شناسهٔ خبر: 44816 - سرویس دیگر رسانه ها

مورخان فاجعه قتل صدراعظم قاجار را چگونه روایت می‌کنند؟/ از دیدگاه اعتمادالسلطنه در «صدرالتواریخ» تا روایت رضا قلی‌خان هدایت

میرزا ابوالقاسم فراهانی، ادیب، سیاستمدار و صدراعظم محمدشاه قاجار و کاتب عهدنامه ترکمنچای ۶ تیر ۱۲۱۴ هجری شمسی به قتل رسید. فاجعه قتل وی از سوی هم‌عصرانش و مورخان دوره‌های بعد به گونه‌های مختلفی روایت شده که در این گزارش به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

 

 

 

 

 

مورخان فاجعه قتل صدراعظم قاجار را چگونه روایت می‌کنند؟/ از دیدگاه اعتمادالسلطنه در «صدرالتواریخ» تا روایت رضا قلی‌خان هدایت

 

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ میرزا ابوالقاسم فراهانی در سال ۱۱۹۳ هجری قمری برابر با ۱۱۵۸ هجری شمسی به دنیا آمد. پدرش سیدالوزراء میرزا عیسی فراهانی، معروف به میرزا بزرگ، از سادات حسینی و از مردم هزاره فراهان، از توابع اراک بود. ابوالقاسم زیر نظر پدر دانشمند خود تربیت یافت و علوم متداول زمان را آموخت. در آغاز جوانی به خدمت دولت درآمد. بعد از مدتی کار در تهران به تبریز نزد پدرش که وزیر آذربایجان بود، رفت. چند صباحی در دفتر عباس میرزا ولیعهد به نویسندگی روی آورد و در سفرهای جنگی با او همراه شد. پس از آنکه پدرش جدا شد،  پیشکاری شاهزاده را به عهده گرفت، نظم و نظامی را که پدرش میرزا بزرگ آغاز کرده بود، تعقیب و با کمک مستشاران فرانسوی و انگلیسی سپاهیان ایران را منظم کرد و در بسیاری از جنگ‌های ایران و روس شرکت داشت اما طولی نکشید که مورد سوءظن شاه قاجار قرار گرفت و توطئه قتل او کلید خورد.
 
در این گزارش ضمن بیان روایات مورخان گوناگون از ماجرای قتل قائم مقام نگاهی نیز به برجسته‌ترین اثر او یعنی کتاب «منشات» داشته‌ایم.
 
قتل صدراعظم به روایت مورخان

لسان‌الملک سپهر در اثر معروف خود «ناسخ التواریخ» درباره فاجعه قتل صدراعظم ایران چنین می‌نویسد: «مع القصه بعد از بازداشتن قائم مقام در بالاخانه دلگشا شاه غازی فرمودند؛ نخستین قلم و قرطاس را از دست او بگیرند و اگر خواهد شرحی به من نگار کند نیز نگذارید که سحری در قلم و جادویی در بنان و بیان اوست که اگر خط او را بینم فریفته شوم و او را رها کنم. پس برحسب فرمان عوانان دژخیم ادات نگارش او را گرفته از بالاخانه دلگشا فرود کردند و در بیغوله‌ای که حوضخانه خوانند محبوس داشتند و بعد از شش روز در شب شنبه  سلخ (30) صفرش خپه (خفه) کردند و جسدش را در جوار در جوار بقعه شاهزاده عبدالعظیم رضی الله عنه به خاک سپردند.»

صنیع‌الدوله نیز در کتاب «منتظم ناصری» این واقعه را به صورت مرگ طبیعی جلوه داده و نوشته است: «... او را (قائم مقام را) به نگارستان احضار کرده سه روز در اینجا محبوس بود تا درگذشت و در بقعه حضرت عبدالعظیم مدفون گشت.»
 
به گفته اعتمادالسلطنه در کتاب «صدرالتواریخ»، قائم مقام برپایه خدمات نمایانی که انجام داده و زحماتی که برای کوتاه کردن دست مدعیان سلطنت بر خود هموار کرده بود اطمینان داشت که پادشاه او را نه تنها سیاست نمی‌کند بلکه برکنار هم نخواهد کرد و به این جهت همچنان هتاکی بسیار می‌کرد و محض اقتدار خود بعضی مردمان جدید بی‌رتبه را بر سرکار می‌آورد و کسان خود را به جای آنها منصوب می‌کرد.

به نوشته رضا قلی خان هدایت در «روضه الصفا ناصری»: «محمدشاه با حاجی میرزا آقاسی ایروانی و حاجی زین‌العابدین شیروانی و میرزا نصرالله اردبیلی و میرزا مسلم خوئی و میرزانظر علی حکیم‌باشی که از بدو جوانی مورد اعتمادش بودند در خلوت گفت‌گو و مشورت می‌کرد و گاهی از سوء اعمال و افعال وزیرش به آنها شکایت می‌نمود و آنها نیز سخنانی مقرون به‌صواب و صلاح وقت معروض می‌داشتند.»
 
 گزارش روس‌ و انگلیس از قتل صدراعظم

نمایندگان روس و انگلیس که نفوذ فراوانی در ایران داشتند در گزارش‌هایی که به فرماندهان و روسای خود می‌نوشتند از ماجرای دستگیری صدراعظم سخن گفتند.

به گفته کنت سیمونیچ، وزیر مختار روسیه در کتاب «خاطرات وزیر مختار»، محمدشاه برای رها شدن از قید و بندهای اسارت آمیز وزیرش با کمک محمدحسین خان ایشیک آقاسی باشی، رئیس تشریفات دربار از مدتی پیش نقشه دستگیری و برکناری قائم مقام را طرح و بررسی کرده بود... هنگامیکه زمینه آماده شد و تمام وسایل برای فرود اوردن آخرین ضربت فراهم گردید، محمدشاه توسط دبیر اول سفارت روسیه، بارون نظر کنت سیمونیچ را استفسار کرد و پرسید چگونه از قیمومت ننگین قائم مقام رهایی یابد؟»

وزیر مختار روسیه از آنچه در دربار می‌گذشت به خوبی اطلاع داشت و می‌دانست که منظور از این سوال این است که به نیت باطنی دولت روس پی ببرند، زیرا در تهران شایع شده بود که گویا روسیه از قائم مقام حمایت می‌کند. «اینگونه اکاذیب را یا خود قائم مقام یا شاید دشمنان او، به قصد اینکه خشم و نفرت شاه را هرچه بیشتر بر وی برانگیزند، انتشار می‌دادند.»

وزیر مختار روس پس از مشورت با امیرنظام که در آن موقع فوق‌العاده طرف اعتماد شاه بود، نظر خود را به صورت کتبی اعلام کرد و نوشت: «قائم مقام همچنان در مقام صدارت باقی بماند، ولی از میان کسانی که قائم مقام آنها را خطرناک دانسته و به میل خود از کار برکنار کرده است، وزیران دیگری به معاونت او انتخاب و بدین قرار قدرت و اختیارات او محدود گردد.»

جان کمبل، نماینده انگلیس چند روز بعد از بازداشت قائم مقام و زندانی شدن او، در نامه‌ای که برای اطلاع کلنل روبرت تیلور نماینده سیاسی انگلیس در بغداد فرستاده بود می‌نویسد: «شما تا کنون از نامه‌های من متوجه وضع فلاکت‌بار دربار ایران شده‌اید و پیش‌بینی می‌کردم که باید به ترتیب و روشی که برای پادشاه و کشورش مصیبت‌بار است هرچه زودتر خاتمه داده شود. آن وضع برای خود آن وزیر (قائم مقام) که در راس حکومت قرار گرفته و انگیزه‌هایش فقط حرص و آز و جاه‌طلبی بود، نیز خطراتی دربرداشت.

قائم مقام در میان هرج و مرج و بی‌نظمی و سردرگمی که بی حالی و سستی خودش و سوءظن به دیگران باعث آن شده بود غوطه می‌خورد و همه اعلام خطرها و توصیه‌ها را نادیده و ناشنیده می‌گرفت تا سرانجام گرفتار نتایج قیده و رأیی شد که حقاً سزاوارش بود. قائم مقام و پسر وزیر (میرزا محمد) و همه طرفداران او دستگیر شده‌اند و سخت تحت نظر هستند و از اقداماتی که به عمل می‌آید می‌توان گفت اگر قائم مقام به قتل نرسد، به نهایت فقر و تنگدستی خواهد افتاد و تمام قدرت و اختیاراتش سلب می‌گردد.»
 


نگاهی به منشات  قائم مقام

میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی آثار ارزشمندی را چون «منشآت»،  «دیوان»،  «جلایرنامه»،  «الجهادیهٔ»، دیباچه‌ای بر «جهادیۀ صغری» و «جهادیه کبری» تالیف پدرش، «عروضیه» و «شمایل خاقان» به رشته تحریر درآورد اما از این میان آنچه بیش از همه شهرت یافت و ماندگار شد کتاب «منشات» اوست. در حقیقت شهرت ادبی او مدیون این اثر است. «منشات» را نخستین‌بار، شاهزاده فرهاد میرزا (معتمدالدوله) که از رجال روشنفکر و تحول‌خواه عصر قجر بود، در سال 1280ه.ق در تهران به صورت چاپ سنگی منتشر کرد.

این اثر میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی از دو نظر اهمیت و اعتبار بسیاری دارد: یكی از نظر ارزش ادبی كه سبك قائم‌ مقام روی هم‌رفته تابع گلستان سعدی است و دیگر اهمیت تاریخی منشآت. در این باره می‌توان گفت منشآت آیینه‌ تمام‌نمایی است كه حقایق اوضاع اوایل عهد قاجاریه را بی‌كم‌وكاست و عاری از حب و بغض و تزویر و ریا و خویشتن‌داری منعكس می‌کند.

یحیی آرین‌پور در کتاب «از صبا تا نیما» می‌نویسد: «قائم مقام به مقدار زیادی از عبارات متکلف و متصنع و مضامین پیچیده و تشبیهات بارِد و نابجا کاسته و تا اندازه‌ای انشای خود را - مخصوصا در مراسلات خصوصی- به سادگی و گفتار طبیعی نزدیک ساخته است. نثر او، برخلاف آثار اسلاف وی که پر از جمله‌ها و عبارت‌های طویل و قرینه‌سازی‌های مکرر و سجع‌های خسته کننده است، از جمله‌های کوتاه ترکیب شده و قرینه‌ها به ندرت تکرار می‌شود.»

دکتر سیروس شمیسا نیز در کتاب «سبک‌شناسی نثر» می‌نویسد: «منشات قائم مقام بسته به این که در چه موضوعی و به چه کسی نوشته است مشکل و آسان است. گاهی تلمیحات و اشارات و اشعار عربی و ضرب‌المثل‌های عربی دارد و گاهی ساده است و از اشعار فارسی بیشتر استفاده می‌کند.»

برگی از منشات

«باد آمد و بوی عنبر آورد  /  بادام شکوفه بر سر آورد
نامه نامی که نافه مشک‌تر و نسخه خط دلبر بود، در بهترین وقتی و خوش‌ترین وجهی رسید و ساحت خاطر را رشک باغ بهشت و موسم اردیبهشت ساخت. مهجور مشتاق را حالتی غریب پدید آمد که جان در گلشن عشرت داشت و دل در آتش حسرت. گاه از دیدن خط مکتوب منتعش؛ و گاه از ندیدن روی مطلوب مشتعل...»