فرهنگ امروز/ اولیور لیمن ـ ترجمه سید محمدحسین وقار؛
خداوند میفرماید: «اگر آنچه درخت در زمین است، قلم باشند و دریا را هفت دریای دیگر به یاری آید، سخنان خدا پایان نپذیرد. قطعاً خداست که شکست ناپذیر حکیم است.» این بدان معناست که علم حدی ندارد. خداوند به همه ما (که خود را مسلمان مینامیم) فرمان میدهد که با کمک عقل، استدلال و تازهترین دانش بشری مستقیماً بکوشیم معنای وحی او را کشف و درک کنیم. به خصوص در آیه ۲۵:۷۳ میخوانیم: «کسانیاند که چون به آیات پروردگارشان تذکر داده شوند، کر و کور روی آن نمیافتند.»
هرگز قادر نخواهیم بود معنای کلام خدا را به طور کامل درک کنیم؛ اما از ما خواسته شده که به تلاش مستمر خود ادامه دهیم. در قرآن میخوانیم: «آیا در [معانی] قرآن نمیاندیشند (یتدبرون)؟ اگر از جانب غیرخدا بود، قطعاً در آن اختلاف بسیاری مییافتند.»(۴:۸۲). «تدبـر» به معنی تفکر و تمرکز عمیق همراه با ابتکار و انتقاد است، همانند شیوه دانشمندانی که میکوشند چیز تازهای را کشف کنند یا کمر به حل یک مسأله دشوار میبندند. قرآن دائماً از ما میخواهد که خردمندانه به خواندن قرآن و درک آن بپردازیم، و تعجبی ندارد که تلویح استفاده از«کتاب» برای قرآن، آن است که تعلیم و تربیت، فعالیت عمدهای برای مسلمانان است.
سازگاری اسلام و علم
میان اسلام و علم ناسازگاری وجود ندارد؛ زیرا قرنها مراکز اصلی پژوهشهای علمی، دقیقاً در جهان اسلام قرار داشت. بنابراین قرآن تحصیل را در حد علوم طبیعی محدود نمیسازد، اگرچه ممکن است اینگونه تفسیر شود که از نظر اسلام فعالیتهای علمیخاصی وجود دارد که برای مسلمانان استدلال میشود که نباید آنها را پیگیرند؛ اما در مورد تعلیم و تربیت سنتی اسلامی به خصوص در زمینه قرآن چه میتوان گفت؟ آیا این تعالیم محصل را از تحصیل دروس گسترده غیردینی منع میکند؟ در واقع درست است که در بسیاری از کشورها در جهان اسلام نظام مدرسه (مشخصاً به معنی مدارس دینی) در رابطهای پرتنش با مدارس دولتی قرار دارند. اینگونه مدارس و حوزههای دینی اغلب خوابگاه رایگان، کتاب رایگان، انضباط سخت و نگرشی تردیدآمیز در قبال هر برنامه یا ماده درسی سکولار دارند؛ اما لازم به ذکر است که دلیل موجهی وجود ندارد که نظام تعلیم و تربیت سکولار و مدارس دینی باید خود را در تضاد با هم تلقی نمایند. در برخی از کشورها مدارس دینی برنامه درسی کاملی از مواد درسی عادی علاوه بر مواد درسی دینی دارند که ظاهراً ضرری برای ترقی دانشآموزان در هیچ یک از آن دو ندارد. بنابراین، مخالفت دو نظام آموزشی با یکدیگر احتمالا بیشتر رقابت و مناقشهای سیاسی و محلی است تا برخوردی بنیادی میان دین و دنیای سکولار.
قرآن بر اهمیت روابط ما با خدا و اهمیت برنامهریزی ما برای آخرت تأکید خاصی ندارد. در حقیقت، قرآن متنی است بسیار واقعبین با اندرزهای بسیار درباره موضوعاتی مانند پول، تجارت، مبادلات تجاری، رفتار فردی و مانند آن، و به سختی میتوان ادعا کرد که قرآن مدافع عدم مشارکت فرد در امور عملی روزمره است. بدینترتیب، دروس عرفی برای دانشآموزان مسلمان، درست همانند هر دانشآموز دیگر بسیار مناسب است.
آنچه واقعاً در مدارس دینی مطرح است، برنامه دروس نیست، بلکه تعلیم و تربیت است. دروس مبتنی بر قرآن است، و ممکن است دانشآموز را تشویق کنند که آنها را به گونهای بیاموزد که بتواند آنها را از بر بخواند و سپس تفسیر کند، و شاید با برخی از مفسران برجسته و فقهای متفکر و نظریات آنها درباره بخشهای مختلف کتاب خدا آشنا شوند. موضوعات خاصی انتخاب و راه حل آنها برمبنای قرآن و انواع تفاسیر مورد بحث قرار گرفته، و اغلب به شیوههای خاص تحلیل و دستهبندی خواهند گردید.
علاوه بر قرآن، حدیث، تاریخ و سنت پیامبر(ص) و زبان عربی که برای اغلب مسلمانان زبانی کاملا بیگانه است، همگی تدریس خواهد شد. حتی برای اعراب، نوع عربی مورد استفاده در قرآن، لزوماً آشنا نیست و اغلب درمدرسهها«صرف و نحو» کتاب خدا فراگرفته میشود. دلیلی برای این فکر وجود ندارد کهاین برنامه درسی دینی به شکلی در تضاد با آموزش عمومیباشد؛ این فعالیتی علمیاست که بر مبنای مطالب دینی انجام میگیرد، و بنابراین بخشی از تربیت آموزشی مفید آنان را تشکیل میدهد.
شاید بتوان گفت کهاین دیدگاه بیضرر در قبال مدارس قرآنی گمراهکننده است؛ زیرا سبک آموزشی خاص آن را نادیده میگیرد. قرآن اغلب به شیوه تکرار فرا گرفته میشود و موقعیت استاد اعتلا مییابد؛ زیرا حقایق دینی را تدریس میکند و نه دروسی را که دانشآموز میتواند به میل خود بپذیرد یا رد کند. بنابراین تعلیم بر این دیدگاه استوار است که علم کسب و نه کشف میشود، و در این راه، ذهن دانشآموز بیشتر منفعل و پذیرنده است تا فعال و خلاق، و دیدگاه کلی آن است که علم غیرقابل تغییر است و مطالب کتابها را باید به خاطر سپرده و مورد سؤال قرار نداد. بدینترتیب، انشقاقی میان تعلیم و تربیت اسلامی و مدرن واقع میشود.
جهتگیری اخروی
اسلام جهتگیری اخروی دارد و هدفش تربیت در چهارچوب اسلام است، و دروسی را تدریس میکند که از ایام قرون گذشته عمدتاً تغییر نیافته است و با علم به مثابه چیزی منزل برخورد میکند که باید آن را به فرمان خدا فراگرفت. شیوه آموزش اقتدارآمیز است و به ذهن سپردن مهم است. در مقام مقایسه، تعلیمات مدرن رو به سوی جهان مدرن داشته و هدف آن پیشرفت دانشآموزان است. دروس برای انعکاس تغییر در مطالب درسی و معلومات حاصل از روشهای تجربی و استنتاجی تغییر مییابد و با آنها به مثابه ابزاری برای حل مسائل برخورد میشود. آموزگاران از مشارکت و پرسشگری دانشآموزان استقبال میکنند و تأکیدشان بر فراگیری جنبههای اصلی دروس و نه به ذهن سپردن آنهاست. تعلیم و تربیت مدرن میتواند بسیار تخصصی باشد و مرزهای بسیار مشخصی را میان رشتههای درسی ترسیم نماید.
مطابق استدلال هودبوی، این دو سبک آموزشی در تعارض با هم قرار دارند، زیرا آنها نه تنها در موضوع که در شیوه نیز تفاوت دارند. دانشآموزانی که نظام مدرسه را طی میکنند و سپس وارد نظام دولتی میشوند، انطباق خود را با آن دشوار مییابند؛ زیرا باید با مجموعه کاملا متفاوتی از قواعد سر و کار داشته باشند. آنان به تفکر مستقل، به خطر کردن در ارتباط با چیزی که فرا میگیرند یا پرسشگر بودن عادت نکردهاند. چهارچوب فکری آنان در نتیجه فرآیند آموزشی بسیار متفاوت، سخت محدود گشته است. بنا به گفته طالبانی، در جامعه اسلامی،خلاقیت، نوآوری و تغییر هرگز ارزشهای ذاتی تلقی نمیشد. آرمان فرهنگ اسلامی پیشرفت مادی تکاملی نبود، بلکه ارزشهای روحانی، کلامیو اخلاقی وحیانی متعالی لایتغیر دائمیقرآن و سنت بود. مسلماً درست است که استفاده از تکرار مستمر، که قدرت یادآوری را پرورش میدهد، انعکاس سنت اسلامی قرائت قرآن و تلقی علم به مثابه چیزی خارجی است که باید کشف شود.
از سوی دیگر، میتوان تلقی برخورد میان دو شیوه تعلیم را مبالغهآمیز دانست. از اینها گذشته، چه مقدار از دروس شیوه مدرن واقعاً مطابق اصول تعلیمات مدرن تدریس میشود؟ بخش عمدهای از شیوه آموزشی تکرار در اینجا نیز اعمال میگردد و بسیاری از دانشآموزان این احساس را ندارند که میتوانند آموزگارانشان را مورد سؤال و چالش قرار دهند. حتی در دوره سوم آموزش نیز بسیاری از محصلان نظام آموزشی مدرن منفعل و بر یادداشتبرداری از آنچه در کلاس درس میشنوند و تکرار آنها تمرکز دارند. به علاوه، چه مقدار از دروس دینی واقعاً آنقدر که در تصورات قالبی مطرح میشود، سنتیاند؟ در زمینه آموزش یک زبان جدید، همواره مقداری فراگیری قالبی وجود دارد، و ممکن است دانشآموزان را تشویق کنند که از برخوانی قرآن را به عنوان مقدمه درک آن فراگیرند؛ اما این چیزها فی حده دانشآموز را از اندیشه مستقل دور نمیسازد. مدرکی دال بر آنکه کودکان پرورش یافته در محدوده تعلیمات سنتی دینی در مقایسه با کودکان پرورش یافته در نظام مدرن، نوآوری یا فعالیت کمتری داشته باشند، در دست نیست. ما با پدیده متفکر دینی آشنا هستیم که در خارج محیط دینی بسیار کارآمد است و تربیت دینی او احتمالاً مانع از آن نیست که هنگام کار بر روی موضوعات غیردینی، روششناسی متمایزی را در پیش گیرد.
به جای طرح این سؤال که آیا مردم میتوانند نوع تفکر خود را تغییر دهند، بهتر است بپرسیم: آیا این دو نوع نظام آموزشی براستی تا این حد متمایزند؟ مدرسههایی که بررسی تفاسیر و نظرات مختلف را درباره قرآن مجاز میشمارند، مطمئناً توجه بیشتری به بُعد مدرن آموزش از خود نشان میدهند؛ زیرا دانشآموزانشان بخش زیادی از وقتشان را صرف استدلال و مناظره، غربالگری شواهد و محاجه پیرامون نظریات آنانی که بالاتر از آنان قرار دارند و مانند آن میکنند. دین عبارت از صرف تکرار مطالب دینی نیست، بلکه اغلب متضمن تلاشی برای درک و اعمال آن در موضوعات معاصر است. این نکته همانقدر در مورد اسلام صادق است که در مورد هر دین دیگر، و جا دارد ماهیت انقلابی خود قرآن را نیز مد نظر داشته باشیم. وقتی قرآن نازل شد، نظریات حاکم و هر آنچه را که تا آن روز معرف اقتدار بوده، به چالش کشید.
مطابق استدلال قرآن، انسان نباید کاری را که پدرش کرده، تکرار کند تنها بدان دلیل که شیوه پذیرفته است؛ در مقابل، قرآن تفکر، استدلال و عقل را تبلیغ میکند تا حقیقت آشکار گردد. اثبات آنکه تعلیمات قرآنی فینفسه مخالف اصول تعلیم و تربیت مدرن است، کاری است دشوار. این به منزله نادیده گرفتن این حقیقت نیست که بسیاری از مراکز آموزش قرآنی یک الگوی سنتی را پی میگیرند که مانعی است بر سر راه آموزش مدرن؛ اما اگر این اتفاق بیفتد، شاید بتوان آن را موردی از احترام بیش از حد برای سنت تلقی نمود، یعنی همان چیزی که کتاب خدا همواره مردم را به اجتناب از آن اندرز داده است.
*دانشنامه قرآن (چاپ انتشارات اطلاعات)
روزنامه اطلاعات