فرهنگ امروز/ تینا جلالی
اگر خاطرتان باشد 13 آذر سال 97 بود که بیش از 200 سینماگر سرشناس به صورت رسمی در نامهای خطاب به رییسجمهور، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و رییس سازمان سینمایی وقت خواستار لغو الزام برای دریافت «پروانه ساخت» شدند. آنها در این نامه با اشاره به اصل سوم قانون اساسی و بهرهبرداری حداکثری از گنجینه انسانی برای خلق آثار سینمایی و به منظور پیشگیری از اعمال نظراتی که بیشتر سلیقهای بوده و همچنین باور به شأن و منزلت حرفهای و نگاه مسوولانه فیلمسازان خواستار پایان بخشیدن به نگاه خُردپندار و مهجورانگارِ حاکمیت به فیلمسازان شدند و از آن زمان به بعد مطالبات خود را در این زمینه با رسانهها مطرح میکردند. با یادآوری اینکه بحث اختیاری شدن پروانه ساخت از مدتها قبلتر از این نامه سرگشاده هم مطرح بوده اما حالا مدتی است که قضیه لغو پروانه فیلمسازی (مجوز ساخت و نمایش فیلم) در میان سینماگران شکل جدیتر به خود گرفته؛ قریب به اتفاق اهالی سینما (همزمان با روز ملی سینما 21 شهریور ماه گذشته دوباره بر مطالبه خود پافشاری کردند) نظرشان بر این است اصرار بر اینکه فیلمها به اجبار پروانه ساخت دریافت کنند باید ملغی شود. از نطر آنها شاید دریافت پروانه ساخت در اوایل انقلاب قابل درک به نظر میرسید اما در شرایطی که فیلمسازان شرایط جمهوری اسلامی را میشناسند و با خطوط قرمز کاملا آگاه هستند، دریافت پروانه ساخت بیشتر حکم هدر دادن وقت و انرژی سازندگان فیلم است.
در گزارش پیش رو ابعاد مختلف ماجرا را مورد بررسی قرار دادیم که ماحصل آن پیش روی شماست.
پروانه ساخت فیلم هیچ ضرورتی ندارد
ابراهیم داروغهزاده یکی از مدیران سینمایی است که نسبت به این تقاضای اهالی سینما در هر مقطعی واکنش مثبت نشان داده و در گفتههای خود تاکید کرده از هرگونه تغییری که به نفع سینمای ایران باشد، استقبال میکند. او به تازگی در روز سینما ابراز امیدواری کرد: «دولت و مجلس با همکاری یکدیگر و با اعتماد به سینماگران عزیز و متعهد کشور، شوراهای پروانه ساخت فیلم که دیگر هیچ فایده و ضرورتی ندارند را از چرخه تولید و نمایش فیلم حذف کنند.» در ابتدای این گزارش سراغ این مدیر سینمایی رفتیم و درباره چگونگی اجرایی شدن این بحث پرسیدیم که او در قالب یادداشت نظراتش را بیان کرد.
ابراهیم داروغهزاده:
همه ذینفعان پروانه ساخت
موضوع صدور مجوز ساخت برای فیلم، قدمتی زیاد و بیش از نیم قرن در کشور ما دارد و طبیعتا تغییر یک روند قانونی که تاکنون طولانیمدت اجرا میشده طبعا چندان آسان نیست. اما حالا با فرض نیاز به تغییر این رویه قانونی، ابتدا باید ببینیم ذینفعان چنین تغییری، چه گروههایی هستند و نظر آنها چیست؟یک گروه از ذینفعان، فیلمسازان هستند که اتفاقا در این موضوع همه باهم، همنظر نیستند، زیرا بخشی از فیلمسازان معتقدند پروانه ساخت یک تعهد برای سازمان سینمایی ایجاد و امکان اخذ پروانه نمایش را آسانتر میکند.
گروهی از فیلمسازان نسبت به چگونگی تقسیم سرمایه دولتی در شوراهای پروانه ساخت انتقاد دارند که البته کارکرد شورای پروانه ساخت، در حال حاضر بیشتر ناظر بر محتوا و ساختار فیلمنامه است تا تقسیم هزینههای حمایتی از ساخت یک فیلم. گروهی از فیلمسازان هم، شورای پروانه ساخت را مانعی در برابر خلاقیت فیلمساز میدانند و نظرشان بر این است این شورا بعضا امکان رانت را برای برخی سینماگران خاص فراهم میکند. این گروه معتقد هستند این شورا سانسور را قبل از تولید یک اثر فرهنگی هنری کلید میزند اما طرف دیگر این ماجرا سازمان سینمایی به عنوان متولی سینماست که طبق قانون وظیفه نظارت محتوایی و ساختاری محصولات سمعی بصری از جمله سینما را بر عهده داشته و شورای پروانه ساخت یکی از ابزارهای نظارتی در اختیار این سازمان بوده است.
اگرچه خیلی مواقع آنچه در عمل اتفاق میافتد، این است که یک فیلم از زمان نوشتن فیلمنامه تا پایان تدوین بارها و بارها دچار تغییرات فرمی و محتوایی میشود و از طرفی خوانش یک متن توسط افراد شورا با منظور نظر فیلمساز ازآن متن میتواند فرسنگها تفاوت داشته باشد، لذا این مرحله از نظارت عملا بلاوجه و کم فایده است و بیشتر به یک بروکراسی اداری شبیه است که همان کارکرد اطمینان بخشی در هنگام اخذ پروانه نمایش برای فیلمسازی که مجوز میگیرد، دارد.
گروه دیگر ذینفعان هم، مخاطبانی از طیفهای گوناگون هستند که ممکن است نگران محتوا و فرم فیلمهای ساختهشده باشند. پرسشهایی که در ذهن برخی از این گروهها به وجود میآید، این است آیا در صورت حذف مرحله پروانه ساخت فیلمها مبتذل میشوند؟ آیا محتوای فیلمها خط قرمزهای عقیدتی و امنیتی را رد خواهند کرد؟ اینها نگرانیهای این گروههاست که شاید برای رفع این نگرانیها بتوان برای کمپانیهای بزرگ فیلمسازی در بخش خصوصی یا موسسههای فیلمسازی و نمایش دولتی و نیمهدولتی مثل حوزه هنری، سازمان اوج و وی او دیها و ... مانند قانون مطبوعات برخورد کرد. به این شکل که مسوولیتهای محتوایی و ساختاری و حقوقی تولید و حتی نمایش فیلمها و سریالها طبق ضوابط اعلامی بر عهده مدیران این موسسات قرار داده شود و طبق یک آییننامه انضباطی تدوین شده با تخلفات احتمالی برخورد متناسب و اصلاحی انجام شود. همچنین اگر شورای پروانه نمایش آییننامه و ضوابط خود را به صورت دقیق و شفاف منتشر و در معرض مردم و فیلمسازها قرار دهد و در هنگام بازبینی فیلمها طبق همان ضوابط و بدون اعمال سلیقه شخصی برخورد کند این مشکل تا اندازه زیادی مرتفع خواهد شد و در این صورت نگرانی برخی فیلمسازان هم که معتقد هستند عدم مجوز ساخت به فیلمنامه ریسک سرمایهگذاری برای ساخت فیلم را بیشتر میکند هم کم خواهد شد.
اما در هر حال اگر قرار به چنین تغییری در حوزه سینما باشد باید توجه داشت که حذف شورای پروانه ساخت بدون تغییر قانون ممکن نیست و باید مجلس و دولت و سینماگران با یکدیگر همنظر و همراه شوند و به سوالات و ابهامات تمام گروههای ذینفع که به بخشهایی از آنها اشاره شد پاسخ اقناعی داده شود.
سید محمد بهشتی:
سینمای ایران در دهه شصت حبس شده
همین چند وقت پیش بود فریدون جیرانی در گفتوگویی که با روزنامه اعتماد داشت به این نکته اشاره کرده بود که او و دیگر دوستانش در شورای مرکزی کانون کارگردانها موافق تشکیل شورای پروانه ساخت نیستند و نظر تهیهکنندگان هم با آنها همسوست، به عقیده جیرانی شاید تشکیل این شورا در دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ ضرورت میداشت ولی با وجود تغییراتی که دولت اصلاحات در آن مقطع از زمان در این شورا به وجود آورد گرچه شورا را سادهتر کرد و تصویب جداگانه فیلمنامه را در بر داشت ولی شورا همچنان پابرجاست، به گفته این کارگردان همان موقع برای تعطیلی این شورا زمان مناسبی بود که چنین چیزی در آن مقطع صورت نگرفت.
در ادامه بحث با سید محمد بهشتی گفتوگو کردیم که از مدیران شناختهشده دهه شصت است و عقیدهاش را درباره چالش حذف پروانه ساخت فیلمهای سینمایی جویا شدیم.
مدیریت قرنطینهای در دهه شصت
بهشتی با اشاره به اینکه ما در شرایطی مدیریت سینما را در دهه شصت به عهده گرفتیم که به هیچ عنوان امروز دیگر از آن وضعیت خبری نیست، میگوید: «آن مقطع به لحاظ شرایط عمومی و تکنولوژی ارتباطات وضعیت در همه جای جهان به گونهای بود که مسوولان، پیشخوان فرهنگ کشورشان را با بهرهگیری از الگوی مدیریتی مبتنی بر قرنطینه اداره میکردند. بعضی کشورها همچون کشورهای سوسیالیستی به صراحت اعلام میکردند که مطابق با این شیوه مدیریتی رفتار میکنند و بعضی مثل امریکا پوشیده عمل میکردند ولی آنچه مسلم است بر همه کشورها مدیریت مبتنی بر شرایط قرنطینه حاکم بود.»
بهشتی در توضیح صحبتهای خود میگوید: «وقتی ما در دهه شصت مدیریت سینما را بر عهده گرفتیم که یک سینمای ورشکسته به ما تحویل داده شد. آن زمان اصلا سینمای جدی وجود نداشت و تلقی جامعه ایران نسبت به سینمای ایران معطوف به آن چیزی بود که متن سینمای قبل از انقلاب را تشکیل میداد. در واقع همان چیزی که معروف به فیلمفارسی بود. به دلیل همین تلقیها بود سینما در ردیف کابارهها، عرقفروشیها، محلههای قتل به آتش کشیده میشد، شرایط سینما در آن برهه از تاریخ مثل کتابفروشی، تئاتر یا مراکز فرهنگی محترم شمرده نمیشد و برای مردم مفید نبود بنابراین ما باید اوضاع سینما را نسبت به قبل از انقلاب تغییر میدادیم و سینما باید شکل و شمایل جدیدی پیدا میکرد، با استفاده از شیوه مدیریتی قرنطینه سینمای جدید متولد شد و یک جابهجایی بین حاشیه و متن سینمای ایران نسبت به قبل از انقلاب به وجود آمد. اگر قبل از انقلاب سینمای اندیشمند در حاشیه قرار داشت و فیلمهای مبتذل در متن میتاختند بعد از انقلاب فیلمهای متفکرانه به متن سینما آمدند و سینمای ابتذال به حاشیه رانده شد در واقع بعد از انقلاب این قضیه شکل معکوس به خود گرفت.» عضو هیات موسس خانه سینما در ادامه صحبت خود با اشاره به اینکه شرایط مدیریت قرنطینهای تا اوایل دهه 70 میتوانست ادامه پیدا کند به این نکته مهم اشاره میکند که در اوایل دهه هفتاد به دلیل اینکه تحولات تکنولوژی ارتباطات اتفاق افتاد، پدیدههایی مثل دریافتهای مستقیم خانگی از ماهواره و اینترنت به وجود آمد پس عملا شرایط قرنطینه منتفی شد. او به صحبتهایش ادامه میدهد: «از آن زمان به بعد همه تمهیداتی که ما را به سمت مدیریت قرنطینهای هدایت میکرد به صورت کلی منتفی و بهطور کلی جهان دگرگون شد اما آن چیزی که اهمیت دارد اینکه از همان زمان تا به امروز مدیریت ارشد اداره کشور این تحول را برنمیتابد و پذیرای این تحول نیست و همچنان میخواهد شیوههای مبتنی بر شرایط قرنطینه را ادامه دهد.»
او در ادامه با تعجب از اینکه در تمام سالهای بعد از دهه هفتاد مدیریتها تلاش کردند به لحاظ اندازه و منطق مدیریتی در دهه شصت باقی بمانند این مساله را فقط مربوط به حکومت و دولت نمیداند بلکه معتقد است سینمای ایران هم در دهه شصت خود را حبس کرده است.
از بهشتی میپرسیم چرا همان زمان در دهه هفتاد که دیگر احتیاجی به مدیریت قرنطینهای نبود، تشکیل شورای پروانه ساخت را ملغی اعلام نکردید که وی در این خصوص توضیح میدهد اولین اقدامی که انجام دادیم، این بود که موضوع تصویب سناریو را ملغی اعلام کردیم و در این وضعیت شاید باورکردنی نباشد اما دو گروه تهیهکنندگان و نویسندگان سناریو بودند که حاضر به حذف شورای تصویب سناریو نمیشدند. او در چرایی این دلیل توضیح میدهد: «نظر آنها این بود که ارزش ریالی فیلمنامه بعد از تصویب بسیار بالاتر از فیلمنامهای است که تصویب نشده باشد و دلیل تهیهکنندهها هم این بود که از سرمایهگذاری بر پروژههایی که فیلمنامههای تصویب شده نداشته باشند، هراس داشتند و از همان زمان به بعد بود که بدنه سینما هم به چنین قوانینی خود را عادت داده و این روش کماکان ادامه پیدا کرده است.»
نمیتوانیم در برابر سیل عظیم سیم خاردار بکشیم
مدیرعامل بنیاد سینمای فارابی در دهه شصت برای توضیح بیشتر به مثالی اشاره میکند: «مقاومت کردن در برابر تکنولوژی و امکانات روز مثل این میماند که ما بخواهیم در برابر سیل عظیم سیم خاردار بکشیم در حالی که میدانیم چنین مقاومتی جز اینکه دست و بال خودمان را زخمی کند پیامد دیگری ندارد حالا شما در نظر بگیرید این شیوه مدیریتی از دهه هفتاد بر سینمای ایران اعمال میشود.» بهشتی با بیان اینکه سینمای ایران و مدیریت آن خود را در قفس دهه شصت حبس کرده است به این نکته اشاره میکند که در همه این سی سال اخیر هم انگار اهالی سینما با این موضوع کنار آمدند.
او در بخش دیگری از صحبتهای خود به نحوه ارسال فیلم به جشنوارههای خارجی اشاره میکند: «در زمان مدیریت ما فیلمها پلمب میشد تا از کشور خارج شوند و در جشنوارهای نمایش داده شود ولی در حال حاضر سینماگر در خانه نشسته است و با فشردن یک دکمه از کامپیوتر فیلم را به اقصی نقاط جهان ارسال میکند. در چنین شرایطی واقعا خندهدار است که ما همچنان به مدیریت دهه شصت متوسل شویم. به عقیده من در دوران و زمانه فعلی مدیران باید زحمت بکشند و وقت بگذارند و طراحی جدید و نوینی از شرایط مدیریتی داشته باشند. اصلا مگر امروز روز میشود تکتک انبوه فیلمهایی که در شبکه نمایش خانگی عرضه میشود را نظارت کرد یا فیلمنامه آنها را خواند؟
از بهشتی درمورد نگرانی فیلمسازان در مورد اکران فیلمهای ساخته شده بدون عبور از شورای پروانه ساخت، میپرسیم که او میگوید: «به عقیده من اگر قرار است نظارتی باشد، این نظارت قبل از تولید باید به بعد از تولید منتهی شود و به جای اینکه شورا نظارت را بر عهده بگیرد اگر شکایتی و خطایی در تولید فیلم صورت گرفته باید دادگاه در این زمینه مطابق قانون به موضوع رسیدگی کند، مشابه رفتاری که در مطبوعات اتفاق میافتد. به باور بهشتی اینجاست که بحث تخصص تهیهکنندگی در سینمای ایران مهم جلوه میکند. وقتی سازندهای با علم قوانین جاری در سینما فیلمی بسازد هیچوقت نگران عدم نمایش اثرش نخواهد بود و اگر هم خطایی مرتکب شود در دادگاه باید جوابگو باشد و دادگاه در مورد فیلمش اظهارنظر میکند.»
او میگوید: «به نظر من شرایط نظارت بر فیلم و سینما فرقی با نظارت بر مطبوعات وروزنامهها ندارد مگر مدیر مسوول شما نمیداند چه موضوعی را باید بگوید و از بیان چه چیزهایی خودداری کند؟ قانون به او اجازه میدهد چه چیزی را بگوید و از چه چیزی خودداری کند ولی در پارهای موارد ریسک را به جان میخرد و مسائلی را مطرح میکند و در این مسیر ممکن است حرف درج شده در روزنامه او به چهار نفر هم بر بخورد. ولی اگر در مطالب منتشر شده روزنامهای دچار خطای فاحش شود بلافاصله روزنامه توقیف میشود. به گفته او در سینما هم از این به بعد باید چنین قوانینی برای سینماگران وضع شود که خودشان ناظر بر اجرای قانون باشند. آنها بدانند قانونی بر رفتارشان حاکم است و به قانون باید پاسخگو باشند.» این مدیر سابق سینما در انتهای صحبتش به نکته جالبی اشاره میکند و آن اینکه در روزگاری که خود وزارت ارشاد نمیتواند از پروانههایی که صادر کرده مراقبت کند و فیلمها از گوشه و اطراف نهادهای کشور از پرده سینماها پایین کشیده میشوند اصلا دیگر صدور پروانه ساخت چه اهمیتی دارد؟
علیرضا داوودنژاد:
در شرایط فعلی آیا باز هم باید به همان مقررات دهه شصت چسبید؟
به عقیده علیرضا داوودنژاد صدور پروانه فیلمسازی که به نحوی در قبل از انقلاب هم وجود داشت و منوط به تصویب فیلمنامه و تایید اتحادیه تهیهکنندگان بود و کارکرد چندانی هم جز گرفتن نامه برای همکاری پلیس و ادارات دولتی نداشت در بعد از انقلاب هم ادامه پیدا کرد تا دهه شصت که تحولاتی تازه رخ داد و صدور پروانه ساخت فیلمهای سینمایی تعاریفی تازه ایجاد کرد.
داوودنژاد میگوید: «تعاریفی که با تاسیس بنیاد فارابی و عزم مدیریت جدید سینما برای کنترل واردات بیدروپیکر فیلم خارجی و نوسازی زیرساختهای تولید و توزیع و نمایش فیلم ایرانی معنا و شکل تازهای به خود گرفت. صدور پروانه فیلمسازی در این دوران تازه برای تولید یک فیلم معنایش این بود که آن فیلم از لحاظ فیلمنامه و ترکیب عوامل سازنده و بودجهبندی بررسی شده و تولید آن مورد تصویب قرار گرفته و صدور پروانه ساخت برای آن به معنای این بود که آن فیلم در همه مراحل تولید و توزیع و نمایش تحت نظارت و حمایت دولت قرار میگیرد.»
به گفته کارگردان فیلم «نیاز» در آن دوران صدور پروانه ساخت برای یک فیلم معنایش این بود که آن فیلم وام و تسهیلات دارد؛ سهمیه مواد خام (اعم از نگاتیو و پزتیو و اینترمدیات و نوار صدا چه ریلی و چه هفده ونیم) دارد؛ وسایل فیلمبرداری و تجهیزات صدابرداری در اختیار او قرار میگیرد؛ امکانات لابراتواری و تدوین برای او مهیا میشود و بالاخره با تعیین تکلیف در جشنواره فجر جایی در جدول نمایش سالیانه سالنهای سینما به دست میآورد و نهایتا از هنگام تولید تا توزیع و تبلیغ و نمایش کم و بیش- بسته به کارگردان آن- مورد حمایت شهرداری و تلویزیون و نهادها و ارگانهای دولتی و خصوصی قرار میگیرد و در مقابل سرقت و قاچاق و نمایشهای غیرقانونی نیز دولت موظف به حمایتهای حقوقی و قضایی برای جبران خسارات آن فیلم خواهد بود. دهه شصت با چنین تعاریفی صدور پروانه ساخت تثبیت شد و حاصل کار این بود که سینمای سیاه و سفید و دوبلهای ایرانی رنگی و صدا سر صحنهای شد و بهرغم بعضی فشارها و تبعیضها و تنگناها بالاخره در آن دهه موجی از نیروی انسانی جوان و خوشقریحه و متخصص و خلاق وارد سینما شد و فضای دیداری شنیداری کشور تحت پوشش فیلمهای ایرانی قرار گرفت و بهترین فیلمسازان ایرانی موفق شدند که بهترین فیلمهای خود را بسازند و آوازه سینمای ایران در دنیا و جشنوارههای آن پیچید.
داوودنژاد میگوید: «حالا و در این روزگار باید پرسید که معنای صدور پروانه فیلمسازی چیست؟ امروز که انبوه فیلمهای سطحی و کلیشهای بیرون رفته از در از پنجره بازگشتهاند و بازارهای سیاه ماهوارهای و اینترنتی و حتی پیاده روی خیابانها انباشته از فیلمهای سرقت شده و قاچاق داخلی و خارجی شده و با کمک انواع سانسور تولیدکننده داخلی بار دیگر به سمت انفعال و تقلید و کپیبرداری از فیلمها و سریالهای خارجی رانده میشودو فیلمهای تولید شده نیز بیهرگونه حمایت معنادار در توزیع و تبلیغ و نمایش باید برای دستیابی به معرفی و تبلیغ و اکران وارد جنگها و رقابتهای گلادیاتوری بشوند، صدور پروانه ساخت واقعا چه معنایی و کارکردی دارد؟ تا کرونا نیامده بود و سالنهای سینما باز بود که تولید در واقع بر پایه سفارش پردیسهای سینمایی و اندک مخاطبان سالنهای ده پانزده شهرستان انجام میشد و عمده فیلمها بر اساس چهره تعدادی سوپراستار و موضوعاتی کلیشهای و تکراری ساخته میشد و همچون پیش از انقلاب پروانه ساخت برای آنها صرفا کاغذبازی و تشریفاتی اداری بود و فقط پروانه نمایش بود که کم و بیش نقش تعیینکننده بازی میکرد. حالا هم که با آمدن کرونا و تخته شدن سالنها اساسا کل جریان تولید و توزیع و نمایش زیر سوال رفته است و باید به فکر تقویت و توسعه نمایش خانگی بود؛ آیا باز هم باید به همان مقررات دهه شصت چسبید و جریان تازه فیلمسازی را که بینیاز از دولت و اصناف مستقلا به ابزار تولید و توزیع و نمایش دسترسی دارد با همان فرمان مدیریت کرد؟ باور کنیم که با تغییر شرایط و تحولات فناوری و ورود نسلهای تازه به جریان تولید فیلم باید از طلسم دهه شصت بیرون آمد و برای مدیریت دولتی یا صنفی نیروی انسانی خوشقریحه و متخصص و خلاق این روزگار به راه و رسمها و چارههای تازه اندیشید.»
روزنامه اعتماد