به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایسنا؛ این عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی در گفتوگویی درباره وضعیت پرداختن دانشکدههای ادبیات به ادبیات معاصر گفت: به مساله پرداختن به ادبیات معاصر در دانشگاهها از چند منظر میتوان نگاه کرد. اولین نگاه، وضعیت تعریف و اجرای سرفصلهای درسی است. این سرفصلها در دوره کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری اجرا میشوند. تا سال ۱۳۹۱ میزان توجه به ادبیات معاصر در سرفصل دوره کارشناسی بسیار ناچیز بود. وقتی این سرفصل مورد بازبینی قرار گرفت، وضعیت توجه به ادبیات معاصر نسبتا بهتر شد.
او در ادامه اظهار کرد: بعد از تغییرات، واحدهایی مانند جریانشناسی شعر معاصر، جریانشناسی نثر معاصر، کلیات نقد ادبی، کارگاه شعر، کارگاه داستاننویسی، کارگاه خاطره و سفرنامهنویسی، آشنایی با فن ترجمه، نقد زبان رسانه، کارگاه روزنامهنگاری، ادبیات کودک و نوجوان، نظریههای ادبی، مکاتب نقد ادبی و ادبیات انقلاب اسلامی درنظر گرفته شد. در این دروس یا کلاً به موضوع ادبیات معاصر پراخته میشود و یا مباحث اصلی آنها بیشتر رویکردی معاصر دارند.
این دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی درباره سرفصلهای کارشناسی ارشد بیان کرد: در سرفصلهای کارشناسی ارشد برخی از نقیصهها و بیتوجهیها به ادبیات معاصر از طریق ایجاد گرایشهایی مانند نقد و نظریه ادبی، ادبیات تطبیقی، ادبیات روایی و داستانی، ویراستاری، آموزش زبان فارسی و ادبیات عامه برطرف شده است. در سرفصلهای دکتری با چهار گرایشی که تاکنون تعریف شده است (ادبیات حماسی، غنایی، عرفانی و آموزش زبان فارسی) ادبیات معاصر هیچ جایگاهی ندارد و کلاً نادیده گرفته شده است.
او در ادامه گفت: به نظر میرسد پیشفرض برنامهریزان درسی این بوده است افرادی که میخواهند عالیترین سطوح علمی را در این رشته طی کنند، باید بر امّهات و سرچشمههای ادبی اشراف داشته باشند و از این منظر ادبیات معاصر (شاعران و نویسندگان آن) هنوز به آن جایگاه رفیعی که قلههای ادبی ادبیات کلاسیک رسیدهاند، دست نیافتهاند.
طاهری درباره تاثیر تحقیقات دانشگاهی بر فهم ادبیات معاصر تشریح کرد: منظر دیگر تحقیقاتی است که درباره ادبیات معاصر در دانشگاهها انجام میشود. تحقیقات درباره ادبیات معاصر نیز خود به دو دسته تقسیم میشود؛ یک بخش حوزه تحقیقاتی مربوط به ادبیات معاصر است که به صورت کتابها، مقالات و طرحهای پژوهشی توسط استادان و اعضای هیأت علمی انجام میشود. در این بخش اقبال به ادبیات معاصر به ویژه از سوی نسل جوانتر اعضای هیأت علمی نسبتا خوب است و تقریبا در همه حوزههای مطالعاتی ادبیات معاصر ورود پیدا میکند و البته پژوهشهایی که انجام میگیرد همگی در سطح مقبولی نیستند و غث و ثمین در این مورد زیاد است.
او افزود: بخش دوم تحقیقاتی است که به عنوان پایاننامه و رسالههای دانشجویی دوره کارشناسی ارشد و دکتری پیشنهاد میشود و مورد تصویب قرار میگیرد. در این بخش هم اقبال به ادبیات معاصر بسیار زیاد است و برخلاف برنامههای درسی که گذشتهگرا هستند، رویکرد تحقیقاتی دانشجویان به موضوعات معاصر بیشتر است.
این عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی با بیان اینکه در تحقیقات دانشگاهی اعم از آنچه اعضای هیأت علمی مینویسند یا دانشجویان انجام میدهند، توجه به ادبیات معاصر مطلوب است و محدودیتی هم در این زمینه وجود ندارد، اظهار کرد: آثار ادبی مربوط به زمان مشروطه و پس از آن، حتی رمانهایی که در همین سالهای اخیر منتشر شدهاند، بررسی میشوند.
او در عین حال بیان کرد: البته در حوزه سرفصلهای درسی تا حدی برنامهریزان حق دارند که به ادبیات معاصر نپردازند. باید بر ادبیات زمان بگذرد تا مشخص شود چه کسی در این حوزه ماندگار خواهد شد. عنصر زمان و جاافتادگی و تثبیت آثار ادبی در حافظه جمعی ما، دلیل قانعکنندهای برای کمتوجهی به ادبیات معاصر است.
طاهری درباره تاثیر کارگاههای ادبی خارج از محیط دانشگاه بر آموزش ادبیات معاصر بیان کرد: باید ریشه این کارگاهها را در هفت یا هشت دهه پیش جستوجو کرد که در آن دوره یعنی زمانی که دانشگاه تهران به سبک غربی تأسیس میشد نسبت ادبیات کهن با ادبیات معاصر تعریفنشده بود و از همان زمان ادبیات معاصر در بیرون از دانشگاه به حیات خود ادامه داد.
او افزود: به عبارت دیگر ادبیات ایران از آن زمان تا کنون دچار دوشقگی شد و فاصلههای معرفتی، ایدئولوژیکی و روششناختی بین آن دو ایجاد شد؛ به گونهای که در مقاطعی از هر دو طرف میل به همکاری هم اگر بوده، به دلیل فاصلههای عمیق نتوانستهاند به هم نزدیک شوند. درواقع ادبیات داخل و بیرون از دانشگاه مسیر متفاوتی را طی میکنند.
این مدرس دانشگاه درباره منشا این دودستگی در ادبیات اظهار کرد: این مشکل به زمان ملکالشعرای بهار، فروزانفر، وحید دستگردی و... یعنی زمانی که خشت بنای اولیه دانشگاه تهران و کرسی زبان و ادبیات فارسی گذاشته میشد، بازمیگردد. شاید - البته با احتیاط تمام عرض میکنم - ذهنیت آنها این بود که ادبیات معاصر نیاز به شناخت ندارد؛ چیزی که با ماست و همه از چموخم آن آگاهیم، و به همین سبب اجازه ندادند ادبیات معاصر نه تنها در سرفصلها بلکه در فوق برنامههای دانشگاه ورود پیدا کند.
او ادامه داد: به همین دلیل پاتوغ شاعران و داستاننویسان معاصر، به ویژه جناح نوگرا و روشنفکر آن، کافهها، انجمنها و نشریات عمومی بود نه دانشگاهها. حتی ملکالشعرای بهار که خود قصیدهسرای خوبی بود و ضرورت نوگرایی و تجدد ادبی را بیش از همقطاران خود درک کرده بود، برای توجه به شعر معاصر و داستان جدید مجالی پدید نیاورد و اشعار خودش را نیز به دانشگاه و مباحث علمی آن وارد نکرد.
این عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی با اشاره به شکلگیری گروه ربعه و سبعه در دهه ۲۰ بیان کرد: برای آن نسل، که ابتدا به ساکن شروع کرده بودند ادبیات ایران را به صورت علمی آموزش دهند و تحلیل علمی کنند، گذشته پربار ادبی ایران به اندازهای فربه بود که امکان توجه به ادبیات عصر خودشان را از آنان سلب میکرد. ضرورت شناسایی و تصحیح و شرح کتابهای ادبی گذشتگان مجالی برای آنها باقی نگذاشته بود.
او در ادامه متذکر شد: اما این ضرورت در دورههای بعد تبدیل به قانونهای نانوشته شد و نسل دوم و سوم دانشگاهیان تصور کردند که حتما باید راه و روش نسل نخست را ادامه دهند. این تفکر متاسفانه هنوز هم بازتولید میشود و اجازه چندانی به نوگرایی در ادبیات دانشگاهی نمیدهد.
قدرتالله طاهری درباره تاثیر مدرکگرایی نیز گفت: هرچه به دوران کنونی نزدیکتر میشویم، چنان که در جهان هم اتفاق افتاده، مدرکگرایی در ایران بیشتر میشود و با توجه به شانیت اجتماعی که دانشگاهها دارند مدرک دانشگاهی نیز شانی به صاحبان آن میدهد و صاحب مدرک اقتدار علمی پیدا میکند و کمکم ادبیات بیرون از دانشگاه مشروعیت خود را از دست میدهد. در واقع مدارک علمی و ادبی مشروعیت ادبیات بیرون از دانشگاه را تحتالشعاع خود قرار داده است.
این مدرس دانشگاه بیان کرد: دیگر توقع نمیرود افرادی مانند جلال آل احمد که به قول خودش عطای دانشگاه را به لقایش بخشید و در ادبیات معاصر برای خودش کسی شد، ظهور کنند. بازماندگان ادبیات بروندانشگاهی یکی پس از دیگری از دنیا میروند و جانشینانی هم برایشان پیدا نمیشود. فقط کافی است وضعیت نقد و منتقدان ادبی در روزنامههای دهه اخیر را با دهه ۴۰، ۵۰ و حتی ۷۰ مقایسه کنید.
او متذکر شد: با فوت کسانی مثل فتحالله بینیاز ادبیات بروندانشگاهی بیش از پیش موقعیت خود را از دست میدهد و رهبری جریان نقد ادبی را به دیگران وامیگذارد. البته خود دانشگاهیان هم توانایی رهبری نقد ادبی و ادبیات معاصر - به ویژه حوزه خلاقیت ادبی آن - را ندارند. در واقع ضعیف شدن فضای ادبی بیرون از دانشگاه به معنای تقویت و جان گرفتن فضای داخل دانشگاه نیست.
طاهری با بیان اینکه تا ۱۵ سال پیش پاتوغهای روشنفکری و محافل ادبی غیررسمی مرکز ادبیات معاصر بودند تشریح کرد: اغلب متون داستانی و شعر در همین محافل آفریده میشد. در واقع آثار در این پاتوغها خلق میشدند، در نشریات مربوط به این پاتوغها منتشر شده و سپس منجر به انتشار مجموعه شعر یا داستان میشدند.
این مدرس دانشگاه در پاسخ به سوالی مبنی بر راه حل ایجاد ارتباط بین دانشگاهیان و مولفان معاصر بیان کرد: برای بهبود وضعیت ادبیات معاصر اگر نشریات عمومی ادبیات راهاندازی شود اوضاع بهتر میشود. چند عامل باعث تعطیلی نشریاتی شد که آثار ادبی دست اول را به دست خواننده میرساندند. یکی از آنها ایجاد دنیای مجازی اعم از وبلاگها و سایتهاست که در آنها هر کسی با هر توانایی ادبی اثر خود را به دیگران عرضه میکند؛ یعنی هر کسی تولیدکننده و عرضهکننده محصولات ادبی است، بیآنکه بر تولید و عرضه آن مرجعی ذیصلاح نظارت داشته باشد. مخاطبان بالقوه که مجلات را میخریدند به سمت این پایگاهها کشیده شدند. یکی از دلایل گرایش مخاطبان به آنها وضعیت مالی و اقتصادی عموم مردم است. قشر متوسط که عمده خریداران مجلات فرهنگی و ادبی بودند توانایی خرید نشریات را نداشتند.
این دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دلیل سوم افول نشریات ادبی را تنگنظری و سیاستگذاریهای اشتباه دانست و بیان کرد: سیاستگذاریهای اشتباه موانعی بر سر راه این نشریات به وجود آوردند. اگر سیاستگذاری و برنامهریزی فرهنگی درستی انجام شود مخاطبان رمیده را که سرگرم سایتها هستند ممکن است بازگرداند.
او همچنین متذکر شد: البته نباید امید داشته باشیم که خیلی زود این اتفاق رخ دهد. ممکن است تا هفت یا هشت سال موفق به بازگرداندن مخاطبان نشویم. البته این نشریات میتوانند رشد کنند و نقش تحلیلگر را ایفا کنند و در عرصه خلاقیتهای ادبی موثر باشند.
طاهری با بیان اینکه آکادمیها در بخش خلاقیتهای ادبی کار نمیکنند اظهار کرد: آکادمیها تنها به آموزش اصول ادبی میپردازند و آثار خلقشده را - قدیم و جدید - تحلیل علمی میکنند. کار خلاقیتهای ادبی باید به بخش غیردولتی مانند همان پاتوغهای روشنفکری سپرده شود و فضای فرهنگی باید فضای آزادمنشانهای باشد تا تعاملهایی میان نویسندگان، شاعران و مخاطبان به وجود بیاید و رقابت سالمی شکل بگیرد.