شناسهٔ خبر: 22065 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

شعرهای اولین شب شعر «ترانگیزان»

اولین شب شعر «ترانگیزان» با حضور علاقه‌مندان و دوستداران شعر و ادب فارسی در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

به گزارش «فرهنگ امروز» به نقل از تسنیم؛ اولین شب شعر «ترانگیزان» به مناسبت بزرگداشت شعر و ادب فارسی با خوانش «سروده‌های عاشقانه» به دبیری محمدعلی بهمنی چهارشنبه ۲۶ شهریور، با حضور ساعد باقری، حامد عسگری، قربان ولیی، محمدمهدی سیار، زهیر توکلی، علی قربان نژاد، غلامرضا طریقی و... اهالی شعر و ادب پارسی در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

در ابتدای این برنامه زهیر توکلی، در خصوص اینکه برگزاری شب شعر بسیار کم شده و مخاطب عمومی ندارد، گفت: بنیاد شعر و ادبیات داستانی تصمیم گرفته است، هر ماه یکبار به صورت متناوب و شکل جدید شب شعر با حضور شاعران جوان و با موضوعات مختلف برگزار کند و فارغ از اسباب و علل حاشیه‌ای گرد هم آیند و شعر بخوانند.

در ادامه مهدی قزلی، مدیر عامل بنیاد شعر و ادبیات داستانی گفت: از استادان عزیز آقای بهمنی، مختار پور و اسماعیلی ما را در تشکیل این شب شعر یاری کردند، تشکر می‌کنم، امیدواریم که شاعران عزیز با حضور در این برنامه شعرهای جدید خود را برای ما به ارمغان بیاورند تا با گوش دادن به آن لذت ببریم و اتفاق و جریان ترانگیزی در این شب‌ها رخ دهد.

وی  تصریح کرد: شب شعر دوم در آخر مهرماه سال جاری با موضوع طنز و دبیری اسماعیل امینی، برگزار می‌شود.

در ادامه محمدعلی بهمنی که دبیری این برنامه را به عهده داشت، گفت: برگزاری چنین شب‌های شعری با حضور اهل و دوستداران آن اتفاق خوب و مبارکی است که البته این برنامه حسن دیگرش مصادف شدن با روز بزرگداشت استاد شهریار است.

بهمنی غزل عاشقانه خود را چنین آغاز کرد:

خدا نخواست که من اهل ناکجا باشم/ اجازه داد فقط اهلی شما باشم

و ماجرای من و تو به عشق فرجامید/ و عشق خواست که من رد ماجرا باشم

و من تو را به دلیل، آرمان خود کردم/ که بی دلیل مباد آرمان گرا باشم...

بهمن ساکی، شاعر خوزستانی با شعر عاشقانه خود جانی به محفل داد:

اگر بنا شود بنا شوم از نو/  در دست‌های تو جا می‌گیرم / من مامور کشتنِ وقت‌ام حتی وقتی کنار توام/ زندگی جای امنی نبود بوسه‌های‌مان را روی هم بریزیم/ و در معماری قریب الوقوع گریه ابری دست و پا کنیم./ سفر به جای دوری ختم نمی‌شود/ تنها شماره‌گیر انگشت‌ها را جابه‌جا می‌کند/ و تصادف در پلاک ماشین ها خلاصه می‌شود/ کشته‌ها در اعداد/ و همسران آینده در تالار گفتگو در مباحث اندام/ و دیگرانی که در بازخوانی وقایع مادرانشان/ بن بست‌های تازه حفر می‌کنند./ من حق دارم از این سکو/ پرت شوم از طرفی/ و از طرفی از هر طرف که پرت شوم/ حق دارم/ من بی خطرتر از گوگرد،/ لابد دلایلی دارم...


در ادامه حنیف افخمی ستوده ردپای زلیخای رنج را در شب شعر گذاشت و شعر خود را خواند:

آن شب که کارد دست زلیخای رنج بود/ یوسف رسیده بود و سرا پا ترنج بود

در انحنای گونه ی مهتابی‌ات هنوز/ چیزی شبیه مرگ به ناز و به غنج بود

ما دفن می شدیم و دو چشم عبوس سرد/ ماری که خفته بود و نگهبان گنج بود

تا دور دست نیزه و سرهای بی شمار/ تا دور دست همهمه ی طبل و سنج بود

قحطی رسید و یوسف ما قطعه قطعه شد/ آن شب که کارد دست زلیخای رنج بود...


حامد عسکری شاعر خوش قریحه و با ذوق کشورمان که  اشعارش در خصوص زلزله بم کرمان چنگ به دل می‌زند، اما اشعارش عاشقانه ‌اش غم به دل می‌زند؛ شعر خود را خواند:

مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر/ با همه گرمیم... با دل های تنها بیشتر/ درد را با جان پذیراییم و با غم ها خوشیم/ قالی کرمان که باشی می خوری پا بیشتر/ بم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار/ زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر/ هر شب عمرم به یادت اشک می ریزم ولی/ بعد حافظ خوانی شب های یلدا بیشتر/ رفته ای ... اما گذشت عمر تاثیری نداشت/ من که دلتنگ توام امروز ... فردا بیشتر/ زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلخ تر/ بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر/ هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید/ هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر/ بر بخار پنجره یک شب نوشتی:"عاشقم" / خون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر...

شیما احمدی تنها بانوی شاعر، «شب شعر ترانگیزان» برای علاقه‌مندان شعر خواند:

بنویسید پدر نه، مادر... بنویسید که او نان آورد/ دکمه‌ی پیرهنش می‌افتاد، به کمربند اگر ایمان آورد/ درد را سلسله‌ها می‌بافند حکم دادند اطاعت کردیم/ دست تاریخ مرا خانه نشاند مردها را به خیابان آورد/ کمر مادر من می‌سوزد خواهرم را به غنیمت بردند/ نیچه شلاق به مردان می‌داد هیتلر جنگ به میدان آورد/ تیتر کن نام مرا همشهری قلعه‌ی کاغذیت را تر کن/ پادشاهی، غم جان کندن را قرنها پیش به تهران آورد...

حسین جنت مکان غزل عاشقانه خود را اینگونه آغاز کرد: پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی ست/ پشت پرچین من این سو همه اش ویرانی ست/ انفرادی شده سلول به سلول تنم/ خود من در خود من در خود من زندانی ست/ دست های تو کجایند که آزاد شوم؟/ هیچ جایی به جز آغوش تو دیگر جا نیست/ ابرها طرحی از اندام تو را می سازند/ که چنین آب و هوای غزلم بارانی ست/ شعر آنی ست که دور لب تو می گردد/ شاعری لذت خوبی ست که در لب خوانی ست/ دوستت دارم اگر عشق به آن سختی هاست/ دوستم داشته باش عشق به این آسانی ست!

در ادامه این برنامه اسماعیل امینی شاعر و پژوهشگر گفت: با توجه به اینکه در این محفل اشعار خوانده شد، اما من بر خلاف دوستان شاعرم که علایم عاشقانه دارند من این چنین نبودم و نیستم و حتی یک شعر عاشقانه هم ندارم، من انگار از دوران جوانی هم پیر بودم.

امینی درباره تمایز اشعار ترکی و فارسی استاد شهریار از یکدیگر، اظهار کرد: استاد شهریار برای کسی ناشناخته نیست، اما اگر شعرهای ترکی او را بخوانیم انگار با آدم دیگری رو به رو هستیم.

وی ادامه داد: اشعار ترکی استاد شهریار وزن و تراز دیگری دارد، چه اشعار عاشقانه و چه شعر جیدربابایه که رسم و رسومات آذربایجان است، قالبی که شعر سروده، به عقیده من قالب مسمط کم نظیری است. زیرا در اشعار ترکی شعر عروضی رایج نیست و بیشتر از لحاظ هجایی شعر سروده می‌شود، شعر عروضی که بیشتر لغات فارسی و عربی دارد از طریق حوزه علمیه و مدارس، به شعر راه پیدا کرده است که محمد فضولی بغدادی آن را گسترش داد.

امینی در آخر سخنانش شعری عاشقانه از استاد شهریار را به زبان ترکی برای حضار خواند.

بهمنی درشب شعر ترانگیزان با اشاره به خاطره خود از استاد شهریار، گفت: روزی در حضور در کنار استاد شهریار نصیب من شد و من به جلسه شعر رفتم، یکی از همشهریان استاد نظر من را در مورد استاد پرسید و من هم موضوعاتی به او گفتم. او از من پرسید که این نظر نهایی تو در مورد استاد است و من گفتم بعله. او هم رفته بود و نظر من را به استاد گفته بود و استاد گفت که «او غلط کرده چنین گفته است» این تنها پندی بود که از آن روز تا الان در گوشم من مانده و هست.

علی قربان نژاد غزل عاشقانه خود را قرائت کرد: حیف شد زود سرانجام تو در جانم ریخت/  اشک نه در تب دیدار تو چشمانم ریخت...
نادر سهرابی، محمدعلی محمدی، علیرضا لبش، حامد شکوری از دیگر شاعران جوانی بودند که شعر خود را در این محفل شاعرانه و عاشقانه خواندند.

قربان ولیئی شاعری که اشعار معرفتی و توحیدی او درخور توجه است، شعر عاشقانه‌ای را قرائت کرد:

ای سرور سکرانگیز، ای تکامل انگور/ ای طریق مهرآمیز تا مقام نورانور/ می نویسمت ای عشق با شکسته نستعلیق/ می نوازمت ای عشق با دف و نی و تنبور/ اذن دیدن خویشی، ای تمام درویشی/ تو تجلی تامی، از تو ذره ذره طور/ شور صور اسرافیل، بال های جبرائیل/ با تو می شود نزدیک ، هر که هر چه دورادور/ رمز هر چه شطاحی، راز هر چه آگاهی/ بانگ پیر بسطامی، رنگ چهره منصور/ شور هر چه آهنگی، ای دلیل بی رنگی/ در خروش هر چنگی، در سکوت هر ماهور/ ای ندای داوودی، اصل اصل هر بودی/ در هوای تو رقصان شعله های هر مزمور/ نور هاشم حداد، شور پیر دولابی/ رودخانه جاری در نیایش تاگور/ منطق تو دیگرگون، سالک تو غرق خون/ رنج پیر کنعانی، درد شیخ نیشابور/ ای تو حشر و محشر من، گرد آمده در من/ بلخ و غزنه و تبریز، جام و دهلی و لاهور...

غلامرضا طریقی شاعر ترک زبان از زنجان می‌گوید: من بر خلاف آقای امینی که اشعار عاشقانه ندارند، بسیار عاشقم و شعر در این زمینه دارم.

وی از حسین منزوی به عنوان یکی از بزرگان شعر غزل عاشقانه یاد کرد که همانند شهریار نقش مهمی در شعر پارسی داشته است و در ادامه شعر خود را خواند: حالم بد است مثل زمانی که نیستی/ دردا که تو همیشه همانی، که نیستی/ وقتی که مانده‌ای نگرانی که مانده‌ای/ وقتی که نیستی نگرانی که نیستی....

بهمنی در مورد طریقی گفت: عاشقانه‌های طریقی، طریق خود را دارد...

از دیگر شاعران ابراهیم اسماعیلی به سالروز تولد حسین منزوی در اول مهر اشاره کرد و شعر خود را قرائت کرد: ناگهان یعنی تو/ ای تقدیر دیرادور/ اصفهان، شیراز، قرن۷، نیشابور/ راستی یعنی چرا؟/ یعنی چه می‌خواهد از تکاپو از دل این شهرها تیمور...

محمدمهدی سیار با اشاره به اینکه شعرعاشقانه خواندن در محضر استاد بهمنی بسیار سخت است اما شعر عاشقانه خود را قرائت کرد: در کمال بی خیالی و شکوه/ خیره می‌شوم به چشمهای تو...

در آخر علی محمد مودب شعر عاشقانه خود را که برای دختر خردسالش سروده بود، خواند: چشم باز کن که تماشایی دیدار شوم...

در حسن ختام این محفل شاعرانه و عاشقانه از ساعد باقری شاعر پیشکسوت دعوت شد تا شعر خود را بخواند.

باقری با اشاره به اینکه توقع نداشته در این محفل شعری بخواند، گفت: شعرهای خوبی خوانده شد و بسیار استفاده کردم  و بزرگداشت استاد شهریار را در این شب عزیز گرامی می‌دارم.

وی گفت: زمانی که کرشمه‌هایی وجود داشت و در شعر و گویندگی موثر بود، بارها مصرعی از شعری را می‌خواندم که احساس می‌کردم درست است اما با خواندن استاد شهریار متوجه شدم که همانی تلفظی را که درست بوده، نمی‌خواندم.

ساعد باقری در پایان شعری از دفتر چهار بهانه و یک شعر تازه را برای حضار و علاقه‌مندان به شعر خواند.

نظر شما