شناسهٔ خبر: 57647 - سرویس مسائل علوم‌انسانی

تصریحات جواد طباطبایی در پاسخ به تعریضات یوسف اباذری، ناصر فکوهی و تقی آژاد ارمکی؛

قیام بالسیف القلم علیه علوم‌اجتماعی موجود

طباطبایی نکتۀ مهم در گزارش نشست‌ اباذری و همسرایان، در مجموع، اعتراف آنان به عدم کارآیی دانشگاه مادر در علوم اجتماعی است. اعتراف به این‌که استادان چیزی برای گفتن ندارند، و بحثی هم که در میان آنان درمی‌گیرد موضوع آن در بیرون دانشگاه قرار دارد، به واقع، سخت رقت‌انگیز است. استادان حتیٰ این قدر نمی‌توانند از خود دفاع کنند که با سیلی صورت خود را سرخ نگاه دارند.

ابتدای سال تحصیلی امسال از پایان‌نامه‌ای با محوریت آراء و نظریات جواد طباطبایی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران زیر نظر یوسف اباذری و تقی آزاد ارمکی ارائه شد. گزارش جلسه دفاع این پایان‌نامه در شماره 182 روزنامه سازندگی، مورخ نهم مهرماه سال جاری منتشر شد و پس از آن وب‌سایت فرهنگ امروز آن را بازنشر داد. در جلسه دفاع سخن از هر چیزی به میان آمد به جز نظریات جواد طباطبایی! بیشتر وقت جلسه به سخنانی راجع به لیبرالیسم، نولیبرالیسم، ایرانشهری و حتی بحث درباره نقش سردبیر سازندگی در تحولات فکری معاصر گذشت. ناگفته پیدا است که لحن و محتوای سخنان اباذری و آزاد ارمکی انتقادی و در برخی مواقع خلاف قواعد علمی و منطبق با گرایش‌ها و تسویه‌حساب‌های سیاسی بود. جواد طباطبایی در آخرین جدلی خود پاسخی صریح به این تسویه‌حساب‌ها داده است. در ادامه خلاصه‌ای از جوابیه جواد طباطبایی می‌آید. شایان ذکر است که گروه اندیشه روزنامه سازندگی آماده انعکاس نظریات اباذری و آزادارمکی و فکوهی در پاسخ به سخنان طباطبایی است.

آزادی بیان به چه معنا است؟

آزادی بیان به معنای آزادی «بیان» است، یعنی حرف معقول زدن، و گرنه کسی که عقل سالمی داشته باشد نمی‌تواند از آزادی یاوه‌گفتن دفاع کند. بخش عمده‌ای از آن‌چه از جامعه‌شناس شفاهی تاکنون صادر شده، بی‌هیچ تردیدی، در بهترین حالت، مندرج در تحت همین یاوه‌گفتن بدون مأخذ و مبناست. البته، آن‌چه به نَفْسِ یاوه گفتن مربوط می‌شود، موضوع بحث من نیست. باری به مصداقِ خود کرده را تدبیر نیست؛ فکر می‌کنم بحث با کسانی مانند اباذری، فکوهی و شرکا، از این حیث که شهروندان آزاد هستند، اتلاف وقت است، اما آن‌گاه که به عنوان استادان دانشگاه مادر، که یاوه‌های خود را با ارتزاق از جیب مردمی می‌بافند که اکثریت آنان زیر خط فقر قرار دارند، جای آن دارد که کسانی آنان را به جای خودشان بنشانند! یعنی به خود آنان و متولیان دانشگاه توضیح دهد که اباذری و شرکا، دانشگاهی نیستند و دولت حق ندارد از بابت یاوههایی که تحویل دانشجویان و مردم می‌دهند، جیب مردم را خالی کنند! در هیچ دانشگاهی نمی‌توان یک رساله نوشت و سی سال از بابت آن حقوق از بودجۀ دولت گرفت. دانشگاه اگر از شعبه‌های احزاب سیاسی عدمی فراهم نیامده بود، کسی مانند اباذری می‌بایست سال‌ها پیش به عنوان معلم فاقد صلاحیت اخراج می‌شد. دانشگاه و وزارت علوم باید حدود سی‌صد صفحۀ تنها کتاب استاد را به کلِّ حقوق دریافتی سال‌های خدمت تقسیم کند و بداند که استادان ضد نولیبرال و منادیان بازگشت به آل‌احمدها و شریعتی‌ها چه کلاهی سر آنان و ملّت گذاشته‌اند. گویا دانشگاه با چنین استادانی می‌خواهد جایی و مقامی در میان دانشگاه‌های جهان برای خود دست- و- پا کند! دانشگاهی که چنان انضباط و نظم و ترتیبی نداشته باشد که استادانی که حتیٰ فارسی نوشتن نمی‌دانند، آن را به تیول خود تبدیل کنند، بدیهی است که نمی‌تواند جایی و مقامی در میان دانشگاه‌ها داشته باشد! مهم‌ترین دلیل بر این مدعا نمایش دفاع از رساله‌ای در حدِّ کارشناسی ارشد است که اباذری و همسرایان در دانشکدۀ علوم اجتماعی برگزار کرده‌اند تا بگویند که «جواد طباطبایی سرشت‌نمای وضع فکری دهۀ نود» است. آیا این تفِ سربالایِ استادان اعترافِی به این واقعیت نیست که در دهۀ نود نیز دانشگاه، مانند دهه‌های شصت تا هشتاد، در تعطیلی به سر برده و خواهد برد؟ به نظرم استادان چیزی را فهمیده و در ساده‌لوحی خود اعتراف کرده‌اند که در میان «سرشت‌نمایان وضع فکری دهۀ نود» نیز استادان دانشگاه مادر حضور نخواهند داشت، که البته چنین خواهد بود، زیرا استادان به مفت‌خوری و کار نکردن عادت کرده‌اند و در چنین سنّ و سالی هم بعید است که بتوانند کاری بکند.

بازگشت موهوم به آل‌احمد و شریعتی

نظام غلط اندر غلط دانشگاه آنان را به بی‌عاری عادت داده است؛ این یک جمله را گفتم که دانسته شود این وضع نمی‌تواند ادامه پیدا کند: دانشگاه، در علوم انسانی، عِرض خود می‌برد و زحمت مردمی می‌دارد که به کَدِّ یمین و عرق جبین قوت لایموتی برای خود به دست می‌آورند و ده کارگر شریف حتیٰ حقوق یک ماه اباذری‌ها، فکوهی‌ها و آزاد ارمکی‌ها را نمی‌توانند به دست آورند. کارگران را از این حیث مثال زدم که آقایان همه طرفداران کارگران و مخالفان نولیبرال‌ها هستند و هیچ فرصتی را برای حمله با شمشیرهای چوبی خطابۀ عوام‌فریبانه به آسیاب بادی که هرگز وجود نداشته است از دست نمی‌دهند!

مارکسیست‌هایی که پس از چهار دهه «فعال سیاسی» بودن به این‌جا رسیده‌اند که به شریعتی و آل احمد برگردند، گویا به این مرتبۀ والا در لعبت‌بازی نایل شده‌اند که با دَگَنکِ خطابه و سفسطه به ما بباوراند که مخالفان نولیبرالیسم هستند، و البته نمایندۀ آن در ایران همان است که «سرشت‌نمای وضع فکری دهۀ نود» نیز هست. بدتر از این آسیب‌شناسی فرصت‌طلبانه، ارزیابی استاد فکوهی از همان نولیبرال است که گویا «فاشیسم را با نظریۀ ناسیونالیستی ایرانشهری بزک» کرده است. درست است که «بزک» می‌تواند مبحثی در مردم‌شناسی باشد، اما فکوهی چیزی دربارۀ فاشیسم و ناسیونالیسم نمی‌داند، و من اصرار دارم که اباذری‌ها و فکوهی‌ها دربارۀ آن‌چه راجع به مباحث مربوط به این کشور می‌گویند هیچ نمی‌دانند! مهم‌ترین دلیلِ این‌که از استادان جز شعار صادر نمی‌شود این است که آنان اندک آموخته‌های سطحی خود را به هر مناسبتی تکرار می‌کنند و، چون چیزی نمی‌دانند، مانند همۀ جاهلان، از رو هم نمی‌روند. پیشتر در مقاله‌ای در نقد یکی از کتاب‌های یار غار این استادان، آزاد ارمکی، گفته‌ام که او حتیٰ فارسی نمی‌داند، خواندن متن‌هایی را که درس می‌دهد جای خود دارد! در فرصت دیگری نیز باید به تنها اثر اباذری بپردازم تا مرتبۀ علم او را معلوم کنم.

سوء استفاده از بی‌معیاری دانشگاه

با این همه، حتیٰ از این یاوه‌های علمی استادان نیز می‌توان چشم پوشی کرد؛ این یادداشت کوتاه را به عنوان هشداری می‌نویسم که بگویم آقایان، هر سوءِ استفاده‌ای که از گَل- و- گشادی معیارهای دانشگاه می‌کنند، یک طرف، اما تبلیغات منفی آنان علیه کشور و مردم آن، به نظر من، خطری جدّی برای امنیت کشور، وحدت ملّی و سرزمینی ایران نیز هست و این چیزی نیست که بتوان به اغماض برگزار کرد. تکرار حرف‌های هواداران تورکستان بزرگ و خلافت عربستانی و عثمانی، در این وضع بحرانی کشور، که از باب مخالف‌خوانی در هر فرصتی زده می‌شود، چه معنایی دارد؟ سوءِ استفاده از امکانات دانشگاه، اگر دانشگاه شعبۀ احزاب عدمی نیست، برای تصفیه حساب با افراد چه معنایی دارد؟ گزارشگر سازندگی، با اشاره‌ای به نظریۀ محافظه‌کاری طباطبایی، از قول دانشجو، می‌نویسد: «چه این‌که اگر قرار باشد جواد طباطبایی را اندیشمندی محافظه‌کار بدانیم، نمی‌توانیم او را متفکری درصدد ارائه نظم نوین سیاسی و اجتماعی نیز بدانیم» و خود می‌افزاید: «البته تناقضات جلسۀ دفاع از این پایان‌نامه به همین جا ختم نمی‌شود. چه این‌که یوسف اباذری به عنوان استاد راهنما پیش از این طباطبایی را اندیشمندی فاشیست نامگذاری کرده بود و اینک استاد راهنمایی رساله‌ای را بر عهده گرفته بود که تِزِ اصلی آن محافظه‌کاری طباطبایی است. وقتی دانشکده علوم اجتماعی تصمیم بگیرد که تزی را در موضوعی در علم سیاست سفارش دهد، نتیجه همین خواهد شد. با این مقدمه به سراغ سخنان استاد راهنما و استاد داور این پایان‌نامه می‌رویم. شایان ذکر است استاد مشاور این پایان‌نامه که ریاست مرکز مطالعات راهبردی شهرداری تهران را  نیز بر عهده دارد، از هر گونه اظهار نظری خودداری کرد.»

اعتراف به بیکاری دانشگاه و پرکاری روزنامه‌نگاری

نویسندۀ گزارش با عقل سلیم خود متوجه شده است که مخالف‌خوانی ربطی به منطق عقل سلیم ندارد، هم‌چنان‌که یاوه‌بافی منطق ندارد. دیری است اباذری‌ها چیزی برای گفتن ندارند؛ مهم این نیست که چگونه کسی هم محافظه‌کار است و هم «در صدد ارائۀ نظم نوین سیاسی و اجتماعی»، و او همان کسی است که گویا پیشتر فاشیست هم بود؟ آیا این سرِ کار گذاشتن دانشگاه و دانشجو نیست؟ اگر ریگی به کفش اصحاب دانشگاه نیست، چرا باید اجازه دهند کسانی با نفقۀ دانشگاه با مخالفان سیاسی خود تصفیۀ حساب کنند؟ تقی آزاد ارمکی در مخالفت با نظر دانشجو، که گفته بود قوچانی آدم مهمی است، او را مهم نمی‌داند و این‌جا نشانه‌های همۀ عظمت علم بومی دانشگاه مادر را در پاسخ اباذری آشکارا می‌توان دید.  اباذری می‌گوید : «با نظر دکتر آزادارمکی دربارۀ محمد قوچانی موافق نیستم. قوچانی شخصیت بزرگ و قابل توجهی است و در تاریخ جدید ایران نقش مهمی داشته است و بحث امروز ما همه بحث‌هایی است که او ایجاد کرده است» که اعترافی است به این‌که کلِّ بحث‌های دانشگاه از روزنامه‌نگاری ناشی می‌شود و استادان نشسته‌اند که روزنامه‌نگاران چیزی بگویند و آنان دربارۀ آن بحث کنند!

بازار آزاد و ایرانشهری: دو توطئه قوچانی

تاریخ‌دانی استاد هم تالی تاریخ‌دانی یار غار اوست که در جای دیگری اشاره‌هایی به آن آورده‌ام. می‌گوید: «در انقلاب مشروطیت مردم از دست قاجار خسته شده بودند و شروع کردند گذشته‌ای از ایران باستان ساختند. چیزی که در نهایت منجر به آمدن رضا خان شد. رضا خان هم دیکتاتوری و استبداد است. در بیان طباطبایی نیز دولت مقتدر یعنی دولت مستبد. این پدیده‌ای بود که رضا خان آن را احیا کرد و آزادی‌هایی که مشروطه می‌خواست به وجود آورَد را سرکوب کرد. رضاخان احیاگر دولت مقتدری بود که تا بود همه را خفه می‌کرد و بعد از این‌که می‌پاشید همه جا را آشوب فرا می‌گرفت. تاریخ ایران منهای تمام این حرف‌ها این تکرار است، یک دولت متمرکز قوی می‌آید که همه را خفه می‌کند و بعد می‌پاشد و آشوب همه جا را می‌گیرد. اما از یک جایی به بعد نقش بازار آزاد بسیار مهم است و محمد قوچانی دو تا پروژه را با هم پیش برده است. این خیلی مهم است یکی پروژۀ بازار آزاد و دیگر ایرانشهری. ما تا به حال راجع به اقتصاد نئولیبرال صحبت کرده‌ایم، اما راجع به سوژۀ نئولیبرال صحبت نکرده‌ایم که شامل سلیبیریتی‌ها و سیاستمداران امروز می‌شود.» این عبارت خلاصه‌ای از منطقی است که در سخنان اباذری وجود دارد؛ منطق به هم بافتن رطب و یابس و تکرار ناشیانۀ یک مورخ دیگر! اگر یک روزنامه‌نگاری وجود دارد که به تنهایی دو پروژۀ بزرگ را تاکنون پیش برده است، باید درِوازه دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه مادر را بست که با ده‌ها استاد، هزاران دانشجو و امکانات بسیار همه با هم حتیٰ یک پروژه را هم نتوانسته‌اند پیش ببرند. خود اباذری یک نمونۀ بارز همین مفت‌خوری است که بعد از سی سال در آن دانشکده هنوز همان فعال سیاسی است که بود، و جامعه‌شناس شفاهی که گمان می‌کند وظیفه دارد مردم را ارشاد کند که پاشایی گوش نکنند و مثل خود استاد موتسارت گوش کنند. البته، از استاد سئوال نمی‌کنم که دولت مقتدر چه معنایی دارد؟ او به عنوان مارکسیست همین قدر دربارۀ دولت می‌داند که مارکس گفته است که باید «ماشین آن را نابود کرد»، اما بعد از این‌که نابود کردیم تکلیف چیست؟ ایجاد دولت شوراها؟ مایه گذاشتن همۀ مخالف‌خوانان از رضا شاه هم، که دیواری کوتاه‌تر از دیوار او وجود ندارد، نخستین عنصر این برهان قاطعی است که می‌تواند به آسانی دهان‌ها را برای همیشه ببندد، و وقتی دهان‌ها بسته شد می‌توان بازار آزاد را نیز به عنوان برهان قاطع‌تر وارد کرد، که جزئی از توطئۀ قوچانی است و قس علیٰ هذا! اباذری دربارۀ کشوری که در آن زندگی می‌کند هیچ نمی‌داند، حتیٰ در حدِّ یک دانش‌آموز سال‌های اول دبیرستان؛ امتحان این ادعا مجانی است.

اعتراف به ناکارامدی دانشگاه

نکتۀ مهم در گزارش نشستاباذری و همسرایان، در مجموع، اعتراف آنان به عدم کارآیی دانشگاه مادر در علوم اجتماعی است. اعتراف به این‌که استادان چیزی برای گفتن ندارند، و بحثی هم که در میان آنان درمی‌گیرد موضوع آن در بیرون دانشگاه قرار دارد، به واقع، سخت رقت‌انگیز است. استادان حتیٰ این قدر نمی‌توانند از خود دفاع کنند که با سیلی صورت خود را سرخ نگاه دارند. ارمکی آزاد، که پیشتر نتوانسته بود حتیٰ در یک جمله از کتاب خود دفاع کند، می‌گوید : اگر نقدی بر طباطبایی وارد است به اعتبار «ویرانگری» اوست، زیرا «به هرکس که می‌رسد ویرانگری می‌کند، تا این‌که یک چیزی را بسازد و آن هم به منطقی که خود سید جواد طباطبایی دارد بر می‌گردد.» بدیهی است که یکی از مثال‌های بارز این «هرکس» در واقع خود آزاد ارمکی است. از این دفاع نومیدوار او که بگذریم، این جملۀ استاد نیز مانند بسیار دیگری از جمله‌های او بی‌معناست : جزءِ «آن هم به منطقی که خود ... دارد برمی‌گردد»، یعنی به چه چیزی برمی‌گردد؟ به کدام منطق؟ مگر کتاب استاد جز به درد ویرانگری می‌خورد؟ استاد می‌بایست به «منطق عدمی» کتاب خود برگردد و توضیح دهد در فاصلۀ دهه‌سالۀ چاپ نخست و چاپ بعدی چرا فارسی یاد نگرفته و غلط‌های آن را تصحیح نکرده است. آیا این منطق همان کمفروشی و کلاهبرداری نیست؟ کتاب‌های آزاد ارمکی، به عنوان استاد، به همان اندازه به لحاظ علمی فرسوده است که بافت فرسودۀ الونک‌های گود زنبوک خانه! اگر وزارت علوم و دانشگاه مدیریتی علمی می‌داشت، نویسنده چنین کتاب‌هایی می‌بایست مورد مؤاخذه  قرار می‌گرفت، نه این‌که او را به ریاست دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه مادر درآورند.

ناتوانی اباذری و شرکا در جعل

مخالف‌خوانی بی‌رویّۀ استادان موجب شده است که اگر اندک منطقی نیز می‌داشته‌اند آن را مغفول بگذارند. این‌جاست که جمله‌ها یکی از دیگری نامربوط‌تر می‌شود. اباذری، که از «افکار ایرانشهری» همان اندازه وحشت دارد که از افکار لیبرالی، در ردِّ آن افکار، که البته نمی‌گوید از آن‌ها چه دریافتی دارد، می‌گوید : «ما با افکاری مانند ایرانشهری حتیٰ قادر نیستیم با عراق هم حرف بزنیم چرا که تکّۀ بزرگمان گوشمان است.» طبق معمول، جمله در نهایت فصاحت و بلاغت بیان شده و استاد با «چرا که» چنان دو جزءِ جمله را به هم ربط داده که حتیٰ با صد من سریش هم چسباندن آن‌ها ممکن نیست. اباذری، به دنبال همین جملۀ آشفته، پس از آن‌که مشکل رابطه با عراق را از طریق نفی «ایرانشهری» حل کرد، اشاره‌ای هم به آسانی اسطوره سازی می‌کند و می‌افزاید : «این را هم بگویم که عَلَم کردن یک سری اسطوره برای هیچ‌کس کاری ندارد.» معلوم است که جعل اسطوره کار آسانی است، اما پیدا کردن کسانی که همۀ ساخته‌های ما را بپذیرند، و به پذیرفتن آن‌ها نیز ادامه دهند، حتیٰ در کشور یک چشم‌ها، کار آسانی نیست. خود اباذری چند دهه است که چاقوهای بی‌دسته می‌سازد، اما کسی محصولات او را جدّی نمی‌گیرد. اباذری و شرکا با این خیال خام با اسطوره‌هایی درافتاده‌اند که از خلاف‌آمد عادت تاریخی دارند؛ چنین اسطوره‌هایی را آدم‌هایی مانند اباذری نمی‌توانند جعل کنند، و با استناد به حرف تنها دانشجوی مغول دانشگاه مادر هم نمی‌توان اسطوره‌هایی را که تاریخی دارند به گورستان تاریخ سپرد. اباذری و همسرایان دانشکدۀ علوم اجتماعی باید این خیالات را از کلّۀ خود بیرون کنند که «علم کردن یک سری اسطوره برای هیچ کس کاری ندارد»، و، بیشتر از آن، با این اسطوره‌های دست‌ساز هم می‌توان اسطوره‌های راستین را از میدان بیرون کرد! پیشتر نیز در پنجاه سال گذشته کسانی چنین خیالاتی داشته‌اند؛ اینک کسی از آنان یادی نمی‌کند، چنان‌که اباذری و همسرایان با ادعاهای خام خود عِرض خود می‌برند.

مغولی‌بازی یوسف اباذری

اینک عبارتی از استاد، به عنوان نمونه‌ای از سطح شعور و اوج فهم او از مسائل و آسانی اسطوره سازی مغولی او که گمان نمی‌کنم نیازی به توضیح داشته باشد : «آقای طباطبایی یکی از علل زوال را حمله مغولان می‌داند. یکبار یکی از شاگردانم که مغول بود به من گفت ما برای شما کم تمدن درست کرده‌ایم؟ ما اگر نبودیم که شما زیر بار اروپا له بودید. آقای طباطبایی در تاریخ‌نگاری خود انگشت به جایی می‌گذارد که واقعاً مضحک است. اتفاقا در زمان هخامنشی و ساسانی تاریخی وجود نداشت چون هر شاهی که می‌آمد تاریخ صفر می‌شد و از ابتدا شروع می‌شد. چرا هیچ چیزی از دوران هخامنشی و ساسانی نمانده است؟ چون همچین چیزی اصلا مقدور نبود.» دست مدعیِ این‌که «اسطوره دست- و- پا کردن کار آسانی است» این قدر تنگ است که برای ردِّ اسطورۀ طباطبایی تنها به یاوۀ شاگرد مغول خود استناد می‌کند. از بدِ حادثه، در دوره‌ای که استادان در خواب زمستانی بودند، طباطبایی انگشت جایی گذاشته است که استادان فکرش را هم نمی‌توانستند بکنند. نظریۀ ایرانشهری مستند به همۀ منابع تاریخ طولانی ایران و نیز حاصل تحقیقات دویست سال اخیر در همۀ دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی است، نه مستند به تنها باز ماندۀ مغولان. اما یاوه آن شاگرد مغول اباذری و شرکا! همین هم آبی به آسیاب من می‌ریزد، زیرا حتیٰ مغولان هم چنان هبوطی کرده‌اند که طرف صحبتشان در ایران اباذری‌هاست، به جای جوینی‌ها، خواجه رشیدالدین‌ها و خواجه نصیرها!

منبع: سازندگی