شناسهٔ خبر: 58257 - سرویس دیگر رسانه ها

ایران‌ستیزی «انسان خردمند» / شروین وکیلی

ایران‌ستیزی حراری به قدری نمایان و روشن است که نیاز به اثبات ندارد. کافی است یک بار کتاب را بخوانیم تا ببینیم که به شکلی مصیبت‌بار از آوردن نام ایران پرهیز کرده است. مثلا به درستی می‌گوید سه رکن مهم در پیدایش خودانگاره‌ و مرزبندی سیاسی جوامع پیشامدرن، عبارت بوده‌اند از پیدایش نظم سیاسی دولت فراگیر (که به اشتباه امپراتوری‌اش می‌نامد)، ظهور اقتصاد پولی و تثبیت دین جهانی یکتاپرستی. بعد هم می‌گوید اینها در هزاره‌ اول پیش از میلاد تحقق یافت (ص 244-245). در حالی که هر نوآموخته‌ای در تاریخ می‌داند که هرسه این‌ها نه طی یک هزاره، بلکه طی سه دهه در دوران زمامداری کوروش بزرگ شکل گرفتند و عناصری بودند که به تاسیس کشور ایران انجامیدند.

فرهنگ امروز/ شروین وکیلی:

یکی از نکته‌هایی که در نخستین رویارویی من با کتاب «خردمند» خیلی مایه‌ی شگفتی‌ام شد، آن بود که می‌دیدم کسی تاریخی برای جهان نوشته و سخت کوشیده از ایران در آن نام نبرد. کتاب حراری در چاپ پارسی از نشر نو 620 صفحه دارد که 500 صفحه‌اش به دوران تاریخی می‌پردازد. اگر اشاره‌های تاریخی بخش اول‌اش را هم به سه بخش تاریخی بعدی بیفزاییم می‌بینیم که بیش از 90٪ این کتاب به شرح عصر تاریخی می‌پردازد. عصر تاریخی‌ای که از حدود پنج هزار سال پیش با شکل‌گیری خط و نخستین شهرها در ایران زمین و مصر آغاز می‌شود، در قرن ششم پیش از میلاد با ظهور دولت هخامنشی، گذاری سیستمی و جهشی در سطح پیچیدگی‌اش رخ می‌دهد و همچنان تا قرن هفدهم میلادی ایران زمین را در کانون تحولات جهانی‌اش حفظ می‌کند.

ایران زمین نه تنها کانون شکل‌گیری انقلاب کشاورزی و سبک زندگی کشاورزانه و رمه‌دارانه، و نه تنها مرکز رام کردن گیاهان (گندم، جو، بخش مهمی از میوه‌ها) و جانوران (بز، گوسفند، گاو، شتر، الاغ، اسب و احتمالا سگ) است، که کانون پیشگام در شکل‌گیری فناوری فلز و سفالگری و فناوری چرخ و به ویژه نویسایی هم هست. تمدن ایرانی کهن‌ترین تمدن زنده‌ کره‌ زمین است که تا چهارصد سال پیش برای زمانی بسیار طولانی بزرگترین و پایدارترین نظام‌های سیاسی کره‌ زمین را در خود داشته و گرانیگاه اصلی تکامل دانش‌ها و هنرها و فنون بوده است. یعنی چه ایرانی باشیم و چه نباشیم، تنها با نگریستن به شواهد و داده‌ها و آمار گرفتن از شاخص‌های عینی و مشخص تاریخی، می‌توان دریافت که سهمی بزرگ از تاریخ جهان، تاریخ ایران زمین بوده است. با این زمینه این که کسی 90٪ کتابش درباره‌ تاریخ جهان باشد و از بردن نام ایران پرهیز کند، بسیار معنادار است.

ایران‌ستیزی حراری به قدری نمایان و روشن است که نیاز به اثبات ندارد. کافی است یک بار کتاب را بخوانیم تا ببینیم که به شکلی مصیبت‌بار از آوردن نام ایران پرهیز کرده است. مثلا به درستی می‌گوید سه رکن مهم در پیدایش خودانگاره‌ و مرزبندی سیاسی جوامع پیشامدرن، عبارت بوده‌اند از پیدایش نظم سیاسی دولت فراگیر (که به اشتباه امپراتوری‌اش می‌نامد)، ظهور اقتصاد پولی و تثبیت دین جهانی یکتاپرستی. بعد هم می‌گوید اینها در هزاره‌ اول پیش از میلاد تحقق یافت (ص 244-245). در حالی که هر نوآموخته‌ای در تاریخ می‌داند که هرسه این‌ها نه طی یک هزاره، بلکه طی سه دهه در دوران زمامداری کوروش بزرگ شکل گرفتند و عناصری بودند که به تاسیس کشور ایران انجامیدند.

نویسنده برای مخدوش کردن این سه شاخص، تبادل بر مبنای جو در سومر باستان را نوعی پول می‌داند (ص 258)، که غلط است و تعریف پول، ابزاری نمادین در مبادله است که خود کارکرد مستقیم ندارد. به همین خاطر مبادله چیزها در زندان با سیگار، کالا به کالا محسوب می‌شود ولی تبادل با پرِ رنگین پرندگان یا پوسته صدف در جوامع سرخپوست نوعی تراکنش پولی است. بعد هم می‌گوید سکه‌ کرزوسی که در قرن هفتم پ.م در لودیه ضرب شد اولین پول تاریخ است (ص 261)، که این هم نادرست است و امروز می‌دانیم که این سکه‌ها در زمان کوروش و پس از مرگ کرزوس در لودیه ضرب شده‌اند و طنزآمیز آن که رویشان نقش شیر و خورشید دیده می‌شود.

در ادامه کتاب هم مثلا می‌خوانیم که سمرقند «جایی در آسیای مرکزی» (ص 295) است و تاج محل را «فاتحان مسلمان» (ص 292) ساخته‌اند که جملاتی پرتحریف هستند. سمرقند یکی از کانون‌های صریح و روشن تمدن ایرانی در مرزهای شرقی‌اش است و تاج محل را چند قرن پس از ورود فاتحان مسلمان به هند، شاهی گورکانی و محبوب برای همسر درگذشته‌اش ساخته است و دور تا دور آن را هم شعر پارسی نوشته است، یعنی نه شاه به فاتح ربطی دارد و نه بنا به اسلام.

در واقع در این کتاب، نام «ایران» تنها سه - چهار بار آمده و آن هم همیشه منفی است. مثلا جایی درباره‌ کوتاه بودن راه‌آهن‌ها در خارج از اروپای قرن نوزدهمی می‌گوید و مثال محبوبش هم ایران است و تلویحا می‌گوید ایرانی‌ها استعداد دریافت تمدن شکوهمند مدرن را نداشته‌اند. در کل هم هر آن‌چه به ایرانیان مربوط می‌شده به کلی نادیده گرفته شده است. مثلا از این غافل مانده که علم آمار که نخستین بار در ایران شرقی با اخترشناسی زاده شد و همزمان با ظهور دولت هخامنشی در بابل و ایران غربی در قالب جداول آماری حرکت ستارگان ثبت شد. و این که در سفر اعداد تورات که در عصر هخامنشی در اندرون قلمرو ایران تدوین شد، بازتابی از آن را می‌بینیم و بعدتر در کتابهای بیرونی و جمشید کاشانی با دقت علمی فراوان به کار گرفته شد. در مقابل ادعا می‌کند که این علم در میانه‌ قرن هجدهم در کلیسایی در اسکاتلند زاده شد (ص 357) و این سخنی است که حتی درباره‌ تاریخ آمار در اروپا هم نادرست است.

پرهیز از آوردن نام ایران و انکار میراث تمدنی ایرانی در نهایت کتاب را به مخلوق عجیب‌الخلقه و ناقصی تبدیل کرده است که تا حدودی به ضرب و زور جملات زیبا و نکته‌سنجی‌های زیرکانه –باز هم به سختی!- تنفس می‌کند. ساختار کتاب حراری تقریبا مثل آن است که تاریخ اروپا را در قرون سوم پیش از میلاد تا قرن چهارم میلادی بنویسیم و اصرار داشته باشیم اسم روم را نیاوریم و هرچه به دولت روم مربوط می‌شده را سانسور کنیم. روی هم رفته عینکی غریب (به قول مولانا) با شیشه‌هایی کبود لازم است تا کسی اکدی‌ها و آشوری‌ها را امپراتوری بداند و از چین و روم یاد کند ولی از دیدن دولت ایران بر فراز آنها و در میانه‌ آن‌ها ناتوان باشد.

این برداشت ایران‌ستیزانه از تاریخ،‌ با نوعی موضع‌گیری غیرعادی و بحث برانگیز درباره‌ سیاست نیز گره خورده است. حراری به ویژه در سخنرانی‌ها و گفتگوهایش از گفتمانی بهره می‌برد که باید آن را مارکسیستی نامید. چون مثلا به جای اشاره به مدرنیته که تعبیری درست‌تر است، از کاپیتالیسم یاد می‌کند که مفهومی مبهم و سیاسی است و پس از فرو نشستن آتش جنگ سرد کمتر در جوامع علمی کاربرد دارد.

او آشکارا با خودمختاری انسان‌ها و حق تعیین سرنوشت تاریخی برایشان مخالف است و تصویری که از تحول تاریخی به دست می‌دهد حتی در یک نقطه هم به کنش‌های اثرگذار شخصیت‌های بزرگ بند نیست. یعنی او تصویری جبراِنگار از تاریخ به دست می‌دهد که من‌ها را به کلی نادیده می‌گیرد تا نهادها -و تا حدودی جریان‌های بوم‌شناختی- را برجسته سازد. از این زاویه سرمشق نظری حراری –هرچند هرگز به شکلی صریح و روشن مطرح نمی‌شود- ادامه‌ مستقیم شکلی از جبرگرایی مارکسیستی است که تعین اقتصادی را با تعین فناورانه و بوم شناختی ترکیب کرده است.

شاید به این خاطر است که موضع‌گیری حراری درباره‌ سیاست و داوری او درباره‌ تاریخ سیاسی هم جای بحث فراوان دارد. او سرکوب اقوام و اقلیت‌ها به دست امپراتوری‌های کلاسیک (روم و بریتانیا) را خوب و مثبت می‌بیند و می‌گوید این کارها به نفع اقلیت‌های سرکوب شده بوده است (ص 276). جدای خطاهای بسیار در این مورد (مثلا این که فکر می‌کند پادشاهی اکد امپراتوری است) معلوم نیست بر مبنای چه شاخصی «نفع اقوام مغلوب» را ارزیابی می‌کند.

کتاب «تاریخ جنگ‌های گل» که شرح لشکرکشی سزار به فرانسه و کشتار وحشیانه‌ بومیان به دست رومیان است را قاعدتا هر استاد تاریخی باید خوانده باشد و کشتار بومیان آمریکا به دست دولت تازه تاسیس ایالات متحده (که به تعبیر درست آنتونیو نگری شکل غایی امپراتوری‌های امروزین است) تنها کمتر از یک قرن با ما فاصله دارد.

حراری از این هم پا را فراتر می‌گذارد و به ستایش از استعمار انگلیس هم می‌پردازد و اصرار دارد که هندیان از این استعمار بسیار سود برده‌اند، چون آنان به خاطر حضور انگلیسی‌ها صاحب راه آهن، دستگاه حقوقی، چای، دموکراسی، کریکت و حقوق بشر شده‌اند (ص 290-291). خواندن مشابه این جملات حتی یک قرن پیش یعنی زمانی که مارکس در لندن چنین حرف‌هایی می‌زد هم نشانه‌ سطحی‌نگری و اختلال در داوری‌اش محسوب می‌شد.

امروز غریب است کسی در تاریخ به اجتهاد رسیده باشد و نداند که هندیان پیش از ورود انگلیسی‌ها یک نظام حقوقی بسیار کارآمد و انسانی (در بافت اسلامی و به زبان پارسی) داشته‌اند که راه را بر درگیری‌های قومی و مذهبی می‌بست و یک دولت بسیار لایق و محبوب داشته‌اند که گورکانی‌ها باشند، که دربارشان مرکز شکوفایی شعر پارسی بود. هندیان البته در آن هنگام کریکت بازی نمی‌کردند و از دموکراسی خبری نداشتند و سوار قطار نمی‌شدند اما نادانی عمیقی درباره‌ تاریخ هند لازم است که کسی نداند در آن هنگام چوگان‌بازهای ورزیده‌ای بودند و فساد سیاسی و اداری‌شان بسیار بسیار از وضعیت امروزین‌شان کمتر بود. در ضمن خطوط راه‌آهن‌ را هم انگلیسی‌ها برای ترابری سپاهیان سرکوبگر خود کشیده بودند و هنوز هم به جای آن که شهرها و مراکز مهم را به هم متصل کند، گرانیگاه‌هایش در نقاطی است که طی قرن گذشته در آن‌جا بیشتر شورش به پا می‌شده است.

کتاب «خردمند» طیفی وسیع از داده‌ها را در کنار هم گرد می‌آورد تا ایده‌های اولیه‌نویسنده را تایید کند، بی ‌آن که بحثی دقیق و مستدل درباره‌شان انجام شود، یا حتی به اندیشمندانی که واضع این ایده‌ها بوده‌اند، ارجاعی داده شود یا دست کم ایده‌هایشان کامل و درست بیان شود. به تعبیری دقیقتر، کتاب «خردمند» متنی است که در رده‌ «علم برای همه» می‌گنجد و اگر نامش و ادعایش در حد و اندازه‌ی «تاریخ برای عموم به روایت حراری» بود، از بسیاری از نقدهایی که می‌آورد، می‌رهید اما کتاب چنین نیست. یعنی هم در متن به نظر می‌رسد که حراری ادعای پیشنهاد صورت‌بندی تازه‌ای از تاریخ جهان دارد و هم در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌هایش همین دعوی را تکرار می‌کند. بر این مبنا باید قدری دقیقتر به کتاب نگریست و آن را با توجه به ادعایش نقد کرد.

*شروین وکیلی، مدیر گروه جامعه‌شناسی تاریخی انجمن جامعه‌شناسی ایران، دکترای جامعه‌شناسی از دانشگاه علامه طباطبایی

منبع: ایرنا