به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ بر مبنای روایتی که در کتاب «کوچ ژرمنها در اروپا» از روند حضور این تیره از آریاییها در سرزمینهایی که بعدها آلمان، فرانسه، انگلستان، هلند و... نامیده شدند ارائه شده است، سرما و یخبندان غیرقابل تحمل، سختی زندگی و کمبود مواد غذایی، سبب کوچ بزرگ اقوام ژرمن از شمال اروپا شد. انگیزه کوچ آنها تهیه غذا و محل مناسب برای سکونت و نه کشورگشایی بود. شروع این واقعه حدود ۲۰۰ سال قبل از میلاد مسیح و پایان آن استقرار قطعی آنان در عصر شارلمانی در سال ۸۰۰ بعد از میلاد بود که به تشکیل دولتهایی در اروپای مرکزی منجر شد. کوچ ژرمنها در اروپا دورانی هزارساله را شامل میشود.
پتر آرنز، متولد ۱۹۶۱، که متخصص آلمانشناسی و تاریخ روم از دانشگاههای آلمان و فرانسه است، کتاب «کوچ ژرمنها در اروپا» را با هدف بازشناسی بنیادهای تمدنی و تاریخ کهن کشور خود نوشته است. بر مبنای روایتی که او به دست میدهد، ژرمنها در دو دوره از سرزمینهای شمالی به مناطق مرکزی اروپا آمدهاند. یک دوره در دورانی که امپراتوری روم در اوج قدرت بود، یعنی در حدود ۲۰۰ سال قبل از میلاد مسیح که ژرمنها به دلیل وضع بد معیشتی، خود را به مرزهای شمالی روم رساندند و تقاضای زمین برای سکونت کردند اما به این دلیل که با درخواست آنها موافقت نشد کار آنها با امپراتوری روم به جنگ انجامید و در آن جنگ ژرمنها شکست خوردند و به عقب رانده شدند.
بار دومی که آنان به مرزهای جنوبی خود نزدیک شدند و اراده کردند به سرزمینهای مرکزی اروپا دست بیابند، در دوران افول امپراتوری روم بود. این بار آنها با شناخت بهتری از آنچه در اروپای مرکزی میگذشت پا به میدان گذاشتند و در نتیجه کوچ موفقتری داشتند و توانستند حکومتهایی هرچند بیدوام تاسیس کنند.
این البته تنها روایت از کوچ ژرمنها به اروپا نیست. روایتی که تا میانههای قرن نوزدهم رواج بیشتری داشت و از سوی محققان این حوزه پذیرفته شده بود، به ورود ژرمنها از قفقاز و آسیا به اروپا تاکید داشتند. چنان که مترجمان کتاب، در پیشگفتارشان ذکر کردهاند، هگل فیلسوف آلمانی معتقد بود که اقوام اولیه ژرمن از آسیا به اروپا مهاجرت کردهاند و کارل ریتر جغرافیدان آلمانی خاستگاه مهاجرت ژرمنها به اروپا را قفقاز میدانست. ایدهی مهاجرت از سرزمینهای شمالی و اسکاندیناوی در اواخر قرن نوزدهم مطرح شد.
در آن زمان تعدادی از زبانشناسان و باستانشناسان استدلال کردند که آریاییها در جایی از اروپا نشات گرفتهاند. این ایده را در ۱۸۸۶ کارل پنکا مطرح کرد. این ایده که به تئوری نژاد نوردیک معروف شده است و پتر آرنز در کتاب «کوچ ژرمنها در اروپا» هوادار آن است در ۱۸۸۸ بعد از چاپ کتاب «نژاد آریایی» چارلز موریس آمریکایی مقبولیت پیدا کرد. اندکی واشه دهلپوژ پژوهشگر فرانسوی در کتاب آریایی، استدلال کردکه برتری نژاد آریایی میتواند با استفاده از شاخصهای بیولوژیکی، مانند فرم سر، مشخص شود. نگرش واشهدهلپوژ اگر چه با اهداف نژادپرستانه بیان شده بود، هنوز هم هواداران خاص خود را دارد. چنان که در پیشگفتار مترجمان کتاب حاضر نیز، آنجا که شکل ظاهری ژرمنها توصیف میشود، اولین مشخصهای که به آن اشاره میشود، فرم جمجمه سر است: «ژرمنها چه کسانی بودند؟ مردمانی سفیدپوست، بلندقامت، پهنسر، با موهای بور، چشمان آبی و چهرهای سرخفام بودند که در سواحل دریای بالتیک و جنوب شبهجزیره اسکاندیناوی از طریق ماهیگیری و شکار زندگی میکردند.» (۱۳)
مهمترین هوادار نظریه نژاد نوردیک، هوستن استوارت چمبرلین، تاریخدان نژادپرست انگلیسی بوده است که نژاد ژرمن را برترین نژاد در میان سفیدپوستان میدانست و یکی از جملات او پیشانینوشت دیباچهای است که مترجمان بر کتاب پتر آرنز نوشتهاند: «تاریخ واقعی از زمانی شروع شد که نژاد ژرمن با دستی نیرومند بر میراث دنیای باستان چنگ زد.»
با چنین پیشزمینهای آیا میتوان مدعی شد که کتاب «کوچ ژرمنها در اروپا» بازتولید روایتهای نژادپرستانه از نژاد آریایی است؟ در پاسخ به این سوال باید به تفکیک میان اطلاعات تاریخی و تفسیرهایی که از آن اطلاعات میشود توجه کرد. بر مبنای اطلاعات تاریخی، اسناد و بازماندههای باستانشناختی از ژرمنها و دیگر اقوام آریایی اولیه، اطلاعاتی که مورد استفاده تاریخدانان نژادپرستی مانند چمبرلین قرار گرفته بود، چندان دور از صحت نبوده است.
آنچه که خطرآفرین شد، اطلاعاتی که آنان ارائه میدادند نبود، بلکه تفسیری بود که آنها از این اطلاعات ارائه میدادند. به عنوان نمونه، هدف واشهدهلپوژ از ارائه سنخبندی نژادها بر مبنای فرم جمجمه این بود که با استفاده از این باور که هر چه جمجمه بزرگتر باشد، مغز بزرگتر است و در نتیجه قدرت تعقل بیشتر است، به طبقهبندی نژادها بپردازد و ژرمنها را به دلیل جمجمه بزرگترشان دارای شانی برتر از دیگر نژادها بداند. بر مبنای چنین استدلالی، اقوام ژرمن قوه عاقله بشری محسوب میشدند و کارهای فکری و مدیریتی را انجام میدادند و دیگر نژادها که پستتر محسوب میشدند، کارهای دونپایهتر را بر عهده میگرفتند.
بهرهگیری نویسنده «کوچ ژرمنها در اروپا» از اطلاعات نژادی، برای رسیدن به چنین تفسیرهایی نیست. نویسنده در عین تاکید بر این موضوع که ژرمنها در نوسازی اروپای کهن نقشی تاثیرگذار داشتهاند، در پی اولویتدهی به این نقش نبوده است.
در این کتاب، پتر آرنز ابتدا دنیای ژرمنها را از دیدگاه باستانی آن تجسم میبخشد، سپس تحولات قبل از حمله بزرگ هونها را شرح میدهد، از جمله: نبرد تاریخی «واروس» در جنگل تویتوبورگ در سال ۹ میلادی، زندگی در ایالتهای رومی در سواحل رود راین در سدههای اول و دوم، پیدایش اتحادیههای بزرگ ژرمن نظیر گوتها، فرانکها و آلهمانها که بعدها با هونهای مغولی بساط امپراتوری روم را برچیدند.
نویسنده شخصیتهای مهم تاریخی دورانی که به تشریح آن مشغول است را هم معرفی میکند. از ژولیوس سزار سردار روم و آرمینیوس اولین قهرمان ملی آلمان تا آتیلا رهبر هونها و کلودیوس بنیانگذار فرانسه. شیوه پرداختن او به این مباحث از گونهای نیست که در خدمت برتری بخشیدن به عدهای در برابر عده دیگر بینجامد. او علاوه بر نبردهای میان ژرمنها و رومیان که به همدستی ژرمنها با هونها انجامیده بود، تلاش میکند تمایزهای داخلی ژرمنها را هم برجسته کند و رقابتهای داخلی این اقوام را هم نشان دهد. رقابتهایی که در نهایت به شکلگیری کشورهای ژرمننشینی مانند فرانسه و آلمان و انگلستان انجامید که از آن پس همواره در رقابت و گاه مخاصمه با یکدیگر بودند.
در چنین بافتی که تلاش در تدقیق و جزئیاتپردازی درباره یک گروه قومی دارد، امکان اینکه پژوهش به حکمهای کلی و برترانگارانه از نوع احکام نویسندگان و پژوهشگران اواخر قرن نوزدهم بینجامد اندک است و این اتفاقی است که در این کتاب هم رخ داده است. مسیری که نویسنده در آن گام نهاده با ایدههای نژادپرستانه مینگذاری شده بوده است ولی او با کمک دقت علمی و دوری از کلیگوییهای ایدئولوژیک توانسته است از این میدان مین به سلامت عبور کند تا روایتی بدون سوگیریهای برترانگارانه از تاریخ قوم ژرمن ارائه دهد.
کتاب «کوچ ژرمنها در اروپا» تالیف پتر آرنز را علی رحمانی و مرضیه ذاکری به فارسی ترجمه کردهاند و نشر امیرکبیر چاپ دوم آن را در سال ۱۳۹۷ با تیراژ پانصد نسخه و قیمت ۲۸۰۰۰ تومان، در ۳۴۴ صفحه منتشر کرده است.