شناسهٔ خبر: 25018 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

روایتی که آندره مالرو از سفرش به اصفهان نوشت

دوم آذر (23 نوامبر) سالگرد درگذشت آندره مالرو، نویسنده و سیاستمدار فرانسوی است. مالرو در طول عمر ۷۵ ساله خود به کشورهای گوناگونی سفر کرد و جالب اینجاست که در این سفرها، بیش از همه شیفته تمدن کهن ایران و شهر زیبا و دیدنی اصفهان شد.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ «در یکی از صبح‌های فرح‌بخش ایران که در آن گنبدهای آبی مساجد چون ناقوس‌های توسکانی ایتالیا، آهنگین‌اند، از تهران {به اصفهان} به راه افتادیم. اصفهان دویست سال بود که در خود غنوده بود. یورش افغان‌ها در آن زمان، شهر را از سکنه‌اش خالی کرده و تنها شصت‌هزار نفر داوطلب دفاع از شرف خود در برابر یک میلیون مهاجم افغانی شده بودند. اما اینک همین معبر سیل تاریخی، ناجی ما از دل کویر بود... اتفاق چنان خواست که روزی خود را در چهارباغ بیابیم خیابانی که بنیادگذاران شهر در آن زیباترین و گرانبهاترین میراث پارسی را جا داده بودند. شاید خیلی نادر انسان‌های جوینده‌ای چهارباغ را یافته باشند حتی ارواح بزرگی که من می‌شناسم، ولی هرکس هم دیده باشد از آن پس خاطره‌ای عجیب با خود حمل خواهد کرد، خاطره‌ای شبیه انعکاس درخشش یک ستاره در آب خیزی عمیق. بر این کاخ‌ها مصیبتی سیصد ساله سنگینی می‌کند و کاشی‌هایی که با صدای خشک ترک می‌خورد، دیگر خواب مالیخولیایی آنها را آشفته نمی‌کند. خلاقیتی ناب حول این ستون‌های ظریف تاب می‌خورد و آمیزه‌ای از غم و زیبایی و ویرانی در اشکال رنگ‌پریده بر دیوار و در دورن خطوط مجسمه‌های لب شکسته آن حلول کرده است.»

چنیبن توصیفی از اصفهان، روایتی است از آندره مالرو، سیاستمدار فرانسوی در جریان بازدید از اصفهان. این مقاله برای نخستین‌بار در سال 1925 در نشریه «هند و چین» که در پاریس به سردبیری خود مالرو منتشر می‌شد با نام مستعار موریس سنت روز چاپ شد. بعدها هم به عنوان نمونه شاخصی از برداشت مالرو نسبت به شرق در مجموعه مقالات قلمرو جنون به صورت کتاب عرضه شد. مالرو در این مقاله، از زبان یک سرباز روس یا کسی که به واحد آنها متعلق است، برداشت‌های خود را از وضعیت سیاسی آشفته اوایل کار رضاشاه و موقعیت قشون قزاق و از خلال مشاهداتش، هنرشناسی و درک عارفانه خود را به معرض دید خواننده می‌گذارد. (مجله کلک، مرداد 1369)
 
آندره مالرو، نویسنده و سیاستمدار فرانسوی آثار ادبی مهمی با موضوع‌های متفاوتی از هنر، تمدن، جنگ و شرح حال خودش بر جای گذاشت. در میان مشهورترین عناوین آثار او می‌توان سرنوشت بشر، موزه خیالی، مسخ خدایان و ضد خاطرات را نام برد. مالرو که طی جنگ جهانی دوم از مبارزان نهضت مقاومت فرانسه بود، از سال 1958 تا 1969 به عنوان وزیر فرهنگ در دولت ژنرال دوگل عضویت داشت.

چنان‌که پیداست او هم به عنوان منتقدی ادبی و هم سیاستمداری شهیر شناخته می‌شود که در ایران برخی از کارهایش مانند «آیینه اوهام»، «امید»، «ضد خاطرات»، «درختان بلوطی که می‌افکنند»، «راه شاهی»، «سومر: فنونها و حضارتها»،‌ «سیاست و فرهنگ: خطابه‌ها، ‌مقالات و گفت‌وگوها»، «فاتحان» و «وسوسه غرب» و «سرنوشت بشر» به فارسی ترجمه شده است.

در گفت‌وگویی که با وی در رابطه با پیوند هنر و سیاست در مجله کلک چاپ شده است، عقیده وی چنین است: «آنچه را که اندیشه و خواست انقلابی در هنر می‌نامند، امروز جز یک امر تفننی نیست. یک طاووس نر است که همه پرهایش را گشوده و می‌خرامد و همه طاووس‌های ماده در پی او روانند و می‌گویند: تو چقدر زیبایی و طاووس نر به آنان پاسخ می‌دهد نام من انقلاب است.  طاووس مادگان می‌گویند: آه چه خوش‌وقتیم که نامت انقلاب است. همه شوخی و لودگی. هیچگونه عمل واقعی در هنر به چشم نمی‌خورد که برای این کالبد تجسم‌یافته که نامش کاپیتالیسم یا بورژوازی است، زیان‌آور باشد.»

به نظر می‌رسد مالرو به ارتباط عمیق و تاثیرپذیری هنر از سیاست اعتقاد چندانی ندارد. او در این زمینه می‌گوید: «همه چیز به دنیایی خاص پیوند دارد. یادم می‌آید که از استالین پرسیدم که این واقعیت را که در هنگام انقلاب رمان نوشته نشد، به چه چیز حمل می‌کند. او همان پاسخ را که ژنرال دوگل درباره ناپلئون بر زبان آورد، به من داد: اکنون که شما در این‌باره سخن می‌گویید، به آن پی می‌برم، هرگز به آن پی نبرده بودم... می‌اندیشم که او حق داشت.»

نظر شما