شناسهٔ خبر: 15510 - سرویس مسائل علوم‌انسانی

صالح نجفی؛

تدریس در دانشگاه

صالح نجفی دو سال پیش دوستی، تلفنی از من خواست تا در دانشکده‌ای که او خود مدیریت گروهی را در آن به عهده داشت تدریس کنم. هرچه بهانه آوردم که نه مدرک لازم را برای این کار دارم و نه تجربه‌ی کافی، خیالم را راحت کرد که ایرادی ندارد، ما در وضعیتی به سر می‌بریم که نه به مدرک‌هایش می‌توان اعتماد کرد و نه به تجربه‌هایش. بدین‌سان من ناخواسته به خیل کسانی پیوستم که عنوان «حق‌التدریسی» را یدک می‌کشند...

 

فرهنگ امروز/صالح نجفی: نویسنده‌ی این سطرها چندی است از بد حادثه درگیر تجربه‌ای شده است که شاید زیاده شخصی یا پیش‌پاافتاده بنماید، ولی ممکن است نمودار تمام نمای وضعیت نهاد دانشگاه در ایران باشد. دو سال پیش دوستی، تلفنی از من خواست تا در دانشکده‌ای که او خود مدیریت گروهی را در آن به عهده داشت تدریس کنم. هرچه بهانه آوردم که نه مدرک لازم را برای این کار دارم و نه تجربه‌ی کافی، خیالم را راحت کرد که ایرادی ندارد، ما در وضعیتی به سر می‌بریم که نه به مدرک‌هایش می‌توان اعتماد کرد و نه به تجربه‌هایش. بدین‌سان من ناخواسته به خیل کسانی پیوستم که عنوان «حق‌التدریسی» را یدک می‌کشند. اینان تشکیل مجموعه‌ی غریبی در وضعیت دانشگاه‌های ایران می‌دهند که فکر نمی‌کنم نظیری برای آن در هیچ دانشگاهی در هیچ کشور دیگر بتوان یافت. ازاین‌حیث، به خود جرئت می‌دهم و این فرضیه را پیش می‌نهم که بهترین راه برای شناخت اوضاع حاکم بر دانشگاه‌های ایران پدید آمدن مجموعه یا به تعبیری استثنایی در آن‌هاست که وجه ممیز آن‌ها از دیگر نهادهای آکادمیک در جهان امروز است.

 باری، کسانی که مقامات مسئول در فضای آموزش (به‌اصطلاح) عالی به ایشان منت می‌نهند تا مدتی در کسوت «استاد» در کلاس‌های دانشگاه ساعاتی از عمر خود را به باد فنا دهند، واجد موقعیتی می‌شوند که بدون اغراق قابل مقایسه است با کارگردانان خارجی که یا اوراق کار و اقامت ندارند یا دارای برگه‌های کار موقتند. روشن‌تر بگویم، حق‌التدریسی‌ها برحسب مدرکی که دارند بین ۵ تا ۷ هزار تومان برای هر ساعت تدریس می‌گیرند. مسئله این است که در ظاهر تفاوت چندان محسوس یا مشهودی میان اعضای هیئت‌های «علمی» و حق‌التدریسی‌ها نیست -بگذریم از اینکه شاید گاهی کیفیت تدریس گروه دوم به هر علتی بهتر از گروه اول باشد-؛ اما تفاوت دستمزدها یا حق‌الزحمه‌ها از زمین تا آسمان است و اگر مبالغی را که اعضای هیئت‌های علمی از بابت تزهای لیسانس تا دکتری می‌گیرند به اختلاف دستمزد بیفزاییم آن‌گاه متوجه حقیقتی شگرف می‌شوید. نسبت دستمزدها را فقط می‌توان با نسبت دستمزد پیمانکاران و کارگران ساختمانی مقایسه کرد. اشتباه نشود، مسئله این نیست که در یک حوزه عدالت یا انصاف برقرار است و در دیگری نیست، بی‌عدالتی دیگر بدل به معضلی ساختاری شده است که بحران سیستماتیک در تمامی سطوح بدان دامن زده است.

 نکته این است که بین کار حق‌التدریسی‌ها و استادان هیچ نوع تفاوت ماهوی وجود ندارد و حال آنکه، فی‌المثل در پروژه‌های ساختمانی بین کارِ کارگر و ناظر و مهندس و پیمانکار و ... تفاوت‌های کیفی هست. دانشگاه‌ها در ایران از جمیع جهات در وضعیتی فوق‌العاده به سر می‌برند، اصولاً چیزی به نام زندگی «دانشجویی» در اینجا میسر نیست آنچه که هست، فوران گاه‌گاه خواهش زیستن یا فکر کردنی است که تنها در قالب پاره‌ای «جنبش‌های» دانشجویی جسمیت می‌یابد. اساساً فضای دانشگاه باید به‌صورت «عرصه‌ای» در بستر جامعه قوام پذیرد که بر لبه‌های خلأ منتشر در جمیع ساحات اجتماعی قرار می‌گیرد، عرصه‌ای که در آن آدمیان به معنای واقعی کلمه «بی» کاری را تجربه می‌کنند. ترومای همین بیکاریِ آبستنِ شورش، جنبش است که گفتار رسمی را به أکید بیمارگون مدام بر وجوبِ «تولید» علم (در قالب انتشار مقاله به هر قیمتی) وامی‌دارد. اما از هرچه که بگذریم این وضعیت برای کسانی که به هر ترتیبی وارد دانشگاه می‌شوند گذراست. وضعیت اضطراری واقعی، وضعیت آنانی است که بی‌هیچ تفاوت عینی باید نقش پرولترهای کارخانه‌های تولید علم ایران را بازی کنند.

جماعت حق‌التدریسی‌ها در ایران که می‌توانند یکی از غریب‌ترین لبه‌های خلأ جامعه‌ی ایرانی را پیش چشم آورند از ۳ حالت خارج نیست:

گروهی از حق‌التدریسی‌ها کار و بار «آبرومندتر» و «مقرون‌به‌صرفه‌تری» خواهند یافت و از این کارخانه‌های بی‌سامان خواهند رست. در حالت دوم، جماعت حق‌التدریسی‌ها متشتت‌تر از همیشه هریک به دنبال زندگی خود خواهند رفت. گروهی از آنان بالاخره به هر ضرب و زوری با جهشی سرنوشت‌ساز به «آریستوکرات‌های» آکادمی خواهند پیوست و هم‌گروهی‌های سابق خویش را تا همیشه از یاد خواهند برد و البته بازار رقابت برای ارتقای شغلی داغ و داغ‌تر خواهد شد.

در حالت سوم، جماعت حق‌التدریسی‌ها بر اثر واقعه‌ای به پتانسیل عرصه‌ی رخدادپذیر خویش پی خواهند برد. شاید روزی نه‌چندان دور، دانشجویانی که نمی‌خواهند به منطق بی‌معنای تولید علم گردن نهند با مدرسانی که در فضای دانشگاه کارگری می‌کنند در پروژه‌ای کلی و همه‌شمول درهای نمادین، واقعی؛ محیط تحصیل، تدریس (کار، بیکاری) خود را به روی همه آنانی که به تغییر زندگی و جهان خود می‌اندیشند باز کنند.

منبع: تزیازدهم