شناسهٔ خبر: 63619 - سرویس دیگر رسانه ها

عباس منوچهری: عالمی دیگر بباید ساخت/ کرونا - پاندمی به مثابه یک جنگ آشکار - نادیدنی

  

فرهنگ امروز/ عباس منوچهری ٭

ویروس کووید 19 با سرعت انتشاری بی‌سابقه و تداوم غیرقابل تصوری در به چالش کشیدن گستره تعاملات انسانی در مقیاس کوچک و کلان، اکنون به دغدغه‌ای مهم برای متخصصان و همچنین مردم عادی در سراسر جهان تبدیل شده است. این ویروس نه‌تنها سلامت انسان‌ها را به‌ خطر انداخته، بلکه کلیت جهانِ زیست بشر را به‌طور بی‌حد و حصری مختل کرده است. از طرف دیگر، این نیز حقیقت دارد که فواصل زمانی میان وقوع پاندمی‌ها در حال کاهش است و در عین حال هر بار بر شدت و قدرت ویرانگری هر پاندمی جدید افزوده می‌شود. این بدان معناست که عالم بشری تنها از طریق ویروسی مشخص تهدید نمی‌شود، بلکه در حال تجربه روند ویرانگر پاندمی‌های تشدیدشونده است. با این اوصاف، پرسش‌هایی که درباره کرونا ویروس مطرح می‌شوند بر چهار قسمند: نوع اول، پرسش درباره «ماهیت» این ویروس است، یعنی «چیستی» آن مورد نظر است؛ نوع دوم «از منشأ» آن می‌پرسد. درحالی که نوع سوم، تاثیرات منفی این همه‌گیری را مورد توجه قرار می‌دهد، نوع چهارم، اما، پرسش «چه باید کرد». برای پرسش‌های نوع اول و دوم، دانشمندان و پژوهشگران علوم پزشکی، شیمی، زیست‌شناسی و زیست‌محیطی پاسخ‌هایی ارایه کرده‌اند. درباره تاثیرات منفی این ویروس، علوم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، روانشناسی و دیگر رشته‌ها به‌طور روزافزون درگیر تحلیل  و پیش‌بینی می‌شوند. 
1. چرخه پاندمیک
در مقاله‌ای برای روزنامه گاردین در ماه ژوئن سال 2020، پیتر دسزک (Peter Daszak)، رییس بنیاد اکو- سلامت (Eco-Health Alliance)، اظهار داشت که تعیین مبادی و ظهور پاندمی «امری بغرنج و دشوار است». به تعبیر وی، اظهارنظرات مبنی بر اینکه کووید 19 ویروسی ساخته دست انسان است، در آخرین فصل داستان ارایه اطلاعات نادرست و انگشت اتهام به سوی کسی دراز کردن قرار می‌گیرند. (1)   پیش از دسزک، در مقاله‌ای که در ماه نوامبر سال 2005 در فصلنامه بین‌المللی بیماری‌های عفونی منتشر شد، مایکل‌ام. پترسن (Michael M. Patterson) این ایده را مطرح کرده بود که درس‌های یادگرفته شده در نتیجه پاندمی 1918-1917 «می‌توانند هنگامی که همه‌گیری آنفلوآنزای جدیدی رخ می‌دهد، مفیدفایده واقع شوند». (2) ده سال بعد، در سال 2015، الن جی.پی. راس و همکارانش در همان فصلنامه علمی هشدار دادند که شیوع ویروس ابولا از وقوع پاندمی دیگری در آینده‌ای نزدیک خبر می‌دهد: 
در حالی که همه‌گیری ویروس ابولا کاهش می‌یابد، باید درباره اینکه چگونه این بحران بین‌المللی اخیر را نادرست مدیریت کرده‌ایم و اینکه چگونه بهتر می‌توانیم برای پاندمی جهانی بعدی آماده شویم، بیندیشیم. آنچه بسیار اهمیت دارد، فراوانی پاندمی‌هایی است که در طول چند دهه اخیر رخ داده‌اند. (3) 
در همین رابطه، در سرمقاله‌ای برای همان فصلنامه گزارش شد که ظهور یا باز ظهور بیماری‌های همه‌گیر عفونی در هر دهه‌ای دیده شده است. اما به‌طور نگران‌کننده‌ای، همان‌طورکه با بروز سندرم تنفسی حاد (سارس) در سال 2003، آنفلوآنزای A، H1N5 (آنفلوآنزا پرنده) در سال 2007، ویروس آنفلوآنزای H1N1 (آنفلوآنزای خوکی) در 2009، سندورم تنفسی حاد خاورمیانه (کرونا ویروس مِرس) در سال 2012 و بیماری ابولا در سال 2014 روشن می‌شود، به نظر می‌رسد که در حال‌حاضر فاصله وقوع پاندمی‌ها کوتاه‌تر شده است. (4) 
2. «جنگ»  علیه «طبیعت» 
دانشمندان ادعا کرده‌اند که بسیاری از بیماری‌های ظاهرشده در طول سالیان- همانند ویروس زیکا، ایدز، سارس و ابولا- همگی از تجمعات حیوانی که تحت فشارهای سخت و دشوار زیست‌محیطی قرار داشته‌اند نشأت گرفته‌اند؛ به این معنا، تمام این مشاهدات نشان می‌دهند که بیشتر بیماری‌های عفونی از فعالیت‌های بشری ناشی شده‌اند. (5) همچنین، براساس مقاله اخیرا چاپ‌شده در فصلنامه جهانی علوم و مدیریت محیط زیست، «میکروپلاستیک‌های دریایی، آلاینده‌های نوظهوری هستند که لایه‌های زنجیره غذایی دریایی در مقیاسی جهانی را تحت‌تاثیر قرار می‌دهند». (6)  علاوه‌براین، براساس مطالعات دیگری که توسط برنامه محیط زیست ملل متحد انجام شده‌اند، «در اثر تهدیدات تنوع زیستی، تخریب زیستگاهی، گرمایش جهانی و آلودگی‌های سمی»، طبیعت عمیقا در خطر است. (7) همچنین، در مقاله‌ای درباره اثر جنگ بر محیط طبیعی، مارک لالنیلا به تاریخ نابودی طبیعت توسط جنگ پرداخته است. به گفته  وی: 
از آن زمان که نخستین سنگ توسط نخستین غارنشین پرتاب شد، محیط زیست طبیعی عامل استراتژیک جنگ محسوب شده است. سپاهیان آشور و رم باستان، برای اطمینان از تسلیم دشمنان‌شان به زمین‌های زراعی آنها نمک می‌پاشیدند تا خاک را برای کشاورزی کردن بلا استفاده کنند که این یکی از اولین استفاده‌ها از جنگ بیولوژیکی، به عنوان یکی از مخرب‌ترین تاثیرات محیط‌زیستی جنگ به حساب می‌آید. (8)  لالنیلا (Lallanilla) می‌افزاید: شاید «پخش سم‌های گیاه‌کش مثل سم موسوم به عامل نارنجی (Agent Orange) توسط نیروهای امریکایی در جنگ ویتنام مشهودترین ویرانی طبیعت است». آرتور اچ. وستینگ (Arthur H. Westing) هم درباره استفاده از آلاینده‌های سمی و شیمیایی علیه طبیعت، در مقاله‌ای در دانشنامه سیستم‌های پیشتیبانی زندگی (Encyclopedia of Life Support Systems EOLSS) این را که چقدر پیامدهای زیست‌محیطی مواد شیمیایی تعمدا زیانبار بوده‌اند، توضیح می‌دهد:  تخریب عامدانه محیط زیست می‌تواند مخصوصا به‌منظور اجتناب از استتار و اختفای نیروی دشمن یا منابع بومی انجام شود. انتشار عناصر خطرناک ناشی از حمله به آب‌بندها، کارخانه‌های شیمیایی، یا تسلیحات هسته‌ای (که اغلب «جنگ زیست محیطی» نامیده می‌شوند) می‌توانند منجر به تخریب شدیدا گسترده و بلند مدت طبیعت شوند(9) در همین راستا، مطالعات دیگری نیز نشان می‌دهند که پاندمی‌ها ریشه در بیوتکنولوژی دارند. براساس گفته‌های دیوید پی. کلارک (David P. Clark) و ننِت جی. پازدرنیک (Nanette J. Pazdernik)، استفاده از مواد سمی، وارد شدن در نوعی جنگ بیولوژیکی است: 
واژه جنگ بیولوژیک به‌طور ویژه تصاویر جنگجویان قرون وسطایی را که احشام مرده را از دیوارهای شهر می‌آویختند یا ماموران سری حکومتی را که مخفیانه میکروب‌هایی مرموز را در قلمرو دشمن پخش می‌کردند، در ذهن مجسم می‌سازد. (10) 
3. تکنولوژی و عالم زیست
در مصاحبه‌ای با روزنامه Frankfurter Rundschau در ماه ژوئن 2020، یورگن هابرماس این نکته را تایید می‌کند که «جوامع پیچیده معاصر به‌طور مداوم با تردیدهای بسیاری روبه‌رو هستند». او تاکید دارد که با انتشار کرونا ویروس، «عدم قطعیت اگزیستانسیالی اکنون در سطح جهانی در حال گسترش است». هابرماس باور دارد که این تردید، فقط به خطر پاندمی کرونا مربوط نیست، بلکه در حقیقت در اثر عواقب اقتصادی و اجتماعی غیرقابل پیش‌بینی‌ است که برای خیلی از افراد بسیار هراس‌انگیز شده است: 
در این‌باره- تا این حد می‌توان دانست- چیزی متفاوت از ویروس وجود دارد که فعلا هیچ متخصصی نبوده که با اطمینان، قادر به ارزیابی این پیامدها باشد. متخصصان اقتصادی و اجتماعی باید از پیش‌بینی‌های نسنجیده اجتناب ورزند. این نکته می‌تواند گفته شود که: هرگز این همه دانش درباره غفلت و اجبار ما به کنش و زندگی در بلاتکلیفی وجود نداشته است. (11) 
دغدغه‌ای شبیه به نگرانی هابرماس درباره دانش و جهل و بی‌اطمینانی را، مارتین هایدگر در سال 1955 میلادی ابراز کرد. وقتی‌که ده سال پس از وقوع فاجعه اتمی هیروشیما و ناکازاکی، برندگان جایزه نوبل اعلام کردند که: «علم [ویعنی علم طبیعی مدرن] راهی به سوی زندگی انسانی شادتر است»، هایدگر، قاطعانه این سوال را مطرح کرد که آیا چنین گفته‌ای «از تامل نشات می‌گیرد»؛ آیا «در معنای عصر اتمی» توجه و تاملی بوده است؟ پاسخ خود هایدگر این است که این نوع اظهارات متکی بر «تفکر محاسبه ای» (rechnende Denken) است. هایدگر، در حالی که به ضرورت چنین تفکری اذعان دارد، تاکید می‌کند که این تفکر از نوعی ویژه است، نوعی تفکر که از طریق آن ما همیشه با شرایطی که داده شده، به محاسبه می‌پردازیم. تفکر محاسبه‌گر محاسبه می‌کند. این تفکر، احتمالاتِ همواره جدید، نویدبخش‌تر و همزمان مقرون به‌ صرفه را محاسبه می‌کند. تفکر محاسبه‌گر از ایده‌ای به سوی ایده دیگر می‌دود. تفکر محاسبه‌گر هیچ‌گاه نمی‌ایستد و هرگز خودش را مدون نمی‌کند. (12)  طبق نظر هایدگر، تفکر محاسبه‌گر بر سازنده عالم معاصر است که در آن تکنولوژی نقشی مهم بر عهده دارد. هایدگر عالم تفکر محاسبه‌گر را همراه با چیرگی تکنولوژیکی و «اراده به قدرت» پروبلماتیزه کرد. به تعبیر وی در این عالم:  اشیا برای ما به شیوه‌ای خاص نمایان می‌شوند، شیوه‌ای که برای بیشتر نسل‌های قبلی انسان‌ها شناخته نشده بود. همان چیزها می‌توانند برای ما و انسان‌های اعصار گذشته ظاهر شوند، اما شیوه‌هایی که در آنها پدیدار می‌شوند، می‌تواند متفاوت باشد. فقط برای ما آنها از طریق لنز تکنولوژی ظاهر می‌شوند.  (13)  هایدگر به‌طور آسیب‌شناسانه‌ای تکنولوژی مدرن را از «تخنه» (techne) متمایز کرد. در تعبیر هایدگر، در حالی که تخنه برای یونانیان روش دانستن یا «فوت و فن» بود، تکنولوژی مدرن به رابطه ابزاری یا فعالیت به‌کارگیری مرتبط است. همچنین، در حالی که «غایت» تخنه در «تحقق سرشت» هر چیز است، تکنولوژی مدرن دست اندر کار تولید، حتی تولیدِ انسان است. (14) بدین‌ترتیب، در حالی که تخنه «بیشتر شبیه نوعی اجازه‌ دادن خلاقانه به چیزی است تا خودش را آشکار کند، نوعی فرا آوردن (Her-vor-bringen)». اما تکنولوژی مدرن «گشتل (Gestell/ بر نوعی تعرض به چیزها و به‌کارگیری آنها برای هدفی خاص دلالت دارد.» در Gestell همانا: 
گردآوری که ........ امر واقع را به نحوی منظم، به‌عنوان منبع لایزال منکشف کند. گشتل، نحوه انکشافی است که بر ذات تکنولوژی مدرن حاکم است و اینکه خودش به‌ هیچ‌وجه تکنولوژیکی نیست. از سوی دیگر، همه آن چیزهایی که برای ما آشنا هستند و بخش‌های استاندارد گردهم آمدن هستند، مثل میله‌ها، پیستون‌ها و شاسی، به این وجه تکنولوژیکی متعلقند. (15)  بدین ‌ترتیب، ذات تکنولوژی، تکنولوژیکی یا شیوه‌های صرفا تکنیکی اندیشه نیست، بلکه در تحلیل نهایی، شیوه انکشاف کلیت موجودات است، یعنی نوعی معنا بخشی به هر چیز:  انکشافی که بر تکنولوژی مدرن حاکم است، ویژگی در افتادن، در مفهوم تعرض را دارد. این تعرض این‌طور رخ می‌دهد که انرژی پنهان‌شده در طبیعت گشوده می‌شود، آنچه گشوده می‌شود، دگرگون می‌شود، آنچه دگرگون می‌شود، ذخیره می‌شود، آنچه ذخیره شده، به نوبه خود توزیع می‌شود و آنچه توزیع شده است، بیشتر تغییر داده می‌شود. (16) 
3. ماشینیسم به‌عنوان یک «نظم جدید»
در دهه 1960 میلادی، پس از کودتای هماهنگ‌ شده توسط سازمان سیا علیه نخست‌وزیر منتخب مردم، یعنی دکتر محمد مصدق، برای تفسیر ریشه‌های تاریخی وضعیت مردم ایران و انسان معاصر به‌طور اعم، مفهوم ماشینیسم را به کار برد؛ مفهومی که بر آخرین مرحله توسعه مالکیت خصوصی در قالب رابطه تکنولوژی و بزرگ سرمایه‌داری اشاره داشت. این مفهوم، با مفهوم «قفس تکنیکی/گشتل» هایدگر شباهت دارد و می‌تواند به شیوه خاص خود در فهم خود ویرانگری انسان در تاریخ مفید باشد. شریعتی ماشینیسم را به‌عنوان نظم جدید اجتماعی در نظر می‌گیرد که از قرن نوزدهم ظاهر شد. از آن زمان به بعد صنایع دستی کنار گذاشته شدند و عصر ماشینی نوظهور پریشانی‌ها و طیفی از مشکلات جدید را ایجاد کرد. شریعتی چنین استدلال می‌کند که ماشین، کالای قابل عرضه در بازار نیست، بلکه «پدیده‌ای جامعه‌شناختی است. [ماشین] نظم اجتماعی خاصی است، نه کالا یا محصولی قابل عرضه در بازار، مصرف‌شدنی، یا تکنیکی»(17)  شریعتی باور دارد که این نظم جدید اجتماعی خود را در حوزه‌های مختلف زندگی غربی و همچنین فراتر از مرزهای جغرافیایی غرب گسترش داده است. ماشینیسم بر تمام حوزه‌های زندگی غربی مستولی شده است، نسخه پیچیده و پیشرفته نظمی اجتماعی است که با ظهور مالکیت خصوصی ایجاد شد. همان‌طورکه تصور جدید جهان با ظهور مالکیت خصوصی شکل گرفت، با [ظهور] ماشین هم مفهوم جدیدی از جهان شروع به توسعه یافتن کرد. با روشن کردن این  نکته، شریعتی نگاهی به توسعه تاریخی ماشینیسم در دو قرن گذشته داشته است:  بورژوازی تمام هستی را در یک کلمه خلاصه می‌کند: مصرف هر چه بیشتر، بهتر. هدف زندگی در مصرف و ارضای نیازهای مادی و اقتصادی قرار دارد. ... از آنجا که طبقه بورژوازی، نیازهای مادی جامعه را تامین می‌کند، طبیعتا تبدیل انسان از موجودی اخلاقی به جانوری مصرف‌کننده به سود این گروه است. (18) 
4. تکنولوژی، جنگ و سلطه 
جنگ بیست‌ساله ویتنام که جنگی نیابتی در دوران جنگ سرد بود، از ماه نوامبر سال 1955 آغاز شد، همان سالی که برندگان جایزه نوبل بیانیه‌ای درباره یوتوپیای علمی‌شان صادر کرده بودند. البته که چنین تصویر آرمان‌شهری قبلا توسط فرانسیس بیکن در قرن 17 بیان شده بود. اما در فضای جنگ ویتنام، هربرت مارکوزه، نسخه جدیدی از نقد جهانِ مورد نظر بیکن و برندگان جایزه نوبل مطرح کرد. بر اساس نظر مارکوزه، مفهوم عقل فنی شاید ایدئولوژیکی باشد. نه‌تنها به‌کارگیری تکنولوژی، بلکه خود تکنولوژی، سلطه است؛ کنترلی روشمند، علمی، حساب‌شده و حسابگر. اهداف و منافع علمی این سلطه و چیرگی از خارج و متعاقبا به تکنولوژی تحمیل نمی‌شوند؛ اینها در خود ساخت دستگاه تکنیکی وارد می‌شوند. (19)  مارکوزه با چنین چشم‌اندازی، به شیوه‌ای اشاره می‌کند که اصول علم مدرن به‌عنوان ابزاری مفهومی برای کنترلی سازنده به خدمت گرفته شده‌ است:  متد علمی که به سلطه هر چه موثرتر بر طبیعت منجر شد، بدین‌گونه مفاهیمی محض و نیز ابزارهایی برای چیرگی هر چه اثربخش‌تر بر انسان توسط انسان از طریق سلطه بر طبیعت ارایه کرده است. عقل نظری که محض و خالص و خنثی باقی‌ مانده، به خدمت عقل عملی درآمد. این پیوند برای هر دو سودمند بود. امروزه، سلطه و چیرگی خودش را نه‌تنها از طریق تکنولوژی، بلکه به‌عنوان تکنولوژی تداوم و گسترش می‌بخشد. (20) 
 به تعبیر مارکوزه سلطه به‌عنوان تکنولوژی «مشروعیت بسیار زیادی از قدرت‌ سیاسی رو به گسترش را تامین می‌کند که همه حوزه‌های فرهنگ را فرا می‌گیرد.» همچنین، تکنولوژی در این جهان «تا حد زیادی عقلایی‌سازی ناآزادی انسان را فراهم می‌آورد و امکان‌ناپذیری «تکنیکی» مستقل بودن و تعیین مسیر زندگی خویشتن را نشان می‌دهد.» بنابراین، به‌جای لغو کردن مشروعیت سلطه، عقلانیت تکنیکی «از آن محافظت می‌کند و افق ابزارگرایانه عقل بر جامعه استبدادی عقلایی گشوده می‌شود.» (21) 
6. «قفس تکنیکی» در ادبیات «ویران‌شهر»
  از اوایل قرن بیستم، به‌طور همزمان رویکرد فلسفی هایدگر در هشدار دادن درباره خطر «قفس تکنیکی» یک ژانر ادبی که به‌عنوان «ویران شهری» Dystopia شناخته می‌شود وارد فضای فرهنگی غرب شد. به قول اندرو فینبرگ، آلدوس هاکسلی در «دنیای قشنگ نو» این ایده را طرح کرده است هنگامی که سیستم موجود «خودگردان و غیرقابل توقف به ‌نظر می‌رسد، ما دیگر دغدغه معنای چیزها را نداریم ». (22) 
تصویر دیستوپیایی یا ویران‌شهری از آینده از اواخر  قرن نوزدهم ظاهر شده بود، یعنی زمانی که پیشرفت فنی شور و حرارت قبلی را از دست داده بود. در سال‌های ابتدایی قرن بیستم، ژانر ادبی مستقل ویران‌شهری ظاهر شد و نتایج اجتماعی منفی به‌کارگیری دستاوردهای تکنولوژیکی را نشان  داد. 
آثار ادبی دیستوپیایی بازنمایی‌کننده ترس‌ها و تشویش‌ها درباره آینده است و بدین‌سان، همان‌طورکه آدام استاک (Adam Stock) ادعا کرده است، این آثار از «رابطه‌ای به‌طور غیر معمول قدرتمند و سازنده میان ژانر فرهنگی و زندگی سیاسی حکایت دارند». (23) این رابطه به‌نحوی متفاوت در آثار مختلف دیستوپیایی نشان داده شده است. در داستان کوتاه علمی- تخیلی تحت عنوان ماشین می‌ایستد که در سال 1909 توسط ‌ای.ام فورستر نوشته شد، آینده‌ای دور به تصویر کشیده می‌شود که در آن «ماشین همه‌چیز را اداره می‌کند و زندگی افراد در تک اتاق‌شان سپری می‌شود، جایی که آنها می‌توانند با هزاران نفر دیگر صحبت کنند، اما هیچ‌گاه قادر به ملاقات رودررو با آنها نیستند». در اثری مشابه، یوگنی ایوانویچ زامیاتین (Zam)، رمان‌نویس روسی، در رمانش به نام «ما» (1921) نگهبانانی را به تصویر می‌کشد که مداوم در حال نظارت و بازرسی‌اند و هر آنچه چشم انسانی قادر به دیدن آن نباشد از طریق میکروفن‌هایی که در همه جا تعبیه شده، شنیده خواهد شد. 10 سال بعد از این رمان، اثر دنیای قشنگ نو(1932) از آلدوس هاکسلی این موضوع را به تصویر می‌کشد که چگونه «شرطی‌سازی» و تولید مثل انسانی توسعه‌یافته، مقررات انضباطی را تضمین می‌کنند. همچنین در رمان دیگری به نام بوزینه و ذات(1948) از هاکسلی، افزایش جنگ‌ورزی در سطح گسترده در قرن بیستم به ‌نحوی طنزآمیز به تصویر کشیده شده و چشم‌اندازی بدبینانه از سیاست‌های «نابودی حتمی طرفین» ارایه شده است. بعدتر در رمان 1984 جورج اورول که در سال 1949 منتشر شد، اورول این را روایت می‌کند که چگونه صاحبان قدرت توسط دنیای بی‌ثمر صنایع انحصارگر و حکومت متمرکز شکل گرفته و گرد هم می‌آیند. در این رمان، اورول «در بازنمایی تنزل علمی تکنولوژیکی انسان به بیشترین درجه رسید». همچنین در کتاب 451 درجه فارنهایت(1953) از ری بردبری، «تثلیث علم، تکنولوژی و نقصان اخلاقی، ماده اشتعال‌زای ویرانگری را ایجاد می‌کند»: (24)  نقد تکنولوژی به نقد انسان‌ها و جوامعی تبدیل می‌شود که ابزارهای تکنولوژیکی را در مقیاسی گسترده به‌ کار می‌گیرند و فراموش ‌کردن سنت‌ها و سبک‌های زندگی قبلی‌شان، آنها را به وضعیت نامساعد، یا همان طور که برخی می‌گویند مستقیما به خود ویرانگری رهنمون می‌کند.(25) 
7 .آینده محتمل 
7. 1- اکو- دیستوپیا
اگرچه اثری از آنچه می‌توان اکنون «پاندومیک- دیستوپیا» نامید در سبک‌های ادبی دیستوپیایی نیست اما ژانر ادبی اکو- دیستوپیا که ویرانی محیط زیست را به تصویر می‌کشد از همه دیگر آثار دیستوپیایی به عالمی که امروزه گرفتار پاندمی‌هاست، نزدیک‌تر است. در خصوص خطر پاندمی کرونا ویروس علاوه بر مفاهیم «قفس تکنیکی»، ماشینیسم، و دیستوپیا، زیر- ژانر مهم «اکو- دیستوپیا» روایتگر این است که چگونه در گفتمان‌های غالب معاصر، واژه طبیعت به ‌نادرستی به ‌کار گرفته شده و در خدمت نیروهای سیاسی و اقتصادی ویرانگر و تحریف‌شده جهان ما درآمده است: واژه «طبیعت» به هر آنچه که انسانی نیست و از فعالیت بشر متمایز است، ارجاع دارد؛ ایده‌ای است که از طریق آن آنچه را که برای‌مان «دیگری» است.... گیج‌کننده‌تر اینکه [واژه‌طبیعت] می‌تواند برای ارجاع به «ساختارها، روندها و قدرت‌های علی که به‌ طور مداوم در جهان فیزیکی اثرگذارند... طبیعتی که همیشه تابع قوانینش هستیم حتی هنگامی که آنها را برای مقاصد انسانی تحت کنترل خود درمی‌آوریم و از روندهای آن نه می‌توانیم فرار کنیم و نه رها شویم» به‌ کار رود و همچنان مفهوم دیگری وجود دارد که در آن «طبیعت»، «قلمرو پدیدارهای نمایان و انواع بلاواسطه عینی... قلمرو تجربی یا زیست‌محیط «سطحی»(طبیعت به‌ عنوان منظره طبیعی، حیات وحش، زندگی گیاهی و حیوانی) است. (26) 
2. 7- آینده پژوهی 
آینده‌پژوهی نیز مانند ادبیات دیستوپیایی نسبت به پاندمی‌ها بی‌توجه بوده اما اکنون به آن پرداخته است. در مقاله‌ای در فصلنامه مطالعات آینده‌پژوهی، سهیل عنایت‌الله(Sohail Inayatullah) و اد روپر(Ed Roper) 4 آینده محتمل برای دوران پساکرونایی پیش‌نگری کرده‌اند. در این میان، دو سناریو یعنی «آخرالزمان زامبی یا غازهای مهاجر» و «ناامیدی بزرگ به هشدار توفان» تصویری دیستوپیایی یا ویران شهری پس از کرونا را ترسیم می‌کنند: 
«دنیایی که خطر همه‌ جا در کمین است. نظام‌ها دچار فروپاشی می‌شوند و اطمینان به پایین‌ترین سطح کاهش می‌یابد. هیچ‌کس کاملا نمی‌داند که چه کسی خطرناک است. تبعیض امری نرمال است». ... این پاندمی به ناامیدی بزرگ منجر می‌شود. تولید واکسن ناکام می‌ماند و دسترسی به مداوا و معالجه محقق نمی‌شود. دنیا به کاخ‌ها و دیوارها تقسیم می‌شود. شرکت‌کنندگان در این آینده تمرکزی بر اینکه چگونه از بروز چنین موقعیتی جلوگیری کنند، نداشتند بلکه توجه‌شان معطوف به ایجاد نظام‌های ساختاری برای پیش‌بینی و خلق بهترین شیوه‌ها در این محیط دشوار بود. هشدار وقوع توفان داده شده بود چراکه این راهی برای جلوگیری از مصیبتی سیل‌آسا بود. (27) 
در سناریوی دیگری تحت عنوان «آرام‌ شو تا سرعت بگیری» نویسندگان پیشنهاد می‌کنند که کمتر کردن فعالیت منجر به افزایش سرعت می‌شود: 
ما امسال روند فعالیت‌های معمول کسب‌وکار را کاهش دادیم- مدیتیشن یا مراقبه، خواب، زمان سپری‌ شده در کنار خانواده، ارتباطات، بهزیستی- اما سال بعدی به نرمال قدیم باز خواهیم گشت. پس از پیدا شدن واکسن واقعا چیزی تغییر نمی‌کند... انعطاف‌پذیری اساسی می‌شود. این مهم‌ترین آموزه در طول دوران قرنطینه بود. (28) 
و نهایتا در سناریوی «توقف مورد ‌نیاز برای بهزیستی» تصویری از «جهان بهتر»  ارایه می‌شود: 
پیش‌بینی می‌شود که این آهستگی به بیداری منجر شود. بیشتر تغییرات باقی می‌مانند- زمان آرام‌تر، ارتباط بیشتر، کنفرانس‌های مجازی و زمینی پاک‌تر. گفته شد در این درنگی که تغییر می‌دهد، بهزیستی اول خواهد بود. (29) 
 البته آینده‌پژوهان به رغم بصیرت‌شان با فرض حفظ و استمرار شیوه فعلی زندگی بشر با شرایط سیاسی و اقتصادی موجود در کره خاکی همچنان در افق فعلی و در زمان حال باقی می‌مانند و آینده را صورتی از زمان حال می‌بینند؛ بدون اینکه امکان عالم و آدمی دیگر را به ضرورت یا مطلوبیت- یا هر دو با هم- متصور باشند. 
نتیجه‌گیری 
به‌ نظر می‌رسد که پرسش‌ها درباره شیوه‌ها و رویکردهای ممکن برای جلوگیری یا حل کردن معمای پاندمی‌ها به چیزی فراتر از آنچه «دانش» متفرق و محدود عصر حاضر می‌تواند ارایه کند، نیاز دارد. در کتاب تقسیم کار در جامعه، امیل دورکیم به‌نحوی اثبات‌گرایانه، عالمیت مدرن را با «تراکم اخلاقی» توصیف کرد. این بدان معنا بود که زندگی مدرن مدنی از تعاملات کثیر انسانی تشکیل می‌یابد. به قول او «پیشرفت نیروی کار در نسبت مستقیم با تراکم اخلاقی یا دینامیک جامعه قرار دارد.» (30) این جهان تعاملاتی دورکهایم، همزمان جهان تفکر محاسبه‌گر[آماری] و بیش از این جهان قفسه‌شدگی تکنیکی[گشتل] و جنگ‌افزارهای تکنولوژیکی ویرانگر نیز بوده است. به طوری که تناقض‌آمیزی ویروس کرونا که منتج از جنگ‌افزارهای تکنولوژیکی که در عالم جدید به مدد علم مدرن تولید شده‌اند چنین تراکمی را به ‌شدت نابود می‌کند و آن را به امری ناممکن نزدیک کرده است. ویروس کرونا که نتیجه تکنولوژی زیستی(بیوتکنولوژیکی) مبتنی بر تفکر محاسبه‌گر و ابزار تکنیکی است در حال حاضر جنگ عظیم نامریی را علیه زندگی مدنی مدرن به راه انداخته است. به نظر می‌رسد که این تناقض و ستیز دو سویه، مشخصه یا منش بشریت مدرن است و تاثیری دیستوپیایی برای آن داشته است. به‌ عبارت دیگر بحران کرونا نشانه پدیدار شدن بحران جهانی و هستی‌شناسانه بنیادین در گرایش خود ‌ویرانگر و خود نفی‌کننده زندگی مدرن است. 
بنابراین «کرونا» به‌ عنوان یک پدیده آن چیزی است که خود را به ‌عنوان آشکارکننده «جهانی در بحران» نشان می‌دهد. کرونا نشانه عالمیتی بحران‌زده است که به‌ عنوان دلیلی برای ترس‌ها و تشویش‌های وجودی در شیوه تکنیکی‌ شده هستی پرورش یافته و به‌ طور کشنده‌ای قدرت‌نمایی و مبارزه‌طلبی می‌کند؛ لذا در این صورت ما نمی‌توانیم به دنبال چارچوب «علت و معلولی» برای توضیح و پاسخگویی به «چرایی» کرونا ویروس باشیم زیرا کرونا پیامد پدیدار و آشکارکننده‌ای است که در خود علت نهفته است. کشندگی کرونا از قبل مشخصه جنگی مهلک بوده است. کرونا ذات یا ظهور حقیقت جنگ‌افزارهای تکنولوژیکی است که برای تحقق اهداف از پیش محاسبه‌ شده به‌ کار گرفته شده‌اند. بنابراین برخلاف مشاهدات اخیر که ورود کرونا به جهان انسانی را همچون معلول علت‌هایی نشان می‌دهد، رویکرد پدیدارشناسانه این حقیقت را آشکار می‌کند که خاستگاه آغازین کرونا در واقع ساختار افق یعنی ضروریات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی همان جهانی بوده که از طریق ساخت و به ‌کارگیری جنگ‌افزارهای شیمیایی و هسته‌ای ویرانگر آشکار شده است. به‌عبارت دیگر زیست جهان مناسبات مدرن مقصد نهایی کرونا نیست بلکه از قبل نقطه شروع آن هم بوده است. به‌ دیگر بیان خود کرونا آشکارکننده این حقیقت است که به هم ریختگی زندگی «مدنی» در سطح جهانی گویای وجود اختلالی است که در شیوه زندگی عصر حاضر نهفته است. خطر کرونا نشانه مخاطره به‌ کارگیری تکنولوژیکی و نظام‌مند منابع انسانی و طبیعی به ‌مثابه ابزار توسط استدلال ابزاری غالبی است که برای تحقق منافع اقتصادی و مطلوبیت کلی قدرت‌های برتر روی زمینی آسیب‌دیده پرورش داده می‌شود. نابودی محیط ‌زیست، اعمال خشونت به طبیعت است. خشونت به طبیعت، خود  ویرانگری آدمی از طریق طبیعت آلوده‌ای است که به بار آورنده چالشی علیه زندگی انسانی است. 
اگرچه این حقیقت دارد که پاندمی‌ها مردم مناطق جغرافیایی گسترده‌ای را در بر گرفته‌اند اما این ‌بار یک ویروس نشان داده که از پتانسیل بالایی برای مختل کردن سیستم‌های پزشکی نرمال تا بسیار مجهز و تبدیل تعاملات انسانی به امری ناممکن برخوردار است. بدین‌ترتیب دانش علمی به ‌عنوان بُعدی از عالمیتی که با اراده به قدرت اعلام شده توسط سوژه مدرن و علم مدرن اشباع شده به نظر نمی‌رسد که قادر به برنده شدن در جنگی باشد که ابتدا توسط خود او بر پا شده است. به‌ طور خلاصه پاندمی‌ها به همان اندازه میل و انگیزش شدید سوبژکتیو برای سلطه یافتن بر افق زیست جهان/عالمیت معاصر در افق انسان معاصر حضور یافته‌اند. اما آنچه موجب اضطراب جدی انسان حاضر می‌شود این است که این ‌بار نه صرفا اضطراب ناگزیری مرگ که ترس از بیماری بر هم زننده سامان زندگی و نیز مرگ‌آور است. این بدان جهت است که شیوه زیستن انسان معاصر همان طور که در مسیر یوتوپیای مورد ادعای منظر «پایان تاریخ» به پیش می‌رود به ‌طور مداوم و هر بار عمیق‌تر خطری را برای هستی خود بازتولید کرده است. پس بدین‌سان رهایی از خطر پاندمی‌ها در خود خطر، یعنی شیوه هستی که به جهان پاندمی‌زده منجر شده است، قرار دارد. بنابراین جلوگیری یا احتراز از پاندمی‌ها و دفاع از مدنیت زندگی انسانی به این معناست که ما به «بودن» و «زیستن» در عالمیتی متفاوت از آنچه عالم پرمخاطره گشتلی موجود هست، نیاز داریم. 
٭ استاد علوم سیاسی،  دانشگاه تربیت مدرس 
منابع در دفتر روزنامه موجود است

روزنامه اعتماد