مورد ادعای وی نیز سنداً و دلالتاً مخدوش و نامعتبرند. در این نوشتار مدعای فخررازی پس از تبیین کامل، در قالب بحث تطبیقی ارزیابی گردیده و نشان داده خواهد شد که میان این دو آیه، هماهنگی و هم‌سویی کاملی وجود دارد.

۵. جریان‌شناسي فکری امامیه در خراسان و ماوراءالنهر(از آستانۀ غیبت صغری تا عصر شيخ صدوق)، نویسندگان محمدتقی سبحانی، سیداکبر موسوی تنیانی

پس از افول مدرسۀ فكري كوفه در اواخر قرن دوم، ميراث علمي اين مدرسه به ديگر نقاط امامي‌نشين انتقال يافت كه منطقۀ مهم خراسان و ماوراءالنهر، يكي از آن مناطق است. در مطالعات معاصر، به طور جامع و مستقل به جريان‌هاي فكري اين منطقه پرداخته نشده است. در نوشتار پيش‌‌رو سعي شده است جريان‌هاي حاضر در خراسان و ماوراءالنهر در بازۀ زماني غيبت صغرا تا عصر شيخ صدوق، شناسايي و تا حد امكان ارتباط آن‌ها با محيط علمي كوفه پي‌گيري شود. اين پژوهش نشان مي‌دهد، برخي از نحله‌هاي فكري موجود در خراسان و ماوراءالنهر، مانند جريان كلامي و فقهي هشام‌بن‌حكم و يونس‌بن‌عبدالرحمن و جريان حديث‌محور و نيز جريان متهمان به غلو، ريشه در مدرسۀ كوفه دارند و اين گروه‌ها پس از مدتي، از خراسان به مناطق ديگري چون عراق و قم ورود پيدا كردند؛ البته برخي از جريان‌ها، مانند اماميان اعتزال‌گرا در اين برهه، جرياني نوظهور در خراسان به شمار مي‌آيند.

۶. اثرپذیری کلام یهودی از کلام اسلامی(با تأکید بر نقش عقل در دین)، نویسنده: رضا گندمی‌نصرآبادی

یکی از جریان‌های فکری یهودی در قرون وسطا، جریان کلامی است. این جریان حد فاصل قرن نهم تا دوازدهم میلادی، در شرق و تا حدی در غربِ جهان اسلام رواج داشت. متکلمان یهودی، اعم از حاخامی و قرائیمی، تحت تأثیر کلام اسلامی، به‌خصوص کلام معتزلی در صدد تحکیم آموزه‌ها و باورهای خود برآمدند. پیش از آن‌ها فیلون اسکندرانی و آبای کلیسا، بسیاری از مسائل کلامی را مطرح کرده بودند، ولی متفکران یهودی قرون وسطا از طریق مسلمانان با آن مسائل آشنا شدند. متفکران یهودی علاوه بر بحث در‌بارۀ دغدغه‌های مشترکی که با مسلمانان داشتند، مسائل خاص خود را نیز دنبال می‌کردند. به طور کلی، در درون خود این جریان دو گرایش وجود دارد: گرایش حاخامی که به مرجعیت سنت، اعتقاد تام و تمام دارد و با الهیات کتاب‌مقدسی و الهیات حاخامی پیش از قرن نهم متفاوت است،  و گرایش قرائیمی که اصولاً اعتقادی به مرجعیت سنت ندارند. در مقالۀ حاضر به اختصار، ميزان اثرپذيري ايشان از متکلمان مسلمان، تنها از منظر تأکیدی که آنان بر نقش و کارکرد عقل در توجیه و تبیین آموزه‌ها و باورهای دینی قائلند، مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت.

۷. ابن ­راوندی و دفاع از اندیشۀ کلامیِ کوفه، نویسنده: عباس میرزایی

 ابن ­راوندی در دوره­اي، معتزلی بوده و سپس به اماميه گرايش پيدا كرده است. نوشتار حاضر بر آن است به این مسئله بپردازد که ابن­راوندي در چارچوب كدام­يك از گرايش­هاي فكر امامي، مذهب اماميه را پذيرفت؛ و آيا او با توجه به گرايشات اعتزالي­اش به نوعي، روش و محتواي اندیشۀ معتزله را در كلام اماميه وارد و ادبيات خاصي را در كلام اماميه ايجاد كرد، يا اين­كه صرفاً با جريان عموميِ كلام اماميۀ پيش از خود همراه شد؟

 با هدف روشن شدن وضعيت كلام شيعه در طول سدۀ سوم هجري و هم­چنين آشكار كردن وضعيت انديشۀ اماميه ميان دو مدرسۀ كلام اماميه در كوفه و بغداد، با روش مقايسۀ انديشه­هاي ابن­راوندي با هشام­بن­حكم، به عنوان نمايندۀ شاخص كلام اماميه در كوفه، اين فرضيه پي­گيري شد كه ابن­راوندي را مي­توان ادامه­دهندۀ منهج كلامي اماميه در کوفه دانست. به نظر مي­رسد، ابن­راوندي در تقابلي غيرخصمانه با معتزله تلاش كرد از طريق احيای‌ مدرسۀ كلام اماميه در كوفه، منظومۀ معرفتي اماميه را تبيين كند.

نظر شما