شناسهٔ خبر: 48033 - سرویس دیگر رسانه ها

تقویم‌های سنتی را چگونه بخوانیم و بفهمیم! / رسول جعفریان

رساله معرفت تقویم، از اوائل قرن یازدهم هجری و از نویسنده‌ای گیلانی است که به ما کمک می کند تا بفهمیم تقویم‌های قدیمی را چگونه می نوشتند، جداول آن را چگونه ترتیب می‌دادند، مبانی فلسفی و جهانشناسانه آن در شناخت سعد و نحس ایام چگونه بود و این را چطور برای مردم بیان می کردند. اکنون این دانش قدیمی شده و ما با بررسی آن فقط می توانیم دریابیم که چه عمری از منجمان و مردمان علاقه مند به تنجیم و تقویم های مبتنی بر آن تلف شده است.

فرهنگ امروز/ رسول جعفریان:

رساله معرفت تقویم، از اوائل قرن یازدهم هجری و از نویسنده‌ای گیلانی است که به ما کمک می کند تا بفهمیم تقویم‌های قدیمی را چگونه می نوشتند، جداول آن را چگونه ترتیب می‌دادند، مبانی فلسفی و جهانشناسانه آن در شناخت سعد و نحس ایام چگونه بود و این را چطور برای مردم بیان می کردند. اکنون این دانش قدیمی شده و ما با بررسی آن فقط می توانیم دریابیم که چه عمری از منجمان و مردمان علاقه مند به تنجیم و تقویم های مبتنی بر آن تلف شده است.

  مقدمه

شاید بشود گفت در میان علوم قدیمه طبیعی و ریاضی، در هیچ دانشی به اندازه طب و نجوم، کتاب و رساله برجای نمانده است. اهمیت طب، به دلیل نیاز جسمی فوق العاده بشر به آن است، و اما نجوم، فواید بیشماری داشته، و از هر جهت می توانسته است برای بشر سودمند و مسکن روحی و جسمی او باشد. حس نیاز عمیق آدمی به شناخت آسمانها، اهمیت نجوم در زندگی روزانه، از کشاورزی گرفته تا امر خراج و جز آن، ترتیب روزها و شب ها و اعیاد و تقویم و صدها فایده دیگر، تنها بخشی از اموری است که تکیه گاهش علم نجوم است. بماند که منجمان، رکن رکین دربارها بودند، و در امور جاری سیاسی و اجتماعی تأثیرفراوانی داشتند و از سوی دیگر و اصولا هر بچه ای که بدنیا می آمد، اگر سرش به تنش می ارزید، و مخصوصا اگر شاهزاده بود، ثبت و شناخت زایچه اش اهمیت می یافت.

از سوی دیگر، دانش نجوم و تنجیم، چنان در هم تنیده بود که اساسا امکان تفکیک آن در متون مربوطه بسیار دشوار بود. گو این که به لحاظ تئوریک روشن بود که نجوم غیر از تنجیم است، اما بخش مهمی از اطلاعات نجومی فقط برای استفاده در تنجیم مورد استفاده بود. در واقع، علمی مانند نجوم، یک بخش علمی محض داشت که ویژه متخصصان بود، اما هم دانش آنها و هم بخش مهم تر آن، یعنی نوعی نجوم مردمی که طیف وسیعی از کتابها و رساله ها بلکه بخش اعظم آنها را در بر می گرفت، معلوماتی نجومی یا شبه نجومی بود که در تنجیم بکار می رفت.

این مسأله هیچ اختصاص به ادوار اخیر یعنی مثلا از مغول به این سوی ندارد، بلکه بسیار قدیمی تر و اصولا ریشه در فرهنگ های پیش از دوره اسلامی و بسیار کهن بشری دارد. از زمانی نیز که نجوم واردحوزه اسلامی شد، همین تخلیط میان نجوم و تنجیم با وسعت ادامه داشت و به رغم اعتراضات و انتقاداتی که شماری به مباحث تنجیم و احکام نجومی داشتند، و شرحش را در «مفهوم علم در تمدن اسلامی»، و اما غلبه با موافقان بود و این سیطره همچنان تا عصر جدید، یعنی دوران که بساط نجوم کهن برچیده شد، وجود داشت.

 یکی از روشن ترین کاربردهای آن اطلاعات و همین طور تخلیط میان نجوم و تنجیم در حوزه تقویم بود. در اینجا، ظرافت های علمی و محاسباتی فراوانی بکار می رفت تا تقویم سالانه مشخص و رویدادهای نجومی مهم تبیین و ثبت گردد، و این قابل تقدیر بود و کسانی بودند که فقط فکر و ذکرشان همین بود، و اما در همین تقویم، بخش مهمی از معلومات نجومی به گونه ای تنظیم و بیان می شد که با انبوهی از خرافات قدیمی بشر، آنچه که در میان همه اقوام کهن عالم وجود داشت و اصولا نشانه نفوذ عجیب این دانش در تاریخ بشر بود، عرضه می گردید. نجوم تنها متکی به ریاضی نبود، بلکه بخش مهمی از آن، فلسفه ای بشری و البته جهانشناسانه بلکه هستی شناسانه بود که از دورترین نقاط تاریخ بر آن سیطره داشت و نجوم را در مشت خود گرفته و آدمی و سرنوشت او را زیر سیطره خود در آورده بود.

در این باره هرچه گفته شود کم است، و بهترین مثال ها، در میان ما و نزدیک به ما، همین تقویم های قدیمی است که هنوز هم در بازار ناصرخسرو چاپ شده و کسانی مشغول آن هستند و به رغم همه تعدیلهایی که یافته، همچنان بر اساس علم اختیارات، و متکی به بیان سعد و نحس و ساعت و وقت و بخت و این قبیل مزخرفات است.

جالب است که منجمان، دین را هم در خدمت گرفتند و به رغم انبوهی از توصیه ها به پرهیز از تنجیم، همواره، روایات و اخباری در تأکید و تصدیق این قبیل دانشها بکار گرفته شده و بخش مهمی از این امور از حلقوم متون به ظاهر دینی به مردم عرضه می شد. جالب است که تقوایم قدیمی، زمانی توسط منجمان غیر روحانی نوشته می شد، اما در ادوار اخیر قاجاری و تا پهلوی، شماری از روحانیون متصدی این امر بودند و این البته ریشه در دوره صفوی و گسترش تقویم نویسی در آن دوره داشت.

تقویم های سنتی

هدف عمده از تقویم نویسی چیست؟ شناخت روزهای سال، عبور و مرور فصول، رسیدن اعیاد، تعیین روزهای هفته، رسیدن جشن ها و سوگواری ها، و بسیاری از مسائل دیگر. اما اندکی پیش از ما، و حتی الان برای کسانی، شناخت سعد و نحس ایام و ساعات بسیار مهم بود، بلکه یکی از اصلی ترین اهداف بود. برای رسیدن به این هدف، تقویم هایی مرتب می شد که تمام آنچه که در شناخت سعد و نحس در هر روز و هر ساعت لازم بود، بیان می کرد. الان می پرسیم، مبانی این ها چه بوده است؟ آیا برای همه اینها حدیث وجود داشته؟ مسلما چنین نیست، گرچه احادیثی هست که می بایست در صحت و سقم آنها بحث شود. پس مبانی اصلی آن چه بوده است؟

آنچه که در میان غالب ملل وجود داشت، در میان مسلمانان هم جریان یافت. وضع آسمان و تأثیر آن بر روی زمین، مبنای اصلی این نگرش است. آسمان در نظام نجومی افلاک نه گانه، حرکت آنها، محل استقرار یا منازل آنها، موقعیت آنها نسبت به یکدیگر و مشتی باور در باره گرمی و سردی و تری و خوش یمنی و دوستی و دشمنی و آتشی و خاکی و آبی و هوایی است که برای این ثوابت در نظر گرفته می شده است.

مجموعه ای از دانش نجومی که نسبت اینها را با یکدیگر تعیین می کرده، در ترکیب با باورهای فلسفی و عمومی نسبت به افلاک و جنس و حرکت و موقعیت و بالا و پایین بودن آنها، جداولی را درست می کرده که بر اساس آنها می بایست ما سعد و نحس کارها را درک می کردیم. این که کشاورزی و زراعت و دهقانی، با لباس نو پوشیدن و عروسی کردن و زفاف، با خراب کردن یا ساختن قلعه، با جنگ کردن یا نکردن، با رفتن پیش پادشاه یا نرفتن، با حاجت روا شدن یا نشدن، و مسائل دیگر، چطور منطبق بر این مناسبات نجومی ثوابت هفتگانه یا نه گانه می شود، از اموری است که در تخصص این تقویم نویسان و منجمان بوده است.

در این سوی، مردم عاشق این معلومات بودند و می توانستند با تکیه بر آنها، عقل خویش را راحت کنند. آنان دلخوش بودند که با تکیه بر معلومات به ظاهر ریاضی و نجومی اما در واقع، فلسفی و کلیات غیر قابل اثبات، می توانند لباس نو بپوشند و هیچ بدی هم آنان را تهدید نکند. البته و صد البته، این چیزی نبود که همه به آن باور داشته باشند. دست کم بسیاری از متدینین، از سر دینداری، به تنجیم بی اعتقاد بودند و این مطلب را باز در مقالی در کتاب پیشگفته آوردم. اما غالب مردم چنین بودند، و این ادامه داشت تا دوره ناصری که تقاویم جدید به تبع اروپا، پا به میدان داشت و به رغم مخالفت ها و البته بسیار آرام، جمع و یا به عبارت بهتر محدود شد.

شکل صوری تقویم و دشواری ها آن

زمانی که یک تقویم سنتی را می بینیم، تعدادی جدول و عدد و علائم مشاهده می کنیم. این تقاویم، وقتی قدیمی تر می شوند، و نیز خود کتابهای نجومی قدیم، مملو از این قبیل علائم هستند. حالا ما، هم دلمان می خواهد سر از کار این سعد و نحس درآوریم، و جایگاه آنها را در علوم نجوم یا همان هیئت قدیم بدانیم، و هم بر آنیم تا از این همه علائم و نشانه و عدد و رقم و حرف، سر در بیاوریم. این علاقه را قدیمی ها هم داشتند و منجمان، تلاش می کردند برای آنان کتاب دست هایی فراهم کنند تا با این علائم آشنا شوند ودر ضمن، به طور خلاصه با مبانی این علم آشنا شده و بدانند که قواعد کلی این سعد و نحس چیست.

البته برای یک عامی بهتر است بگوییم که الان وقت خوبی است یا بد، اما اگر قدری معرفت باشد، یا حس نیاز به معرفت در شخصی وجود داشته باشد، یا اندکی فضول بوده، و بخواهد مطلب بیشتری در این باره بداند، باید برای او هم فکری کرد. حالا ما می توانیم با زدن کلید واژه های مختلف در باره منازل و منطقة البروج، و انواع اقسام معلومات نجومی قدیم، اطلاعاتی را در ویکی ها مختلف بیابیم، اما در قدیم، این معلومات به این صورت در دسترس نبود، و بنابرین خود منجمان، دست به تألیف آثاری کوتاه و بلند می زدند، و در این باره و تحت عنوان شناخت یا معرفت تقویم، رساله هایی را فراهم آورده در اختیار می گذاشتند. ما در اینجا با یکی از این رساله ها سروکار داریم.

معرفت تقویم از اسحاق بن یوسف گیلانی

سالهاست که به مناسبت علاقه به بحث تاریخ علم، آثار نجومی قدیم را ورق می زنم. البته هیچ ادعایی هم در باره شناخت عمق آنها ندارم، بلکه بیشتر از دید تمدنی و فلسفی، به آنها نگریسته و بیشتر به مبانی آنها به ویژه خلط میان فلسفه و علم و دین هم از لحاظ محتوا و هم متد توجه می کنم. به علاوه، نگاهم به نوعی نجوم مردمی است، دانشی که ذهن عامه مردم را تغذیه می کند. اکنون که فهارس نسخ خطی انتشار یافته، آگاهیم که هزاران اثر نجومی کوچک و بزرگ وجود دارد، آثاری که از کارهای علمی خاص، تا عوامی ترین حوزه های تنجیمی را شامل می شود.

بنده ضمن این جستجو ها، به رساله معرفت تقویم از اسحاق بن یوسف گیلانی برخوردم. متوجه شدم که نسخه های متعددی دارد. از میان آنها دو مورد را توانستم مستقیم ببینم. یکی نسخه کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره 2950 و دیگری نسخه حرم حضرت معصومه (س) قم ش 276 که به لطف دوست عزیزم جناب آقای صدرایی نیا در اختیارم قرار گرفت. یکی دو نسخه قاجاری دیگر داشتم که ویران و غیر قابل استفاده بود.

مقابله این دو نسخه، نشان داد که تا حدی می توان آن را بازسازی کرد، ضمن آن که به نظر می رسد، در نسخه معصومیه، تا حدودی دست برده شده، و مطالبی بر آن افزوده شده است. خواهید دید که در نسخه معصومیه، چندین پاراگراف مفصل وجود دارد که در نسخه دانشگاه نیست. با این حال، ترجیح دادم همه آنها را بیاورم تا متن قابل استفاده تری در اختیار باشد. نسخه دانشگاه را اصل گرفتم و آنچه نسخه بدل یا اضافه بود، در پرانتز، از نسخه معصومیه اضافه کردم. همه این کارها در خود متن انجام شده تا هر کسی مطالعه کرد، بتواند آن ها را در کنار هم، بهتر دریابد.

از اسحاق بن یوسف گیلانی، در فهرست دنا، فقط همین رساله شناسانده شده است. شاید در باره وی در جای دیگری معلوماتی باشد، اما احیانا، چیزی بیش از این که وی باید ازدوره صفوی باشد، اطلاعی نداریم. او خودش را منجم و پدرش یوسف را طبیب معرفی کرده و لقب گیلانی هم نشان می دهد که از آن خطه است. یک بار از رجب سال 1004 هجری به مناسبت یاد کرده و بسیار محتمل است که اشاره به سال تألیف این رساله باشد.

در میان نسخه های معرفت تقویم، دو نسخه قرن یازدهمی و باقی از دوره قاجاری است. نسخه دانشگاه، از نیمه اول قرن یازدهم است و در واقع، در درون جنگی است متعلق به صدرالدین محمد گنابادی که تاریخ هایی از 1049 تا 1136 در آن دیده می شود (فهرست دانشگاه، ج 10، ص 1833). در آن فهرست شرح تفصیلی محتوای این جنگ آمده است.و از جمله در باره رساله حاضر که در صفحات 433 تا 440 آمده است.

این رساله به رغم حجم کوچک آن، به دلیل آن که آموزشی نوشته شده، ما را ضمن آشنا کردن با مبانی این دانش، یعنی تقویم، با انواع علائم و نشانها آشنا کرده و به خصوص از این جهت که مخاطب را تقریبا بلکه کاملا بری از این مباحث دانسته، سعی کرده از ساده ترین نشانه ها تا موارد سخت را نشان دهد. صد البته این هم به نثر قدیمی است و اگر کسی علاقه مند نباشد، او را جذب نخواهد کرد. با این حال، فراوانی نسبی نسخه این رساله، نشانگر آن است که کما بیش مورد استفاده بوده است.

زمانی که شما یک متن نجومی پر از جدول قدیمی را ملاحظه می کنید، همه اعداد با حرف ابجد نشان داده شده و نخستین سوال شما این است که مثلا ارگ بخواهید طول و عرض جغرافیایی بلاد را با حرف ابجد بفهمید از کجا باید بدانید که یط یا کد یا جز اینها چه عددی هستند. این رساله، از همان آغاز ما را با این اعداد حروفی و به خصوص انواع ترکیبی آن آشنا می کند.

اما این تنها فایده رساله حاضر نیست، بلکه مهم شرح برخی از تقاویم مهم، تعیین ماه و روز و سال در آنها، مختصری در باره سی روزه بودن برج ها یا ماها و افزایش آنها به سی و یک یا بیست و نه، و نیز و مهم تر، مبانی سعد و نحس با توجه به نگره های رایج در میان منجمان در باره طبیعت ثوابت و تفاوت هر یک با دیگری و نیز نسبت میان آنهاست.

در واقع این رساله را می توان، یک متن آموزشی برای یادگیری تقویم به سبک سنتی دانست. (امیدوارم در خواندن متن، کمتر به خطا رفته باشم که اگر چنین است، آرزو دارم قلم عفو و صفح بر آن کشیده بنده را راهنمایی فرمایید) (قم، 14 دی ماه 95)

معرفت تقویم / اسحاق بن یوسف گیلانی / به کوشش رسول جعفریان

بسم الله الرحمن الرحیم، حمد بی حدّ و درود بی عدّ واحدی را سزد که صفایح صحایف افلاک را به خامه نقش بند «إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِب‏» [صافات: 6] (به تصور) از (:در) ثوابت و سیار، زیب و زینت داده، منوّر و مزیّن ساخت؛ و قادری را که اجسام فلکی و سطوح اجزای (: اجرام) علوی را به بروج و کواکب، و نقاط ثوابت بیاراست «تَبارَکَ الَّذی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فیها سِراجاً وَ قَمَراً مُنیرا» [فرقان: 61]،

و صلات و تحف و تحیّات نثار بارگاه (شاه) سریر «إِنَّا أَرْسَلْناک‏» [بقره: 119] و مسند نشین «لولاک لما خلقتُ الافلاک» خورشید آسمان رسالت، بدر منیر، سپهر جلالت، مصداق «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَریم‏» [الحاقه: 40] مقصود وجود «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویم‏» [تین: 4] خیر المرسلین و خاتم النبیین، محمّد مصطفی ـ صلی الله علیه و آله الاطهار ـ که به مؤدای «أنا کالشّمس و علیٌّ کالقَمر، و أولاده کالنّجوم» هر یک در درج (: برج) عصمت، و هدایت، و درّی برج (: در برج) امامت و ولایت [اند]، خصوصاً دوازده امام معصوم که به حقیقت، بروج سماء دین و ملت، و ثوابت فلک ارشاد و کرامت اند ـ صلوات الله علیهم اجمعین.

اما بعد: این رساله ای است در دانستن تقویم، مرتب بر مقدمه و سه باب و خاتمه، فقیر الحقیر (قلیل التحصیل کثیر التقصیر) المحتاج الی مغفرة (: الی رحمة الملک الغنی) اسحاق منجم ابن یوسف الطبیب گیلانی، بنا بخاطر عزیزی (:به رسم مطالعه عزیزان) در قلم آورد. متوقّع است که بر خطایی اگر واقف گردند، به قلم عفو اصلاح فرمایند، والله الموفق و المعین.

فهرست مطالب رساله

مقدّمه در بیان حساب جمّل باب اول در علاماتی که تعلق به حروف جمل دارد، و مشتمل بر چهار فصل است: فصل اول در علاماتی روزهای هفته، فصل دویم در علامات روزهای ماهها، فصل سیم در علامات بروج و اجزای آن، فصل چهارم در علامات ساعات.

باب دویم در علاماتی که تعلق به حروف جمل دارد، و اسامی کواکب و غیره، و این مشتمل است بر دو فصل. فصل اوّل در ارقام کواکب و غیره؛ فصل دویم در نظرهایی که میان کواکب واقع می شود، و حالات ایشان، و ارقام (آن است(.

باب سیم در آنچه در احکام و تعیین ساعات خیر و شرّ بر آن بود (:باب سیم: در آنچه مدار است، یعنی ساعات خیر و شر و احکام آن بر آن بود)، و این شش فصل است: فصل اوّل در احوالات کواکب، فصل دویم در منسوبات کواکب، فصل سیم در خانه وبال کواکب، فصل چهارم در شرف [و] هبوط کواکب، فصل پنجم در اوج و حضیض کواکب، فصل ششم در منسوبات بروج.

خاتمه در اختیارات ساعات.

مقدمه

بدان ای عزیز که تمامی علامات که در تقویم ثبت شده، از دو قسم خالی نیست، یک قسم را مدار به حروف جمّل است، و یک قسم را مدار به حروف آخر نام های کواکب و غیره.

و حساب جمّل بر این ترتیب است: ابجد، هوز، حطی، کلمن، سعفص، قرشت، ثخذ، ضظغ. و این جمله بیست و هشت حرف است که از برای مفردات اعداد تعیین کرده اند، (نه حرف اول به جهت اعداد آحاد معین کرده اند) و آن این است ا = یکی، ب = دو، ج = سه، د = چهار، ه = پنج، و = شش، ز = هفت، ح = هشت ط = نه.

و حروف دیگر (: و نُه حروف دیگر) که بعد از اوست، از برای عشرات اعداد مقرّر داشته اند، و آن این است: ی = ده، ک = بیست، ل = سی، م = چهل، ن = پنجاه، س = شصت، ع = هفتاد، ف = هشتاد، ص = نود. و نه حرف (: حروف) دیگر که بعد از اوست، از جهت مآت اعداد تعیین کرده اند، و آن این است: ق = صد، ر = دویست، ش = سیصد، ت = چهارصد، ث = پانصد، خ = ششصد، ذ = هفتصد، ض = هشتصد، ظ = نهصد. و یک حرف دیگر بعد از همه که غ است از برای عدد هزار است (: غ که بعد از همه است، جهت عدد هزار تعیین کرده اند(.

و اگر خواهند که دو عدد یا سه عدد یا بیشتر به هم ترکیب نمایند، ارقام مفردات آن عدد را ترکیب کنند، چنانچه بیشتر را فراپیش دارند، و کمتر را فراپس. پس به این طریق که رقم پانزده = «یه» [ی ده، هـ 4] باشد، و رقم بیست و چهار = کد، و رقم پنجاه و نه = نط، و رقم صد و پنجاه و چهار = قند، و رقم هزار و صد و چهل و پنج = غقمه بود.

 هرگاه عدد «هزار» مضاعف شود، برعکس ترکیب کنند، یعنی کمتر را فراپیش دارند و بیشتر را فراپس، بدین طریق که رقم دوهزار = بغ بود، و رقم ده هزار = یغ، و رقم صدهزار = قغ، (و رقم دیگر) بدین طریق (: بدین قیاس)، چنانچه خواهند ترکیب نمایند.

فصل اوّل در علامات روزهای هفته

و آن این است ا = یکشنبه، ب = دوشنبه، ج = سه شنبه، د = چهارشنبه، هـ = پنج شنبه، و = آدینه، ز = شنبه.

و در تقویم، و در صفحه دست راست از اوراق دوازده گانه که برای دوازده ماه وضع کرده اند، اوّل جدولی که کشیده شده است، از جهت روزهای هفته بود که ایام نویسند، و در بعضی تقویم، اسابیع (: اسابع)، و در بعضی جمعات. و در صفحه دست چپ نیز نویسند در اوّل جدول.

فصل دویم در علامات روز ماهها

ا = اول ماه است، ب = دویم ماه، ج = سیم ماه، د = چهارم ماه، هـ = پنجم ماه، تا آخرش کط بود که بیست و نه است، یا ل که سی است، یا لا که سی و یک است.

و در تقویم، بعد از جدول روزهای هفته، پنج جدول باریک وضع کنند جهت پنجگانه: اوّل: تاریخ عربی که از هجرت حضرت نبوی (: نبی الله) ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که از مکه به مدینه رفته، و نام ماههای او این است: محرّم، صفر، ربیع الاول، ربیع الآخر، جمادی الاول، جمادی الاخر، رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذی قعده، ذی حجه.

و عدد ایّام این ماهها، بیست و نه است یا سی، از این بیشتر نمی باشد (:بیشتر و کم تر نمی شود(.

دویم رومی که از زمان سکندر ابن فیلقوس رومی است، و نام ماهها ایشان این است: تشرین الاول، تشرین الاخر، کانون الاول، کانون الاخر، شباط، آذار، نیسان، ایار، حریزان، تموز، اب، ایلول، است. [در نسخه دانشگاه برابر تشرین الاول، ماه ربیع الاول را آورده تا ماه ایلول، که زیر آن صفر را نوشته اما مربوط به اصل نسخه نیست].

(و از این ماهها چهار ماه که تشرین الاخر و نیسان، و حزیران و ایلول)، سی روز باشد، و هفت ماه که تشرین الاول، و کانون الاول، و کانون الاخر، و آذار، و ایار، و تموز، و اب سی و یکروز، و سی و یکروز باشند، و یک ماه که شباط است، سه سال پی هم، بیست و هشت روز بود، و در سال چهارم، بیست و نه روز بود.

 سیم تاریخ قدیم که ازعهد ملک یزدجرد بن شهریار است، و نام ماههای او این است: فروردین ماه، اردی بهشت ماه، خرداد ماه، تیر ماه، مرداد ماه، شهریور ماه، مهر ماه، آبان ماه، آذر ماه، دی ماه، بهمن ماه، اسفندار ماه. و جمله سی روز، سی روز بود (: است).

 چهارم تاریخ جلالی که از عهد سلطان جلال الدین ملک شاه [بن ] الب ارسلان سلجوقی است (: تاریخ ملک شاهی که در تقویم جلالی می نویسند و از عهد سلطان جلال الدین ملکشاه است)؛ و عدد ایام ماههای او بعینه اسامی ایام ماههای قدیم [مقصود یزدجردی است] (است)، مگر آنکه او را به (قید) قدیم قید کرده، و این را به جلالی. و دیگر آنکه پنج روز دزدیده که آن را خمسه مسترقه گویند، در تاریخ قدیم، از آخرابان ماه افزایند، و در جلالی، در آخر اسفندار ماه.

پنجم تاریخ ترکی از عهد سلطان غازان است، و نام ماههای ایشان این است: ارام ای، ایکید ای، اوچونج آی، توتنج آی (دردونج آی)، بیشیج آی، التنج آی، آلتینج آی، سکینج آی، طوقونج آی، لوترنج آی، اون بیرنج آی، چنشاباط آی.

و بعضی سال ها که سیزده اجتماع بود، شیون آی، اجتماع قِران قمر است با شمس اضافه نمایند که جمیع سیزده ماه بود (: و بعضی سالها سیزده ماه بود، و آن ماه را ان اجونجی آی خوانند) و عدد ایام این ماهها بیست ونه روز و سی روز بود. و در بعضی تقاویم، گاه ماههای قدیم و ترکی را در صفحه دست چپ نویسند.

فصل سیم در علامات بروج و اجزای آن

بدان ای عزیز، دور فلک هشتم را به دوازده بخش برابر کرده اند، و هر بخشی را برجی گویند، و هر برجی به سی قسم نموده اند، (و هر یکی را درجه خوانند، و هر درجه را به شصت قسمت کرده اند) و هر یکی را دقیقه (خوانند)، و هر دقیقه را به شصت ثانیه، و هر ثانیه را به شصت ثالثه. چندان که خواهند قسمت نمایند.

و علامات بروج این است: ها ـ حمل، الف = ثور، ب = جوزا، ج = سرطان، د = سد، هـ = سنبله، و = میزان، ز = عقرب، ح = قوس، ط = جدی، ی = دلو، یا = حوت.

و علامات درجات و دقایق بعد از ایشان رقم کنند، مثلا اگر ده بود، ی نویسند، و اگر بیست و نه بود کط، (و اگر پنجاه و نه بود نط نویسند.

و بعد از جدول ماهها، هشت جدول وضع نمایند: اوّل شمس، دویم برای قمر، سیم برای زحل، چهارم برای مشتری، پنجم برای مریخ، ششم برای زهره، هفتم برای عطارد، هشتم برای راس.

 و در هر جدول، برابر هر روز، سه رقم نویسند، یکی برای بروج که کواکب در او بود، دویم برای درجه، سیم برای دقیقه؛ هر جا که رقم مکرّر شد، جای آن را خالی گذارند.

و در تقویم ذنب را نمی آرند، چرا که تقویم ذنب در برابر تقویم راس بود، یعنی به هفتم برج، به همان درجه و دقیقه. و از این جهت احتیاج به نوشتن نیست.

و در مابین این جدول اوّل (: و در این جداول) هرگاه که کوکب را حال به یک قرار (:بیقرار) بماند، مقیم خوانند (و رقم آن بقیه مقیم بود، چون کوکب از حرکت برگردد، یعنی حرکت روز کمتر از حرکت پیش [؟ شب] بود و رجعت خوانند)، و رقم آن عت بود، و چون باز به حرکت خود باز آید، و برابر رود، (و روز به روز حرکتش زیاد گردد) مستقیم گویند، و رقم آن مت نویسند، یعنی استقامت.

فصل چهارم در علامات ساعات

بدان ای عزیز که شبانه روزی را به بیست و چهار ساعت قسمت برابر کرده اند، و هر یک قسم (قسمتی) را ساعتی گویند، وهر یک ساعت را به شصت بخش نموده اند، و هر قسمی (: یکی) را دقیقه گویند.

و در تقویم، بعد از جدول راس، جدول ساعت وضع نمایند، و به دو رقم: اوّل علامات ساعات، دویم دقیقه ساعات. چون این مجموع ساعات و دقایق روز را از بیست و چهار کم کنند، آنچه باقی بماند، ساعات و دقایق (: دقیقه) شب بود. ازین سبب ساعات (شب) را نمی نویسند.

باب دویم در علاماتی که تعلق به حروف آخر اسامی کوکب دارد، و غیره

و آن ارقام کواکب بود، و نظرهای ایشان و تحویل کواکب از برجی به برجی، و استقامت و رجعت، و حالات ایشان، و رقم روز و شب. و این دو فصل است:

فصل اوّل ارقام کواکب و غیرها

ل = زحل، ی = مشتری، خ = مریخ، س = شمس، هـ = زهره، د = عطارد، ر = قمر، اس = راس، نب = ذنب، نب = کید

فصل دویم در نظرهایی که میان کواکب واقع می شود

و آن پنج است. چون دو کوکب، در یک برج، و یک درجه و یک دقیقه باشد (: آیند) آن را قران و مقارنه گویند؛ و چون شصت درجه از میان ایشان جدا شود، که به قدر دو برج است، آن را تسدیس گویند، و چون نود درجه که به قدر سه برج است، دوری (: بُعد) واقع شود، آن را تربیع خوانند، و چون صد و بیست درجه که چهار برج است، بُعد واقع شود، آن را تثلیث گویند؛ و چون صد و هشتاد درجه بُعد واقع شود که قدر شش برج است، آن را مقابله گویند.

و نظر دیگر هست که آن را تناظر خوانند، (بر دو قسمت، یکی تناظر مطلق، و دیگری تناظر زمانی، اما تناظر مطلق، میان دو کوکب باشد که دوری ایشان از دو جانب سر حمل و سر میزان برابر باشد، مثلا یکی در دو درجه دلو بود، و دیگری در بیست درجه ثور، چه دوری ایشان از دو جانب سر حمل یک ... و بیست درجه است، و از دو جانب، سر میزان، چهار برج و ده درجه. [اما] بُعد تناظر زمانی میان دو کوکب است که دوری ایشان از دو جانب سر سرطان برابر نبود. مثلا یکی بیست درجه بود و یکی در ده درجه اسد، چه دوری ایشان از سر سرطان یک برج و ده درجه است) و بُعد مابین دو کوکب در تناظر، مختلف بود؛ به یک بُعد نباشد، و ارقام ایشان این است: ن = قران ومقارنه، س = تسدیس، ع = تربیع، ث = تثلیث، ل = مقابله.

 و از این نظرها تسدیس و تثلیث، نظر دوستی اند. تثلیث تمام دوستی، و تسدیس نیم دوستی. و تربیع و مقابله، نظر دشمنی اند، مقابله تمام دشمنی، تربیع نیم دشمنی.

و قران با سعد سعد، و با نحس نحس است، اما تسدیس و تثلیث با نحسان که زحل و مریخ اند، خوب نباشد،

و تربیع و مقابله، با سعدان که زهره و مشتری اند، بد نباشد.

و قران قمر را با شمس اجتماع خوانند (: گویند)، و رقم آن در بعض تقویم ع نویسند، و در بعضی د، و مقابله ایشان را استقبال خوانند، و رقم آن ل بود.

و قران آفتاب را با کوکب دیگر، احتراق آن کوکب گویند، و رقم آن ق بود.

و در تقویم، نظرهایی که قمر را با شش کوکب دیگر بود، در صفحه دست چپ نویسند، در شش جدول، برابر هر کوکبی جدولی برکشند، و در هر جدولی، برابر آن روز و (یا) شب که نظر واقع می شود، چهار رقم نویسند: اوّل از جهت نظر (ی که واقع می شود)، دویم برای ساعات، سیم برای دقیقه، چهارم برای (علامت) روز یا شب که نظر واقع می شود. و رقم روز در این صفحه (دست چپ) ر نویسند که آخرش نهار است، (و در صفحه دست راست م نویسند که آخر یوم است) و علامات شب ل که لیل است.

و این شش جدول مذکور را امزجات قمر خوانند، و ممازجات قمر نیز گویند.

و در میان این جدول خالی باشد، حالات قمر به لون دیگر نویسند، هم به چهار رقم: اوّل، رقم حالات، دویم ساعات، سیم دقیقه ساعات، چهارم علامت روز یا شب.

(بدان که) حالات قمر رسیدن قمر بود به درجه شرف که آن سه درجه ثور است، یا رسیدن به درجه هبوط که آن سه درجه عقرب است، یا رسیدن به درجه نیّره که نوزدهم درجه حمل است، یا رسیدن به طریقه محترقه که نوزدهم درجه میزان است، یا رسیدن به راس یا ذنب یا کید، یا به تحت الشعاع که آن پیش از اجتماع بود به دوازده درجه، یا خروج از تحت الشعاع که بعد از اجتماع بود به دوازده درجه.

و ارقام این است: ف = قمر در شرف، ط = قمر در هبوط، هـ = قمر در نیرّه، قه = قمر در طریقه محترقه، اس =  قمر با راس، نب = قمر با ذنب، ید = قمر با کید، تع = قمر در تحت الشعاع، جمع = خروج قمر از تحت الشعاع.

 و جدول ایام هفته که در صفحه دست راست باشد، در این صفحه (: صفحه سمت چپ) نیز ثبت کنند (و در اول جدول)، بعد از آن جدولی بکشند جهت انتقال (: انتقالات) قمر از برجی به برجی، و در آن جدول، سه رقم نویسند: اوّل برای ساعات، دویم دقیقه ساعات، سیم علامت روز یا شب.

و بعد از این جدول باز یک جدولی بکشند (: برکشند) جهت بودن قمر در بروج. و این سه جدول را بر آن شش جدول مقدّم دارند، و بعد از جدول اوّل مزاجات قمر، جدولی بکشند جهت بودن قمر در منازل، و آن این است که بیست و هشت منزل است، و نام های وی این است: ا = شرطین، ب = بطین، ج = ثریا، د = دُبران، ه = هُقعه، و = هُنعه، ز = ذ(ز)راع، ح = نشره، ط = طرفه، ی = جبهه، یا = ز(د)بره، یب = صرفه، یج = عواد، ید = سماک، یه = غفر، یو = ذ(ز)بانا، یز = اکلیل، یح = قلبا، یط = شوله، ک = نعایم، کا = بَلَده، کب = ذابح، کج = بلع، کد = مسعود، که = احییه، کو = مقدم، کز = مؤخر، کح = رشا.

قمر هر روزه، در منزلی باشد، و گاه سه روز در دو منزل بود، و گاه دو روز در سه منزل هم بود، و بعد از جدول منازل قمر، جدولی بکشند، جهت ساعات بست، و در آن سه رقم نویسند: اوّل رقم ساعات، دویم دقیقه ساعات، سیم علامت روز و شب، چون نوبت آن ساعات رسد از جمله مهمات احتراز واجب است. [پاراگرف زیر که داخل پرانتز گذاشته ایم، به جای این پاراگراف، در نسخه معصومیه آمده است].

(و قمر در هر منزلی که باشد، در نیم روز نام آن منزل در صفحه قمری در جدول پهلوی جدول عطارد نویسند، و چون سیر قمر میانه بود، نه سریع و نه بطی، هر دو را از یک منزل قطع کند، و در سرعت سیر در دو روز، زیاده از دو منزل برود، لاجرم در نیم روز دوم، در منزل سیم باشد، پس در جدول منازل، نام یک منزل طرح کنند، و در بطوء سیر، در دو منزل قطع نتواند کرد، پس در نیم روز دوم در آخر منزل او باشد. و نام آن منزل، در جدول مکرر نویسند، و چون بروج دوازده است، و منازل بیست و هشت، حصه هر برجی دو منزل و ثلثی باشد، و حصه هر منزلی سیزده درجه، و چون ماه هر روز منزلی قطع کند، هر منزلی سیزده درجه برود، و چون از منزلی دور شود، آن منزل در صباح در مشرق پیش از طلوع آفتاب طلوع کند، و در میان اتصالات کلی طلوع آن نویسند به رنگی دیگر برابر آن روز که ظاهر شود. و پانزدهم هر منزل را رقیب او خواند، بعضی سعدند و بعضی نحس. نظم:

از منازل که بر این چرخ برین دارد جای آنچه نحس است همین است که گفتم حاشاک

شوله و اخبیه و نثره و صرفه دُبران بلَده ذابح و اکلیل و زبانا و سماک

و بعد از جدول منازل، جدولی برکشتند جهت ساعات بست، و ساعات بست را بنویسند، و نشان روز یا شب تعیین نمایند، و مبدأ آن از ساعت اجتماع گیرند تا هشتاد و چهار ساعت زمانی بگذرد، نوبت ساعات بست باشد، در شب یا روز. بر این قیاس است تا به اجتماع دیگر رسد. اهل تجربه چنین گویند که، هر گاهی که ساعت بست درآید، تا دوازده ساعت زمانی، از جمله مهمات احتراز واجب است. اگر در ثلث اول ابتدای کار کنند، زیان به جان رسد و در ثلث دوم به جاه، و در ثلث سوم به مال(.

اما نظرهایی که کواکب را با یکدیگر بود، یعنی از قمر، در حاشیه دست راست، در برابر آن روز یا شب که آن نظر واقع می شود، و تحویل برجی به برجی بنویسند، و علامت تحویل یل بود، و آن چنان که بعد از رقم نظرات پنجگانه، پنج رقم نویسند: اوّل و دویم علامت کواکب که با هم نظر با تناظر دارند، سیم علامت روز و شب، چهارم ساعات، پنجم دقیقه ساعات. همچنین بعد از تحویل هم پنج رقم نویسند: اوّل علامت کواکب، دویم علامت بروج، سیم [436] علامت روز یا شب، چهارم پنجم: دقیقه ساعات.

و حالات کواکب نیز در این حاشیه نویسند، و حالات ایشان این است: چون رسیدن به درجه شرف یا به درجه هبوط یا به درجه اوج یا حضیض، و علامت حالات این است: ف = شرف، ط = هبوط، ج = اوج، ض = حضیض.

 و در دانستن اینکه این حالات مذکوره از آن کدام کوکب است، از ترکیب ارقام ایشان بود، از ارقام کواکب، بدین صورت: فس = شرف شمس، (فر= شرف قمر)، فل = شرف زحل، فی = شرف مشتری، فخ = شرف مریخ، فد = شرف عطارد.

 در بیان هبوط، طس = هبوط شمس، ( طر = هبوط قمر) طل = هبوط زحل، طی = هبوط مشتری، طخ = هبوط مریخ، طه = هبوط زهره، طد = هبوط عطارد،

)در بیان اوج( جس = اوج شمس، (جر: اوج قمر) جل = اوج زحل، جی = اوج مشتری، جخ = اوج مریخ، جه = اوج زهره، جد = اوج عطارد،

)در بیان حضیض) ضس = حضیض شمس، (ضر = حضیض قمر)، ضل = حضیض زحل، ضی = حضیض مشتری، ضخ = حضیض مریخ، ضه = حضیض زهره، ضد = حضیض عطارد،

)و گاهی علامت رجعت و استقامت کواکب نیز در این حاشیه بنویسند، بدان صورت که مذکور شد) عتل = رجعت زحل، عتی = رجعت مشتری، عتخ = رجعت مریخ، عته = رجعت زهره، عتد = رجعت عطارد، و علامت استقامت نیز چنین نویسند.

 و در تقویم بعد از علامات حالات (رجعت و استقامت) سه رقم نویسند: اوّل علامات روز یا شب، دوم ساعات، سیم دقیقه ساعات.

و بودن کواکب با راس و زنب را مجاسده آن کوکب گویند، و آن را نیز در میان حالات بنویسند (: و این نیز در این حاشیه نویسند غیر از قمر، و ارقام ایشان این است در بعضی تقاویم).

شمس مع راس سمعلق (: شمعسه)، (مریخ مع راس = خمعسه) زحل مع راس لمعلق (لمعسه)، مشتری مع راس یمعلق (یمعسه)، زهره مع راس همعلق (همعسه)، عطارد مع راس دمعلق (معسه)، و مع ذنب را نیز چنین نویسند.

و در بعضی تقویم، علامت مجاسده را مجا نویسند، و بعد از علامت مجاسده، سه رقم ثبت نمایند: اوّل علامت روز یا شب، دویم ساعت، سیم دقیقه ساعت.

و تحویل کواکب از روی رجعت از برجی به برجی دیگر را عکس آن کوکب گویند (: و تحویل کوکب از روی رجعت برجی دیگر عکس آن کواکب گردد)، و راس و ذنب را (دایم عکس بود، چرا که حرکت ایشان معکوس است)، و رقم آ« این است: عکس زحل = عکل، عکس مشتری = عکی، عکس مریخ = عکخ، عکس زهره = عکه عکس عطارد = عکد، عکس راس = عکس، عکس ذنب = عکنب. (شمس و قمر را عکس نبود).

و بعد از عکس کواکب نیز به طریق تحویل از برجی به برجی پنج رقم بنویسند: اوّل کوکب، دویم برج، سیم علامت روز یا شب، چهارم ساعت، پنجم دقیقه ساعت.

 و ظهور و خفای کواکب نیز (یعنی ابتدای پیدا شدن کواکب و ابتدای نهان شدن کواکب را در میان) در اتصالات کلی بنویسند، و ظهور را (بعینه) ظهور، و خفا را (بعینه) خفا نویسند. و بعضی علامت ظهور ظ، و علامت خفا خف نویسند، و بعضی علامت ظهور ر می نهند، و علامت خفا، ف.

و بعد از رقم ظهور و اخفا سه رقم نهند: اوّل رقم کوکب، دویم علامت شرق و غرب، شرق = را ق، و غرب = راب نویسند. سیم علامت شب (یا روز(.

و طلوع منازل نیز در این حاشیه (در میان اتصالات) ثبت نمایند، و علامت طلوع ع بود، (و علامت طلوع ع بود، و بعد از منازل قمر، یک رقم دیگر نویسند، علامت شب یا علامت صبح، و علامت صبح ص بود به) طلوع منازل، یعنی چون آفتاب ازین منزل جدا شود و به منزل دیگر قدم نهد، آن منزل اوّل پیش از طلوع آفتاب کند، و اگر زیاده از این خواهند به مطوّلات این فن رجوع کنند.

باب سیم در آنچه تعیین ساعات خیر و شر، و احکام بر آن باشد، و این شش فصل است:

فصل اوّل در احوال کواکب

بدان ای عزیز که هر کوکبی را منسوباتی است، بعضی سعد و بعضی نحس، و هر کوکبی را پستی و بالایی (:بیتی و وبالی) و هبوطی و شرفی و اوجی و حضیضی هست؛ پس هرگاه که کوکب در بیت و شرف و اوج خود بود، قوی، و قوت بسیار دهد، و آنچه منسوب به او بود [437] به تمام و کمال حاصل شود؛ و اگر به نظر دوستی یکدیگر نگرند محفوظ شوند؛ و هرگاه کوکب در وبال یا در هبوط و حضیض خود (بود) ضعیف باشد، و آنچه منسوبات او است در رنج و مشقت افتد، و اگر به نظر دشمنی بهم نگرند، زحمت بینند.

فصل دویم در منسوبات کواکب و سعد و نحس ایشان

زحل کوکب عمارت و زراعت و دهقنت (: دهقان) (و مشایخ و پیران و ارباب خانه های قدیم و سپاهیان و اهل جبال و صحرانشینان و شورستان و چای های عمیق و بناهای کهنه) است، و در نحوست به کمال بود، آن را نحس اکبر خوانند.

 مشتری کوکب علم و حلم و فصاحت و شرف و دین و ملت (: سادات و قضات و علما و اهل شرع و فصاحت و عبادت گاه منازل اشراف و مدارس و مساجد) است، و در سعادت به کمال بود و او را سعد اکبر خوانند.

مریخ کوکب شجاعت و اهل سلاح و اتراک و دزدان و قطاع الطریق (و عیاران و اوباش و سلاخان و آتشکده ها و خم خانه ها) است، و در نحوست کمتر از زحل است، و او را نحس اصغر خوانند.

 شمس کوکب (پادشاهان و) سلطنت و ریاست و فرمان (و اهل حکم و سراهای عالی و قصرها)است، و سعد است، به نظر دوستی که تسدیس و تثلیث است؛ و نحس است نظر دشمنی که تربیع و مقابله است. او را نیّر اعظم خوانند.

زهره کوکب (زنان، و مطربان و ساده رویان و خواجه سرایان و) عیش و عشرت و زینت و طرب و عروس (و بوستان و حوض خانه ها) است، و در سعادت کمتر از مشتری بود، او را سعد اصغر خوانند.

عطارد کوکب (دبیران و صاحب قلم و اهل دیوان و [اهل] ) فصاحت و فطانت است، و لطیف طبع و تدبیر (ها، و بازارها و دیوان خانه ها و ارباب صنعت ها)، و او ممزوج (: ممتزج) بود، یعنی یا سعد سعد است و یا نحس نحس.

قمر کوکب رسالت و پیکی و جاسوسی (: جاسوسان، و عوام الناس و اهل سفر و جوی های آب) است، و در سعادت و نحوست مثل آفتاب بود، یعنی با نظر دوستی سعد، و با نظر دشمنی نحس، و او را نیّر اصغر خوانند.

راس سعد است و زیاده کننده.

ذنب و کید نحس اند و نقصان کننده.

)زحل نزد منجمان فارس و یونان، نحس اکبر است، و مریخ نحس اصغر است، و عطارد با سعد سعد، و با نحس نحس، و نیّرین به نظر تثلیث و تسدیس سعدند، و در مقابله و تربیع و مقارنه نحس اند، و راس در سعادت و نحوست بیفزاید، و ذنب از سعادت و نحوست کم کند، و مشتری سعد اکبر، و زهره سعد اصغر، و کوکب علویه و شمس مذکراند و نهاری، الا مریخ که مذکر است و لَیلی. و زهره و قمر، مونث اند و لیلی. و عطارد با هر کوکب که باشد حکم او دارد. زحل سرد و خشک است، و مشتری و زهره گرم و تر، و به اعتدال نزدیک، و مریخ و شمس و قمر سرد و تر، و عطارد با هر کوکب که باشد، طبیعت او گیرد، و از نظرها، تثلیث نظر سعادت تمام و دوستی تمام است، و تسدیس نظر نیم دوستی و نیم سعادت است، و مقابله نظر تمام دشمنی و تمام نحوست است، و تربیع نظر نیم دشمنی و نیم نحوست است، و نظر سعدان از تسدیس و تثلیث خوب باشد، و مقارنه ایشان با یکدیگر، و مجاسده ایشان با راس خوبتر، و مقابله و تربیع ایشان بسیار بد نباشد، و اتصال نحسان از مقابله و تربیع بد باشد، و مقارنه ایشان بدتر و تثلیث و تسدیس ایشان چندان خوب نباشد). [این پاراگراف در نسخه دانشگاه نیامده است].

فصل سیم در خانه وبال

کواکب (و هریک از نیرین را یک خانه است، و هر یک از خمسه متحیره را دو خانه از بروج دوازده گانه مقرر ساخته اند، و مقابله خانه هر کوکب، که برج هفتم است وبال او باشدف و خانه های کواکب ازین بیت ظاهر می شود: بیت:

صفررخ اوه بهدٍ جَردُس طیل از برای خانه باشد هر وبالی ای عدیل

صفر نشان حمل، (و ر عقرب، و خ خانه مریخ باشد)، یعنی حمل و عقرب خانه مریخ است ، و ثور و میزان خانه زهره، جوزا و سنبله خانه عطارد، و سرطان خانه ماه، اسد خانه آفتاب، قوس و حوت خانه مشتری، جدی و دلو خانه زحل. [برای توضیح نبگرید: خزائن نراقی، چاپ حسن زاده آملی، ص 313(

و مقابل هر خانه یعنی هفتمش، وبال آن کوکب بود؛ چنانکه خانه های زحل وبال نیّرین است، خانه های نیرین وبال زحل، و خانه های مشتری وبال عطارد، و خانه های عطارد وبال مشتری، و خانه های زهره وبال مریخ بود، و جای مریخ وبال زهره، و راس و ذنب را نه خانه است و نه وبال.

فصل چهارم در شرف و هبوط کواکب

)هر یک از کواکب هفتگانه را شرف در برجی کشند و مقابله شرف هر کواکب هفتم برج همان درجه و دقیقه هبوط اوست. (و تفصیل شرف از این بیت معلوم می شود: شعر: فللوکا ... راج سبج، حرف فا نشانه شرف و لام علامت زحل، و واو رقم میزان و الف نشانه درجه، یعنی شرف زحل در بیست و یکم درجه میزان بود، و شرف مشتری در پانزدهم درجه سرطان، و شرف مریخ در بیست و هشتم درجه جدی، و شرف شمس در نوزدهم درجه حمل بود، و شرف زهره در بیست و هفتم درجه حوت بود، و شرف عطارد در پانزدهم درجه سنبله، و شرف قمر در سیم درجه ثور، و شرف راس در سیم درجه جوزا، و شرف ذنب درجه قوس، (و اگر کوکب در شرف بود، منسوبات او را قوتی باشد کمتر از قوت خانه و اگر در هبوط باشد، منسوبات او را ضعف باشد کمتر از صعف وبال) و مقابله شرف، هبوط کواکب بود به همان درجه دقیقه.

فصل پنجم در اوج و حضیض کواکب

اوقات کواکب در تاریخ نهصد و شصت و پنج ناقصه یزدجردی، موافق بیست و پنجم :( سیم) مردادماه (تیرماه) قدیم، (و مصادف با بیستم رجب المرجب سنه هزار و چهار ناقصه هجریه. اوج زحل در نوزدهم درجه، و دوازده دقیقه قوس است، و اوج مشتری در یک درجه و چهل و هشت دقیقه میزان بود، و اوج مریخ در بیست و چهار درجه و دوازده دقیقه اسد باشد، و اوج شمس در چهار درجه وچهل و دو دقیقه سرطان بود، و اوج زهره در بیست و چهار درجه و چهل و دو دقیقه جوزا بود، و اوج مدیر عطارد در شش درجه و چهل و پنج دقیقه عقرب باشد.

)در نسخه معصومیه: اوج زحل، هفده درجه و سی و دو دقیقه قوس بود، و اوج مشتری در شش درجه و دو دقیقه میزان بود، و اوج مریخ در بیست و دو درجه و پنجاه و پنج دقیقه اسد بود، و اوج شمس در دو درجه و پنجاه و نه دقیقه سرطان بود، و اوج عطارد در چهار درجه و پنجاه و نه دقیقه عقرب بود، و اوج زهره در بیست و دو درجه و پنجاه و نه دقیقه جوزا بود(.

 و حضیض هر یک مقابل اوج (ایشان) بود به همان درجه مگر عطارد و قمر را (چنان که حضیض زحل در هفده درجه و سی و دو دقیقه جوزا و حضیض مشتری در شش درجه و دو دقیقه حمل) و عطارد را دو حضیض بود (به هر دو) تثلیث اوج که یکی را سرطان است و دویم حوت به همان درجه و دقیقه اوج خود؛ و اوج قمر در وقت اجتماع و استقبال بود، حضیض در وقت دو تربیع او به آفتاب باشد.

فصل ششم در منسوبات:( فصل ششم مثلثات و ارباب آن) بروج از تذکیر و تانیث و نهاری و لیلی و منقلب و ثابت و  ذوجسدین حمل و اسد و قوس بروج آتشی اند، و مثلثه آتشی نیز گویند، و ارباب این مثلثه به روز، شمس و مشتری و زحل بود، به شب مشتری را به شمس مقدم دارند، و ثور و سنبله و جدی برج های خاکی اند، و مثلثه خاکی نیز گویند، و از باب این مثلثه به روز، زهره و قمر و مریخ بود، و به شب قمر را به زهره مقدم دارند. و جوزا و میزان و دلو برج های هوائی اند و مثلثه هوائی نیز گویند؛ و از باب این مثلثه، به روز زحل و عطارد و مشتری بود، و به شب عطارد را بر زحل مقدم دارند، و سرطان و عقرب و حوت برج های آبی اند، و مثلثه آبی نیز گویند، و از باب ایشان روز زهره و مریخ و قمر است، و شب مریخ را به زهره مقدم دارند، و برج های آتشی و بادی مذکر و روزی اند، و برج های خاکی و آبی مؤنث و شبی اند.

و از این برج ها حمل و سرطان و میزان و جدی برج های منقلب اند، و ثور و اسد و عقرب و دلو برج های ثابت اند، و جوزا و سنبله و قوس و حوت برج های ذوجسدین اند، و بروج آتشی، گرم و خشک بود، و بروج خاکی، سرد و خشک، و بروج بادی گرم و تر، و برج های آبی سرد و تر.

)در نسخه معصومیه: فصل ششم: در مثلثات و ارباب آن. اهل احکام سه برج از بروج دوازده گانه را طبع آتشی یافته اند، یعنی گرم و خشک، و آن را مثلثه آتشی گویند. و آن حمَل است و اسد و قوس. و این مثلثه را در روز، به شمس و به مشتری و به زحل داده اند، و در شب به مشتری و شمس و زحل، یعنی قوت مشتری در این سه خانه در شب از شمس بیشتر است. و این سه کوکب را ارباب این مثلثه گویند. و سه برج دیگر به طبع خاک یافته اند، یعنی سرد و خشک، و این مثلثه را خاکی گویند، و آن ثور و سنبله و جدی، و ارباب این مثلثه را به روز، زهره و قمر و مریخ اند، و به شب قمر را بر زهره مقدم دارند. و دیگر سه برج به طبع، آب یافته اند، یعنی سرد و تر. آن را مثلثه آبی گویند، و آن سرطان و عقرب و حوت است، و ارباب این مثلثه به روز زهره و مریخ و قمرند، و به شب مریخ را بر زهره مقدم دارند. و جوزا و میزان و دلو را به طبع هوا یافته اند، یعنی گرم و تر. و آن را مثلثه هوا گویند، و ارباب این مثلثه به روز زحل و عطارد و مشتری اند، و به شب عطارد به زحل مقدم دارند، و ارباب مثلثات در این بیت درج است: شعر:

نسیل تهرخ بلدی مهخر[؟] به شب حرف دوم می دار بر سر

حرف نون نشانه نار است، یعنی مثلثه ناری، و سین علامت شمس است و یا رقم مشتری، و لام علامت زحل، و حرف تا نشانه تراب است ، یعنی مثلثه خاکی، و حرف ها علامت هواست، یعنی مثلثه هوایی، و حرف میم نشانه ماء است، یعنی مثلثه آبی. و کوکب در این مثلثه بود، منسوبات او را قوتی باشد کمتر از قوت شرف. و برج های آتشی مذکر و روزی اند، و برجهای خاکی و آبی، مونث و لیلی باشند.

در بیان منقلب و ثابت و ذوجسدین: حمل و سرطان و میزان و جدی برجهای منقلب اند، و ثور و اسد و عقرب و دلو برجهای ثابت اند، و جوزا و سنبله و قوس و حوت برجهای ذو جسدین اند، و در این رباعی درج است: شعر:

صفر جوط است منقلب ای مرد / روزی روز کار ثابت کرد

بهحیا شده است ذو جسدین/ برجها را تو نیک دان سعدین

صفر علامت حمل، ج علامت جوزاست، واو علامت میزان، و ط علامت جدی، یعنی حمل و سرطان و میزان و جدی، برجهای منقلب اند و باقی را بدین قیاس نمایید(.

خاتمه در اختیارات ساعات روز و شب (روزها و شب ها)

چون خواهد که اختیار ساعت کنند از بهر مهمی، باید که قمر در برجی مناسب آن مهم مطلوب بود، و اتصال (: اتصالات) او با کوکبی که منسوب بود به آن کار، تا کار به حسب خواهش شود، و ارادت به تمام و کمال حاصل شود.

چنان که جهت خرید و فروخت و تجارت و رسول و نامه فرستادن، و حاجات به اشراف و علما بردن را، قمر در برج منقلب باشد، و ناظر به مشتری (نیکو بود(،

و بنای خانه و بیع املاک و دواب و بنای مساجد و مدارس را قمر در برج ثابت و ناظر به مشتری خوب باشد،

و سفر و نقل و حرکت و تحویل از منزلی به منزلی دیگر و طلب معاش کردن را، قمر در برج ذوجسدین نیکو بود،

و جامه بریدن و پوشیدن و حاجت نزد خواتین و زنان و امردان و خواجه سرایان را بردن قمر در برج منقلب، و ناظر به زهره خوب است، و زفاف کردن و طلب مراد که مناسب زهره بود، و لهو و طرب و بازی کردن و بنده (: بَرده) خریدن را، قمر در برج ثابت، جز عقرب، (:که عقرب است) و ناظر به زهره نیکو بود،

و تزویج و شرکت کردن و زینت و آرایش کردن را، قمر در بروج ذوجسدین، و ناظر به زهره شاید،

و ابتدای عمارت و زراعت و تخم افشاندن را قمر در بروج خاکی، و ناظر به زحل، به نظر دوستی خوب است؛

و جوی کندن و کاریز کندن و زرع را، قمر در بروج آبی و ناظر به زحل به نظر نیکوست،

و بنای شهرهای عالی و عمارات و حصارات ساختن، وحاجت نزد مشایخ بردن را قمر در برج های ثابت، خصوصا در ثور، و ناظر به زحل مناسب است.

سودا کردن (: سواری کردن) و گوی زدن، و صید رفتن و سیاست کردن را، قمر در بروج منقلب ناظر به مریخ، به نظر دوستی خوب است.

و تعبیه لشکرها و ترتیب اسلحه و حرب کردن را قمر در بروج ثابت و ناظر به مریخ رخصت است، و در بروج ذوجسدین، ترتیب [439] سلاح و خروج لشکرها را شایسته بود.

و اگر قمر ناظر بود به نحوست، به نظر عداوت، نشاید هیچ مهمات را اراده کردن مگر شرّو عداوت، و خرابی بنا و حصارها و قلعه ها را که دیگرباره نخواهند ساخت، و قتل جانوران درنده؛ و سیاست و مناظره و مجادله را شاید.

و اگر قمر ناظر بود به شمس به نظر دوستی، و در بروج منقلب بود، سفر کردن و دیدار ملوک، و طلب حاجات از پادشاهان کردن، و بستن علم ها را شاید.

و اگر قمر در بروج ثابت بود، در شهر و خانه نو شدن، و ابتدای کارهای بزرگ کردن را شاید، و بر تخت نشستن و بیعت و جلوس سلطنت نیز خوب بود.

و اگر در بروج آتشین بود، آتش کاری، و گداختن زر و سیم، و زرینه ساختن را شاید، اگر نظر دشمنی قمر با آفتاب بود، هیچ کاری نشاید کردن، مگر در اجتماع که قمر منصرف شود، و به سعدی متصل گردد، و نهادن دفینه ها و گریختن و پنهان شدن نیکو بود، و در استقبال هم بدین شرط اظهار سرّها کردن که موجب شهرت بود، و منادی کردن، و اظهار چیزی (: خبر) را شایسته بود.

و اجتماع به نظر مسعود آن است که بعد از انصراف به سعدی متصل (: منتقل) شود به همان بروج،

و اگر قمر ناظر بود به عطارد، و بدو مسعود باشد، ابتدای تعلیم و کتابت و بحث و مجادله علمی را شاید.

و اگر منحوس بود، در آن خیر نباشد، خاصّه که به نظر عداوت بود.

و عطارد از منحوس آن بود که متصل بود به نحسی به نظر دشمنی.

و بر جمله اتصالات قمر، بر وجه پسندیده به هر کوکبی، کاری را شاید که منسوب بود به آن کوکب،

و قمر با ذنب و کید، و میان دو نحس و طریقه محترقه وخالی السیر، خاصّه که از نحس منصرف بود، هیچ کاری نشاید کردن. تمت.

منبع: کتابخانه تخصصی تاریخ