شناسهٔ خبر: 39762 - سرویس دیگر رسانه ها

در فقدان سنت و انديشه

ديروز اول نوامبر بود، روز جهاني مولف. اما اين مساله چه ربطي به ما مي‌تواند داشته باشد؟ وقتي مي‌گوييم مولف منظورمان چيست؟ آيا ما اصلا مولف داريم؟

فرهنگ امروز/ محسن آزموده:

 

ديروز اول نوامبر بود، روز جهاني مولف. اما اين مساله چه ربطي به ما مي‌تواند داشته باشد؟ وقتي مي‌گوييم مولف منظورمان چيست؟ آيا ما اصلا مولف داريم؟ اجازه بدهيد به تاسي از ميشل فوكو در آن مقاله معروف به جاي پرسش معمولي «مولف كيست؟» بپرسيم «مولف چيست؟»! البته روشن است كه منظور ما اين نيست كه مقاله نظري و دشوار فيلسوف فرانسوي را بازخواني كنيم يا تفسيري تازه از آن ارايه كنيم. آنجا شايد فوكو با اين چرخش از پرسش «چه كسي» به سوال «چه چيزي» مي‌خواهد بر اين نكته تاكيد كند كه نويسنده بودن بر خلاف تصور ساده‌انديشانه امري آگاهانه و اختياري نيست و نويسنده سوژه‌اي خودآگاه و خودبنياد و مستقل از بافت و زمينه زباني و غيرزباني‌اي كه در آن زندگي مي‌كند، نيست. فوكو خيلي ساده مي‌خواهد بگويد آنجا كه مولف فكر مي‌كند دارد مي‌نويسد در واقع در يك نظم گفتماني و زباني محصور است و نويسنده بودنش در اين ساختار و شبكه گفتماني معنا پيدا مي‌كند. وضع براي ما البته خيلي ساده‌تر از اين حرف‌هاست و بحث فوكو در زمينه و زمانه جامعه ما بيشتر به شوخي
شبيه است.

بحث او به يك سنت فكري و فرهنگي برمي‌گردد كه هم چنان در آن كساني هستند كه مي‌انديشند و پرسش‌ها و پاسخ‌هاي نو مطرح مي‌كنند و دست‌كم خودشان فكر مي‌كنند ايده‌ها و انديشه‌هاي نويي را خلق مي‌كنند. در آن شرايط است كه فوكو به آن مولفان نهيب مي‌زند كه حواس‌تان جمع باشد، ممكن است اين زبان يا گفتمان يا ديكسورس يا پارادايم يا... باشد كه از خلال شما صحبت مي‌كند. اما براي ما وضع به چه طريق است؟
آيا اصلا مي‌توانيم ادعا كنيم كه مي‌انديشيم و توليد فكر مي‌كنيم؟ البته اگر خيلي ساده‌انگارانه مساله را در نظر آوريم، ممكن است خيلي راحت بگوييم كه همه روزه در ويترين كتابفروشي‌ها كتاب‌هاي تازه‌اي مي‌بينيم كه روي جلد آنها اسم آدم‌هايي حي و حاضر به عنوان مولف ثبت شده است. اما وقتي كتاب را دست مي‌گيريم و ورق مي‌زنيم، در بهترين حالت (تاكيد مي‌كنم در بهترين حالت) متوجه مي‌شويم كه آن اسم روي جلد تنها به معناي لغوي كلمه «مولف» كتاب مذكور بوده است، يعني كسي كه يك سري فكر و انديشه را از اين طرف و آن طرف گردهم آورده و به اصطلاح «تاليف» كرده است.
تازه اگر اين به اصطلاح نويسنده منابع و ماخذ انديشه‌هايش را ذكر كرده باشد و به رسم رايج اين روزها انتحال يا سرقت فكري نكرده باشد، جاي شكرش باقي است و نظمي منطقي و معنادار از هم‌نشيني اين انديشه‌ها پيشكش.

خيلي ساده بگوييم، ما دست كم در علوم انساني تاليف به معناي درست آن نداريم، يعني نوعي از گردهم آمدن انديشه‌ها و ايده‌ها كه بتواند ادعاي خلق ايده يا انديشه‌اي نو و جديد
را داشته باشد.

شايد به همين دليل است كه برخي مدعي مي‌شوند عجالتا در شرايط فعلي بهتر است به جاي ادعاي بي‌وجه تاليف، صادقانه و بي‌ريا دست به ترجمه بزنيم و در اين ترجمه كردن هم بكوشيم تا جايي كه مي‌توانيم امانت‌دار باشيم و از دستكاري‌ها و دخالت‌هاي عامدانه و آگاهانه بپرهيزيم. باز شايد به همين دليل است كه روز مولف در معناي اوليه آن هيچ ربطي به ما ندارد، به اين دليل ساده كه ما مولف نداريم. اين فقدان را هم به سادگي نمي‌توان توضيح داد و در حقيقت بزرگ‌ترين انديشه‌ورزان ما در حداقل يك سده اخير كوشيده‌اند پاسخي به اين سوال بيابند كه چرا نمي‌انديشيم. فراموش نشود كه زماني مارتين هايدگر مي‌گفت انديشه‌ناك‌ترين مساله در زمانه ما همين است، اينكه چرا نمي‌انديشيم!

روزنامه اعتماد