شناسهٔ خبر: 35692 - سرویس دیگر رسانه ها

سیر دگرگونی ارزش‌های اجتماعی در ایران در گفت‌وگو با حمیدرضا جلایی پور

در جامعه‌ای که نظام معیشتی یا نظام توزیع منابع‌اش ناعادلانه است دروغگویی، دورویی، ریا و. . . که همگی ضدارزش هستند یکی از راه‌های انطباق با این شرایط هستند..

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه شهروند؛ ایران از اقوام مختلفی تشکیل شده است که هریک متاثر از ارزش‌های اخلاقی، فرهنگی و مذهبی خاصی هستند. این اقوام در طول تاریخ با تبعیت از حیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران و حفظ هویت معنوی و فرهنگی خاص خود توانسته‌اند بافت فرهنگی متنوع جامعه مدنی ایران را غنی‌تر کنند. نظام ارزشی را می‌شود از دو منظر مورد بررسی قرار داد. یکی از منظر اجتماعی و دیگری سیاسی. این دو لازم و ملزوم یکدیگر هستند درواقع ارزش‌های اجتماعی و سیاسی در طول هم قرار دارند و به عبارتی می‌توان گفت ارزش‌های اجتماعی در گستره نظام سیاسی و حتی نظام اجتماعی هستند. یکی از مشخصات بارز مفهوم ارزش، فراگیر بودن آن است به‌طوری که تمام ذهن‌ها و زبان‌ها با آن آشنا هستند. هر ارزش دارای دو جنبه است یکی ارزش و دیگری ضدارزش در نتیجه می‌توانیم دو نظام ارزشی را داشته باشیم نظام ارزشی متعالی و نظام ارزشی نامتعالی.

 

آیا نظام ارزشی ایران محدود شده است؟ و دلایل این محدودیت در کجاست؟

 اصلا بحث محدودیت نیست. اول این‌که این بحث را باید به صورت روشن پیش برد نه مبهم.  یکی از اشکالاتی که در این مبحث وجود دارد این است که عموما به صورت مبهم به آن پرداخته می‌شود.  یعنی هر کسی براساس چیزی که در ذهن دارد ارزش‌ها را تعریف می‌کند،  بنابراین بعضی وقت‌ها اصلا معلوم نیست درباره چه چیزی بحث می‌شود.  نکته دوم این است که افراد و گروه‌های جامعه همگی از یکسری الگوهای ارزشی پیروی نمی‌کنند. البته به‌طورکلی می‌شود گفت یکسری اصول ارزشی است که همه بشریت،  همه پیروان ادیان توحیدی،  همه اعضای یک جامعه دوست دارنداز آن پیروی کنند.  مانند دروغگویی که یک ضدارزش است و راستگویی که یک ارزش است.  ولی از این ارزش های پایه‌ای و کلی بگذریم هر فرد،  گروه و قشری با ارزش ها مثل کالاها در سوپر مارکت برخورد می‌کند.  در ضمن از کشوری به کشور دیگر، از استانی به استان دیگر و از شهری به شهر دیگری و حتی در بین جنسیت‌ها؛ زن و مرد ما شاهد تقاطع ارزش‌ها هستیم.  نکته سوم این است که عده‌ای هم یک الگوی نظام ارزشی را که مختصاتش دقیقا مشخص نیست می‌خواهند به یک جامعه متنوع و  متکثر تحمیل کنند مانند لباسی است که قرار است به همه سایزها خورانده شود.

 حالا سوال این است که چرا این تحمیل ارزش ها در کشور ما انجام می‌شود؟ پاسخ این است که منافع مادی، شغلی،  حقوقی،  اقتصادی و لذت جویی و. . .  برای عده‌ای در پی دارد- به قول معروف نون دارد- به‌عنوان مثال رواج راستگویی یک ارزش پایه است و دروغگویی یک ضدارزش است چه از لحاظ دینی و چه از منظر عرفی.  حالا چرا یکی از چیزهایی که در جامعه در عمل رواج دارد دروغگویی است؟! در کشور ما زرنگی در این است که فرد بتواند و بلد باشد در موقعیت خاص دروغ لازم را بگوید یا به زنش یا به رئیسش یا به رفیقش یا به مامور مالیات.  و اگر فردی چنین توانایی نداشته باشد به او لقب آدم ساده و بی دست و پاداده می‌شود.  حالا برای مواجهه با دروغگویی ما چه راهکارهایی را می‌توانیم به کار بگیریم که باعث رواج راستگویی شود؟ برای پاسخ دادن به این سوال ما نیاز به مطالعات تجربی داریم تا به دقت هر موقعیت را علت یابی کنیم و معمولا هم چند علتی است.  من در این‌جا به صورت فرضیه وار به یکی، دوتا علت اشاره می‌کنم. از لحاظ ساختاری در جامعه‌ای که منابع عمومی خوب و عادلانه توزیع نمی‌شود شرایط دروغگویی فراهم می‌شود؛ همه جوانان درصدد استخدام هستند ولی به تعداد متقاضیان، شغل وجود ندارد لذا اگر اصل شایسته سالاری رعایت نشود آدم های وصل به کر از این موقعیت‌های شغلی استفاده می‌کنند و با کلک و فرم سازی خود را شایسته جا می‌زنند.  همه مردم ایران خواهان بهره مندی از منابع عمومی مانند ذخایر نفت هستند ولی توزیع درست صورت نمی‌گیرد.

در جامعه‌ای که نظام معیشتی یا نظام توزیع منابع‌اش ناعادلانه است دروغگویی، دورویی، ریا و. . .  که همگی ضدارزش هستند یکی از راه‌های انطباق با این شرایط هستند.  در این‌جا نکته‌ای که باید به آن توجه کرد این است که ارزش‌ها در خلأ شکل نمی‌گیرند جامعه‌ای که منابع عمومی‌اش تبعیض آمیز توزیع می‌شود! یک‌سال و نیم است که ب-ز دستگیر شده ولی هنوز دوستان او معرفی نشده‌اند حتی مشخص نشده که این همه سرمایه کجا رفته است! متاسفانه ایرانیان با این منش زندگی می‌کنند و تعداد کسانی که براساس تربیت درست تحت هر شرایطی راستگو باشند کم است.

 

 چه تعریفی می‌شود از آموزش مدنی ارایه داد و بسط و گسترش آن به عهده چه نهاد یا سازمانی است؟

علت دوم به کار نظام آموزش و پرورش بر می‌گردد.  در آموزش و پرورش است که کودکان باید ارزش‌های پایه و جمعی را فرابگیرند.  باید این موارد در محتوای درسی مقاطع مختلف گنجانده شود و این نکته را نیز در نظر گرفت که این دروس را چه معلمانی تدریس می‌کنند.  آموزش مدنی یعنی این‌که افراد غریبه‌ای که در یک شهر زندگی می‌کنند یاد بگیرند در کنار هم زندگی خوبی داشته باشند و به حقوق هم احترام بگذارند.  درواقع مدنیت در اینجاست که شکل می‌گیرد.  بچه‌ها در ٩‌سال اول تحصیلی خود باید این موارد را یاد بگیرند و با توجه به این مساله مفاد درسی ما ضعف آموزش مدنی دارد. آموزش مدنی یعنی این‌که آدم‌ها از آن منظر که انسان هستند محترمند و در ارتباط با هم باید به یکدیگر احترام بگذارند و حقوق یکدیگر را رعایت کنند و هر چه برای خود می‌پسندند را برای دیگران نیز بپسندند و همه اینها نیاز به آموزش دارند ولی در کتاب‌های آموزشی ما آموزش مدنی پدیده ایی غربی و اومانیستی قلمداد می‌شود! در آموزش ما بچه‌ها خودی و غیرخودی کردن را یاد می‌گیرند! یعنی تبعیض را.  از طرفی معلمانی که وظیفه این آموزش را به عهده دارند آن‌قدر درگیر هستند که خودشان نمی‌توانند حاملان ارزش مدنی باشند و اصلا معلمی که پر از انتظارات برآورده نشده است نمی‌تواند به نحو احسن درس بدهد.  شاید بعضی از خود معلمان حامل عقده‌های فروخورده باشند که نیاز به مراقبت دارند.  آموزش و پرورش باید یک ثباتی داشته باشد تا بتواند تمرکزی روی محتوای دروس داشته باشد متاسفانه در ٨‌ سال اخیر ما شاهد تغییرات زیادی در این دروس بوده‌ایم و روال استخدامی شایسته معلمان تخریب شده است. 

 

 توسعه نظام ارزشی مستلزم چه کارهایی است؟

 سوال شما خیلی کلی و کلان است لذا پاسخ هم کلی می‌شود! برای رسیدن به وضع ارزشی بهتر ما به توسعه درونزا (و نه قلابی واز بالا) و توسعه‌ای پایدار (نه مخرب محیط زیست)و همه جانبه(و نه فقط اقتصادی) و با مشارکت مردم نه چیزی که در دولت‌های نهم و دهم شاهد آن بودیم که یک حرکت ضدتوسعه بود.  نیاز داریم بحث نظام ارزشی یک مقوله ساده نیست و ترویج آن تک علتی نیست.  باید با توجه به تنوع بحث در ابعاد مختلف کارهایی صورت بگیرد.  فرض کنید در ارتباط با معیشت یکی از راه‌ها این است که دولت به سوی توسعه متوازن حرکت کند نه توسعه رانتی! منظور از دولت،  حکومت است چون در کشور ما همیشه این دو را به اشتباه به کار می‌برند چون یک چهارم حکومت را هیأت دولت تشکیل می‌دهد ولی سه چهارم امکانات و قدرت در دست حکومت است و حکومت باید توزیع عادلانه منابع را انجام بدهد.  اگر ما مجله‌ها و روزنامه‌ها را مروری داشته باشیم متوجه می‌شویم افرادی که صحبت از فسادهای میلیونی مالی شان است و کسانی که از وام‌های چندصد میلیاردی استفاده کرده‌اند افراد عادی نبودند وصل بودند.  مشکل ساختاری است.  حکومت‌ها نباید خود عامل ایجاد تبعیض باشند.

 متاسفانه در بخش غیرحکومتی هم مشکل داریم.  به‌عنوان مثال وقتی از خانواده عروس می‌پرسند داماد چه کاره است می‌گویند پولدار است! واقعیت این است که الان گویی شغل و کار شرافتمندانه ارزش نیست.  همین که طرف پولدار است کافی است و گویی پولداری ارزش است! این‌که این پول از کجا آمده مطرح نیست؟ درحالی‌که این یک دید کوتاه مدت است.  یکی از ارزش‌هایی که در جامعه ایران وجود داشت کسب درآمد از راه درست و زحمت کشیده بود.  در جامعه ما درحال حاضر و بعد از ١٠٠سال نوسازی و تغییرات ما سرمایه و کارآفرین یا بورژوازی تولیدی،  مولدمان ضعیف است(یعنی عالی نسب‌ها کم شده اند) و در مقابل بورژوازی رانتی،  مالی،  دلالی و مفت خور را داریم (یعنی بابک زنجانی‌ها زیاد شده اند).  متاسفانه ضدارزش‌ها جای ارزش‌ها را گرفته‌اند و همه اینها را ما حتی در خانواده‌ها نیز می‌بینیم.  فعلا می‌توانیم به‌عنوان توصیه بگوییم هر فرد در هر جایگاه و نقشی که دارد باید بتواند کار خود را به نحو احسن انجام بدهد به‌عنوان مثال پدرو مادر باید نقش خود را به درستی ایفا کنند،  آموزش و پرورش باید وظایفش را با غنی مدنی به سرانجام برساند و این همین‌طور ادامه دارد.

 

آیا می‌شود گفت نظام ارزشی‌ای نسبت به سایر ارزش‌های دیگر برتری دارد پس می‌توان با تقویت آن به بهبود جامعه کمک کرد یا نه؟

از آن‌جا که ما یک جامعه حکومتی هستیم؛  ١٠میلیون از خانوارها غیرمستقیم حقوق بگیر حکومت هستند.  بنابراین یکی از راه‌ها این است که حکومت شفاف و پاسخگو و منصف عمل کند. یکی از شاخص‌های آن هم این است که تغییر پست‌ها به راحتی و براساس رأی مردم و شایسته سالاری صورت بگیرد. وجود شایسته‌ها در پست‌های مختلف تأثیر زیادی در جامعه می‌گذارد.  از طرفی متاسفانه بخش‌های غیرحکومتی ما هم ضعیف است و با تعارضات ارزشی جدی روبه رو ست الان ببینید. روابط زن و مرد به شدت در جامعه ناپایدار شده است.