شناسهٔ خبر: 43530 - سرویس دیگر رسانه ها

روش‌شناسی علوم اجتماعی/ نقدی بر نظریه ابطال‌گرایی

همان‌طور که اثبات صددرصد امکان‌پذیر نیست؛ ابطال صد درصد هم امکان‌پذیر نیست. چه‌بسا به‌تدریج زوایا و ابعاد دیگری از مسئله آشکار شود و بفهمیم که حتی در ابطال اشتباه کرده‌ایم.

 

خسروپناه

 

 

 

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ حجت الاسلام عبدالحسین خسروپناه رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در یادداشتی که در کانال تلگرام خود ارسال کرده به نقد نظریه ابطال گرایی پوپر پرداخته است که از نظر می گذرد؛

پوپر، ابطال گرایی را در کتاب‌های «منطق اکتشاف علمی»، «شناخت عینی» و «حدس‌ها و ابطال‌ها» مطرح کرده و در کتاب‌های «فقر تاریخی گری» و «جامعه باز و دشمنان آن» از آن در علوم اجتماعی استفاده کرده است تا کاربست نظریه خویش در باب چیستی استدلال علمی را در حوزه علوم سیاسی- اجتماعی نشان دهد. وی دو دغدغه را مطرح می کند:

اول، مسئله استقراء که آیا استقراء، مفید یقین است یا نه؟
دوم، مسئله تمییز علم از غیر علم که آن را به کانت نسبت می‌دهد و می‌پرسد: معیار علمی بودن یک گزاره چیست؟

پوپر معتقد است که استقراء در دریافت یقین قطعاً ناتوان است. اساساً استقراء و تجربه نه توان این را دارد که صحّت یک نظریه تجربی را برای ما اثبات کند و نه می‌تواند ملاک تمییز یک قانون علمی از قانون غیرعلمی باشد؛ بلکه استقراء و تجربه وسیله‌ای است که اگر بتواند نشان دهد یک نظریه قابلیت ابطال پذیری دارد، آن نظریه علمی خواهد بود و می تواند یک قانون علمی باشد. درواقع، ملاک تمییز یک نظریه علمی از نظریه غیرعلمی ارائه نتایج قابل‌مشاهده و ابطال است. اگر شواهد تجربی، مخالف این پیش‌بینی‌ها نبود و نظریه علمی را ابطال نکرد، این نظریه فعلاً تبرئه می‌شود، اما اگر شواهد تجربی مخالف نتایج نظریه باشد، نظریه بناتر قاعده منطقی «رفع تالی» ابطال‌شده است و پذیرش آن نامعقول است، البته در بسیاری از موارد با نظریه‌هایی روبه‌رو هستیم که ابطال‌شده‌اند؛ ولی چون هنوز نظریه رقیبی به‌جای آن نیامده و نظریه‌های رقیب به نحوی جدی‌تر ابطال‌شده‌اند، فعلاً از آن‌ها استفاده می کنیم.

ازنظر او، اگر نظریه‌ای نتایجش به‌گونه‌ای باشد که با شواهد تجربی نتوان آن‌ها را ابطال کرد و هر تجربه‌ای مؤید آن دانسته شود، نظریه‌ای غیرعلمی است؛ او مارکسیسم و روان‌کاوی را مصداق نظریه¬های ابطال‌ناپذیر می‌داند. روش‌شناسی پیشنهادی پوپر اصلاح نظریه‌های کمکی برای نجات نظریه و پرهیز از ابطال منطقی نظریه توسط شواهد تجربی را عملی ناروا می‌داند. پوپر، چند اصل دیگر را نیز مطرح می کند:

۱.ذهن ما اصلاً از پیش‌فرض‌ها خالی نیست و هیچ دانشمندی پژوهش‌ها و تحقیقات تجربی خود را خالی الذّهن آغاز نمی‌کند.

۲.فرضیه، مقدم بر تجربه و علم، مجموعه‌ای از حدس‌ها و ابطال‌هاست. فرضیّه دانشمند، حدسی ابطال‌پذیر است که تلاش می¬کند از طریق تجربه آن را ابطال کند.

۳.علم، نوعی آزمون‌پذیری بین الاذهانی است.

۴.هرچند فرضیه، مقدم بر مشاهده است و تمام مشاهدات، گرانبار از نظریه هستند؛ ولی دانشمندان بر سر گزاره‌های پایه مشاهدتی، اجماع و قراردادی عقلایی دارند.

نقد نظریه ابطال‌گرایی

دیدگاه ابطال‌پذیری پوپر نیز گرفتار نقدهای متعددی است؛ ازجمله همان‌طور که اثبات صددرصد امکان‌پذیر نیست؛ ابطال صد درصد هم امکان‌پذیر نیست. چه‌بسا به‌تدریج زوایا و ابعاد دیگری از مسئله آشکار شود و بفهمیم که حتی در ابطال اشتباه کرده‌ایم. پوپر برخلاف بعضی فیلسوفان علم که بامطالعه تاریخ درصدد پاسخ‌گویی به پرسش‌های فلسفه علم هستند، معتقد به روش تاریخی در فلسفه نیست و زیرا روش‌شناسی را هنجاری می‌داند. امّا واقعیت این است که عقل بشر محدود است و با اطلاعت محدود نمی‌توانیم به‌طورقطع نظریه‌ای را ابطال یا اثبات کنیم.

تا زمان پوپر کسانی که با علوم تجربی سروکار داشتند؛ گزاره محور به ارزیابی می‌پرداختند و به دنبال ارائه روشی برای کشف گزاره‌ها بودند؛ ولی از لوازم نگاه پوپر، یک چرخش فلسفی پدید آمد که نباید صرفاً به بررسی گزاره‌ها پرداخت؛ بلکه باید مجموعه‌ای را باهم دید و به‌این‌ترتیب، یک نگاه کلّ نگرانه بر فلسفه علم حاکم شد و افرادی نظیر کواین، لاکاتوش و کوهن، کل نگر شدند. لاکاتوش برنامه ای پژوهشی را مطرح می کند که در آن، یک گزاره محل بحث نیست؛ بلکه کل یک برنامه را باید دید. این نظریه، یک کمربند ایمنی و یک هسته  سخت برای علم در نظر می گیرد. علم به گونه ای است که تا حد ممکن فقط کمربند ایمنی تغییر کند و هسته سالم بماند، البته ممکن است در برخی موارد، بروز اشکالات متعدد، موجب آسیب هسته سخت شود.