شناسهٔ خبر: 57275 - سرویس دیگر رسانه ها

مجتبی مینوی، سعید نفیسی و قاسم غنی درباره فروغی چه می‌گویند؟

محمدعلی فروغی فرزند مرحوم میرزا محمدحسین فروغی اصفهانی ملقب به ذکاءالملک یکی از تربیت یافته‌ترین مردم آن عصر و از پیشوایان نهضت ادبی و فرهنگی جدید این کشور بود. فروغی زیر دست این پدر فضل دوست روشنفکر پرورش یافت و با استعداد شخصی که داشت از همان مبادی حال با علم و فضل خوی گرفت.

مجتبی مینوی، سعید نفیسی و قاسم غنی درباره فروغی چه می‌گویند؟

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ محمدعلی فروغی(معروف به ذکاءالملک)؛ سیاست‌مدار ایرانی اواخر عصر قاجار و نخست وزیر رژیم پهلوی است. فروغی در تهران از سن پنج سالگی در منزل تحت نظارت پدرش محمدحسین خان از سوی استادان سرخانه، قرآن، شرعیات، زبان عربی و فارسی و فرانسه را آموخت و سپس به سال ۱۲۶۸ ه.ش وارد دارالفنون شد. او ابتدا در دارالفنون به تحصیل طب پرداخت اما به آن رشته علاقه‌ای نشان نمی‌داد و به فلسفه و تاریخ و ادبیات روی آورد.

وی ضمن تحصیل در دارالفنون به مدرسه صدر، مروی و سپهسالار رفت و فلسفه اسلامی آموخت و چون زبان فرانسه را به خوبی می‌دانست جزوه‌هایی که حاوی شرح زندگی فلاسفه غرب بود به فارسی ترجمه کرد و حاصل این ترجمه‌ها به صورت کتاب سیر حکمت در اروپا درآمد. محمدعلی فروغی پنجم آذر سال ۱۳۲۱ بر اثر سکته قلبی در تهران درگذشت و در قبرستان ابن بابویه در شهرری به خاک سپرده شد.


سعید نفیسی

سعید نفیسی درباره وقار و آراستگی فروغی می‌گوید: «مشهورترین و برجسته‌ترین و داناترین معلم آن روزگار مرد آراسته بسیار خوش رفتار و خوش‌روی و موقری بود که با کمال وقار به سر درس می‌آمد و با کمال مهربانی و رافت پدرانه با ما رفتار می‌کرد. این مرد بزرگ در آن روزها بیش از چهل سال نداشت. موقرترین لباس‌های آن روز را می‌پوشید. همیشه سرداری از پارچه‌های پررنگ و بیشتر سیاه و سرمه‌ای در برداشت. کلاه ماهوتی نسبتا کوتاهی بر سر می‌گذاشت. همه دگمه‌های سرداری او همیشه بسته بود و در آن زمان این علامت منتهای وقار بود.

سیمای مهربان خوش برخوردی داشت. نوک بینی او اندکی گرد و بیش از حد معمول بود. چشمان تیزبین خمارآلود داشت. ریش سیاه پرپشت او از ته زده بود. روزهای اول به او میرزا محمدعلی خان می‌گفتند. پدرش میرزا محمدحسین ذکاءالملک از ادبای نامی آن روز بود. بهترین روزنامه هفتگی طهران روزنامه تربیت را به چاپ سنگی بسیار زیبا به خط خوش منتشر کرده بود. شاعر و نویسنده بود. در آن روزها مدیر مدرسه علوم سیاسی بود که تازه چند سالی بود مرحوم حسن پیرنیا که رئیس کابینه وزارت امور خارجه بود و تازه از ماموریت اروپا برگشته بود تاسیس کرده بود.

در همان روزهایی که به ما درس فیزیک می‌داد پدرش درگذشت و لقب ذکاءالملک را پس از مرگ پدر به او دادند. از آن روز به نام میرزا محمدعلی خان ذکاءالملک معروف شد و بیشتر برای رفع شبهه به او ذکاءالملک دوم می‌گفتند. بعدها کلمه فروغی را که تخلص شاعرانه پدرش بود نام خانوادگی خود اختیار کرد. فروغی کتابی در تاریخ ایران نوشته بود که چندبار چاپ شده و ما تاریخ کشور را از روی آن یاد گرفتیم، نخستین کتابی که به روش‌ کتاب‌های درسی اروپایی در تاریخ ایران نوشته بودند. شاید هنوز بسیار کسانی باشند که تاریخ ایران ذکاءالملک را به یاد داشته باشند یا در خانه خود نگاه داشته باشند.»


قاسم غنی

قاسم غنی نیز درباره این سیاستمدار بر این باور است که «فروغی زیر دست مرحوم میرزا محمدحسین فروغی اصفهانی، پدر فضل دوست روشنفکر پرورش یافت و با استعداد شخصی که داشت از همان مبادی حال با علم و فضل خوی گرفت و بدین جهت تا پایان عمر از آن تربیت خوب بهره‌مند بود و همیشه مرد محصل و طالب علم محسوب می‌شد و پشتکار و حوصله عجیبی که در کار علم داشت مکرر اسباب تعجب و اعجاب دوستان و آشنایان شده بود. کار مرحوم محمدعلی فروغی در اوایل به حکم تربیت اولیه و زیردست پدر در عالم ادب بوده و نخست از ترجمه آثار ادبی آغاز کرده بوده است بدین جهت آثار دوره نخستین زندگانی عقلی مرحوم فروغی غالبا مربوط به ادبیات است از قبیل حقوق اساسی و تاریخ ملل مشرق و تاریخ روم و تاریخ مختصر ایران. گاهی هم به حکم وظیفه تدریس در مدرسه به ترجمه یا تالیف کتاب‌های علمی کلاسیک از قبیل فیزیک و اصول ثروت ملل و امثال آن می‌پرداخته است.

مرحوم فروغی در مباحث لغوی نیز استادی بصیر بود و مقالاتی که در این خصوص در مطبوعات نوشته و مخصوصا رساله‌ای که به نام پیام به فرهنگستان تالیف کرده است گواه این مدعا است حاصل آن‌که مرحوم فروغی واجد تمام شرایطی بود که برای یک نفر نویسنده لازم است از بلاغت فطری و کسبی و آشنایی به فنون انشا و مشرب فلسفی و تنوع اطلاع و در نتیجه موجد سبک تازه‌ای شده بود یعنی ادبی داشت آمیخته با فلسفه و فلسفه‌ای داشت مزین به ادب بدین جهت در زبان و قلم استادی زبردست و هنرمندی گرانمایه و عالی‌مقام. از همه این‌ها بالاتر ملکات فاضله معنوی او بود که زینت‌افزای همه این فضایل صوری او شده و او را در ردیف بزرگان این کشور قرار داده بود.»


مجتبی مینوی

اما مجتبی مینوی به کلاس درس و تاریخ مختصر ایرانی اشاره می‌کند و می‌گوید: «تاریخ مختصر ایرانی که ما در کلاس پنج و شش ابتدایی خوانده بودیم تالیف همین میرزا محمدعلی‌خان فروغی بود و این جمله اول آن برای ما ضرب‌المثل شده بود که مملکت ما ایران است و ما ایرانی هستیم و پدران ما هم ایرانی بوده‌اند. در سال‌های مدارس متوسطه یک تاریخ ایران مفصل‌تر به ما درس دادند که آن را هم ذکاءالملک فروغی نگارش کرده بود؛ سال‌ها گذشت تا دانستم که در تالیف قسمت تاریخ اسلام این کتاب مرحوم میرزا شیخ محمدخان قزوینی هم قبل از رفتن به فرنگستان دست داشته است.

بعدها کتابی در علم بدیع و کتابی دیگر در تاریخ ادبیات و احوال شعرا در مدرسه درس خواندیم که آن‌ها هم نوشته مرحوم محمدحسین خان ذکاءالملک بود. وقتی که می‌خواستیم خارج از کتب درسی بخوانیم هم باز با نام ذکاءالملک فروغی اول روبرو می‌شدیم و کتاب‌هایی به ما توصیه می‌شد از قبیل عشق و عفت، کلبه هندی، عجز بشر، سفر هشتاد روزه دور دنیا، بوسه عذرا، غرائب زمین و عجایب آسمان و امثال این‌ها کتاب‌هایی که انشاء و نگارش محمدحسین خان فروغی بود اگر چه اشخاص دیگری، و من جمله محمدعلی خان پسر فروغی و شیخ محمد قزوینی و غیر هم آن‌ها را تالیف یا ترجمه کرده بودند. خلاصه این‌که تمام دوره درس خواندن و نشو و نمای ما با تالیفات فروغی‌ها و اسم خاندان فروغی به هم پیچیده بود. اوراق مشوش را که مجموعه مقالات میرزا ابوالحسن‌خان بود خوانده بودم و سعی کرده بودم که بفهمم.

در مدرسه دارالمعلمین مرکزی دو مجله اصول تعلیم و فروغ تربیت منتشر می‌شد که ما شاگردها غالب آن‌ها را می‌خواندیم. یک وقت معلم ما مرحوم میرزا عبدالعظیم خان قریب گرکانی به من تکلیف کرد که در شرح حال فردوسی و راجع به شاهنامه او گفتاری تهیه کنم و در سر کلاس بخوانم. اما شاهنامه نداشتم. آقا جواد خان نسخه‌ای از شاهنامه چاپ بمبئی به من امانت داد. دو سه ماهی نزد من بود تا گفتار خود را تهیه کردم و ابیاتی از شاهنامه برگزیده ضمیمه آن کردم. در ضمن ملتفت شدم که متن این شاهنامه تصحیح کرده مرحوم آقا محمدمهدی ارباب اصفهانی است که پدر محمدحسین خان ذکاءالملک فروغی بوده است. بعدها دانستم که این آق محمدمهدی ارباب از فضلا و ادبای به نام بوده و تالیفات متعدد داشته است من جمله کتابی در باب تاریخ و جغرافیای اصفهان به نام «نصف جهان» نوشته بوده است و تاریخ وصاف چاپ بمبئی هم به اهتمام همان آقا محمدمهدی ارباب به طبع رسیده بوده است.

بعضی از ترجمه‌ها و تالیف‌ها را که محمدعلی فروغی در زمان حیات مرحوم پدرش کرده بوده است محمدحسین ذکاءالملک از نو نگارش کرده و به انشای خود آراسته است، مثل: کتاب «چرا؟ به این جهات» که نیمی از آن ترجمه میرزا محمدعلی خان ابن ذکاءالملک بوده است؛ و کتاب عشق و عفت که شرح راجع به تاریخ و جغرافیای اسپانیا در آن کتاب تالیف میرزا محمدعلی‌خان بوده است؛ و کتاب حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دوّل تالیف میرزا محمدعلی‌خان که مرحوم پدرش بر آن مقدمه نوشته و بعید نیست که در انشای کتاب هم دست برده باشد، دوره تاریخ ملل قدیمه مشرق و تاریخ ایران که اصل آن تالیف سینویوس بوده است ترجمه میرزا محمدعلی خان بوده و در طبع دوم آن کاملا متابعت از سینوبوس نشده بلکه اضافاتی نسبت به آن دارد به خصوص جزء مربوط به تاریخ ایران که مجلدی جداگانه کرده‌اند بسیار مفصل و به اندازه تمام تاریخ ملل قدیمه مشرق شده است؛ این دو جلد تا سال‌هایی که بنده در مدارس متوسطه تحصیل می‌کردم هنوز کتاب درسی بود و تاریخ ایران آن را حتی در حدود ۱۳۰۲ شمسی هم در دارالمعلمین مرکزی می‌خواندیم.»


عیسی صدیق

عیسی صدیق به آغاز آشنایی خود با محمدعلی فروغی می‌پردازد و می‌گوید: «سال ۱۳۰۲ با وی آشنا شدم موقعی که وزارت خارجه را بر عهده داشت. در اثر علاقه وافری که ذکاءالملک به فرهنگ داشت گاهی به دارالمعلمین سر می‌زد و برای تشویق معلمین و محصلین در هیئت‌های ممتحنه حضور می‌یافت. روزی که در جلسه امتحان شفاهی زبان فرانسه شرکت فرموده بود از پیشرفت محصلین اظهار خشنودی و نسبت به روش تدریس بنده ابراز کمال لطف فرموده و در تمام عمر این لطف رو به فزونی رفت.

در شهریور ۱۳۱۲ که بنده در دارالمعلمین عالی به تاسیس دانشگاه تهران مشغول بودم مرحوم فروغی وزارت فرهنگ را به من تکلیف فرمود ولی به واسطه محظوراتی که در آن موقع وجود داشت و در جلد دوم کتاب یادگار عمر بدان اشارت رفته نتوانستم افتخار عضویت دولت او را پیدا کنم ولی در سایر امور با آن مرحوم در ارتباط بودم و از محضر شریفش مستفیذ می‌شدم و به اوصاف و ملکات او تا حدی پی می‌بردم. در آن زمان مرحوم فروغی ریاست انجمن آثار ملی را نیز بر عهده داشت بنابراین در فراهم ساختن موجبات اتمام ساختمان آرامگاه فردوسی در ۱۳۱۲ و در تشکیل و کمک به اداره کنگره بین‌المللی فردوسی در مدرسه دارالفنون و مسافرت خاورشناسان به طوس در ۱۳۱۳ وظایفی که به بنده محول فرمود با نهایت صمیمیت انجام دادم.»