شناسهٔ خبر: 37046 - سرویس دیگر رسانه ها

احمد نقیب زاده: محافظه‌کاری فلسفه نیست؛ منش اجتماعی است

محافظه‌کاری پیش از آنکه فلسفه یا نظریه باشد یک منش و رویکرد اجتماعی است که در آن علاقه به حفظ سنت‌ها و پرهیز از تندروی و انقلابی‌گری مستتر است. اتفاقا این منش و طرز فکر با فرهنگ انگلیسی‌ها گره خورده و به نماد فرهنگی این ملت تبدیل شده است.

 

فرهنگ امروز/ احمد نقیب زاده:

محافظه‌کاری پیش از آنکه فلسفه یا نظریه باشد یک منش و رویکرد اجتماعی است که در آن علاقه به حفظ سنت‌ها و پرهیز از تندروی و انقلابی‌گری مستتر است. اتفاقا این منش  و طرز فکر با فرهنگ انگلیسی‌ها گره خورده و به نماد فرهنگی این ملت تبدیل شده است. برخلاف فرانسه که آزمایشگاه انقلابات و قانون اساسی است، در تاریخ انگلستان یک انقلاب بیشتر ثبت نشده است که آن هم به دور از خونریزی و خشونت بود و به «انقلاب باشکوه» (1688) مشهور شده است. نکته مهم دیگر این است که بحث‌های نظری پیرامون محافظه‌کاری و حفظ سنت‌ها هم در انگلستان صورت گرفت تا به تدریج به یک نظریه و سپس به یک ایدئولوژی  به همین نام ختم شود. بر تارک این بحث‌ها نام ریچارد هوکر، دیوید هیوم  و خصوصا ادموند برک (1797-1729) می‌درخشد که از قضا خود عضو حزب ویگ بود که بعدا به حزب لیبرال تغییر نام داد. نظریات او مخلوطی از لیبرالیسم و محافظه‌کاری بود. او همچنین از مخالفان سرسخت انقلاب کبیر فرانسه بود و از افراطی‌گری‌هایی که دراین انقلاب صورت می‌گرفت آزرده و خشمگین بود ولی برعکس از انقلاب استقلال آمریکا دفاع می‌کرد. او تعریف خود از محافظه‌کاری را به گونه‌ای رسمی‌تر در دهه 1790 ارائه کرد و به نظریه‌پرداز محافظه‌کاری مشهور شد. درهمین زمان رنه شاتوبریان هم در فرانسه نظریات مشابهی را عرضه می‌کرد و وقتی سلسله بوربن‌ها از نو در فرانسه استقرار یافت(1815) تعریفی سیاسی‌تر از تعریف اجتماعی-فرهنگی ادموند برک از محافظه‌کاری ارائه کرد. اما محافظه‌کاری به نام بریتانیای کبیر ثبت شده بود  و در فرانسه به رغم دوره مشهور به «اعاده» یا بازگشت به ارزش‌های پیش از انقلاب، گوش شنوایی برای این نظریه پیدا نشد. تا سال 1834 که احزاب «توری» و «ویگ» به ترتیب نام حزب محافظه‌کار و حزب لیبرال برخود نهادند، محافظه‌کاری سنتی بود که در میان هر دو حزب طرفدار داشت. حال باید پرسید چگونه ایدئولوژی محافظه‌کاری که بر ارزش‌های اریستوکراسی و حتی ارزش‌های قرون وسطی و حاکمیت الهی تاکید داشت به ایدئولوژی حزبی تبدیل شد که می‌رفت تا اقشار سرمایه‌دار و بورژوای تحول‌خواه را در خود جای داده و درنهایت به نماینده سرمایه‌داری انگلستان تبدیل شود و حزب لیبرال که انقلاب صنعتی انگلستان را به انجام رسانده بود و نماینده قشر تحول‌خواه انگلستان محسوب می‌شد به تدریج آب رفته و بین حزب محافظه‌کار و حزب نوپای کارگر تقسیم شود؟ همه  تحولات حزب محافظه‌کار در نیمه اول قرن نوزدهم  اتفاق افتاد.

درحوزۀ اندیشه و نظریه‌پردازی این اتفاق افتاد که جای ادموند برک طرفدار حزب ویگ را بولینگ بروک طرفدار حزب توری گرفت و در حوزۀ سیاست عملی این رویداد تعیین‌کننده بود که پس از سال‌ها حاکمیت حزب ویگ و دو، سه نخست‌وزیر متوسط‌الحال از حزب توری رابرت پیل در سال 1834 قدرت را در دست گرفت و دعوای محافظه‌کاران ارتجاعی و محافظه‌کاران نوخواه به اوج خود رسید. نقش پیل این بود که جناح نوخواه را تقویت و به کمک بولینگ بروک تعریف جدیدی از محافظه‌کاری به دست دهد که اتفاقا با لیبرالیسم همخوانی بیشتری داشت و همین نکته در خلع سلاح حزب لیبرال بسیار مؤثر افتاد. محافظه‌کاری جدید بر آن قسمت از اندیشه‌های ادموند برک تأکید می‌کرد که می‌گفت باید به طبیعت امور احترام گذاشت و از مداخلۀ بیجا  و ایجاد تغییر از بیرون پرهیز کرد. آیا این نکته با شعار «لسه فر، لسه پسۀ» لیبرال‌ها چه فرقی داشت؟ دعوایی که بدینسان در درون حزب محافظه‌کار آغاز و از سال 1846 حول تجارت آزاد متمرکز شده بود در سال 1852 با پذیرش تجارت آزاد از سوی این حزب به تغییر مسیر کلی حزب انجامید. اما به‌رغم همه این تغییرات یک چیز ثابت مانده بود و آن این که حزب توری و محافظه‌کار بعدی در تمام عمر خود پایگاه طبقه مسلط جامعه بود و از منافع آن حمایت می‌کرد. این حزب نبود که تغییر موضع داده بود بلکه طبقه مسلط از فئودالیسم به بورژوازی تجاری و در نهایت به سرمایه‌داری گذار کرده بود و حزب پا‌به‌پای این تحول آمده بود. یعنی از آغاز تا نیمه اول قرن نوزدهم پایگاه اشرافیت بود و در نیمه دوم قرن نوزدهم به پایگاه سرمایه‌داری تجاری تبدیل شد و در قرن بیستم سرمایه‌داری صنعتی و بزرگ‌سرمایه‌داری را نمایندگی کرد.

پس از جنگ جهانی اول محافظه‌کاری به ایدئولوژی مسلط جامعه انگلستان تبدیل شد هرچند که حزب کارگر توانست در برهه‌هایی قدرت را قبضه کند. چنانکه پس از جنگ جهانی دوم کابینه کلمنت اتلی از حزب کارگر قدرت را به چنگ آورد(1951-1945) و برنامه ملی کردن کارخانه‌ها و در یک کلام دولت رفاهی را به اجرا گذاشت. اما این یک ضرورت زمانی بود و حزب محافظه‌کار هم بر آن صحه گذاشت و زمانی که قدرت را از حزب کارگر تحویل گرفت خلاف آن عمل نکرد. اما مهمترین تحول حزب محافظه‌کار در آغاز دهه 1980 با پیروزی مارگارت تاچر رقم خورد. مادام آهنین با جدیت برنامه اقتصادی نئولیبرال را همراه  ریگان در آمریکا به اجرا گذاشت که نوعی سیاست راست افراطی تلقی می‌شد.  با وجود این آنچه در انگلستان گذشت چیزی جز محافظه‌کاری روتین تلقی نشد و در حالی در آمریکا سیاست نولیبرالی ریگان زمینه‌های نومحافظه‌کاری را برای دهه‌های بعد فراهم کرد که از محافظه‌کاری سنتی بسیار فاصله داشت  و به جای تغییرات آرام، سیاست‌های خشن و تندی را تجویز می‌کرد. نارضایتی‌های مردم از سیاست‌های نولیبرالی تاچر که دست سرمایه‌داران را باز می‌گذاشت و فشار را بر گردۀ طبقات زحمتکش مضاعف می‌ساخت، شورش‌های  چند شهر صنعتی را به دنبال داشت و زمینه را برای قدرت گرفتن حزب کارگر فراهم ساخت. اما حزب کارگر غیراز شعارهای قدیمی ‌که بسیاری از آنها از جمله ملی کردن کارخانه‌ها دیگر محلی از اعراب نداشت چه چیزی برای عرضه کردن داشت؛ به‌ویژه آنکه پس از فروپاشی شوروی، چپ اساسا هیبت خود را از دست داده بود و گوشی به شعارهای دور از واقعیت بدهکار نبود، شعارهای چپ چگونه می‌توانست رأی‌دهندگان را به‌خود جلب کند؟

حزب کارگر در سال 1905 از به‌هم پیوستن چند گروه کارگری و چپ  تولد یافت وایدئولوژی مارکسیسم را رهنمای خود قرار داد. این حزب به تدریج تا سال 1932 جای حزب لیبرال را در سیستم دوحزبی انگلستان گرفت. مهمترین پیروزی این حزب در فردای جنگ جهانی دوم محقق شد که شکم‌ها گرسنه بود و بیکاری بیداد می‌کرد. اما وقتی دورۀ شکوفایی اقتصادی شروع شد، ایدئولوژی‌های سفت و سخت رنگ باختند و حزب کارگر به نیکی دریافت که زمان یک گردش ایدئولوژیک فرا رسیده است و به همین دلیل در کنگرۀ اسکاربوروی 1963 حزب،  رسما با مارکسیسم وداع کرد و اعلام داشت که دیگر نمی‌توان راه حل مسائل قرن بیستم را در گورستان «هایگیت» (محل دفن مارکس) جستجو کرد و به این ترتیب حزب را از انسداد رهایی بخشید. اساسا احزاب چپ در جوامع سرمایه‌داری وصله ناجوری هستند که تحمل آنها فقط به دلیل نقش سوپاپ اطمینانی است که برای سرمایه‌داری بازی می‌کنند. نقش آنها جلوگیری از تندروی سرمایه‌داری و ایجاد رضایت نسبی بین اقشار کم‌درآمد  از طریق تعدیل مالیات‌ها و تقسیم اندک ثروتی است که سرمایه‌داری فراهم کرده است تا از اغتشاش و شورش جلوگیری شود وگرنه سیاست‌های کلی آنها همانست که به‌وسیله نهادهای قدرتمند جامعه سرمایه‌داری تعریف شده است. پس از فروپاشی شوروی احزاب چپ چاره‌ای نداشتند جز اینکه سخن نو به میان آورند. از آنجا که دیرگاهی بود چپ به مسائل محیط زیست چنگ زده بود که خود نوعی دفاع غیر‌مستقیم در برابر سرمایه‌داری بی‌رحم و بی‌توجه به محیط زیست بود، زمان برای یک چرخش ایدئولوژیک دیگر برای حزب کارگر با روی کار آمدن تونی بلر در سال 1997 فرارسید. دراین زمان باد در بادبان کشتی آنتونی گیدنز هم افتاده بود تا در دوران پساساختارگرایی به تقلید از پی‌یر بوردیوی فرانسوی تفسیر جدیدی از ساختار‌گرایی ارائه دهد که با حقیقت سازگارتر باشد. عصر پسامدرن و دورۀ تاخت‌و‌تاز فرد و سوژه به عنوان کارگزار اصلی فرارسیده بود و دیگر حذف سوژه مقدور نبود. تونی بلر به گیدنز متوسل شد و او راه سوم  را پیشنهاد کرد که می‌بایست مثل همه راه سوم‌های دیگر چیزی باشد بین سرمایه‌داری و سوسیالیسم کلاسیک با تأکید بر محیط زیست و کوشش برای غلبه بر طبیعت. این حنا تا سال 2005 رنگ داشت ولی کم‌کم مشخص شد چیزی بیش از یک زیگزاگ ایدئولوژیک نبوده است. او کتاب راه سوم را در سال 1994 نوشته بود و با نگاهی نقادانه به پسامدرنیته و پیامدهای ناگوار جهانی شدن همچنان از سوسیال دموکراسی به عنوان راه مطلوب یاد کرده بود. جالب آنکه گیدنز فقط به همگرایی سوژه و ساختار بسنده نکرد بلکه هرمنوتیک و فنومنولوژی و تاریخ و جغرافیا و مردمشناسی و همه رویکردها و علوم به اضافه زمان و فضا را برای ساخت یک تئوری جدید فراخواند اما دراین میان معلوم نبود راه سومش چگونه و در کجا به کار حزب کارگر آمد. آنچه می‌دانیم این است که بلر در طول حکومت 10ساله خود کاملا مانند یک طرفدار سرمایه‌داری عمل کرد و در سیاست خارجی آنچنان با ایالات متحده آمریکا همراهی و همسویی می‌کرد که گویی جای سنتی دو حزب عوض شده است. شاید به همین علت بود که مردم با خود گفتند اگر بنا بر سرمایه‌داری و همسویی با آمریکاست چرا زمام امور را به دست مدعیان راستین این سیاست ندهیم و چنین بود که از سال 2005 به بعد  ریزش آراء این حزب شروع و در سال 2010 حکومت به‌دست حزب محافظه‌کار افتاد. دومین دور محافظه‌کاران در سال جاری با پیروزی چشمگیری  آغاز می‌شود که نه‌تنها نیازی به ائتلاف با یک حزب کوچک ندارد بلکه  حزب کوچک ائتلاف‌کننده لیبرال‌دموکرات هم شاهد سقوطی غیر‌منتظره شد در حالی‌که سایه تجزیه با  56 کرسی حزب ملی اسکاتلند قوی‌تر از گذشته بریتانیا را تهدید می‌کند. در مجموع می‌توان نتیجه گرفت که فرق چندانی بین دو حزب بزرگ وجود ندارد و بیشتر اشتباهات مقطعی و رویدادهای پیش‌بینی‌نشده در سرنوشت انتخابات انگلستان تعیین‌کننده هستند تا برنامه‌های کلان احزاب. اساسا دیرگاهی است که رژیم نمایندگی و سیستم حزبی در اروپا دچار بحران و افت مشروعیت شده است. وقتی در سال 1991 برلوسکنی توانست در پرتو پول و رسانه‌های خصوصی خود یک‌شبه حزبی بسازد که ظرف دوماه تلاش، برنده انتخابات ایتالیا شود زنگ‌ها به صدا درآمد. از آن زمان نقدها از یکسو و انبوه جنبش‌های اجتماعی فراحزبی از سوی دیگر  این گمان را تقویت کرده است که دموکراسی‌های غربی با نوعی بحران فزاینده  و کاهش مشروعیت روبرو هستند. اما هنوز بدیل دیگری برای این نظام‌ها شکل نگرفته و بدیل‌های گذشته مانند رژیم‌های کمونیستی و فاشیستی  که با طرد همگانی روبرو شده‌اند خود کمکی به ماندگاری دموکراسی‌های لیبرال هستند. دراین میان آنچه آشکار شده این است که هیچ فرق ماهوی بین احزاب این کشورها وجود ندارد و به همین دلیل برد و باخت آنها با درصد کوچکی از آراء مشخص می‌شود که شانس‌های پیش‌بینی نشده یا رسوایی‌های غیر‌منتظره نقش تعیین‌کننده‌ای در این برد و باخت دارد. پیروزی حزب محافظه‌کار با  احراز 331 کرسی در برابر 232 کرسی برای حزب کارگر پیروزی غیرمنتظره‌ای بود. از یاد نبریم که این حزب در سال2005 فقط 198 کرسی احراز کرده بود که در برابر 355 کرسی حزب کارگر بسیار ناچیز بود. نکته بدیع دراین انتخابات کاهش کرسی‌های حزب لیبرال-دموکرات که بازمانده همان حزب لیبرال قرن نوزدهم هست از 62 کرسی در سال 2005 و 57 کرسی در سال 2010 به 8 کرسی از یک سو و ارتقاء کرسی‌های حزب ملی اسکاتلند از 0 کرسی در سال 2005 و 6 کرسی در سال 2010 به 56 کرسی در 2015 است. اهمیت موضوع با توجه به همه‌پرسی سپتامبر 2014 برای جدایی اسکاتلند از انگلستان که با درصد اندکی شکست خورد، پررنگ‌تر می‌شود. حالا همه چشم‌ها به سال 2017 دوخته شده است که قرار است همه پرسی دیگری برای ماندن در اتحادیه اروپا یا گسستن از آن صورت گیرد و از آنجا که بانی این رفراندم حزب محافظه‌کار است برد و باخت آن به شدت بر سرنوشت این حزب تأثیر خواهد گذاشت و حزب کارگر هم برای بهره‌برداری از باخت احتمالی این همه‌پرسی پر و بال می‌آراید، باشد که ازاین نمد کلاهی نصیبش شود.

منبع: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی