شناسهٔ خبر: 27946 - سرویس سینما و رسانه
نسخه قابل چاپ

به بهانۀ اجرای نمایش «مرثیه‌ای برای کتاب‌سوزی‌ها»؛

تن وارگی شعر یا شعروارگی تن

مرثیه ای برای کتابسوزی ها 2 مرثیه‌ای برای کتاب‌سوزی‌ها یک بار تن و تنیده شدن زبان را در شعروارگی خود به نمایش می‌کشد و یک بار هم شعروارگی تن را در بستر زمان متجلی می‌سازد. نقش‌آفرینان با تن خود آن‌گونه زبان را حضور می‌بخشند که گویا تن آنان یک‌پارچه زبان و شعر می‌شود. این نمایش سفر تن به عمق تاریخ است، سفر تنی که زبان است و زبانی که می‌سوزد.

 

فرهنگ امروز/حمیدرضا شعیری: نمایش مرثیه‌ای برای کتاب‌سوزی‌ها کاری از علی اتحاد و تهیه‌کنندگی مجید رحیمی‌جعفری در فرهنگسرای نیاوران در حال اجرا است. در این نمایش با شرایطی ویژه از حضور و بازی و اجرا مواجه هستیم که همواره بر درهم‌تنیدگی تن استوار است. کنش نوشتن، راهی برای رهایی یا راهی برای اسارت، اسارت تن زیر خروارها کلمه و یا اسارت کلام زیر تنیدگی تن. نمایش ما را با مرثیه‌ای مواجه می‌کند که تاریخ را دور می‌زند، نمایشی که بی‌مرزی است در درون مرز. ما با تن‌های بی‌شمار همراه می‌شویم و در مقابل چشمانمان به آتش کشیده شدن کلام را نظاره می‌کنیم و از درون شعله‌ور می‌شویم.

مرثیه‌ای برای کتاب‌سوزی‌ها نمایشی است عجیب؛ قدرت درهم‌تنیده‌ی تن‌هایی که قادرند ما را با خود به سردابه‌های دور ببرند. در گوشه‌هایی از تاریخ، ما با متن پایین می‌رویم، حرکت به‌سوی عمق، پایین و پایین‌تر، حرکت در درون زمان. بیننده قدرت ایستادن را برای لحظه‌هایی از دست می‌دهد، می‌خواهد از جا کنده شود، نمایش تجربه‌ی راه رفتن در راهروها را نه برای شکلی صوری که برای ایجاد حرکت در دل زمان و در درون مکان ایجاد کرده است. هرچه تن بیننده بیشتر در درون حفره‌ی هولناک و یا چاله‌ی سیاه تاریخ سقوط می‌کند، غبار بیشتر از تن می‌ریزد تا روان فرصت بازیابی خود را پیدا کند.

 نمایش هم تعزیه‌ی مدرن و بسیار نویی است که فلسفه و عرفان و خلسه و تاریخ و فرهنگ را یک‌جا در خود بلعیده است و هم با فشردگی زمان بیننده را در بی‌زمانی مطلق غرق می‌کند. کلمات خود تن‌دار می‌شوند، اگر دقت کنیم پوسته و لایه و گوشت و استخوان آن را هم حس می‌کنیم. واژه‌ها در حال عصیان هستند، تن‌وارگی زبان در این نمایش فرصتی است تا ببینیم چگونه زبان زاییده می‌شود، بزرگ می‌شود، به چالش می‌افتد، در تنیدگی و قبض و بسط قرار می‌گیرد و سپس در درون حفره‌های سیاه تاریخ زندانی می‌شود و بعد با ایثار و حضور دوباره فراخوانده می‌شود و باز زنده می‌شود و سپس شعله‌ور می‌گردد و زبان غارت می‌شود و تن خود را در هجوم آتش می‌بیند؛ جریان پیوسته‌ی زبان و آتشی که آن را می‌برد و اما باز زبان شکل می‌گیرد و تن‌دار می‌شود.

مرثیه‌ای برای کتاب‌سوزی‌ها یک بار تن و تنیده شدن زبان را در شعروارگی خود به نمایش می‌کشد و یک بار هم شعروارگی تن را در بستر زمان متجلی می‌سازد. نقش‌آفرینان با تن خود آن‌گونه زبان را حضور می‌بخشند که گویا تن آنان یک‌پارچه زبان و شعر می‌شود. این نمایش سفر تن به عمق تاریخ است، سفر تنی که زبان است و زبانی که می‌سوزد. بوی آتش و دود و صدای ترکیدن کاغذنوشته‌ها در درون آتش، خواب تن را می‌شکند، درد در عمق تن می‌پیچد و سپس مانند لحظه‌ای که در خلسه می‌روی از تن می‌گریزد و این زمانی است که موسیقی عرفانی به کمک می‌آید. لحظه‌ی رهایی از آن همه آتش و دود و درد و انزجار ... تن از آستانه‌ی خود عبور می‌کند و بر عرصه‌ی تاریخ می‌نشیند و دوباره به بیننده می‌گوید: بنویس. کنش نوشتن شکست نمی‌خورد، حتی اگر بارها بنویسی و بارها مرگ نوشتنت را نظاره کنی. مرثیه‌ای برای کتاب‌سوزی‌ها فضایی است بینافرهنگی: در همه جا هستی، در معبد، در قصرهای به ویرانی رفته، در لابه‌لای ستون‌های کهنه، در درون کلیسا، در درون عبادتگاه، در مسجد ... و این‌چنین است که بی‌مکانی در تنِ آهنگین نقش‌آفرینان جلوه می‌یابد: در همه جا و هیچ کجا. سپس بی‌زمانی: در زمان جاری هستی، کوچه‌های عرفان را پشت سر می‌گذاری و می‌روی تا مرز اسطوره و سپس برمی‌گردی جایی که همین مردم هستند، یکی از آن‌ها را فرامی‌خوانی و از او می‌خواهی تا بنویسد و باز برمی‌گردی به اسطوره.

مرثیه‌ای برای کتاب‌سوزی‌ها تو را از درون می‌سوزاند، تو با ورق‌های در حال سوختن می‌سوزی، اما باز جان می‌گیری و باز زنده می‌شوی و باز تاریخ را تجربه می‌کنی. نشانه‌ها در چالش با یکدیگرند؛ زبان رقیبِ زبان است و تاریخ رقیبِ کلام است و کلام رقیبِ تن است و تن رقیبِ خود است. راه رهایی از تن در زبان است و راه رهایی از زبان در تن است. مرثیه‌ای برای کتاب‌سوزی‌ها تو را در مقابل تن‌وارگیِ زبان و زبان‌وارگیِ تن مات و مبهوت می‌کند. کافی است که تن و روان خود را هنگام دیدن نمایش به جریان سیال و درهم‌تنیده‌ی روایتِ شدن و نشدن‌ها بسپاری.  

از همه‌ی دست‌اندرکاران این نمایش به خاطر کار بسیار خوبشان نهایت سپاس را دارم.   

  

 

نظر شما