شناسهٔ خبر: 65604 - سرویس دیگر رسانه ها

علم مدرن و توسعه ایران در گفت‌وگو با رضا منصوری

دانشگاه‌های ما به طور متوسط بودجه‌ای برابر یک دهم تا یک صدم بودجه دانشگاه‌های خوب مشابه در دنیا دریافت می‌کنند. با وجود این وضعیت فقر مالی هیچ دانشگاهی تا به حال مطرح نکرده است که این فقر مالی را چگونه مدیریت کند که بشود گفت در علم یا حتی تنها در آموزش دانش علمی معقول رفتار می‌کند؟

دانشگاه باید خودش را تعریف کند/ به جای انتقال دانش علمی در پی درک نوع تفکر علمی باشیم

فرهنگ امروز:پردیس سیاسی، توسعه ایران را بی شک می‌توان یکی از مهم‌ترین موضوعاتی دانست که برای اندیشمندان، دغدغه‌مندان و زیست‌کنندگان این مرز و بوم در صد سال اخیر مطرح بوده است. اما علی‌رغم وجود این دغدغه‌ هنوز راه درازی از این مسیر پیموده نشده است. این توقف حکایت از آن دارد که  مفاهیمی کلیدی در مسیر توسعه بوده‌اند که از نظر ما مغفول مانده‌ و درک نشده‌اند. مفاهیمی که بدون اندیشیدن و عمل  به آن‌ها به سر منزل مقصود نخواهیم رسید. مجموعه «ایران من» به قلم پروفسور رضا منصوری فیزیکدان، سیاستگذار علم و استاد دانشگاه صنعتی شریف با محوریت سه موضوع توسعه علمی ایران، زبان فارسی به عنوان زبان علم و دانشگاه، علم و تفکر مدرن حاصل سال‌ها فعالیت و تفکر منصوری در عرصه سیاستگذاری علم و توسعه و پاسخی به چرایی این توقف است که به همت انتشارات دیبابه در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته است. به بهانه انتشار این مجموعه گفت و گویی با او داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

*********

 پرسش نخست را از مجموعه ایران من آغاز کنیم. شما در مقدمه این مجموعه بیان کرده‌اید آن را حاصل سال‌ها تفکر و فعالیت خود در عرصه سیاستگذاری علم می‌دانید. این مجموعه چگونه شکل گرفت و چه مباحثی را شامل می‌شود؟

پس از این که در سال 1358 به ایران بازگشتم، توسعه علمی ایران در سال 1371  اولین کتابی بود که توسط یونسکو ایران  از من منتشر شد(کتاب‌هایی که به پیش از این تاریخ مربوطند، داستان دیگری دارند). این کتاب چاپ‌های متعددی خورد و قسمتی از آن هم در سایر کارهای من آمد. اما کتاب ایران 1427 که نخستین جلد این مجموعه است در سال 1377 منتشر شد و در آن به آیندهء ایران در 50 سال بعد با در نظر گرفتن گذشته‌ء ایران پرداخته‌ام. این کتاب سیر تحول اندیشه در ایران را از قبل از دوران اسلامی تا پس از ورود اسلام تا دوران اخیر بررسی می‌کند و بر آن مبنا با برون‌یابی برای 50 سال آینده کشور(از سال 1377) به این‌که چه بشود بهتر است می‌پردازد.

همان‌طور که اشاره کردم پس از توسعه علمی ایران  در سال 1371 آثار من در حوزه غیر تخصصی فعالیتم (منظورم غیر از نسبیت و کیهان‌شناسی است که رشته تخصصی من است) همگی در مورد ایران است که به توسعه ایران یا سیاست‌گذاری علم در ایران مربوط می‌شود. ایران 1427 اولین عنوان این مجموعه است که در ادامه کتاب‌های دیگری به این مجموعه اضافه شد، از جمله کتابی که کار آن از اوایل دهه هفتاد شروع اما در دهه هشتاد توسط فرهنگستان زبان و ادب فارسی با عنوان واژه گزینی در ایران و جهان منتشر شد. توجه این کتاب به این موضوع است که زبان علمی ما چگونه در صد سال اخیر توسعه پیدا کرده و چه وضعیتی دارد. دیگر آثار این مجموعه نیز مرتبط با همین موضوعات ‌است؛ یعنی توسعه به مفهوم کلی آن (البته با تاکید بر سیر تحول اندیشه نه جنبه اقتصادی)، سیاست‌گذاری علم و زبان علم و زبان فارسی که همگی بخشی از همین توسعه علمی ایران به شمار می‌رود. آخرین کتاب این مجموعه نیز «مبانی تفکر در علوم فیزیکی» است که دو نکته را مد نظر دارد؛ نخست این که انسان در علوم جدید، به ویژه علوم تجربی چگونه فکر می‌کند و چه روش و تفکری را ابداع کرده و دیگر این که ما در ایران چرا هنوز نتوانستیم به این قافله بپیوندیم و به این روش خو بگیریم.

اشاره کردید که در کتاب ایران 1427 شما چشم‌اندازی از 50 سال آینده را مد نظر داشته‌اید. اکنون که در سال 1401 قرار داریم و نیمی از راه طی شده، چقدر این مسیر مطابق با آن چشم‌انداز بوده است؟ آیا موانعی حذف یا اضافه شده است؟ اکنون وضعیت ما چگونه است؟

من در متن این کتاب کمتر به موانع پرداخته‌ام و توصیه هم نمی‌کنم از موانع بپرسید. همانطور که در کتاب مطرح کرده‌ام ما چگونه پس از اسلام به ویژه چهار و پنج قرن اول توانستیم رشد کنیم و در تفکر سرآمد باشیم اما از قرن 5 به بعد افول کرده‌ایم؟ چه اتفاقاتی در این مسیر افتاده است؟ این پرسش را با مصداق‌هایی بررسی کرده‌ام که هم در کتاب ایران 1427 و هم به نوعی دیگر در دو کتاب مبانی علم و طراحی مفهومی دانشگاه در ایران و مبانی تفکر در علوم فیزیکی. توجه داشته باشیم تحول در غرب در 400 سال پیش دفعی و یکباره رخ نداده است؛ ریشهء آن به‌وضوح در اندیشمندانی چون خوارزمی، ابوریحان، ابن هیثم و دیگران مشهود است. فرآیندی طولانی طی شده که ما از غافل بوده‌ایم. در کتاب‌هایم به ویژه کتاب معماری علم در ایران این غفلت را مورد توجه قرار داده‌ام.

در این تاریخ آیا ما تلاشی برای پیوستن به این جریان نداشته‌ایم؟

از حدود 100 تا 150 سال پیش یعنی کمی قبل و بعد از مشروطه موضوع مدرنیت دغدغه ما شد، اما باید توجه داشت که دغدغه داشتن به این معنا نیست که ریشه‌اش را درک کرده باشیم. به همین دلیل من از دوران مشروطه تا دوران پهلوی اول را هنوز بخشی از دوران انحطاط خودمان می‌دانم و به نظر من دوران پهلوی اول زمانی است که ما تازه آگاه می‌شویم و شروع می‌کنیم به گام برداشتن در راه آگاهی. در این زمان است که دانشگاه و مراکز پژوهشی تاسیس می‌کنیم، فرایندی که ادامه پیدا کرده و در بعد از انقلاب نیز شکل دیگری به خود می‌گیرد. اما عمده تلاش ما در این مدت، نه در جهت فهم تحول و درک نوع تفکر مدرن، بلکه تنها برای آشنا شدن با محصولات علمی بوده که من به آن دانش می‌گویم نه علم. بدون استثنا در همه موضوع‌ها و در همه مراکز آموزش عالی اصل را همواره بر انتقال دانش علمی مدرن قرار داده‌ایم نه درک نوع تفکر علمی. نوشته‌های من بر همین تأکید دارد که دست از غفلت یا مخالفت با این نوع تفکر که بشر در چند صد سال گذشته ابداع کرده برداریم و  در درکش بکوشیم.

به شکل‌گیری نهاد دانشگاه در جهت قدم برداشتن در مسیر علم مدرن اشاره کردید، چرا دانشگاه‌های ما در این سال‌ها نتوانسته‌اند در این مسیر به موفقیت برسند؟

هنوز هیچ یک از چند صد دانشگاهی که در ایران داریم (علاوه بر دو هزار واحد غیرانتفاعی) شروع به فکر در این موضوع نکرده‌اند که اگر قرار است علم به معنی مدرن آن در ایران راه بیفتد باید چه کرد. چرا که در این راه موضوعات زیادی وجود دارد؛ از سیاست‌گذاری برای علم بگیرید تا هزینه کردن برای علم و تعریف پروژه‌های علمی مبتنی بر سوال‌های جدید و بسیاری موارد دیگر. تنها صحبتی که همه این دانشگاه‌ها می‌کنند این است که می‌خواهیم کار علمی کنیم بدون تصوری تفصیلی از آن!

 بگذارید در این موضوع مثالی بزنم. فرض کنید در جامعه فردی وجود دارد که در این شرایط روزی 100 تا 200 تومن درآمد دارد و در مقابل فردی دیگری وجود که روزی 100 میلیارد تومان درآمد دارد. هر دوی این افراد دارند زندگی می‌کنند و صبح را به شب می‌رسانند، اما واضح است که چه تفاوتی میان این دو وجود دارد.

دانشگاه‌های ما هم در این وضعیت هستند، آن‌ها می‌خواهند کار علمی بکنند، اما با کدام پول؟ دانشگاه‌های ما به طور متوسط بودجه‌ای برابر یک دهم تا یک صدم بودجه دانشگاه‌های خوب مشابه در دنیا دریافت می‌کنند. یعنی برای مثال دانشگاه صنعتی شریف با حدود 10 هزار دانشجو بودجه‌اش باید 10 تا 100 برابر باشد نه 5 تا 10 برابر. با وجود این وضعیت فقر مالی هیچ دانشگاهی تا به حال مطرح نکرده است که این فقر مالی را چگونه مدیریت کند که بشود گفت در علم یا حتی تنها در آموزش دانش علمی معقول رفتار می‌کند؟ دانشگاه می‌تواند بگوید با این پول این کارها را نمی‌توانم انجام بدهم اما می‌خواهم تمرکز خودم را بر این عرصه بگذارم. کدام دانشگاه‌ به این بلوغ رسیده‌ که این موضوع را برای خودش بشکافد و تحلیل کند؟ سیاستمداران ما که بسیار از این موضوع دور هستند و تصور بسیار واهی از علم و دانشگاه و سیاست‌گذاری دارند.

شما در آثارتان به امید نداشتن به دولت اشاره می‌کنید، آیا دلیل آن همین فاصله سیاستمداران از این نیازها است؟

قطعا! البته این به این معنی نیست که باید دولت‌ها را کنار گذاشت چرا که مطمئنا دولت‌ها در علم نقش دارند و در علم جدید این موضوع انکار نشدنی است. در قدیم که دولت به این شکل وجود نداشت، دربارها، خان‌ها و دوک نشینانی در اروپا بودند که از علم حمایت می‌کردند اما در دوران مدرن این دولت‌ها هستند که از علم حمایت می‌کنند. این که گفته می‌شود دو تا چند درصد از تولید ناخالص ملی یک کشور باید صرف پژوهش شود، شاخصی است که نشان دهنده این اهمیت است. در نظر داشته باشید که این بودجه غیر از بودجه آموزش است.

این در حالی است که ما از سال 1365 یعنی 35 سال پیش داریم برنامه‌ریزی می‌کنیم و برنامه ششم هم به پایان رسیده است اما هنوز در حد نیم درصد از تولید ناخالص ملی را نیز به پژوهش اختصاص نداده‌ایم. علاوه بر این باید در نظر داشته باشیم که تولید ناخالص ملی ما هم بسیار کم است و در 10 سال اخیر هم به شدت کاهش پیدا کرده. در این صورت نه کشور ما می‌تواند در هر کار علمی با این بودجه‌ها وارد شود و نه دانشگاه‌های ما این امکان را دارند.

پس با این وضعیت پیش از هر چیز دانشگاه باید خود را تعریف کند و بگوید من این هستم، می‌خواهم این کار را انجام دهم و در پژوهش هم با بودجه اندکی که دارم می‌خواهم این کار را انجام دهم. اما همانطور که گفتم هیچ کدام از دانشگاه‌های ما تا امروز نه جسارت این کار را داشته‌اند و نه این بلوغ را نشان داده‌اند که برای چنین بررسی‌هایی آماده هستند. به همین خاطر دیدن آینده در این شرایط خیلی سخت است و من اگر بخواهم پیش‌بینی کنم تا 20 سال بعد نیز با این شرایط دولت، اقتصاد و دانشگاه‌های کشور، بعید می‌دانم هیچ دانشگاهی چنین کاری را شروع کند. بنابراین شواهد نشان می‌دهد تا 20 سال آینده ما نمی‌توانیم وارد علم مدرن شویم و برای آن برنامه‌ریزی کنیم.