شناسهٔ خبر: 56296 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

نوشته تئودور آدرنو؛ «سویه‌ها: مطالعه‌ای در فلسفه‌ هگل» ترجمه و منتشر می‌شود

«سویه‌ها: مطالعه‌ای در فلسفه‌ی هگل» نوشته تئودور آدورنو با ترجمه‌ حسام سلامت، یگانه خویی و محمدمهدی اردبیلی به همت نشر ققنوس در دست انتشار است.

«سویه‌ها: مطالعه‌ای در فلسفه‌ هگل» ترجمه و منتشر می‌شود

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ کتاب «سویه‌ها: مطالعه‌ای در فلسفه‌ی هگل» نوشته تئودور آدورنو با ترجمه‌ حسام سلامت، یگانه خویی و محمدمهدی اردبیلی به همت نشر ققنوس به زودی منتشر می شود.

در بخشی از مقدمه‌ی مترجمان آمده است: ...آدورنو زمانی دربارۀ هگل نوشت: «در قلمرو فلسفه‌[های] بزرگ، هگل بی‌تردید تنها کسی است که حین مواجهه با آثار او بعضی‌ اوقات آدمی دقیقاً نمی‌داند و نمی‌تواند قاطعانه حکم کند که سخن بر سر چیست، و تضمینی وجود ندارد که چنین حُکمی اصلاً ممکن باشد»(Adorno, 1994: 89). بی‌شک این دعوی در قبال خود آدورنو نیز، همپای هگل، راست می‌آید. دشواری نثر آدورنو در اغلب مواقع سرگیجه‌آور است و بعضاً خواننده را، حتی خوانندۀ جدی و پیگیری را که با مواضع وی آشناست، مستأصل می‌کند و به این صرافت می‌اندازد که شکست‌اش را بپذیرد و کتاب را ببندد.

در اینجا نیز به سیاق دیگر کارهای آدورنو با متنی به غایت فشرده و سهمگین سروکار داریم که اهم مواضع فلسفۀ هگل را، آن هم در نسبت انتقادی‌اش با کل سنت ایدئالیسم آلمانی، به یک‌نَفَس‌ترین شیوۀ ممکن، بی‌آنکه در این میان به خواننده مجال نفس‌کشیدن بدهد، روایت می‌کند. این روایت اما به‌هیچ‌وجه شرح و تفسیری آموزشی برای آشنایی مقدماتی یا پیشرفته با فلسفۀ هگل نیست. با این اوصاف خواننده‌ای که به قصد آموختن هگل به سراغ جستار حاضر برود احتمالاً دست خالی باز خواهد گشت ... .

وی در جستار حاضر برحسب قرائت خاص خودش از ایدئالیسم آلمانی به طور کلی و فلسفۀ هگل به طور خاص، آن هم قرائتی که به اقتضای فشردگیِ فضای نوشتار هیچگاه آنقدرها بسط نمی‌یابد و صرفاً به اشاره برگزار می‌شود، پاره‌ای از تعیین‌کننده‌ترین پروبلماتیک‌های فلسفۀ هگل – و نیز دیگر فلسفه‌های ایدئالیسم آلمانی: کانت، فیشته و شلینگ – را برجسته می‌کند، و البته به سرعت از روی آنها می‌پرد، تا در نهایت گره‌گاه‌های این فلسفه‌ را به یکدیگر وصل کند و انسجام منطقی آن و در عین حال تنش درونی‌اش را نشان دهد.

با این تفاصیل با متنی طرفیم که بی‌رحمانه دیریاب و خصمانه سخت‌فهم است. این حقیقت اما عوض آنکه در حُکم توجیهی برای انصرافِ از مواجهه‌ با متن باشد اتفاقاً ما را به کلنجاررفتنِ با آن و سروکله‌زدن با دقایق‌اش ترغیب می‌کند؛ دست‌کم تجربۀ ما چنین بوده است. از همین رو مترجمان خود را در نهایت ناگزیر یافتند که پیچ‌وتاب‌ها، ابهام‌ها و ارجاعات متن را برحسب فهم خود و تا جایی که توان نظری‌شان اجازه می‌داد در قالب یادداشتهای مختصر و مفصل، به اقتضای هر مورد، روشن سازند. هر چه باشد با جستاری سروکار داریم که اساسی‌ترین نکته‌های آن صرفاً در حد اشارات گذرا طرح شده‌اند و اغلب ارجاعاتش به کانت، فیشته، شلینگ و هگل، لابد به این دلیل که اِشراف خواننده بر سنت ایدئالیسم آلمانی را پیش‌فرض گرفته است، بی‌مهابا به درون متن پرتاب شده‌اند...

نظر شما