به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از تسنیم؛ شهریار زرشناس (متولد ۱۳۴۴) در تاریخ فلسفه و روانشناسی در خارج از کشور تحصیل کرده و تاکنون بیش از بیست اثر مکتوب از او به چاپ رسیده است. «اشاراتی درباره لیبرالیسم در ایران»، «توسعه»، «جامعه مدنی»، «سرمایهسالاری»، «نیمه پنهان آمریکا»، «مبانی نظری غرب مدرن»، «واژهنامه فرهنگی، سیاسی»، «نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران (دو مجلد)» و «نهیلیسم» تعدادی از آثار زرشناس است.
وی عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است و از سال ۷۱ در دانشگاههای مختلف مشغول به تدریس است. وی تاکنون بیش از ۱۰۰ عنوان مقاله در موضوعات مختلف فلسفی، تاریخی، سیاسی، ادبیات و روانشناسی تألیف کرده است. او با تحلیل و انتقادش به فرهنگ غرب بر مبنای آموزههای فلسفی و غربشناختی خاص خودش مشهور است.
عبور از غرب و غربزدگی؛ وظایف انقلاب در مقیاس خارجی و داخلی
این پژوهشگر و استاد دانشگاه با بیان "چشماندازی که من به فرهنگ دارم بهشدت نگرانم میکند" افزود: انقلاب اسلامی دو وظیفه همراه و توأمان را با هم به دوش گرفت؛ وظایف دوگانهای که کاملاً به هم پیوسته بوده و هست و این وظایف دو وجه یک ماهیت واحد است؛ نخست اینکه در مقیاس جهانی بهدنبال طلیعهداری عبور از غرب مدرن در افق دین بود و دوم در مقیاس داخلی بهدنبال عبور از غربزدگی شبهمدرن بوده است.
زرشناس ادامه داد: اما بهنظر من از همان فردای پیروزی انقلاب اسلامی یک تحرک بسیار گسترده فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در مقابل و علیه این وظایف شکل گرفت، که البته همه آنها همزمان با هم نبودند؛ نقطه شروع این تحرک و جبههبندی، سیاسی و فرهنگی بوده که باز جنبه فرهنگی آن پررنگتر از سیاست بوده است.
وی توضیح داد: به هر حال از همان زمان پیروزی انقلاب یک تحرک و جنبش فرهنگی سیاسی و اقتصادی علیه انقلاب شروع میشود و من گمان میکنم اگر ما مسیر این تحرک را ظرف این ۳ دههای که از انقلاب میگذرد، دنبال و آن را تا امروز پیگیری کنیم، میتوانیم ببینیم که مشکلات و نیازمندیها و نقاط آسیبپذیر ما در این حوزهها کجاست. با این شیوه میتوانیم علت بسیاری از کمبودها را در حوزه فرهنگ و اقتصاد و سیاست تشخیص دهیم.
انقلاب ما صرفا جابهجایی حکومتها نبود
زرشناس در توصیف انقلاب اسلامی خاطرنشان کرد: من فکر میکنم انقلاب ما صرفاً یک جابهجایی حکومتها نبود، یعنی قصد انقلاب اسلامی فقط نشاندن یک نظام سیاسی بهجای نظام سیاسی دیگر نبود. ما فقط نمیخواستیم یک مدل حاکمیت سیاسی (مثلاً رژیم پهلوی) را رد کنیم و یک نوع حکومت دیگری را جایگزین آن کنیم. ما دعوی بنیادینی داشتیم و آن این بود که نظام و عالمی (نه صرفاً سیاسی) را که ماهیتاً متفاوت از این عالم مدرن است، روی کار بیاوریم.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود: اما ما در زمانی میخواستیم این اتفاق را رقم بزنیم که در دوران سیطره غرب مدرن قرار داشتیم؛ البته درست است که در آن زمان هم دوران بحران انحطاطی عالم غرب مدرن فرا رسیده بود که منجر به تأسیس مدینه بحرانی پستمدرن شده بود، ولی به هر حال غرب مدرن در همان دوران هم بر جهان سیطره داشت. بدینترتیب انقلاب اسلامی ما از دل جریانی بیرون آمد که نزدیک به ۱۵۰ سال میراث غربزدگی شبهمدرن بر آن نقش بسته و سیستمهای منسجم این غربزدگی در این کشور شکل گرفته بود، یعنی در همین ایران ما سیستم فرهنگی، سیستم سیاسی و اقتصادی و... که بهلحاظ نظری به غرب وابسته بودند، بهشکل بسیار منسجم و نیرومندی در حال فعالیت بودند. در مقیاس جهانی هم که ما با سیطره عالم غرب مدرن مواجه بودیم.
بهگفته زرشناس در این شرایط انقلاب اسلامی ظهور کرد که هم در مقیاس جهانی طلیعهدار عبور از پارادایم فرهنگی غرب مدرن باشد و هم در مقیاس داخلی همهچیز را دگرگون کند. وی ادامه داد: لازمه این عبور و تغییر این بود که متوجه شویم اساسا با «چه» یا «که» طرفیم و حریف ما کیست و درگیری ما با آنها کدام است.
این پژوهشگر حوزه تاریخ اندیشه و ادبیات گفت: به نظر میرسد که ما در یکی دو دهه اول انقلاب، متوجه نبودیم که غرب مدرن و مظاهرش، که بهخصوص در ایران با غربزگی شبهمدرن ظهور کرده بود، مشکل اصلی و کانون درگیریهای ما است. به همین دلیل ما باید اینها را میشناختیم و مرزبندیهای انتقادیمان با آن را مطرح میکردیم.
لیبرالیسم، علم مدرن و توسعه؛ مظاهر تأثیرگذار غرب در ایران
بهگفته وی یکی از این کانونهایی که در همان اوایل انقلاب اسلامی طرح شد، مدلهای سیاسیای بود که غربزدگان شبهمدرن مطرح کرده میخواستند به ما تحمیل کنند. از دیگر مظاهر غرب، علم مدرن بود، یعنی همین علوم انسانیای که از چند سال پیش با تأکیدات حضرت آقا مورد توجه قرار گرفت. و باز یکی دیگر از این مظاهر بحث «توسعه» بوده که موضوع چالشبرانگیزی است و هنوز هم عده زیادی در ایران خواستار توسعه بهشکل غربی آن هستند. خود حضرت آقا در برابر بحث توسعه غربی، الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت را مطرح کردند که باید بهطور جدی مورد پیگیری قرار گیرد.
زرشناس یادآور شد: همه اینها دغدغههایی بود که ما از روز اول انقلاب با آنها درگیر بودیم، یعنی ما پیش از انقلاب در یک فرماسیون غربزده شبهمدرن زندگی میکردیم و قصد داشتیم از آن عبور کنیم، در این مسیر، اراده سیاسیای که پشتیبان این فرماسیون بود، یعنی رژیم پهلوی، در روند انقلاب در هم شکسته شد، اما سیستم فرهنگی و اقتصادی آن همچنان وجود داشت و ما نمیدانستیم که این سیستم فرهنگی و اقتصادی پاشنه آشیل خود ما خواهد شد.
وی ادامه داد: دو حوزه اقتصاد و فرهنگ میتواند مانند یک «اسب تروا» عمل کند و تمام آنچه را استعمار غرب مدرن از ما میخواهد به آنها برگرداند، یعنی فرهنگ و اقتصاد اگر مورد توجه قرار نگیرد، درست میتواند مانند «اسب تروا» در قلعه ما باشد و نقش ستون پنجم غرب را بازی کند و پیروزی و تسلط و همهچیز را که آنها میخواهند، به آنها برگرداند.
گسترش غربزدگی شبهمدرن از فرهنگ تا سیاست
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در ادامه اظهار کرد: متأسفانه این اتفاق تا حدودی افتاد و من معتقدم که از همان دهه نخست انقلاب یک حلقه نئولیبرالیسم با محوریت «عبدالکریم سروش» در ایران شکل گرفت و جمعی از بچههای بهظاهر مذهبی که دارای پیشینه انقلابی هم بودند، متأسفانه تحت تأثیر سروش یا دیگر شبهروشنفکران استحاله شدند؛ آرام آرام این حلقه بسط پیدا کرد و ازآنجاکه اعضای این حلقه غربزده شبهروشنفکری خوب میدانست که کجا باید دست بگذارد و ما از آن بیاطلاع بودیم، توانست بسط و گستردگی پیدا کند.
وی گفت: این حلقه غربزده شبهمدرن تمام مواضع استراتژیک فرهنگ را تصرف کرد و بستر را برای یک تهاجم فرهنگی گسترده آماده نمود، بعداً یعنی در حدود سال ۶۸ آنها توانستند با همین تصرف فرهنگی، به عرصه سیاست و اقتصاد ورود کنند؛ در عرصه سیاسی جناح نئولیبرال بسیار پیش رفت و نتایج آن را در سالهای بعد گرفت. در حدود سال ۶۸ و بعد از آن هم توانستند مدل اقتصادی نئولیبرال را حاکم کنند و با این گسترش، حلقههای نفوذ را کامل کردند.
زرشناس با اشاره به اهمیت فرهنگ افزود: بدینترتیب جریانی که با آرمانهای انقلاب زاویه داشت، ابتدا حلقه فرهنگی را به دست گرفتند و برای تکمیل کارکرد حلقه فرهنگی لزوماً مجبور بودند حلقه اقتصادی را هم ایجاد و تکمیل کنند؛ این دو حلقه در جریان سالهای پس از انقلاب اسلامی توسط جریان غربزدگی شبهروشنفکر، با هم پیوند خورد ــ اگرچه در این میان اصطکاکها و کشمکشهایی میان اجزا وجود داشت و دارد ــ اما نکته مهم اینجاست که وقتی این اتصال و پیوند میان حلقه فرهنگی و اقتصادی ایجاد شود بهراحتی میتوان حلقه سیاسی را هم در دست گرفت و این کار تا حدودی هم انجام شد و جریان نئولیبرال در مقاطعی از انقلاب جریان سیاسی را هم در دست داشته است که استقرار دولت اصلاحات و ماجرایی که در سال ۸۸ صورت گرفت، جزو نشانههای حضور این جریان در حوزه سیاست است.