شناسهٔ خبر: 1508 - سرویس آرشیو

نقش اهل بيت(ع) و شيعيان در شکل گيري فرهنگ و تمدن اسلامي

نقش اهل بيت(ع) و شيعيان در شکل گيري فرهنگ و تمدن اسلامي به نظر مي رسد اسلام که داعيه دار کامل ترين دين الهي براي سعادت بشر است؛بايستي بتواند همه ابعاد زندگي مادي و معنوي انسان را پوشش داده و از چيزي فروگذار نکرده باشد؛اما چه شده که اکنون مسلمين و امت هاي اسلامي با برخورداري از ديني جامع و متکامل،اين چنين در ضعف و فرودستي به سر مي برند.تسامح مسلمانان در ثبت و ضبط دستاوردهاي علمي و فرهنگي خود،سرخوردگي و خود باختگي متفکران اسلامي در برابر انديشه هاي نوگرايانه غرب،انکار برتري هاي علمي و فرهنگي مسلمين توسط غيرمسلمانان و بالاخره باورداشت درجه چندم بودن ملتهاي مسلمان به واسطه القائات بيگانگان؛از مصاديق و علل اين ظلم عظيمي است که در حق اسلام و مسلمين رفته است. در اين مقاله برآنيم تا با نيم نگاهي به سير تکون فرهنگ و تمدن اسلامي،به بيان نقش برجسته مسلمين- بالاخص اهل بيت(ع)و شيعيانشان- در شکل گيري فرهنگ،تمدن و دانش بشري بپردازيم.

محمد احمدی / کارشناسی ارشد فرق تشیع

مقدمه

هجوم فکري غرب براي استحاله فرهنگي مسلمانان،زمينه دست درازي و هجمه سرزميني بيگانگان را فراهم کرد و استعمار همه جانبه ملتهاي مسلمان را به وجود آورد.اين امر– صرف نظر از عوارض آن- همچون شوکي بر پيکره جهان اسلام،سبب شد تا امواجي حياتي در جهان اسلام به وجود آيد و تلاشهاي مستمري از سوي دلسوزان و متعهدان مسلمان براي بيداري مسلمين از اين خواب گران آغاز گردد.اين سلسله حرکات پيوسته تاريخي نهضتي را با نام «بيداري اسلامي» يا «دعوت به بازگشت به اسلام» صورت داد تا مسلمانان را نسبت به سرمايه هاي عظيم مادي و معنوي خود و ميراث گرانبهاي باقي مانده از نسلهاي گذشته آنان آگاه گرداند.در اين راستا مواضع مختلفي شکل گرفت که ماهيت هر يک با ديگري متفاوت مي نمود و نام هاي گوناگوني نيز در اين جريانها مورد استفاده قرار گرفت:اصلاح طلبي،سلفي گري،بازگشت به خويش،نوگرايي،بيداري اسلامي و... .
بيدارگران اسلامي کوششهاي فراواني را براي بازگرداندن خودباوري به امم اسلامي و افشاي غارتگري هاي انجام شده نسبت به سرمايه هاي علمي و فرهنگي مسلمين را آغاز کردند و در سايه اين مجاهدتها نشان دادند که بسياري از آنچه اکنون غرب در اختيار دارد،برگرفته از علوم و معارف خود آنهاست.چنانچه کنکاشي در سير تکون فرهنگ و تمدن اسلامي از گذشته تا کنون داشته باشيم؛خواهيم ديد که مسلمين در طي گذر از مراحل مختلف،علاوه بر افزودن بر غناي علوم زمان،خود مبدع بسياري علوم ديگر بوده اند و در بسياري از علوم جديد که غرب مولد آن بوده نيز گوي سبقت را از غربيان ربوده و پيشتاز اين عرصه ها شده اند.
برخي بر اين باورند که رشد و توسعه فرهنگي مصادف با ظهور اسلام را نمي توان به فرهنگ اصيل اسلامي مستند نمود چرا که مسلمانان در صدر اسلام و پس از پيامبر(ص)التزام عملي و پايبندي لازم به اسلام را نداشته اند و مسلما چنين افرادي نمي توانستند پايه گذار چنين فرهنگي در دنياي بشري باشند.اينان معتقدند اين فرهنگ و تمدن به وسيله افرادي شکل گرفته که داراي گرايش هاي اسلامي بوده و به دين اسلام گرويده بودند و گرنه از ميان خود مسلمانان و جامعه اسلامي چنين حرکتي صورت نگرفته است.اما در پاسخ چنين ادعاي باطلي مي توان گفت: چرا از اين تمدن برخواسته از حجاز،پيش از اسلام خبري نبود؟ و يا چرا شخصيت هاي شهير و درخشاني مثل ابوعلي سينا،فارابي و ديگران پيش از اسلام ظهور نکردند؟ در ثاني برخي از مظاهر تمدن - مثل سبکهاي معماري اسلامي- تنها بر اساس آموزه هاي فرهنگ اسلامي معنا مي شوند و آموزه هاي دين اسلام نيز بر رشد و توسعه فرهنگ انساني تاکيد داشته و به نيازهاي مادي و معنوي انسانها بيشترين توجه را مبذول مي داردکه اينها همگي از پشتوانه هاي ايجاد فرهنگ و تمدن اسلامي به شمار مي آيند(1).

عوامل موثر در شکل گيري فرهنگ و تمدن اسلامي:

عوامل مختلفي در شکل گيري فرهنگ و تمدن اسلامي تاثير داشته و توانسته اند در کنار يکديگر مجموعه فرهنگ و معارف اسلامي که متشکل از آيينها و باورهاي اسلامي است را ارائه نمايند:
الف)عوامل درون ديني:
1) رابطه انسان، خدا و هستي: در اين ساحت،نگاه اسلام به خدا،انسان و هستي،نگاهي بي بديل بوده که فلسفه خلقت و زندگي را متفاوت از ديگران مي بيند که به تبع آن،انسان شريف و صاحب کرامت به عنوان مظهر خدا و محور خلقت،در شناسايي جهان پيرامون خود دستآوردهايي عميق و متمايز از ديگران ارائه خواهد کرد.
2) خردورزي: از نظر قرآن وظيفه شخص پيامبر(ص)و مومنان اين است که حقيقت دين را با استدلال براي مردم تشريح کنند(2).بديهي است که اسلام آزادي در پذيرش دين و سفارش به تعقل در امورات آن را سر لوحه دستورات خود قرار داده و هيچ گاه ديدگاه هاي خود را بر مردم تحميل نمي کند که مستشرقين نيز خردمندانه بودن آيين محمد(ص) را اصلي ترين عامل در گسترش زود هنگام آن دانسته اند(3).
3) علم آموزي: حجم عظيمي از آنچه در آيات و روايات درباره فضيلت علم،توصيه به تعليم و تعلم، جايگاه عالمان در اسلام و اهميت کتاب و کتابت آمده است،گواه بزرگي بر نقش اسلام در شکل گيري فرهنگ و تمدن عظيم بشري در قرون گذشته است.
4) نوع آموزه هاي ديني: سادگي،جامعيت،جاودانگي و فطري بودن آموزه هاي ديني؛مقبوليت خاصي را در دل مسلمانان به وجود آورد که به خودي خود سرعت رشد و گسترش فرهنگ ديني اسلام را فزوني بخشيد.
5) سيره عملي مسلمين: از عوامل مهم و تاثير گذار بر نفوذ فرهنگ اسلام در ديگر جوامع،اعتقاد عملي مسلمانان(رهبران،حاکمان و پيروان)به آموزه هاي الهي دين بود و نمي توان آن را حاصل جنگ و قدرت قهري فتوحات اسلامي دانست؛در واقع عامل انساني هر حرکتي است که نقش اول را در پيشبرد آن حرکت ايفا مي کند و شايد يکي از موثرترين عوامل نفوذ و گسترش اسلام در طي فتوحات اسلامي،حسن سلوک،ساده زيستي و نيک رفتاري مسلمانان با ديگران بود که بيش از هر چيز ديگري اثرگذار بوده است.
ب)عوامل برون ديني:
1) رفع نقاط ضعف و جذب نقاط مثبت ديگر تمدن ها: فرهنگ برخواسته از اسلام به سبب بروز و ظهور از يک سرزمين خشک و سوزان با مردمي باديه نشين و بدوي،به خودي خود قدري از ديگر فرهنگها متمايز بود ولي در عين حال آميزه اي شد متاثر از آنها؛به گونه اي که عناصري را از فرهنگ و تمدن يوناني،هندي و ايراني جذب و فرهنگي جديد و متکامل با سيمايي مخصوص ارائه نمود؛تمدن و فرهنگي که زير بناي آن برساخته از آموزه هاي اصيل ديني بود.
2) نهضت ترجمه: با استقبال اسلام از ديگر اندشه ها و گشودن آغوش باز به روي علوم مختلف ديگر مناطق،جريان عظيمي در شکل گيري علوم در جهان اسلام شد که از آن با نام «نهضت ترجمه» ياد مي کنند.اولين گام در اين راه،ترجمه آثار تمدنهايي چون يونان،روم،ايران و هند بود که داراي بالاترين پيشرفتهاي علمي و فرهنگي آن زمان بودند و در اندک زماني با يادگيري زبانهاي بيگانه به عنوان فني نادر و پر ارزش؛اشتياق به ترجمه متون علمي و آگاهي از علوم مختلف بالا گرفت و با تاسيس «بيت الحکمه»ها،هر آنچه از علوم در دسترس بود گردآوري و ترجمه شد و در اختيار دانشمندان اسلامي قرار گرفت.البته اين نهضت پس از دو قرن رو به افول نهاد؛چرا که منابع غير عربي،ديگر چيزي براي ارائه نداشتند و سطح رشته هاي علمي به سطحي بالاتر از سطح آثار ترجمه شده رسيده بود(4).بسياري از مورخان بر اين باورند،مسلمانان در طي اين فرآيند،مهمترين نقش را در انتقال علوم به غرب ايفا کردند؛چرا که آنها با ترجمه علوم از يوناني به عربي،دانش بشري را به مدت چند قرن در خود نگه داشته و در نهايت پس از دوران رنسانس و پيدايش نهضت ترجمه علوم از عربي به لاتين،علوم و معارف نزد خود را به غرب باز پس دادند.در واقع مسلمانان ميراث داراني امين،براي فرهنگ و تمدن غرب بودند؛کما اين که بر غناي آن نيز افزودند(5).
3) شکل گيري مراکز و نهادهاي علمي: با شکل گيري جامعه اسلامي و تکامل نظام اجتماعي آن،به تدريج نهادها و مراکز آموزشي به و جود آمدند که نقش مهمي در شکل گيري و گسترش علوم و فنون مختلف داشت.نخستين اين مراکز که به طور اختصاصي به مباحث علمي ومطالعاتي مي پرداخت؛«بيت الحکمه» بود که محل تجمع دانشمندان و به ويژه مترجماني بود که کتاب هاي علمي و فلسفي را به عربي و سرياني ترجمه مي نمودند؛اولين آنها بيت الحکمه بغداد بود که بيشتر به فلسفه،علوم رياضي و علوم طبيعي مي پرداخت.از جمله مراکز ديگر دارالعلمها بودند که به نوعي کتابخانه هاي عمومي به حساب مي آمدند و مجموعه اي از کتب گردآوري شده در علوم مختلف در آنها موجود بود؛مانند دارالعلم فاطميون در مصر و دارالعلم موصل.از ديگر مراکز علمي،نظاميه ها بودند که محل تعليم و تربيت بوده و به نوعي حکم مدرسه و دانشگاه را -به عنوان يکي ديگر از پايگاه هاي تاسيس کتابخانه در کشورهاي اسلامي- داشتند که از جمله مدارس مشهور مي توان نظاميه بغداد و نيشابور را نام برد.
شايان ذکر است که از مهم ترين و اولين مراکز علمي و آموزشي در اسلام،مساجد و از صدر اسلام بيشتر امورات ديني و اجتماعي مسلمين در مساجد رسيدگي مي شد و حلقه هاي درس ائمه(ع)و شاگردان ايشان نيز در مساجد برپا بود.حتي پس از ساخت و توسعه مدارس،مساجد جنبه تربيتي و آموزشي خود را حفظ نمودند.برخي مساجد مانند مسجد اموي دمشق و مسجد جامع الخطيب اصفهان،علاوه بر تشابه در نقشه معماري با مدارس،گاهي کلاسهاي درس نيز درآنها تعبيه شده بود و شامل کتابخانه هايي نيز بودند.

سهم اهل بيت(ع)در پيدايش و گسترش فرهنگ و تمدن اسلامي

تاريخ اسلام که با دعوت پيامبر اکرم(ص)آغاز شد؛ نقطه آغازين تکون فرهنگ و تمدن اسلامي است.پيامبر اسلام(ص) براي جايگزيني فرهنگ جديد اسلامي به جاي فرهنگ عرب جاهلي با مشکلات زيادي روبرو بود،از طرفي بروز مشکلات داخلي نيز نگذاشت تا پايه هاي اين فرهنگ-آن چنان که شايسته بود- به صورت فراگير مستحکم شده و به سرزمين هاي ديگر منتقل گردد؛اما به لحاظ کمال دين و فرهنگ نويي که به جامعه انساني عرضه مي کرد،اين دين توانست در طول زمان به نيازهاي جوامع بشري پاسخ دهد و منبعي جامع براي احتياجات مادي و معنوي آنان باشد.با تشکيل حکومت اسلامي در مدينه،نخستين گام در مدنيت اسلامي نيز برداشته شد و با گسترش اسلام و در طي فتوحات اسلامي در سده هاي بعد، مرز اين فرهنگ و تمدن،مرزهاي حجاز را نيز درنورديد.
از آنجا که در ادامه رسالت پيامبر(ص)،ولايت و امامت مطرح شد تا خط سير سرچشمه هاي اين فرهنگ و تمدن،در جامعه اسلامي و ديگر جوامع تسري يابد؛ائمه اهل بيت(ع)به عنوان پيشگامان حرکت اسلامي و داعيه داران فرهنگ اصيل ديني،به دليل درک عميق و دقيق از ارکان فرهنگ اسلامي و با تفسير صحيح آنها،علاوه بر تقويت پايه هاي فرهنگ اسلامي،آن را از تحريف و انحراف مصون داشته و با تعليم علوم نزد خود و تربيت شاگرداني ممتاز در علوم و فنون زمان،بر غناي آن افزودند.در رأس اين حرکت امامان معصوم(ع)،امام اميرالمومنين(ع)،قرار داشت؛شخصيتي که نه تنها در طول دوران حيات خويش،بلکه در زمان حيات حضرت رسول(ص)نيز رتبه اي ممتاز داشت و در پايه گذاري علوم اسلامي نقش به سزايي ايفا نمود.فرزندان علي(ع)نيز به پيروي از ايشان،تداوم بخش اين نهضت عظيم فرهنگ ساز بودند که اين نقش را در زمان صادقين(ع)و امام ضا(ع)برجسته تر از دوران ديگر ائمه مي بينيم. در ادامه مسير نيز پيروان ايشان بر اين امر اهمام گماشته و در راه بسط و ترويج فرهنگ و معارف اسلامي نقش به سزايي ايفا نمودند که در ادامه تلاش ها و مجاهدت هاي ائمه اهل بيت(ع)بوده است. وجود بي شمار علماي شيعه - به عنوان شاگردان و رهپويان مکتب اهل بيت(ع)- در علوم مختلف،نشانگر سهم برجسته و قابل توجه مکتب تشيع در پيدايش و بسط علوم و معارف اسلامي است.

طبقه بندي علوم:

نوع نگاه دانشمندان مسلمان به علوم،متمايز از نگاه غير مسلمانان بود؛ از اين رو دانشمندان جهان اسلام در پي تعريف دسته بندي جديدي در علوم و دستيابي به معارفي بالاتر برآمدند. که دستآورد آن رشته هاي متعدد علمي است که تا کنون پا برجاست.نگاهي به سير تکون اين طبقه بندي ها،حاکي از نوعي نگاه ماورايي به علوم و همچنين نشان دهنده اهميت موضوع و محتواي آن علوم نيز مي باشد:
1. دانشي که به سبب اهميت بر ديگر دانش ها ارجحيت دارد؛مانند علم دين نسبت به پزشکي.
2. دانشي که واسطه اي است براي رسيدن به ديگر دانش ها؛ مثل علم منطق نسبت به فلسفه.
3. تقدم بخشي از يک علم بر ديگر بخش ها؛مثل تقدم صرف بر نحو در ادبيات عرب.
4. مقدمه بودن يک علم براي درک بهتر ديگر علوم؛مثل خواندن رياضيات براي درک بهتر فلسفه.
از نخستين دانشمندان اسلامي که به طبقه بندي علوم پرداخته،فارابي است که در کتاب «احصاء العلوم» خود به بيان جزئيات و شاخه هاي علوم پرداخته است.وي در اين دسته بندي از نظمي منطقي و فلسفي پيروي نموده و هدف خود از اين کار را فهرست نمودن علوم زمان خود اعلام نموده است؛در حالي که عملا با اين دسته بندي،به نوعي اهميت علوم را نشان داده اند(6).خوارزمي نيز در کتاب «مفاتيح العلوم» خود نوعي طبقه بندي ارائه نموده که در آن علوم در دو دسته شرعي(اسلامي)و غير شرعي(غير اسلامي)آمده است.وي علومي را که در فرهنگ و تمدن اسلامي به وجود آمده اند؛علوم اسلامي و علومي را که در ديگر تمدن ها(ايران و يونان و هند و...)به وجود آمده اما مسلمانان نيز در آن نقش داشته اند؛ در علوم غير اسلامي طبقه بندي نموده است.وي از نظم منطقي استفاده نکرده و تنها بر مبناي موضوع و هدف علوم دسته بندي خود را انجام داده است(7).
در تقسيم بندي علوم ملاک هاي مختلفي را در نظر گرفته مي شود؛اما مجموع اين دسته بندي ها از پنج حالت کلي زير خارج نيست(8):
1- به دو دسته نظري و عملي تقسيم مي شوند که اين طبقه بندي متاثر از فلسفه يونان است.علم نظري(حکمت نظري)خود سه دسته است:علوم الهي،علوم ذهني،علوم طبيعي.علم عملي(حکمت عملي) نيز بر سه دسته است:علم اخلاق،علم تدبير،علم سياست.
2- به سبب وسيله قرار گرفتن براي رسيدن به هدفي دسته بندي مي شوند؛اهم و مهم.
3- به جهت خاستگاه و منشا به دو دسته اسلامي و غير اسلامي نيز قابل تقسيم است.
4- شرعي که شامل علوم شريعت و منقسم بر اصول(قرآن و سنت)،فروع(فقه)،مقدمات(صرف و نحو)و متممات(رجال و درايه)است و غير شرعي،علوم عقلي محض هستند؛مثل رياضيات.
5- عقلي و نقلي نيز نوع ديگري از طبقه بندي در علوم است.

علوم و معارف اسلامي:

ما در اين بررسي علوم را در دو دسته اسلامي و غير اسلامي مورد بحث قرار داده و در علوم غير اسلامي،علوم جديد را نيز مطرح خواهيم نمود. منظور از علوم و معارف اسلامي،آن دسته از علومي است که موضوع آن مبناي تشکيل فرهنگ اسلامي است و يا مقدمه اين علوم است.اين علوم عبارتند از:علوم قرآن(تفسير،لغت،قرائت و...)،علوم حديث(رجال،درايه و...)،علم کلام،فقه و اصول،اخلاق،فلسفه و.....در ادامه به برخي از اين علوم اشاره خواهد شد.
الف)علوم قرآن: از گذشته تا کنون کتاب هاي فراواني درباره مجازات قرآن،لغات مشکله،نقطه ها و شکل قرآن،متشابهات،فضايل قرآن،ناسخ و منسوخ،شان نزول آيات،احکام و تاريخ قرآن و...نوشته شده است.مي توان گفت که در اين نهضت عظيم قرآني علي بن ابيطالب(ع)و شيعيانشان پيشگام بوده اند.اولين کسي که قرآن را نوشته و جمع آوري نموده امير المومنين علي(ع)بوده و اولين کسي که قرآن را نقطه گذاري نموده"ابوالاسود دتلي" يکي از اصحاب اميرالمومنين(ع)بوده است.همچنين اول کسي که در علم قرائت،معاني و توضيح لغات مشکله کتاب نوشت " ابان بن تغلب" صحابي امام چهارم بود و نخستين کتاب فضايل قرآن را " ابي بن کعب" صحابي معروف و از شيعيان امير المومنين(ع)نوشته است.اولين کتاب در مجازات قرآن را نيز " فرا" نحوي معروف که يک شيعه ايراني است،نوشته است و نخستين کسي که در احکام قرآن کتاب تاليف نمود" محمد بن سائب کلبي" شيعه و اولين تفسير قرآن را " سيعيد بن جبر" شيعي تاليف نموده است(9).
1. قرائت: از آنجا که قرآن در آن زمان بي نقطه و بدون اعراب نوشته مي شد و همچنين لهجه هاي مختلفي ميان قبايل مختلف وجود داشت؛رسول خدا(ص)،نحوه قرائت آن را از همان زمان نزول به صحابه تعليم فرمودند و آنان نيز به ديگران آموختند؛بنابراين اين علم همزاد با نزول قران است.در واقع پايه گذار علم قرائت پيامبر(ص)بوده اند؛زيرا ايشان امر به صحت قرائت و زيبايي صوت در خواندن قرآن مي نمودند.پس از علي بن ابيطالب(ع)،عبدالله بن مسعود و ائمه(ع)،از جمله امام سجاد(ع)،جزء قاريان خوش صوت قرآن بوده اند.اولين کسي که قرآن را با الحان موجود در زمان حاضر قرائت نموده،عبيدالله بن ابي بکر ثقفي معروف به ابن حاتم است که جزء طبقه سوم تابعين و قاضي بصره بوده است. اختلاف در قرائات به سبب اختلاف در روايات رسيده از پيامبر(ص)است و در هر يک از بلاد اسلامي قرائت يکي از قراء پذيرفته شد و در نتيجه پنجاه قرائت- که مشهورترين آنها قرائت سبعه است- پديدار شد(10).بعضي پنداشته اند اول کسي که در علم قرائت کتاب تاليف کرد "ابوعبيد قاسم بن سلام"(م224)بوده در حالي که پيش از او "حمزه بن حبيب"(م156)يکي از قراء سبعه و پيش از او نيز " ابان بن تغلب"(م141)يکي از شيعيان و ياران امام سجاد(ع)بوده است که در اين زمينه کتاب نوشته است(11).

2. تفسير: در زمان رسول خدا چون مردم از شان نزول ايات اگاهي داشتند و همچنين قرآن به زبان مادري آنها نازل شده بود،از اين رو کمتر دچار مشکل در فهم قرآن مي شدند.ولي بعدها احتياجات فراوان به احکام الهي و فهم حقايق آن نياز به تعمق بيشتري داشت که علم تفسير را به وجود آورد. اگر بخواهيم بدانيم اولين مفسر قرآن چه کسي بوده است،بي ترديد نام پيامبر(ص)و علي(ع)مي درخشد؛در واقع تفسير امام علي(ع)را بايد سرآغاز تفسير عقلي از قرآن کريم دانست.امامان معصوم(ع)،نيز به پيروي از پدر بزرگوارشان-علي(ع)- همواره به تفسير قرآن اشتغال داشته اند ولي متاسفانه کتاب تفسيري از ايشان باقي نمانده است،بلکه تنها روايات بي شماري از انان-خصوصا امام باقر و صادق(ع)- در کتابهاي تفسيري شيعه باقي مانده است که بيشتر آنها در تفسير قمي و مجمع البيان گردآوري شده است.از امام علي(ع)و فرزندانشان که بگذريم،مي توان از صحابي اي چون:ابن عباس،ابن مسعود،ابن ابي کعب و جابر بن عبدالله انصاري در شرح و بسط علم تفسير نام برد.ابن نديم در کتاب الفهرست اسامي بيش از چهل تن ازصحابي و تابعيني که تفسير نگاشته اند را آورده است(12).
در پيدايش و گسترش علم تفسير،مفسرين از روش ها و اسلوبهاي مختلفي استفاده نمودند که مهمترين آنها عبارتند از:
- تفسير قرآن به قرآن:اين روش مبتني بر کمک گرفتن از برخي آيات قرآن کريم براي فهم و تبين ديگر آيات است.گفته مي شود اين روش همان روش تفسيري پيامبر(ص)و اهل بيت(ع)بوده است و اين روشي است که قرآن خود براي فهم آياتش ما را بدان راهنمايي نموده است.
- تفسير اجتهادي: اين روش نيز مبناي قرآني دارد و به بيان علامه طباطبايي سيصد آيه اي که در قرآن بر تعقل و تفکر تاکيد مي نمايد براي کشف معاني آيات قرآن است.
- تفسير موضوعي:مفسر براي تبيين يک موضوعي خاص آياتي از قرآن را که از نظر معنايي با هم مرتبط هستند را استخراج و در کنار هم به عنوان ديدگاه قرآن راجع به آن موضوع مطرح مي کند.
تفسير تطبيقي،عصري،تاريخي،فلسفي،ادبي،نقلي،هدايتي و تربيتي،کلامي،رمزي و عرفاني نيز از انواع ديگر تفسير است(13).گفته مي شود اولين تفسير مدون قرآن مجيد،رواياتي بوده که در شرح برخي آيات وارد گرديده و در اين باره عبدالله بن عباس(ابن عباس)،شاگرد اميرالمومنين(ع)در تفسير،را نخستين مدون تفسير دانسته اند و آثار زيادي را به وي نسبت مي دهند که بيشتر آنها از شاگردان اوست(14)؛اما در نزد اهل سنت و بيشتر شيعه «سعيد بن جبير» شيعي،از شاگردان ابن عباس،به عنوان اولين مفسر نامبردار است و تفسير وي که بيشتر جنبه لغوي و تاريخي دارد از مهم ترين منابع در حوزه تفسير به شمار مي رود(15).
3. ادبيات: منظور از ادبيات صرف،نحو،معاني،بديع،عروض،لغت و...است و جزء علومي است که به لحاظ اهميت در دسته علوم مقدماتي قرار مي گيرد؛يعني مقدمه ايست براي يادگيري ديگر علوم و به خودي خود هدف يادگيري نيست.
- لغت:اول کسي که در "علم اللغه" کتاب نوشت "ابوعبدالرحمن خليل بن احمد"(م170)معروف به «عروضي» و از شاگردان امام جعفر صادق(ع)است.بعد از وي،" ابن سکيت"،" مبرد" – با کتاب الکامل-  "ابن دريد" - با کتاب جمهره اللغه-  مي باشند.
- صرف:نخستين کسي که علم صرف را وضع کرد،"ابو مسلم معاذ الهراء"(م 187)،شاگرد امام صادق(ع)بوده است.بعد از وي نيز ابو عثمان مازني کتاب مستقلي به نام "التصريف" را نگاشت.(16).
- نحو:همه اتفاق نظر دارند که واضع و موسس علم نحو اميرالمومنين(ع)بوده که کليات اين علم را به "ابوالاسود دئلي" آموخته است و وي هم به ديگران اموخته است(17).
- شعر:اگر چه ظاهرا اسلام به شعر و شعرا روي خوشي نشان نداده است،اما شعري که اموزنده و حکمت آميز باشد،نه تنها مذموم نيست بلکه ممدوح و مقبول اسلام نيز هست.از همان ز مان حيات رسول خدا(ص)و پس از ان در زمان اهل بيت(ع)،مي بينيم که شعرايي که در شعرهايشان معاني اخلاقي و علمي و حماسي وجود داشته مورد عنايت و تکريم بوده اند و برخي همچون فرزدق،شاعر خاص اهل بيت(ع)نيز بوده اند.
4. حديث: علم حديث در کنار قرآن،پايه نخست علوم اسلامي است و به عنوان دومين منبع علوم اسلامي است.از آنجا که سنت نبوي در قالب احاديث عرضه مي شد،اين علم تاثير چشمگيري در توسعه علومي چون:تاريخ،ادبيات،کلام و فلسفه گذاشت.اگر چه از زمان حيات رسول خدا(ص)،همه مسلمين به حفظ و جمع آوري حديث اهتمام داشتند اما خاندان پيامبر و پيروانشان در کتابت و تدوين آن پيشگام بوده و عامه به سبب نهي خلفا از کتابت حديث و به بهانه اين که پرداختن به حديث جاي قرآن را نگيرد؛در اين امر کوتاهي نمودند.
 اين نهي در زمان عمر بن عبدالعزيز شکسته شد و به کتابت حديث آغاز گرديد.نخستين کسي که در اهل سنت به کتابت حديث پرداخته "ربيع بن صبيح"(م160)و "سعيد بن عروبه"(م 156)است.اما در شيعه از همان زمان حيات رسول خدا(ص)به اين امر پرداخته شد.در "صحيح" مسلم و "فتح الباري" ابن حجر آمده که امير المومنين(ع)،فزندش امام حسن(ع)،انس بن مالک،عبدالله بن عمرو بن عاص و ديگران بر خلاف برخي صحابه کتابت حديث را پسنديده مي دانستند.(18).
اولين کتاب حديثي شيعه،کتابي است به املاء رسول خدا و خط علي(ع)،که به نام "صحيفه" يا "جامعه" مشهور است و ديگري کتابي است به نام "مصحف فاطمه(س)".اين دو کتاب نزد امامان ما(ع)موجود بوده و گاهي مسائل خود را با استناد به آنها استدلال مي کرده اند.گويا حضرت علي(ع)نيز کتابي مربوط به ديات داشته که معمولا همراه ايشان بوده است.
کتاب ابورافع،غلام آزاد شده پيامبر(ص)-السنن و الاحکام و القضاياي اميرالمومنين(ع)- نخستين کتاب حديثي است که در سنن،احکام و قضايا نوشته شده است.بعد از وي کساني چون:سلمان،ابوذر،اصبغ بن نباته،ابن ابي رافع،حرث بن عبدالله،ميثم تمار،ربيعه بن سميع و عبيدالله بن حر قرار مي گيرند که تاليفاتي در حديث،قضاوت هاي اميرالمومنين(ع)،خطابي،گفتگوها و مناظره هاي حضرت داشته اند.
در طبقه بعد "زبور آل محمد(ع)" يا "صحيفه سجاديه" قرار دارد و همچنين تاليفاتي از جابر بن يزيد جعفي،زيد شهيد،حسن بن ثور و زياد بن منذر.در زمان صادقين(ع)که فضاي جديدي براي نشر معارف الهي ايجاد شده بود،اين دانش سير صعودي پيدا کرد و حدود هفت هزار رساله و کتاب نوشته شد که از آنها اصول اربعمأه به وجود آمد که مصدر جوامع حديثي بعدي گرديد به دنبال علم حديث،براي شناخت احاديث جعلي از صحيح،علم درايه و رجال به وجود آمد که شيعه در اين دو علم نيز پيشتاز بود.
5. فقه: در زمان حيات رسول خدا(ص)،نسل اول عالمان اسلامي،محدثان بودند که کمتر به استنباط احکام شرعي بر اساس قرآن و حديث مي پرداختند و مسائل از شخص ايشان سوال مي شد.و لي پس از رحلت ايشان(ص)،اين استنباط(اجتهاد در کتاب و سنت)ضرورت پيدا کرد.نيازمندي هاي اجتماعي،سياسي و اقتصادي جامع اسلامي مستلزم بيان احکام جديد و تبيين بيشتر امور جزئيه بود که شکافتن علوم و بيان احکام الهي را از دل کتاب و سنت مي طلبيد.ائمه(ع)به عنون وارثان علم نبوي و حافظان دين الهي اولين و بهترين منبع نشر و تبيين احکام الهي براي مردم بودند و در طول حيات ايشان مرجع علمي جامعه در اين مسائل به شمار مي رفتند.به ويژه در زمان صادقين(ع)که امام صادق(ع)،مکتب فقهي مطرح شده از سوي پدر بزرگوار خويش را مدون و منسجم نموده و به عنوان يک مکتب فقهي شيعي ارائه نمودند که به فقه جعفري شهرت گرفت.به جز ائمه(ع)،ديگراني هم چون؛يونس بن عبدالرحمن،زراره بن اعين،ابوبصي،فضل بن شاذان و...نيز بودند که در فقه و اجتهاد شهرت داشتند.دسته اي ديگر نيز فقه خود را تنها بر پايه روايات و نقل حديث استوار نموده و از هر نوع استدلال عقلي در احکام شرعي ابا داشتند.اگر چه در مقابل برخي نيز خود را در عرض خاندان نبوت دانسته و راي و اجتهاد خويش را در استنباط حکم خدا داخل کرده و فقه ديگري به جامعه عرضه داشتند،اما بديهي است که اتخاذ علم از منبع و مبدأ آن به صواب نزديک تر بلکه عين صواب است.
6. اصول فقه: با شکل گيري علم فقه تلاش ها براي تدوين و بيان مبادي اين علم آغاز شد و به عنوان علمي مجزا مطرح گرديد.از طرفي ديگر با گسترش جامعه اسلامي و پديد آمدن نيازهاي جديد و همچنين داخل شدن احاديث مجعول در منابع روايي اسلامي،بيان چگونگي استخراج احکام از قرآن و سنت ضرورت پيدا کرد.در سده هاي نخستين قواعدي چون؛حجيت دانستن الفاظ ظاهري،حجيت خبر،حجيت اجماع و شهرت،تعارض ادله و....زيربناي علم اصول را تشکيل مي دادند.البته عامه در اين باره به خاطر گسست از اهل بيت(ع)،زودتر احساس نياز به اين علم نمود و راه انحراف(قياس،استحسان،استصلاح و...)را در پيش گرفت در حالي که شيعه با اتصال به معارف اهل بيت(ع)،در اين علم قوي تر و متقن تر عمل نموده است.ائمه(ع)با آموزش اصول استنباط احکام الهي از کتاب و سنت(اصول فقه)مباني اوليه اين علم را بنا گذاشتند؛اگر چه عده اي معتقدند به کار بردن قواعد اصولي از همان صدر اسلام- ولو به صورت ساده- وجود داشته است.در نگاهي ديگر شايد بتوان امام باقر(ع)و امام صادق(ع)را موسس علم اصول فقه دانست که ضمن تدوين فقه شيعه،اصول اين غلم را نيز براي شاگردان خود بيان نموده اند.در اين که نخستين کتاب در اين باره را چه کسي تدوين نموده است؛اختلاف است.برخي شافعي،برخي شيباني و برخي ديگر نيز قاضي ابويوسف را مولف کتاب در اين علم مي دانند؛اما مرحوم شهيد صدر،از هشام بن حکم به عنوان نخستين مولف علم اصول نام مي برد که کتاب «الغاظ»،را در مهمترين مباحث اصولي نوشته است.پس از او يونس بن عبدالرحمن با تاليف کتاب«اختلاف الحديث و مسائله» قابل ذکر است(19).
7. کلام: عصر رسالت نخستين زمان ظهور علم کلام است،چرا که رسولان الهي به توضيح و دفاع از عقايد ديني خود پرداخته اند.مرحله دوم آن پس از حيات رسول خدا(ص)است که مسلمانان به دليل ارتباط با غير مسلمانان براي دفاع از حريم اسلام و مقابله با انحرافات،به روش هاي نوين فکري و استدلالي روي آوردند.علت ديگري که مي توان براي پيدايش علم کلام برشمرد وجود عقايد التقاطي در ميان نومسلمانان از اقوام و مذاهب ديگر بود که درصدد تطبيق آموزه هاي اسلامي با آموزه هاي سابق خود بودند.برخلاف برخي اظهار نظرها،کلام اسلامي از کلام مسيحي نشأت نگرفته و کلام شيعي نيز متقدم از کلام اهل سنت است و متاثر از کلام معتزلي نيست.علم کلام از ابتدا به عنوان علم منظم و منسجمي مطرح نشده؛بلکه يک سري بحث هايي درباره مسائل مختلف اعتقادي بوده که معمولا به جدل نيز کشيده مي شده که اين استدلالات و مباحثات در سه قالب آموزش و تعليم،مناظره و مجادله و پرسش و پاسخ مطرح شده است.
در زمان حيات رسول خدا(ص)با توجه به حضور ايشان و پاسخگويي به مسائل،در اين باره کتابي تدوين نشد،اگر چه شخص منحصر به فرد اين دوره همچون ساير عرصه هاي علوم،اميرالمومنين(ع)است که براي نخستين بار درباره ذات و صفات خداوند،حدوث و قدم،بساطت و ترکيب،وحدت و کثرت و...بحث هاي عميقي مطرح نموده اند.اميرالمومنين(ع)به گسترش و تعميق مباحث کلامي پرداخته و به عنوان اولين متکلم اسلام مي باشند.ساير ائمه(ع)،به ويژه امام سجاد(ع)،صادقين(ع) و اما رضا(ع)نيز بحث هاي فراواني را مطرح و شاگردان زيادي در اين زمينه تربيت نموده اند.پس از ائمه(ع)،شاگرداني چون؛هشام بن حکم،هشام بن سالم،مومن الطاق و فضل بن شاذان در اين علم سرآمد بودند.
8. فلسفه: فلسفه بحث استدلالي در زمينه حقيقت پديده ها و مولود نگرش آدمي به اصل و سرنوشت هستي است؛از اين رو قدمتي به بلنداي حيات بشري دارد.با ظهور دين اسلام و ارائه آموزه هاي قرآني و روايي،فلسفه به اوج کمال خود رسيد.در کنار آن روايات نيز به ذکر مسائل عميق عقلي درباب مسائل فلسفي پرداختند که از ميان ائمه(ع)؛امام علي(ع)،صادقين(ع)،امام کاظم(ع)و امام رضا(ع)بيشتر به اين مباحث پرداخته اند که در اين ميان امام علي(ع)نقش ويژه اي دارند.ايشان اولين کسي است که در باب فلسفه الهي،سخناني منطقي و توام با برهان در خطبه ها و سخنان خود آورده اند.همچنين ايشان اولين کسي است که واژه هاي عربي را براي بيان مباحث فلسفي و اصطلاحات حکمي به کار برده اند؛مفاهيمي چون:قديم و ازلي،وحدت عددي،قوه،استعداد،علت و معلول و...(20).در جهان اسلام اولين فيلسوف مسلمان ابويوسف يعقوب بن اسحاق الکندي،مشهور به فيلسوف العرب،است که در سده دوم و سوم هجري به فراگيري فلسفه از زبان هاي يوناني و سرياني پرداخت.از وي حدود 270 اثر در هفده رشته علمي همچون:فلسفه،منطق،طب،نجوم،رياضيات،موسيقي،هندسه و...نام برده اند.او نخستين کسي بود که بين فلسفه و دين آشتي برقرار کرد و تعريفي فلسفي از دين ارائه نمود.
9. منطق: از آنجا که علم منطق مقدمه فراگيري و پرداختن فلسفه است،بي شک منطق نيز همزاد فلسفه بوده و از ابتدا با به کارگيري قواعد ساده منطقي شکل گرفته است.همان طور که ائمه(ع)به بيان مسائل فلسفي پراخته اند،از اصول و فنون علم منطق استفاده نموده و به بيان آن پرداخته اند.از طرفي به اين علت که در مکتب تشيع،عقل جايگاه والايي دارد و يکي از مستمسکات در تبين علوم و معارف الهي است،حضور پررنگ علوم عقلي را مي توان در سراسر معارف شيعي ديد و مسلما در راس همه اينها،روايات و آموزه هاي اهل بيت(ع)است که مشحون از اين مسائل مي باشد و به تبع شيعه نيز پرچمدار و پيشتاز عرصه علوم عقلي بوده و هست.منطق مسلمين را مي توان در علم کلام و فقه آنان به خوبي مشاهده نمود؛در واقع اصول فقه فقها،منطق آنان است و متکلمان اسلامي نيز همواره از منطق مخصوص خود استفاده مي نموند.اولين کسي که در جهان اسلام به ترجمه متون منطقي مبادرت ورزيد ابن مقفع ايراني است که به دنبال وي اشخاصي چون کندي بر روي اين متون کار کرده و تاليفاتي فراهم آوردند.از آثار کندي که 22 مورد آن در فلسفه است،9 اثر در باب منطق به عنوان مقدمه فراگيري فلسفه نوشته شده است.
10. تاريخ و تاريخ نگاري: اعراب قبل از اسلام به علم انساب(تبارشناسي)و تاريخ اهتمام داشتند؛اما با ظهور اسلام و تاکيد ويژه قرآن بر عبرت از تاريخ گذشتگان اين علم پررنگ تر شد و اهميت خاصي پيدا کرد. مهمترين عامل ترغيب مسلمانان به تاريخ و تاريخ نويسي،همانا آموزه هاي قرآني و روايي بود که خود به سرگذشت انبيا و امم گذشته اشاره نموده بود.در طي فتوحات اسلامي نيز مسلمانان در رويارويي با اقوام و ملل جدديد،خود را نيازمند شناخت اوضاع و احوال آنان دانستند و اين امر حجم مطالعات تاريخي را دو چندان نمود و در پي آن کتب تاريخي بسياري به نگارش درآمد که در ميان ساير اقوام بي سابقه بود. با توجه به اينکه در صدر اسلام موارد تاريخي در احاديث نقل مي شد، اين علم از دل علم حديث خارج شد و به صورت مستقل و در قالب رشته هاي مختلفي همچون:سيره نويسي،طبقات روات،طبقات رجال و صحابه،ملل و نحل،جنگ ها و فتوحات و...بروز کرد و از همان صدر اسلام در هر يک از اين رشته ها آثاري نگاشته شد.
 اميرمومنان(ع)،علاوه بر اين که خود بر تدوين و بيان حديث در اين باره اهتمام داشتند،به فراگيري اين دانش نيز تاکيد مي ورزيدند.گفته مي شود نخستين کسي که در علم تاريخ کتاب نوشته «عبيدالله بن ابي رافع» شاگرد امير المومنين(ع)بوده که درباره صحابه اي که در جنگ جمل،صفين و نهروان در رکاب حضرت به شهادت رسيدند نوشته است.نخستين تاريخ نگار مسلمان،ابومخنف است که برخي تک نگاري هاي موضوعي در تاريخ،از وي باقي مانده است.ابن اسحاق نيز نخستين سيره نويس است که سيره نبوي را به نگارش درآورده است.واقدي نيز نخستين مغازي نويس درباره جنگ هاي پيامبر(ص)است و شاگرد وي ابن سعد در الطبقات شرح حال پيامبر(ص)،صحابه و تابعين را آورده است.محمد کلبي و فرزندش هشام نيز منبع ارزشمندي به نام الانساب در تبار شناسي اعراب به وجودآوردند.نخستين تاريخ عمومي اسلامي؛تاريخ يعقوبي،نوشته دانشمند شيعي احمد بن يعقوب است که در دو جلد،يکي درباره تاريخ يهود،هند،ايران،روم و يونان و...و ديگري در تاريخ اسلام از آغاز تا عصر معتمد عباسي است(21).
تاريخ نگاري مسلمانان داراي ويژگي هاي خاصي است که نشان همت والاي آنان در به تحرير کشيدن اين علم دارد.دقت نظر در نقل جزئيات مطالب و رعايت امانت؛به کار بردن شيوه ها و اسلوب هاي مختلف در نگارش(براساس سال،نام ها،وقايع و...)؛تجزيه و تحليل از وقايع و شرح و بسط آن،مانند مقدمه ابن خلدون؛سعه صدر و توقف کافي بر مطالب،مانند تاريخ دمشق(ابن عساکر)و تاريخ بغداد(بغدادي)که در 80 جلد نوشته شده است.
11. عرفان و تصوف: در صدر اسلام افرادي با اتخاذ مواضع اعرض گونه از دنيا و مظاهر آن و داعيه سلوک الي الله،سلوکي خاص در پيش گرفتند تا به رضاي حق دست يابند. تا قرن دوم، عرفان همان اسلام عملي و راستين بود و جنبه علمي نداشت.در اين باره،در ميان مسلمانان صدر اسلام نمي توان کسي را يافت که همچون علي(ع)دل در گرو حق داشته و در ميان صحابه نيز کسي جز آن حضرت نبود که دنيا را سه طلاقه کرده باشد.پس از ايشان افرادي چون سلمان،ابوذر،کميل بن زياد،اويس قرني،رشيد هجري و ميثم تمار را مي بينيم که عرفاي اسلامي اينان را در راس سلسله هاي خود قرار داده اند.در اصل آنچه به عنوان عرفان و طي طريقت مطرح شد چيزي جز التزام عملي و دقيق به اصول و معارف اهل بيت(ع)نبوده و مسلما خود ايشان در اين باره سرآمد همگان بوده اند.بعدها افرادي از اين ميان چون ذوالنون مصري،جنيد و شبلي به ذکر مقامات عارفين پرداخته و ضمن دسته بندي مراحل سلوک عرفان را در اعداد علوم اسلامي وارد نمودند.
12. اخلاق: با توجه به تاکيد و اهتمام خاصي که اسلام بر کسب محاسن اخلاق،دفع رذايل و تزکيه نفس نموده است و پيامبر(ص)نيز يکي از انگيزه هاي بعثت خويش را مکارم اخلاق خوانده اند،مسلمين ترغيب شدند تا در اين وادي گام نهند.از اين رو مسلمين از همان ابتداي نزول قرآن به تزکيه نفس و تلاش در کسب فضايل اخلاقي پرداختند.باز هم بايد گفت نخستين کسي که در اين زمينه قدم پيش گذاشته اميرالمومنين(ع)است و اين دانش را به صورت مدون درآورده است؛آن هم در نامه اي که به فرزندش امام حسن(ع)نوشته و ضمن آن،تمامم ابواب اين علم و همه عوامل سعادت و شقاوت را بر مي شمارند.در فرمايشات و مأثورات ساير معصومين(ع)نيز چنين مواردي به وفور مشاهده مي شود.از شاگردان معصومين(ع)،نخستين کسي که در اخلاق کتابي مستقل نگاشته است " اسماعيل بن مهران" شاگرد امام ششم است که در قرن دوم کتاب صفات مومن و فاجر را نوشت.اين چه کسي و در چه زماني مباحث اخلاقي را با اصول علمي مطرح نموده بايد گفت؛ابن مسکويه اولين کسي است که با تاليف کتب متعدد اخلاقي همچون:تهذيب الاخلاق،تجارب الامم،الفوزالاصغر،جاويدان خرد،طهاره الاعراق و...- به ويژه با کتاب طهاره الاعراق- شاهکار علمي خود را به منصه ظهور رسانده است که سايرين در تاليفات خود پيرو وي بوده اند.

علوم غير اسلامي

مسلمين در رشته هاي علوم تجربي و حسي نيز تلاش هاي فراواني نموده و پيشرفت هاي قابل توجهي به دست آوردند.اگر چه سر رشته برخي از اين علوم در ابتدا در دست غير مسلمانان بوده ولي آنگاه که به بلاد اسلامي راه پيدا کرده،علاوه بر تکامل و اصلاح،گاهي نيز همچون علم نجوم و طب دچار تحول هاي عظيمي شده و ابداعات فراواني در آن صورت گرفته است که امروزه منشا خدمات فراواني به کل جهانيان است.
1. شيمي: شايد بتوان گفت که علم شيمي؛علمي است که پايه گذار آن مسلمانان بوده اند و با کشفيات و ابداعات خود در اين باره راه وصول به علم شيمي جديد را هموار نمودند.دستآوردهاي مسلمانان در اين علم به اندازه اي است که مي توان پايه صنعت غرب را بر آن استوار دانست و به جرات بيان نمود که و علم شيمي غرب ميراث دار دانشمندان مسلماني چون جابربن حيان،زکرياي رازي و ابوريحان بيروني است.علمي که امروزه ما از آن به عنوان علم شيمي نام مي بريم؛ريشه در علمي ديرينه به نام علم کيميا دارد که در واقع علم تبديل فلزات پست همچون آهن و مس،به فلزات گرانبهايي همچون طلاست.شخصيت شهيري که کيميا را از خرافه به علمي تجربي و آزمايشگاهي تبديل نمود؛«جابر بن حيان» است که از شيعيان ايراني و از شاگردان امام صادق(ع)بود.وي در تمام دنيا به پدر کيمياي عرب معروف است و مجموعه آثار وي به عنوان بزرگترين حجت در کيمياگري به شمار مي رود.در مجموعه جابري در موضوعات مختلفي چون:جهان شناسي،نجوم،کيميا،موسيقي،علم اعداد و حروف و...بحث شده است که نشان از تسلط بالاي او بر علوم مختلف است.
در علم شيمي اگر چه خالد بن يزيد-ملقب به حکيم آل مروان- نخستين کسي است که نگاشته هايي دارد،اما همان طور که گفته شد،اولين دانشمندي که اين علم را بدين معنا پايه گذاري کرد،جابر بن حيان،شاگرد خاص امام صادق(ع)است که علم شيمي را يک بار براي هميشه در جهان اسلام تاسيس نمود.وي در آثار خود راجع به تصفيه،تقطير،تبخير،ذوب،تبلور و...مطالبي نوشته و طرز تهيه برخي مواد شيميايي را بيان نموده است.وي کربنات سرب را بدست آورد و آرسنيک و آنتيموان را از سولفيد آنها جدا نمود.وي در آثار خود درباره پالايش فلزات،تهيه فولاد،رنگ کردن پارچه و چرم،تقطير سرکه براي بدست آوردن اسيد استيک غليظ و...توضيحاتي داده است که در نوع خود بي نظير است.گفته مي شود در موزه بريتانيا،هشتاد جلد کتاب در مورد کشفيات او وجود دارد که دانشمندان علم شيمي آنها را به زبان انگليسي ترجمه کرده اند(22).
سرآمد اين علم پس از جابر،بزرگترين پزشک باليني اسلام،محمد زکرياي رازي است که در علم کيميا نيز خود را شاگرد جابر مي دانست.کتب کيمياگري رازي در واقع اولين کتب علم شيمي است؛چرا که وي طبقه بندي دقيقي از اجسام در شيمي ارائه نموده که با اصطلاحات علم کيميا بيان شده است.وي بسياري فرآيندهاي شيميايي را شرح نموده که با کشفيات شيمي جديد مطابقت دارد.وي را موسس شيمي جديد در شرق و غرب مي نامند(23).
2. رياضيات: در صدر اسلام علم رياضيات و حساب چندان مورد توجه نبود؛چرا که احتياج مسلمانان به آمار و حساب ماليات و خراج بر عهده مواليان و اهل ذمه بود.با گسترش قلمرو اسلامي،نياز به حساب نيز احساس شد و در جريان ترجمه علوم بيگانه به عربي،حساب نيز ترجمه شد و در زمره علوم مورد مطالعه جامعه اسلامي راه يافت.مسلمانان با فراگرفتن اين علم بر تکامل آن کوشش هايي روا داشته و به نوآوري هايي نيز دست يافتند که بعدها به غربيان انتقال يافت و از آن بهره هاي فراواني بردند.محمد بن ابراهيم فزاري که دانشمند شيعي معاصر منصور دوانيقي است،اولين شخصيت موثر در علم رياضيات است که از راه ترجمه اعداد هندي را در عربي وارد نمود که زمينه استفاده ديگر دانشمندان اسلامي را فراهم نمود(24).اما خوارزمي،معاصر مامون و رييس کتابخانه وي،شخصيتي است که در اين علم خوش درخشيده و پايه گذار علم جبر و الگوريتم(محاسبه)شد.کتابهاي وي در اين زمينه به زبانهاي اروپايي ترجمه شد و به عنوان مبناي مطالعات رياضي،سال ها مورد استفاده آنان قرار گرفت.بوزجاني،ابن سينا و فارابي در مثلثات،ابن هيثم و اخوان الصفا در معادلات و ابوريحان بيروني در هندسه،حساب،جبر و اعداد سر رشته داشته اند و کتابهاي ايشان مورد استفاده دانشمندان غربي بوده است(25).
3. طب: در اسلام از آنچه که به بدن ضرر مي رساند نهي شده و اهميت اين امر تا انجاست که نظافت جزيي از ايمان شمرده شده است.دستورهايي چون وضوء،غسل،تحريم مسکرات و... نيز مبنايي حکمي براي حفظ سلامت روحي و جسمي انسان دارد.در متون اسلامي و روايات نيز دستورالعملهاي فراواني را در اين باره مي بينيم.در قرن سوم مجموع اين مطالب تحت عناويني چون طب النبي(ص)،طب الائمه(طب الصادق(ع)و طب الرضا(ع))گردآوري شد که تا امروز نيز مورد استفاده قرار مي گيرد و البته بيشتر مولفين آنها عالمان دين بودند تا پزشک.به دنبال آن علما و دانشمندان اسلامي بر اين امر اهتمام نموده و در برخي زمينه هاي پزشکي پيشگام و سرآمد زمان خود و آينده شدند.
آغاز علم رسمي طب در ممالک اسلامي با ترجمه آثار يوناني،هندي و ايراني بود که در اختيار حکما و دانشمندان مسلمان قرار گرفت.اين بار نيز اين دانشمندان اسلامي بودند که با بهره گيري از تعاليم الهي و اسلامي،به شناخت پيچيدگي ها و اسرار جسم آدمي پرداخته و ابتکارات تازه اي را در طبابت و جراحي به وجود آوردند؛ به گونه اي که کتابها و دايره المعارفهاي تاليفي آنها سالهاي سال در دانشگاههاي اروپايي مورد تدريس و تدقيق قرار گرفت و برخي همچنان جايگاه علمي ارزنده خود را حفظ نموده است.
نخستين تاليف در اين زمينه را «علي بن ربن طبري» به نام «فردوس الحکمه» انجام داد که حاوي 360 فصل در طب است که در آسيب شناسي،داروشناسي و پرهيز کم نظير است.بعد از او شاگردش محمد زکرياي رازي مشهورترين طبيب در جهان اسلام است که از 220 تاليف وي،نيمي در طب نگاشته شده است.در عظمت او همين بس که کتابي در آبله و سرخک نوشته که در طي چهار قرن چهل بار به زبان هاي گوناگون ترجمه و چاپ شده است.کتاب معروف او «الحاوي» که حدود بيست جلد است - و اکنون ده جلد آن به ما رسيده- پنج جلد آن در بيماري هاي مربوط به چشم نوشته شده است.اين کتاب که جزء مهمترين کتب مرجع طبي در جهان بوده،در سال 1279.م به لاتين ترجمه تنها در يک سال پنج بار تجديد چاپ شد.از ابتکارات و خدمات بي نظير رازي مي توان به بازشناسي و درمان کامل بيماري آبله،کشف الکل به عنوان گندزدا،انجام بادکش در سکته،استعمال آب سرد در تب دائم،به کار بردن مسهل جيوه،استفاده از روده حيوان در بخيه زخم و...نام برد.وي متاثر از علوم و معارف ديني،سلامت جسم را تابع اخلاق نفساني مي دانست و به تاثير متقابل جسم و جان معتقد بود؛از اين رو کتاب «طب الروحاني» يا «طب النفوس» را نوشت و در طي بيست فصل بيماري هاي تن و روان را برشمرده است.ديگر پزشک مسلمان نامي؛علي بن عباس مجوسي است به عنوان يک صاحبنظر در طب اسلامي،به خاطر دو کتاب ارزشمندش در طب به نام هاي «کامل الصناعه الطيبه» و «الملکي» که پيش از آثار ابن سينا متن تدريس علم طب بوده است.با ظهور ابن سينا،نه تنها علم طب بلکه بيشتر علوم تحت الشعاع دانش وي قرار گرفتند.اگر چه ابن سينا را بيشتر به عنوان يک فيلسوف يا فيزيک دان مي شناسند؛اما طب او علم پزشکي را در اروپا متحول نمود.از 180 اثر تاليفي ابن سينا که در علوم مختلف به رشته تحرير درآمده است؛15 کتاب در طب است و معروفترين و مهم ترين آنها «قانون» مي باشد که به عنوان فرهنگ جامع طب و داروسازي از شاهکارهاي پزشکي به شمار مي رود.اين کتاب تنها در اواخر قرن پانزدهم،16 بار به زبان لاتين چاپ شد و در قرن شانزدهم نيز 20 مرتبه تجديد چاپ گرديد و با اين همه پيشرفتهاي علمي در جهان دانش،هنوز هم مورد استفاده دانشمندان اين رشته قرار مي گيرد(26).
مسلمانان در اين رشته ضمن ابداعات و کشفيات بسيار،خدمات ارزنده اي به جهان بشري ارائه نمودند که از جمله آنها مي توان به تاليف نخستين رساله در چشم پزشکي و شناساندن امراض و بيماري هاي چشم، ارتقاء فن جراحي و ساخت و ابداع ادوات و آلات آن،تاسيس بيمارستان هاي ثابت و سيار مجهز و منظم،مطالعات گسترده و دقيق گياهشناسي به عنوان مقدمه داروسازي،تشريح روش هاي داروسازي،تاسيس اولين داروخانه ها و...اشاره نمود.
4. نجوم: علاوه بر ترغيب قرآن به نگرش و تفکر در آسمان و صور و وقايع فلکي چون خسوف و کسوف؛نياز هاي عبادي همچون يافتن قبله،تعيين اوقات نماز،تعيين وقت طلوع و غروب،تعيين اول و آخر ماه،رويت هلال و...نيز مسلمانان را وامي داشت تا به فراگيري اين علم بپردازند.در اينجا نيز همچون ديگر علوم امير المومنين(ع)،پيشتاز اين علم بود و در خصوص مسائل مختلف نجومي که از ايشان پرسيده شده پاسخ هايي داده اند که صحت و دقت آنها امروز مشخص مي شود.از دانشمندان برجسته اسلامي در علم نجوم"ابوعبدالله محمد بن ابراهيم حبيب فزاري"،از علماي بزرگ شيعي است که کتاب"سند هند کبير" که در مورد عالم افلاک بود را به خواست منصور عباسي به فارسي ترجمه کرد.وي اولين کسي است که اسطرلاب را ساخت و از آن در امور نجومي استفاده نمود و سالنامه هايي نيز مطابق سال هاي عربي تهيه نمود.وي در علم رياضيات نيز تبحر داشته و صاحب بدايعي در اين علم است(27).ورود علم نجوم به جهان اسلام از راه ترجمه متون يوناني و هندي بود که حاوي فرضيه ها و حدسياتي درباره زمين و اجرام کيهاني بود.مسلمانان در ابتدا به جاي تفکر و تامل در آيات قرآني که به آسمان ها و زمين پرداخته،به مطالب اين کتب توجه نمودند؛که البته بعدها با غير واقعي يافتن آنها،با جهان بيني خاص اسلامي خود و الهام از آيات قرآني به تغيير مباني اين علم پرداختند.دانشمندان مسلمانان با شرح کتاب هاي ترجمه شده و اصلاح محتويات آنها،تاليف کتب جديد و ابداعات تازه؛تحولي شگرف در علم نجوم به وجود آوردند(28).منجمين اسلامي با فراهم آوردن سنت هاي بابلي،يوناني،ايراني و هندي و يافتن ترکيبات بديع از آنها،محاسبات و روش هاي تازه اي به وجود آوردند که بي سابقه بود و مباني جديدي در تاسيس اين علم به وجود آورد.در زمينه ستاره شناسي دانشمندان اسلامي با ترجمه کتاب مجسطي بطليموس که مهمترين کتاب نجومي بود،کار خود را آغاز نمودند.کار عمده آنها رصد نمودن و تهيه جدول ستارگان(زيج)بود که تعداد زيجهايي که منجمين اسلامي به دست آوردند بيش از تعداد آنها در کل مکتب هاي نجومي جهان است.از دستآوردهاي ديگر آنان:تعيين طول سال شمسي،محاسبه سال کبيسه،ساخت ساعت هاي آفتابي،ساخت انواع ابزار و آلالت رصد،زمان سنج هاي مکانيکي،ساخت اصطرلاب و...مي باشد.ميزان دقت اصطرلاب هاي ساخت دانشمندان مسلمان تنها با رايانه هاي پيشرفته امروزي قابل مقايسه است و پژوهشهاي آنان در زمينه زمان سنجي،مبناي علمي شد که در غرب پيشينه اي نداشته است.يکي از ابداعي ترين روشهاي دانشمندان در محاسبه مختصات کره زمين بروز کرده است؛به طوري که ستاره شناسان زمام مامون عباسي به خواست او به محاسبه محيط کره زمين پرداخته اند که بسيار ساده و در عين حال قابل توجه است.(29).ابطال نظريه بطليموس(مرکزيت زمين)توسط اکثر دانشمندان اسلامي -خواجه نصير الدين طوسي،ابن سينا،ابوريحان بيروني،ابن هيثم،ابن شاطر و ديگران- از قدرت نمايي هاي علمي منجمين اسلامي است که پس از ساليان طولاني نظريه مطرح کيهان شناسي را رد و نظريه مرکزيت خورشيد را مطرح نموده و محاسبات صحيحي و دقيق نجومي را بر پايه آن بنا نهادند.اگر چه اين نظريه بعدها به نام کپلر و کوپرنيک مطرح شد اما خود غربيان نيز اذعان دارند که دانشمندان مسلمان پيش از آنان به اين مهم دست يافته بودند و از نظريات نجومي مسلمانان با عنوان «نظريات پيش کوپرنيکي» ياد مي کنند(30).
5. علوم طبيعي و زمين شناسي: باتوجه به توصيه قرآن به سير در زمين و تفکر در عالم خلقت و مخلوقات الهي،اين دانش مطرح و مقدس شمرده شد.به عنوان نخستين مدارج طي شده در اين علم مي توان گفت که علوم و معارف رسيده از اهل بيت(ع)،مشحون از مطالبي درباره عظمت و شگفتي هاي خلقت و بيان اسرار افرينش است که به طور بارز در کلام اميرالمومنين(ع)؛بيان رموز و حقايقي را مي بينيم که هنوز دانش بشري به برخي از آنها نرسيده است.توحيد مفضل که آموخته هاي امام صادق(ع)به شاگردش مفضل است نيز نمونه اي ديگر از اين مجموعه هاست.اصمعي از اديبان قرن سوم نيز کتبي چند در خلقت انسان،حيوانات و گياهان و  همچنين درباره ابو ديگر مظاهر طبيعت تاليف نموده است.پس از وي کندي(يعقوب بن اسحاق)نيز رسائل بيشماري درباره انواع سنگ ها،ارتفاع کوه ها،فلزات،آب،جزر و مد،رعد و برق،آب و هوا،گياهان دارويي،سموم،حشرات و...تاليف نموده که نشان از تبحر و تسلط وي به ابعاد مختلف علوم طبيعي است.جاحظ نيز دانشمند ديگري است که با کتاب «الحيوان» خود جامع ترين منبع در غرائب جانوران را به جاي گذاشته است.رسائل اخوان الصفا که پنجاه و چند رساله در علوم مختلف است؛هفده رساله آن مربوط به زمين شناسي،معدن شناسي،پياه شناسي،جانورشناسي و...است.ابن سينا و ابوريحان بيروني نيز از ديگر چهره هاي مطرح در اين حوزه هستند(31).
6. جغرافيا: پيش از اسلام در نزد اعراب «علم الانواء» با «بادشناسي» مرسوم بوده است و به جهت تجارت و بازرگاني در خشکي و دريا از آن استفاده مي نمودند.حرکت گله ها و رمه ها و احيانا جنگ ها از ديگر احتياجات اعراب به علم جغرافيا و نجوم بوده است.با ظهور اسلام نيز اين امر مستدام ماند و جايگاه و اهميت سفر حج،توصيه به گردش در زمين،توصيه به هجرت براي علم آموزي و لو به چين و...نيز برآن افزون شد.با گسترش اسلام و وسعت قلمرو ممالک اسلامي نياز به علم جغرافيا يا همان علم البلدان بيشتر احساس شد؛چرا که آگاهي از راهها،سرزمين ها و اراضي،چگونگي تقسيم ولايات و...از مسائل روز شده بود.(32)نخستين چهره شناخته شده مسلمان در علم جغرافيا؛هشام بن محمد کلبي در قرن سوم است که بارزترين تلاش او تحقيقاتي درباره جزيره العرب مي باشد.پس از وي مي توان به خوارزمي،منجم و رياضي دان مشهور،اشاره کرد که با تاليف کتاب ارزشمند «صوره الارض» از پايه گذاران علم جغرافيا در ميان مسلمانان به شمار مي رود.آثار کندي در علوم طبيعي و «البلدان» يعقوبي حاوي اطلاعات مفيد و راهگشايي در غناي اين علم است.نگارش کتاب هاي راه شناسي يکي ديگر از ابعاد اين علم بود که معروف ترين آن «المسالک و الممالک» ابن حوقل است که براي نگارش آن؛تمام کشورهاي پهناور اسلامي را در طول 28 سال طي نموده است.سفرنامه نويسي را نيز مي توان شعبه اي ديگر از علم جغرافيا دانست که سليمان تاجر با گزارش سفر دريايي خود به چين نخستين اثر در اين زمينه را ارائه نموده است و اين سفر پنج قرن پيش از سفر مارکوپولو به چين صورت گرفته است.به همين ترتيب ديگر دانشمندان و حتي مورخاني چون مسعودي در ضمن تاليف آثار خود،به مطالب فراواني در حوزه جغرافيا و علم بلدان اشاره نموده اند که مورد استفاده قرون متاخر و جوامع ديگر قرار گرفته است(33).از نشانه هاي نقش بارز مسلمانان در اين رشته علمي مي توان به موراد زير را به مثابه يکي از هزار اشاره نمود:
- انجام مطالعات و تحقيقات منجر به کشف قاره آمريکا به اعتراف خود کريستف کلمب
- کشف مناطق چين،روسيه،ژاپن،هند،کره و...
- نظريه پردازي درباره کرويت زمين و اثبات آن
- ترسيم صور اقاليم،درياها و اقيانوس ها
- رواج واژگان اسلامي در بازرگاني و کشتيراني
- به کاربردن قطب نما در کشتي
7. روانشناسي: فيلسوفان اسلامي در بحث تجرد نفس و تعلقات آن،در چگونگي نفسانيات و ارتباط آنها با يکديگر نيز مطالبي را ذکر نموده اند که اين مجموعه در واقع همان علم النفس يا روانشناسي امروزي است که از فلسفه جدا گرديده و خود داراي شعب مختلفي چون روانشناسي اخلاقي،روانشناسي کودک،روانشناسي باليني،روانشناسي اجتماعي،روانشناسي صنعتي، و...شده است.از اين رو هم در فلسفه نظري و هم در فلسفه عملي،وقتي که از نفس و حالات آن و صحت و سقم آن صحبت مي شود؛ريزه کاري هاي مسائل روانشناسي و روانکاوي به خوبي ديده مي شود.همچنين معالجات رواني بيماران شيوه اي است که علماي اسلامي – همچون زکرياي رازي- با علم به نفس انساني و شئون آن،به کرات از آن استفاده نموده اند.
بسياري پيدايش اين علم را توسط غربيان و در قرون اخير مي دانند در حالي که با سيري در منابع اسلامي در مي يابيم که در باب معرفت نفس و لزوم توجه به مقتضيات ان روايت بسياري وارد شده است و يا در مورد عالم رويا(عالم خواب)که روانشناسان و انديشمندان غربي نظراتي را مطرح نموده اند؛عده اي گمان کرده اند که غير مسلمانان اولين ها در اين زمينه هستند در حالي که در روايتي از رسول خدا(ص)درباره خواب،ايشان به ذکر حقايقي پرداخته اند که ديگران از فهم آن نيز عاجز بوده اند.در باب فطرت انساني و کشش ها و تمايلات آن نيز مسلما بهترين منبع،روايات رسيده است که علاوه بر تقدم بر علم روانشناسي امروز،از اعتبار بيشتري نيز برخوردار است.به طور مثال برخي گمان مي کنند که فرويد اولين کسي است که از راه افعال غير ارادي به ضمير باطني پي برده است؛در حالي که از فرمايشات اميرالمومنين(ع)است که:"هيچ کس در دلش رازي را پنهان نمي دارد؛مگر آنکه در سخنان بي انديشه و رنگ رخسارش آشکار مي شود"(34) و حضرت اين چنين اين واقعيت علمي را بيان نموده اند.همچنين قول فرويد در اين که:خواب،اميال سرکوب شده و آرزوهاي نابرآورده آدمي است که در باطن آدمي جاي گرفته و در وقت خواب بروز مي کند؛دقيق تر و مفصل تر در ميراث روايي ما به چشم مي خورد.در روايتي،پيامبر اکرم(ص)خواب را بر سه قسم مي دانند که قسم سوم،همان افکار عادي يا اسرار نهاني است که گاهي در خواب به صورت اصلي و يا به صور مناسب ديگر خود نمايي مي کند و بدين طريق مي توان به ضمير مخفي اشخاص پي برد و ريشه برخي ناخوشي ها و امراض را نيز از همين راه تشخيص داد.(35)
به همين سياق مي توان در علوم ديگري چون جامعه شناسي،اقتصاد،فيزيک و مکانيک،هنر و معماري و...رگه هايي از علوم اسلامي را يافت که با دنبال کردن آن به سرمنشا ولوي و نبوي آن خواهيم رسيد و خواهيم ديد که چگونه پايه و مبناي بيشتر علوم گذشته و علوم جديد توسط دانشمندان اسلامي بنا نهاده شده است و اين همه پيشرفت هاي علمي دنياي مدرن مرهون آن همه تلاش ها و استعدادهاي انديشمندان مسلمان است.
 پي افزودها:
1. کاشفي،محمدرضا،تايخ فرهنگ و تمدن اسلامي،مرکز جهاني علوم اسلامي، قم،1384ش، ص54
2. سوره نحل،آيه 25
3. حديدي،جواد،اسلام از نظر ولتر،توس،تهران،1355؛ص15
4. دانشنامه جهان اسلام،ج7.
5. آلفونسو نلينو،کرلو،تاريخ نجوم اسلامي،ترجمه احمد آرام،تهران،1343؛ به نقل ولايتي ج1،ص50-30
6. فارابي،احصاءالعلوم، حسين خديوجم.- تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، ‌????؛ص41-2
7. خوارزمي،مفاتيح العلوم،باوردان،قم؛ص5
8. ولايتي،علي اکبر،پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران،4جلد،وزارت امورخارجه،تهران،1382ش؛ج1،ص129
9. صدر،سيد حسن،تاسيس الشيعه لعلوم الاسلام،منشورات اعلمي،تهران،[بي تا]؛ص322-316
10. ولايتي؛ج2،ص26
11. طباطبايي،محمدحسين،قرآن در اسلام،دارالکتاب الاسلاميه،تهران،1350؛ص123
12. فهرست ابن نديم،ص57به نقل ازقرباني،ص78
13. ولايتي؛ج2،ص35
14. جبل عاملي،محسن امين،اعيان الشيعه،دارالتعارف للمطبوعات،بيروت،1983؛ص226
15. عقيقي،عبدالرحيم،فقهاي نامدار شيعه،کتابخانه مرعشي نجفي،قم،1405؛ص450
16. صدر؛ص158-148
17. همان؛ص65-40
18. همان؛284-279
19. همان،ص311
20. طباطبايي،محمد حسين،فلسفه الهي در بينش علي(ع)،دار الاسلاميه،بيروت،‌????ق؛ص255-217
21. ولايتي؛ج1،ص282
22. کاشفي،ص135
23. ولايتي؛ج1،ص246
24. فهرست ابن نديم،ص395 به نقل قرباني،ص216
25. قرباني؛صص219-217
26. همان؛صص188-185
27. نصر،سيدحسين، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام،خوارزمي،تهران،1359؛ص158-9
28. قرباني؛ص224
29. آلفونسو،ص156-80 به نقل ولايتي؛ج1،ص182
30. ولايتي؛ج1،ص183-178.
31. قرباني؛صص241-238.
32. ولايتي؛ج1،ص296.
33. قرباني؛ص247-245.
34.  نهج البلاغه، حکمت 25.
35. بحارالانوار،ج14،ص441.
منبع
http://www.7eqlim.ir/cont.php?nid=14